نقل قول:
سارا کلن نوشته:
خوب جای همدردی داره
من خودم سعی کردم تا ده بیست بار دانلود کنم تا ادامشو بنویسی اما خوب هی ارور می داد :no:
الان با این حرفت قلبم لبریز از حسی شد که سفیدا بهش میگن شوق ولی ما سیاها اسمی براش نداریم... من چی می تونم در برابر این حرف بگم؟
نقل قول:
خیلی ناراحت شدم که ادامشو نمی نویسی
لاکشس راس می گه تو لب تاپ واسه منم سیوش کن
این لاکشس کلا به لپ تاپ من دسترسی مستقیم داره!
راستش الان که نظراتو دیدم یه چیزی ته وجودم تکون خورد!
نقل قول:
ولی واقعا از خوندن فنت لذت می بردم و باید بگم قدرت نوشتن زیادی داری.
کاش ماَم داشتیم.با این که می خوام نویسنده بشم ولی زیادی راضی نیستم از خودم :no:
بسیار لطف داری عزیزم. عیب نداره منم خودم از نوشتنم راضی نیستم. برای همه ی ما عادیه این مورد!
نقل قول:
ریونا بونز نوشته:
من میخونم !! من و خیلی های دیگه ادامشو میخونیم !!؟!
حالا لطفا ادامشو بنویس و بذار تو سایت !!
دیگه اون حسه خیلی ته وجودم داره تکون می خوره. اسمش چیه؟ بضع؟ بغض؟بضغ؟
ممنونم شما هم خیلی محبت داری به نوشته من.
خب این حقیقت داره که بارها هم گفتم. یه نویسنده دلش به نظرات خواننده هاش خوشه. پیشنهاد، انتقاد و تعریف، فحش( نه این یکی اشتباه شد!از مادر زاده نشده کسی که بخواد به ما فحش بده!
)
کلا آدم وقتی نظرات خواننده هارو می بینه انگیزه پیدا می کنه برای ادامه دادن. وقتی آدم یه چیزی می نویسه و اینجا می ذاره یعنی می خواد اون حسو که سعی کرده روی کاغذ بیاره با بقیه شریک شه. ولی وقتی می بینه کسی اینجا یه نظر نداده خب حس ناخوشایندی درش به وجود میاد و اینکه کسی خوشش نیومده یا نظرشو جلب نکرده و طبیعیه دلسرد شه. منم در مقام یه نویسنده همین حسو پیدا می کنم وقتی می بینم یه نفر هم نظر نمیده و میگم خب چرا باید به این کار ادامه بدم؟مگه دیوانه م خودمو مسخره ملت کنم؟!
اینجوریا دیگه. با این همه به خاطر اینکه به عنوان یه نویسنده آدم سنگدلی نیستم به خواهش شما جواب مثبت میدم و چشم داستان ادامه خواهد داشت. ما حرفمونو پس گرفتیم!
البته ادامه این داستان هم مشروط به همراهی خواننده هاست.
خب یه لحظه هم خودتونو بذارید جای من ببینین تو اون لحظه که میام اینجا می بینم هیچ نظری نیست چه حسی پیدا می کنم.
ضمنا این حرف کلی بود و خطاب به شحص خاصی گفته نشد.