ساحرگان دلیر و وفادار وزیر آمبریج، با نظاره کردن چهره ی وزغ مانند خود، با خونسردی تمام و بدون جیغ و داد و شکایت، دوباره حلقه ای تشکیل دادن و در مرکز خود، وزغ اصلی یعنی وزیرآمبریج قرار گرفت.
- خیله خب مثل اینکه یکم برنامه هامون با مشکل برخورد کرد، میخواستم در صلح و آرامش اینجارو فتح کنیم اما انگار مجبوریم نقشه ی شماره ی 2 رو عملی کنیم، پس ... حــــــــــمـــــــــلــــــــــــه!

صدای فریاد وزیرآمبریج در سرتاسر آزکابان میپیچه و تمام جنبندگان داخل و حوالی آزکابان اون رو میشنون و همه تو شوک فرو میرن. غیر از ارتش ساحرگان وزارتخونه _ که اطراف آزکابان مستقر شده بودن_ که با شنیدن صدای آمبریج، مثل مور و ملخ از هر چهار طرف داخل میریزن و حمله رسما آغاز میشه.
وزیرآمبریج بی توجه به هیاهو و غوغایی که از تو ساختمون شنیده میشه، رو به وزغای دیگه میکنه و میگه:
- وجود رهبری چون من، به هر ارتشی نیرو و توان مضاعف میده. پس با همین شکل و هیبت، پخش شین و ارتشمون رو هدایت کنین تا کل آزکابان به تسخیر ما در بیاد.

انواع و اقسام صداهای قور قور به نشانه ی تایید حرف های وزیرآمبریج بلند میشه و لحظه ای بعد تمامی وزغ های دیگر پراکنده میشن.
وزیرآمبریج با خونسردی تمام داخل راهرو قدم میذاره و از روی اجساد کورممدها و جاسمین و سوگلی های به هلاکت رسیده ی مورفین گانت عبور میکنه. دیوانه سازهارو نشونه گیری میکنه و تو راهش تمام اونارو بوسه بارون و رام و مطیع خودش میکنه و همراه ارتشی بزرگ از دیوانه سازها، رهسپار مرکز آزکابان میشه.
سمت دیگه:فلور در غالب وزغ عده ای از ساحرگان رو هدایت میکنه و در به در دنبال مورفین گانت میگرده. نگاهی به عده ای از یاران مورفین چون رز ویزلی، ویلبرت، دالاهوف، مانچ و ... میندازه که دستگیر شدن و گوشه ای در حال جمع آوری هستن.
فلور با عجله حرکت میکنه و از حموم عمومی زندان که کلی کف و حباب ازش خارج میشه و حدس میزنه ماموران در حال شستشوی ارگ کثیف هستن میگذره و ...
- پیدایت کردیم! همونجا وایسا گانت! عه ... دهه ... برین کنار بابا ... تو راه واینسین ... داره فرار میکنه!

فلور همینطور داد و هوار کنان سعی میکنه رانده شدگانو که راهو مسدود کردن بگذرونه و خودشو به مورفین برسونه. اما ممانعت های اونا بیش از این حرفاست و فلور هرچی تلاش میکنه نمیتونه خودشو به مورفین برسونه.
مورفین با دیدن فلور(در قالب وزغ) ده کیلو چیز رو سریعا میبلعه و در جلوی چشمان حیرت زده ی فلور و گروهش، به شدت high میشه و با سرعتی فوق العاده جلو میاد و همه ی اونارو کنار میزنه و از پنجره خودشو به بیرون و درون دریا پرتاب میکنه.
فلور و افرادش جلوی پنجره میان تا ببینن چه بلایی سر مورفین میاد. دریا حرکات عجیبی به نشونه ی دل درد از خودش نشون میده و بعد کاملا ساکت و آروم به حالت قبلیش میاد.
- دریا مورفینو دفع کرد! باید دنبالش بگردیم! همگی سقووووط!

فلور و افرادش همچون دیوانه ها خودشون رو از پنجره به بیرون پرتاب میکنن اما طولی نمیکشه که جاروهاشون زیر پاشون ظاهر میشه و گروه تعقیب کننده ی گانت بوجود میاد.
اینور تر:- اوه ننه هلگا!

در سلول باز میشه و هلگا به بیرون قدم میذاره و در آغوش ساحرگان نجات دهنده ش فرو میره.
- آه آزادی! چه دوران سخت و طاقت فرسایی رو اینجا گذرونـ...
اما جمله ش در اثر کشیده شدن توسط وزغی ناقص میمونه.
اونور تر:- چقد مسخره بازی در میاری لود، د بیا بیرون دیگه.

