هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: امين آباد !!!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۳

کالین کریویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۷ یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۸ یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
از انگلستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 25
آفلاین
یهههههههههههههههه
یهههههههههههههههه
هری:«چرا این جوری میکنی رون؟»
رون بدون هیچ توجهی به فریاد هاش ادامه میده
یهههههههه یههههههههههههههه
هری قدم زنان به سمت سالن عمومی میره
هری:«هرمیون تو نمیدونی دون چه مرگشه؟»
-گمون کنم شیطونی کرده
-چه جور شیطونی
-یکم معجون عشق درست کرده بود ولی درست عمل نکرد و
-و چی ادامه بده
-و باعث یه انفجار شد دیوونه شده
خوب چرا نمیبریدش درمونگاه؟؟
هرمیون:«بردیمش ولی کارساز نبود گفتن باید بده امین اباد
چی امین اباد دیگه کجاست؟
یه تیمارستانه توی ایران باید با رون خداحافظی کنی
هری که به کلی گیج شده بود صدای اژیر یکی از ماشین های مشنگ ها رو شنید
امبولانس اومد و رون رو برد
و داستان ما هم تموم شد
حتما پیش خودتون گفتید چه بیمزه
خوب خوبیش هم به همینه دیگه



تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده

ارزشی بدبخت D:


I Love this place




پاسخ به: امين آباد !!!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۳

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
سيريوس و يوآن و ممدان
تشویق ممدان که تمام می شود و دوباره جایشان تنگ شده، نگاهی به یکدیگر انداخته و یکصدا میگویند
-"سیریوس:|"
-"جون سیریوس:D"
-"سیریوس"
-" د بنالین دیگه"
ممدی بس پرخاشگر شروع به فریاد زدن می کند.
-"گند زدی به نقشه. کلی صدا در اوردیم تا در دستشویی باز شد. چرا بستیش؟:| خاک بر سرت!"


گیدیون، جیمز و ممدان گرام

ممدی زیاد کند ذهن به گیدیون نگاه کرده و می گوید.:
-"تا تو دنبال راه مخفی میگردی ما برقصیم؟"
ممدی که ادعا میکند خیلی کم کند ذهن تر است به پاسخ فتوا میدهد:
-"نه خنگه به فکر هممون اولش رسید ( آخه چرا همه رو درگیر می کنی) اما خوانندمون(آشپز) مرده"
صدای تق ضربه ای که گیدیون به سر خود می زند بلند شده و ممد بی توجه ادامه میدهد:
-"ولی میتونیم بی کلام برقصیم. ولی یکم سخته. نیاز به قدرت روح و درک بالایی داره" (با تشکر از ممدخودش که میدونه درکش چند چنده:| این یه پیشرفت مهمه)

اتاق مدیر
-"الو"
-"بله "
-"قربان تخمه چی بگیرم؟"
-":| مردک هرچی گرفتی بگیر بیا سریع"
-"چشم"




تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: امين آباد !!!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
خلاصه:

گریفیندوری های امین آباد تصمیم مگیرن از اونجا فرار کنن. برای همین سه گروه میشن که گروه یک یعنی تدی و رکس و چند تا ممد از راه هواکش میرن، گروه دوم یعنی جیمز و گیدیون ممدا از از راه آشپزخونه و گروه آخر یعنی سیریوس و یوآن و بقیه هم از راه مخفیه مرلینگاه. خلاصه هر سه گروه به محل رسیدن اما با مشلی رو به رو شدن، از اون طرفم ئیس امین آباد نقشه ی شومی در سر داره...


گیدیون، جیمز و ممدا.

- چرا ما داریم میرقصیم؟
- نمیدونم از مقامات بالا دستور رسیده که ما باید دو انگشتی دست بزنیم و برقصیم.

ممد مورد نظر این جمله را گفت و به گروه بیست نفره ای که در حال رقص کردی بودند، نگاه کرد. گیدیون در گوشه ای از آن جمع، از لای در نگاهی به آشپز انداخت که درحالی که بشکن میزد، دور پاتیل غذای خود میچرخید. آرام به جیمز گفت:
- اون یه نفره ما 62 نفر! بهتر نیست با یه پتریفیکوس از شرش خلاص شیم؟
- اینم حرفیه، چرا از اول به ذهنمون نرسید؟
- امان از دست پیری خب قبل از اینکه اینا شروع کنن بندری زدن بهتره راهو باز کنیم.

