تصحیح خلاصه ی بلاتریکس : بلا زنبورها رو با طلسم فرمان مجبور به تولید عسل کرد و الان لرد سیاه تحت تاثیر عسل ، فرمان پذیر ِ بلا شده.
___________________
نارسیسا که میدانست حق با همسرش است رو به بلاتریکس کرد.ولی قبل از اینکه نارسیسا موفق به حرف زدن بشود، لرد سیاه بغض کرد و بدون هیچ حرفی به اتاقش برگشت!
ملت اسلیترین که در شوک رفتار های لرد سیاه در هر لحظه بر بهت و حیرتشون افزوده میشد چشم گرد تر و دهن باز تر از همیشه برگشتن لرد به اتاقش رو نظاره کردند.
گوشه ی تالار اسلیلوسیوس، دست نارسیسا رو کشید و با شک و تردید زیاد به نارسیسا گفت:
_هوم؟ به نظرت یه چیزی در مورد لرد به طرز عجیبی عوض نشده؟
نارسیسا که چشم از بلا برنمیداشت که سر و مور و گنده در تالار اسلی هنوز زنده بود، با حواس پرتی گفت:
_منظورت وقتی بود که همه رو با همه اشتباه میگرفت و هری و دامبل رو میخواست ببینه؟ یا وقتی که بلا رو نکشت و تبدیل به خاکسترش نکرد؟
لوسیوس و نارسیسا با اجماع آرا به این نتیجه رسیدند که رفتار لرد سیاه عجیب شده و تصمیم گرفتند نارسیسا به بهانه ی تمیز کردن تختخواب لرد دوباره به اتاقش بره و ته توی ماجرا رو در بیاره.
اتاق لردبلا وارد اتاق شد و مادام پامفری را با خودش به داخل کشید. مادام پامفری که مشخصا از رفتار لرد ولدمورت ترسیده بود علاقه ای به موندن نداشت.
_خب دیگه من برم!
بلاتریکس نگاهی به لردسیاه بغض کرده که زیر پتوی همایونی کز کرده بود، کرد و چوبدستش رو به سمت مادام پامفری گرفت:
_زودی حال مای لرد رو خوب کن!
_من اصلا درمان چیز رو بلد نیستم! هرکس چیزخورش کرده رو بگید بیاد دوا درمونش کنه... من برم دیگه؟
بلاتریکس با عصبانیت فریاد زد:
_مورفــــــــــین!صدای تند دویدن کسی در تالار اومد و آستوریا در رو باز کرد و با ترس و لرز تکه کاغذی به دست بلا داد و با سرعت همون مسیر اومده رو برگشت. بلا تای لای کاغذ رو باز کرد:
نقل قول:
اهم اهم
ای ملت آزاد اسلی
هم اکنون که این نامه را میخوانید بنده به عنوان وزیر مملکت در سفر کاری _ تجاری به سمت مرزهای چیزپرور افغانستان هستم و تا اطلاع ثانوی گم و گورم.
پ.ن: اگه در مورد لرد سیاه سوال دارید، کافیه 72 ساعت به تخت ببندینش . بعدش خوب میشه. اگه خوب نشد یه جغد به من بفرستید که سفرم رو تمدید کنم.
پروازتان آزاد.
بلاتریکس از خشم نامه ی مورفین رو مچاله کرد و مادام پامفری رو بعد از اصلاح حافظه روانه کرد. گریه ی لرد سیاه رو با هزار زحمت قطع کرد و گفت:
_مای لرد! شما نیاز به استراحت دارید ... و یه سری تغییرات، بیاید اینها رو برای ملت اسلیترین مطرح کنید.
چند لحظه بعد، پشت میز اسلیترینجمعیت همه _به جز بلا که کنار لرد نشسته بود_ مقابل لرد ولدمورت قرار گرفته بودند و منتظر صحبتهای مهمش در نشست اسلیترین بودند. بلا تکه کاغذی به دست لرد داد :
_مای لرد! این همون کاغذیه که گفتید بهتون بدم...:pretty:
لردولدمورت نگاه تعحبناکی به بلا انداخت و گفت: من که کاغذی ندادم بهت که!
_مای لرد این رو
بخون!لرد سیاه کاغذ رو باز کرد و رو به ملت اسلیترین با صدای بلند خوند:
_فرزندان نجیب زاده ی سالازار کبیر
من امروز فهمیدم که بلاتریکس لسترنج، نواده ی برحق سالازار هست. مادام پامفری تست DNA از ایشون و سالازار گرفت. بنا به این کشف خیلی مهم، ایشون ناظر ، ارشد،بازرس، رئیس گروه و کلا صاحاب گروه اسلیترین هست. شما از این به بعد ایشون رو مای کوئین صدا میزنید.
حالا ما برای رفع خستگی به مدت 72 ساعت استراحت میکنیم که کسی در این مدت نباید مزاحم ما بشود. بعد از اون جلسه ای برای تهیه ی مقدمات عروسی من و بلاتریکس عزیز دلم تشکیل خواهیم داد.
نجیب و سیاه باشیدلرد سیاه پا شد و دست در دست بلاتریکس ، ملت اسلیترین رو در حالت
به حال خود گذاشت.
آیا نارسیسا میتواند راز رفتار عجیب لرد را متوجه شود؟
آیا تاثیر علف مورفین بعد از 72 ساعت برطرف میشود؟
آیا تاثیر فرمان عسل زنبورها ، از بین نمیرود؟
آیا نهایتا لرد با بلا ازدواج میکند؟
آیا چه میشود؟!