لودو آه و ناله کنان سعی میکنه به جماعت ساحره ای که جلوش وایسادن بفهمونه که به مرلین نمیتونه حرکت کنه، اما حرف تو گوش اونا نمیره.
- ببینین، من در اثر شکنجه های ناجوانمردانه و دردناک اونا آسیب دیدم، باید به من کمک کنین و حملم کنین. فهمیدین؟

وزغ جهشی میکنه و رو شکم لودو فرود میاد. بررسی های لازم رو انجام میده و میگه:
- بنویسین به فرزندانش سهمیه ی هاگوارتز تعلق میگیره ... متاسفانه به درجه رفیع جانبازی 98% نائل شده.

ساحره ها ابراز همدردی میکنن و اونو رو کولشون میذارن و راهی مرکز آزکابان میشن.
مرکز آزکابان: کلی وزغ، هرکدوم از یه سمت، با کلی گروگان و اطلاعات و غنائم از راه میرسن و همگی مرکز آزکابان جمع میشن. وزغ اصلی، یعنی وزیرآمبریج هم با لشگر دیوانه سازای رام شده سر میرسه و بقیه به احترامش راهو باز میکنن تا بالا بره و سخنرانی آتشین خودش رو شروع کنه.
- ای ساحرگان بلند پرواز و دلیر دولت مقتدر ساحره سالاری! بنگرید که چگونه با شجاعت و تلاش، اینجارو بدین سادگی فتح نمودیم و ارتش آزکابان رو شکست دادیم.

وزغای دیگه کم کم تغییر شکل میدن و به شکل آدمای اصلیشون در میان. آمبریج که احساس بهتری بهش دست داده، تک تک اونارو از نظر میگذرونه و ادامه میده:
- حکم افراد باقی مونده رو هم طبق اونچه که قبلا معین شده به اجرا در بیارین. در مورد خانواده ی گانت هم ... اوه میبینم که از قبل بسته بندیشون کردین.

وزیرآمبریج نگاهشو از روی بسته های بزرگی که بی شک مروپی، سالازار و تام درون اون هستن برمیداره و توجهش به سمت دیگه ای که خروارها چیز تلنبار شده جلب میشه.
- ای گانت، آیا تو جادوگر بودی؟ هم نوعان تو ماه ها در سنت مانگو، در این تحریم دارو درد کشیدند و تو چیزها را انبار کردی و نگذاشتی از آنها دارو بسازیم و همه را صرف عیاشی و تفریح کردی ! مرلین از گناه تو بگذرد.

آمبریج آه کشان نگاهشو از بسته های بزرگ چیز که از آزکابان یافت شده برمیداره و با حرکت سرش به شفادهنده هایی که به اونجا اومدن اشاره میکنه که مشغول شن و به تهیه ی دارو بپردازن.
- اون میلیاردها گالیون رو تو سفره بریزین و به مردم اطلاع بدین که هرشب، راس ساعت 9 همزمان با تحویل زباله هاشون، این گالیون ها به جیب مبارکشون برمیگرده و از فقر و تنگدستی نجات پیدا میکنن. این است اوج شکوه و ابهت و بخشندگی ما!

فریاد و سوت و کف و دست و هورای ساحرگان به هوا بلند میشه و با خوش حالی گالیون هارو تو سفره ای سرازیر میکنن. نوری در بیرون ساختمون نمایان میشه و همه رو با اشتیاق به سمت پنجره ها میکشونه.
- اوه اون مرلین کبیره!

آمبریج با شنیدن این حرف سریعا به خودش میاد و میگه: همونطور که میدونین احکام صادر شده برای مجرمین در اوج آمبروکراکسی صادر شده و تا این حد عدالت در تاریخ جادوگری بی سابقه بوده!
مرلین از آسمون به خودش قسم میفرسته، تنبان طلاییش رو میون ابرا میچرخونه و اذعان میکنه که همینطوره!
همون موقع مرلین ناپدید میشه و از توش ساحره ای سوار بر جارو بیرون میزنه و جلوی وزیر آمبریج می ایسته:
- ما رد مورفین گانت رو زدیم. گانت احتمالاً با گله گوزن های شمالی همراه شده!

آمبریج قهقهه ای میزنه و میگه: مشکلی نیست. اونم بزودی میگیریمش!
صدای جیغ و ویغ رانده شدگان از گوشه ای به گوش میرسه که غرغرکنان هرکدوم یه سمت هلگارو گرفتن و در حال کشیدنش هستن و میخوان اونو به زور با خودشون به مقر رانده شدگان ببرن. اما هلگا با ملایمت دست نوازشی به سر اونا میکشه و ازشون دور میشه و کنار وزیر آمبریج می ایسته.
وزیر آمبریج صابونی رو به هلگا تعارف میکنه و میگه: بهتره هرچه سریع تر خودتو با ویلی بشوری، زندان بودی کثیف شدی.

هلگا لبخندی میزنه و همراه وزیر آمبریج به پهنه ی آسمان مینگره!
× پایان سوژه ×