چند دقیقه بعد، آشپزخانه

- آشپز؟
- جانم؟
- پتریفیکوس توتالوس!

آشپز روی زمین افتاد، گیدیون کلاه گیس را از روی سرش برداشت و با یک سوت، به بقیه اعضای پشت در علامت داد که داخل شوند. جیمز 60 ممد دیگر پاورچین پاورچین داخل آشپزخانه شدند. گیدیون با ناراحتی گفت:
- از دست این کلاه گیس های مسخره، همه ی موهام خارش گرفت. حالا راه مخفی کو؟

ملت:

گروه تدی و رکسان و بقیه.

- هل بده تدی، هل بده.

یک ممد که متاسفانه تناسب اندام را رعایت نکرده بود در راه ورودی هواکش گیر کرده بود. تدی پای ممد را گرفته بود و او را به داخل هواکش هل داد اما امان از ذره ای حرکت. رکسان به تدی نزدیک شد و به آرامی گفت:
- تدی بدو الاناس یکی پیداش بشه.


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: امين آباد !!!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۳

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
سيريوس و يوآن و ممدان

سيريوس:"خوب در باز شد. هوي کدوم ممدي دستشويي داشت بدو برو."
ممد با خوش حالي اشک شوق ميريزد( ) و به سمت دستشويي مورد نظر ميرود(اين گونه ). وقتي داخل دستشويي مي رود جناب سيريوس يک عدد قفل خفن به در دستشويي ميزند.
ناگهان ممدان همگي از فرط باز شدن جا جامه خود را مي درند و يکصدا فرياد ميزنند
"سيريوس دوست داريم"


تدي و رکسان و 40 ممد دوست داشتني


رکسان:"بدو ممد برو بالا ديگه."
ناگهان ممدي داد مي زند:"چقد سبک شدم حس ميکنم دارم پرواز ميکنم "
و چند ثانيه بعد بومممم صداي خون :|(خون که صدا نداره=)) )
و بعله پره هواکش روشن بود و ممد بيچاره پودر شد:|
رکسان و تدي نگاهي به هم کرده و جيغي ميزنند که گوش چندين ممد کنده مي شود.

گروه جيمز و گيديون و مابقي ممدان

اما اينور وضع بهتر هست و تلفاتي نداده اند(واقعا به نظر اگه گروهي شانس فرار داشته باشه همينان)

بله همه پشت در آشپزخانه ايستاده و به نواي آشپز جوان گوش فرا داده و به حالت رقص مي روند

جيمز:"ممد بايد برقصه . ممد بايد برقصه"
و دو انگشتي ممد را همراهي ميکنند.

اتاق مدیر

مدیر که دیگر توسط سیگار ارضا نمی شود . یک عدد قلیان آورده و به مانیتور دوربین های مدار بسته امین آباد زل می زند و به معاون خود میگوید:"دوست ندارم نقشه رو لو بدم دیگه مزش می پره . ولی می بینی؟ دارن خودشون با امین آباد بازیاشون جمعیت خودشونو کم میکنند"
معاون که از قدرت تفکر عاری است، دستی به فکش اش می کشد ( )به مدیر نگاه میکند و می گوید:"آفرین. به عقل ولدمورتم نمی رسید این کار"
مدیر هم با قیافه ژست گرفته،اندکی فکر کرده ، به معاون نگاه کرده و می گوید:"بپر سر کوچه 1 کیلو تخمه بیگی بیا"
و به قلیان کشیدن ادامه می دهد.




تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: امين آباد !!!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
یوآن، سیریوس و بقیه.

- هیس ... تف تف ... هیس. ( افکت صدای مار در آوردن به علاوه تف و اینا. )

ملت پشت سر ممد ایستاده بودند تا شاهد تلاش او برای باز کردن راه مخفی باشند. سیریوس خمیازه ای کشید و به سوی ممد رفت و دستش را بر روی شانه ی او گذاشت و با لحنی دلداری دهنده گفت:
- ول کن پسرم، فایده نداره، خودتو خسته نکن.
- نه من میتونم ...
- خف بمیر بابا.

