-کی میخواد راننده بشه یعنی چی؟ من به این بزرگی رو نمیبینین اینجا؟
مرگخواران در جستجوی صدا به در و دیوار اتوبوس نگاه کردند. درنهایت چون به نتیجه ای نرسیدند، از خود صدا هویتش را پرسیدند.
-صدا، کی هستی؟ خود اتوبوسی؟
-اینطور که به نظر میاد، اتوبوس مونث و باکمالاتی هم هستین. وضع تاهلتون چطوریاس؟
قبل از اینکه اتوبوس بخواهد به رودولف اعتراض کند، صاحب صدای راننده، به حرف آمد.
-بانزم. بانز راننده خوب؟
پس از ابراز نارضایتی رودولف از راندن اتوبوس توسط یک ناساحره نامرئی، همه سرجایشان نشستند و مشغول سفر به وزارت سحر و جادو شدند.
-خاطرات راه ساختمون وزارت، محاله یادم بره؛ اون همه شور و حال محاله یادم بره...
دیری نگذشته بود که همه مرگخواران حاضر در اتوبوس به شور و پایکوبی و رقص و آواز پرداختند. حتی خود اتوبوس و پیچ و مهره هایش هم دست میزدند و هرازگاهی قر ریزی هم میآمدند. کار به جایی رسیده بود که حتی خود «
صدای آهنگ» هم در وسط اتوبوس آمده و قر میداد. قر دادن صداها هم از دیگر عجایب دنیایی است که درآن همه چیز جاندار باشد.
از طرف دیگر، نور و گرانش و نیروی الکترومغناطیسی هم که دیدند صدا برای خودش جاندار شده و دارد وسط اتوبوس تکان میدهد، به وسط اتوبوس آمدند و به رقص عربی مشغول شدند.
-هله لی هلی هلی هلی هلی هی یار دلدار، پیش من ردارو بردار؛ هله لی هلی هلی هلی هلی هی یار دلدار، پیش من ردارو بردار... :hungry1:
نیروی هسته ای قوی و ضعیف هم که دیدند بازار فیزیک گرم است، به میان اتوبوس پریدند و به رقص پرداختند. فیزیک هم که توانایی هضم ماجرا را نداشت، تبدیل به شیمی و سپس زیست شناسی شد. درنتیجه چندین بیگ بنگ و مهبانگ در اتوبوس اتفاق افتاد و هزاران دنیای موازی تولید شد. انفجارها به قدری قوی بودند که باعث شدند رودولف در شکمش احساس دل پیچه کند. به همین دلیل به سراغ بانز رفت و به او گفت که اتوبوس را برای مدتی چند، کنار یک توالت عمومی متوقف کند.
پس از توقف اتوبوس، رودولف دوان دوان به سمت اولین دری دوید که دید. در را باز کرد و داخل شد. اما همین که خواست به انجام کارهای بهداشتیاش بپردازد، توالت به حرف آمد.
-عه وا... یه کم شرم و حیا ندارن ملت. آقا کجا اومدی؟
-شرم و حیا چیه؟ اومدم به دستگاه گوارشم استراحت بدم دیگه. مگه شما توالت نیستی؟ کارت همینه دیگه... و اینکه به نظر میاد توالت مونث باکمالاتی باشین. وضعیت تاهلتون چطوریاس؟
-آقا میگم اینجا نباید بیای شما. توالت ساحره هاست. شرم کن. یه یالّایی چیزی هم نمیگه.
-توالت جادوگرا نداشت اینجا آخه. چیکار کنم؟
-نمیدونم دیگه آقا. بفرمایین بیرون. پشت درختی چیزی. ولی اینجا نه!
روده های رودولف داشتند به یکدیگر فشار میآوردند. او باید هر چه زودتر توالت را راضی میکرد.