سیریوس، جیمز و تدی را به زحمت از میان جمعیت پیدا کرد. چوبدستی اش را در آورد و با انفجار های پی در پی راه خود را در میان ملت ضد ضربه امین آباد باز کرد تا به گوشه ای از اتاق رسید. آنگاه حلقه ای محافظتی ایجاد کرد تا بتوانند برای لحظاتی به دور از فشار شدید جمعیت برای موضوع فرار گفت و گو کنند. سیریوس:
- اوفففففف... خب... چیکار کنیم؟
جیمز که بعد از مدت ها بدون جیغ و داد می توانست صحبت کند گفت:
- من میگم هر کدوم از ما به عنوان سر گروه باشیم بعدش بقیه ملت رو بین خودمون تقسیم کنیم.
سیریوس:
- فکر خوبیه من موافقم.
تد:
- من رکسان رو انتخاب میکنم با 40 نفر دیگه.
جیمز:
- گیدیون هم با من میاد با یه 50 - 60 نفر دیه.
سیریوس:
- با این حساب یوآن و بقیه ملت هم با من میان. فقط سوالی که پیش میاد اینه که فرد و جرج با کی بیان؟ نقشه رو چطور باید هر سه مون داشته باشیم؟
تد دست خود را در جیب داخلی ردایش کرد و سه پاکت بیرون آورد.
- ما از بدن این دو نفر با دوربین های ماگلی که گیدیون تونست با زحمت از بیرون آسایشگاه به دست بیاره عکس گرفتیم.
این سه تا هر کدوم ماله یکی از سه راهه فراره. یکیش از هواکشه، یکی سالن غذاخوری، آخری هم یه اتاق مخفی توی همین اتاق هست که باید پیدا بشه.
سیریوس بسته ای که روی آن هواکش نوشته شده بود را برداشت و گفت:
- ما از این راه میریم.:sharti:
جیمز: نه آقا من قبول نئارم. اینجوری نمیشه. باید هر کی تک بیاره کنیم.
تد:
- خیله خب... بسته اول هواکش، هر کی تک بیاره از هواکش میره بییییییییییییییییییییییییییییرون... هااااااا من تک آوردم من از راه هواکش میرم!
سیریوس:
- خیله خب... بسته بعدی سالن غذا خوری، هر کی مث تد بیاره از سالن غذا خوری میره بییییییییییییرون...
اینبار جیمز دستش مثل دست تد آمد.
- دیدی؟! آخرش خودت باید اتاق مخفی رو پیدا کنی.
سیریوس:
- خیله خب بچه شلوغش نکن!
سیریوس چوبدستی اش را تکانی داد و حلقه محافظتی از بین رفت... گرومپ ! ! ! ... با از بین رفتن لایه محافظ، ملتی که روی آن قرار گرفته بودند ناگهان بر سر این سه نفر آوار شدند و آنها را مدفون کردند!
پس از نیم ساعت تلاش و دست و پا زدن بالاخره از زیر جمعیت بیرون آمده، اعضای گروه خود را به صف کرده و هر کدام به سمت محل های مشخص شده به راه افتادند...