سیریوس که به علت صبر زیاد اعصاب ـش خط خطی شده بود، ممد مورد نظر را با یک اردنگی به بیرون از مرلینگاه راهنمایی کرد و با این کار دعای خیر باقی ملت که جای بیشتری برایشان بازشده بود پشت سرش ماند.

- خب این راه نشد، حالا صدای چی در بیاریم؟
- هیپوگریف؟
- اژدها؟
- بوق؟

یوآن و سیریوس با دیدن خط بالا نگاهی با یکدیگر رد و بدل کردند. روباه گریفیندور جلو رفت و با هزار زحمت صدای بوق پیکان جوانان را از خود در آورد.

در دستشویی کنار رفت و حفره ای در دیوار ایجاد شد.

- حمله!

دفتر مدیر.

- آقای مدیر؟
- بله معاون عزیز؟
- میشه بگید چه نقشه ای برای اون تیره بخت ها ریختید؟

مدیر امین آباد صندلی خود را به سوی دیوار برگرداند و در حالی که به سیگار بزرگش پک میزد، گفت:
- نمیخوام مزه‌ش بره ولی یکم از نقشه رو برات میگم، من کاری کردم نقشه ی امین آباد دست اون دو قلو ها بی افته، راه های مخفی اونا هم به جای بیرون از امین آباد به جای دیگه ای وصل میشه .


ویرایش شده توسط گيديون پريوت در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۹ ۲۳:۵۲:۵۵
ویرایش شده توسط گيديون پريوت در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۹ ۲۳:۵۴:۳۵

ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: امين آباد !!!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳

رکسان ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۹ دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
از پسش برمیام!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 141
آفلاین
- یکی یکی و بی سر و صدا برین تو!

سیریوس بیرون در مرلینگاه ایستاده بود و شصت نفر و یوآن رو داخل می کرد.
- این جا دیگه جا نیست به مرلین!
- بابا همون اتاق خودمون که بهتر بود.

یوآن پیچ و تابی به شلغمش داد و گفت:
- حرف نباشه، بگردین راه مخفی رو پیدا کنین!

شصت نفر و اندی هرکدوم به یه کاشی حمله ور شدن و شروع به گشتن کردند.
- میگم شاید مثل هری باید به زبون مارها حرف بزنیم؟

ممدی اینو گفت و بلافاصله دوباره به گشتن مشغول شد. یوآن نگاهی به سیریوس و سیریوس نگاهی به یوآن کرد.
- بدم نمیگه ها!

تدی و رکسان و بقیه!

نفس ها در سینه حبس شده و از هیچ کس جیکی در نمی آید. صدای کفش پاشنه بلند زنی در راهرو پیچیده و هرلحظه ترس و و حشت گریفی ها را بیش تر می کند. در این لحظه نویسنده به کادر فیلنامه ترسناک نویسی معرفی می شود.

رکسان تا جایی که می تونه صداشو پایین میاره و از گوشه لب میگه:
- تا وقت هست بچه ها رو بفرستیم تو هواکش!

تدی که از بس به دیوار فشرده شده بود، سرشو در حد دو میلی متر به معنای نه تکون میده که رکسان به معنای آره می گیره.
- همه به هواکش!

عع! نه، اشتباه شد!
- همه به هواکش!


ها؟!


پاسخ به: امين آباد !!!
پیام زده شده در: ۲:۱۷ پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
گروه گیدیون و شصت نفره دیگه و جیمز.

- وایسید.

جیمز در حالی که جیغ میزد این را گفت و جلوی در اتاق غذا خوری ایستاد. ملت که بسیار شبیه به قوم مغول دقایقی پیش به سوی در اتاق هجوم میبردند با جیغ جیمز بر سر جای خود ماندند.گیدیون جلو آمد و به آرامی گفت:
- یواش بابا الان صدامون به آشپز میرسه ها.

همه در سکوت گوش خود را به در چسباندند. اندکی بعد صدای آشپز در حال آواز خواندن بلند شد:
- من یه هپوگریفم، آرزو دارم، تو یارم باشی.

- چه صدایی داره، اینجا داره حیف میشه این جوون.

همه به سوی منبع صدا که ممدی بین شصت نفر همراه جیمز و گیدیون است، برمیگردند. مرد نیز با فرمت نگاهی به ملت می اندازد ولی چون میبیند کسی نمیخندد خود به خود به فرمت تغییر فرمت میدهد.

- چیه؟ چرا اینجوری نگاه میکنید؟ صداش قشنگه خو.
- اینو ول کن، حالا چطوری دست به سرش کنیم؟

همه با حرف بسیار منطقی یکی از ممد ها، به فکر فو رفتند که چگونه از آشپز خوش صدا ( ! ) عبور کنند.

گروه تدی و رکسان و 40 نفر ممد.

- هواکش اینه؟

ممد به محفظه ای بر روی دیوار که درپوشی آهنی بر روی آن قرار گرفته بود اشاره کرد. تدی راه خود را از میان 40 ممد باز کرد و به سوی هواکش رفت. رکسان هم پشت سر او به حرکت در آمد. قبل از آنکه تدی جوابی بدهد یکی دیگر از ممد ها گفت:
- آره فکر کنم همینه.
- هنر کردی.

راوی در حالی که حوصله اش از رول یکنواخت و بدون هیجانش سر رفته بود در جواب ممد این را گفت. ممد با بغض نگاهی به راوی انداخت و گفت:
- خو چیه؟ کلی راجبش فکر کردم. از بچگی بهم میگفتن خنگ. من خنگ نیستم.

صدای فریاد ممد در فضای خالی اطراف طنین افکن شد. همه ی به سوی دهان وی هجوم بردند تا بتوانند با گذاشتن دست، مشت، لگد، کف گرگی یا هرچه که خواننده میل دارد باعث ساکت کردن ممد مورد نظر شوند.

- عععععععو!
- آقای دکتر؟ شما هم صدای گریه و گرگ شنیدید؟

همه با وحشت به منبع صدا یعنی راهروی که به آنجا منتهی میشد نگاه کردند.

گروه سیریوس و یوآن و بقیه ملت.

سیریوس عکس را به دست یوآن داد و به تابلوی مرلینگاه ساحرگان و جادوگران خیره ماند.

- طبق نقشه تو این مرلینگاه یه راه مخفی وجود داره.



ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: امين آباد !!!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 337
آفلاین
-

با علامت جیمز مبنی بر خلوت بودن راهرو، دوازده یار اوشن شصت یار گیدیون به ترتیب و چسبیده به دیوار، از زیر دوربین های مدار بسته عبور و به یه راهروی دیگه که منتهی به غذا خوری هست می رسن.

- مثل اینکه این راهروئه دوربین اینا نداره. بجنبین!

و با این فرمان جیمز، شصت و دو نفر گرسنه و آفتاب ندیده، درحالی که کلنگ ها رو تو هوا تاب می دادن به سمت درب غذا خوری هجوم می برن!

آنسوی امین آباد!

- slow and steady!

اینور امین آباد تدی به این حالت: -Link- رکسان و یه سری ممد رو پشت سرش ردیف کرده بود و آروم و استوار! به سمت هواکش در حرکت بودن.

رکسان آهسته تو گوش تدی زمزمه می کنه:

- ببین، می گم حالا این هواکش هواکش که می گن چه جور هواکشیه؟ چجوری قراره ازش فرار کنیم؟

- خب این هواکشم مثل سایر هواکش ها چیزیه که هوا رو می کشه دیگه!

- وا؟ من فکر می کردم ملت چیز رو می کشن، نمی دونستم چیز هم یه چیزی می کشه!

با اومدن صدا های مشکوکی از دوردست، ممدی این نکته رو به رکسان و تدی یادآوری می کنه که:

- چه خبرتونه؟ بابا اون چکش ها رو بزارین جیبتون، الان از سر و صداش لو می ریم.

(با صرفنظر از وضعیت سیریوس!) و در اتاق مدیر امین آباد...

مدیر خفن امین آباد، در فضایی که بدون فضا سازی هم فضای خفنی بود، با دوربین های مدار بسته ی سری دو که امین آبادی ها ازش خبری نداشتن، از مانیتوری که توی اتاقش بود سه دسته ی ملتی رو می دید داشتن به خیال خودشون فرار می کردن. پس قهقهه ای شیطانی زد و گفت:

-عالیه! نقشه ـم داره عملی میشه! مو ها ها ها هــــــا!


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: امين آباد !!!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
خلاصه:
اتاقی که توش گریفی های امین آبادی هستن پر شده، بنابراین تصمیم میگیرن از امین آباد فرار کنن. اونا به کمک نقشه ی امین آباد که فرد و جرج رو بدنشون خالکوبی کردن میفهمن 3 راه فرار وجود داره، یه راه از هواکش، یه راه از یه اتاق مخفی و یه راه از سالن غذا خوری. خلاصه ملت به 3 دسته تقسیم میشن، دسته ی اول که شامل تد و رکسان چند نفر دیگن از راه هواکش میرن، دسته دوم شامل جیمز و گیدیون و چند نفر دیگن که از راه سالن غذا خوری میرن و دسته سوم شامل سیریوس و یوآن و چی؟ آ باریکلا چند نفر دیگن که از راه اتاق مخفی میرن. سیریوس لایه محافظو میترکونه و هر گروه با کمک عکسی که از بدن فرد و جرج گرفتن راهی راه های خروج میشن.


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: امين آباد !!!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
سیریوس، جیمز و تدی را به زحمت از میان جمعیت پیدا کرد. چوبدستی اش را در آورد و با انفجار های پی در پی راه خود را در میان ملت ضد ضربه امین آباد باز کرد تا به گوشه ای از اتاق رسید. آنگاه حلقه ای محافظتی ایجاد کرد تا بتوانند برای لحظاتی به دور از فشار شدید جمعیت برای موضوع فرار گفت و گو کنند. سیریوس:
- اوفففففف... خب... چیکار کنیم؟

جیمز که بعد از مدت ها بدون جیغ و داد می توانست صحبت کند گفت:
- من میگم هر کدوم از ما به عنوان سر گروه باشیم بعدش بقیه ملت رو بین خودمون تقسیم کنیم.

سیریوس:
- فکر خوبیه من موافقم.

تد:
- من رکسان رو انتخاب میکنم با 40 نفر دیگه.

جیمز:
- گیدیون هم با من میاد با یه 50 - 60 نفر دیه.

سیریوس:
- با این حساب یوآن و بقیه ملت هم با من میان. فقط سوالی که پیش میاد اینه که فرد و جرج با کی بیان؟ نقشه رو چطور باید هر سه مون داشته باشیم؟

تد دست خود را در جیب داخلی ردایش کرد و سه پاکت بیرون آورد.
- ما از بدن این دو نفر با دوربین های ماگلی که گیدیون تونست با زحمت از بیرون آسایشگاه به دست بیاره عکس گرفتیم. این سه تا هر کدوم ماله یکی از سه راهه فراره. یکیش از هواکشه، یکی سالن غذاخوری، آخری هم یه اتاق مخفی توی همین اتاق هست که باید پیدا بشه.

سیریوس بسته ای که روی آن هواکش نوشته شده بود را برداشت و گفت:
- ما از این راه میریم.:sharti:

جیمز: نه آقا من قبول نئارم. اینجوری نمیشه. باید هر کی تک بیاره کنیم.

تد:
- خیله خب... بسته اول هواکش، هر کی تک بیاره از هواکش میره بییییییییییییییییییییییییییییرون... هااااااا من تک آوردم من از راه هواکش میرم!

سیریوس:
- خیله خب... بسته بعدی سالن غذا خوری، هر کی مث تد بیاره از سالن غذا خوری میره بییییییییییییرون...

اینبار جیمز دستش مثل دست تد آمد.
- دیدی؟! آخرش خودت باید اتاق مخفی رو پیدا کنی.

سیریوس:
- خیله خب بچه شلوغش نکن!

سیریوس چوبدستی اش را تکانی داد و حلقه محافظتی از بین رفت... گرومپ ! ! ! ... با از بین رفتن لایه محافظ، ملتی که روی آن قرار گرفته بودند ناگهان بر سر این سه نفر آوار شدند و آنها را مدفون کردند!
پس از نیم ساعت تلاش و دست و پا زدن بالاخره از زیر جمعیت بیرون آمده، اعضای گروه خود را به صف کرده و هر کدام به سمت محل های مشخص شده به راه افتادند...


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.