مرگخوارا چندثانیه ای شوکه شدن و به کتی بل که پشت لپ تاپ نشسته بود نگاه کردن. در واقع انقدر شوکه شده بودن که حالت شوکشون رو تازه تونستن به نمایش بذارن.
- اینجارو از کجا پیدا کردی؟!
- چجوری جرئت کردی اصن وارد شی؟!
- چجوری جرئت کردی یه مرگخوارو از پشت لپ تاپ بزنی کنار؟!
تام که بر اثر کنار افتادن از پشت لپ تاپ هنوز کج شده بود و روی زمین افتاده بود، گفت:
- اینجا نمودار ناپذیر نیست بچه ها... جدی... یعنی اسم مشخصه... عمارت اربابی ریدل ها، لیتل هنگلتون...
مرگخواران به تام توجهی نکردن. اولویت اولشون دور کردن کتی از لپ تاپ بود. بنابراین لینی سریع گفت:
- این یه ماموریت سیاهه! فقط مرگخوارا حق استفاده از لپ تاپ رو دارن.
- نه بابا فکر میکنی. ببین منم چقدر خوب میتونم استفاده کنم...
مرگخوارا با حالت وحشت زده ای به سمت کتی و لپ تاپ هجوم آوردن.
- نه نه دست نزن. کیبورد با جادوی سیاه پر شده اصلا. روحت سیاه میشه!
کتی سریع دستشو از روی کیبورد برداشت.
مرگخوارا میدونستن اگر کتی رو از در خارج کنن، از پنجره برمیگرده. بنابراین ترجیح دادن فقط به کتی بی توجهی کنن. هر چند که سخت بود... چون کتی هر چند وقت یکبار تلاش میکرد مرگخواران رو از نظرات کارشناسانه ش بهره مند کنه.
همین که کیبورد خالی شد و مرگخواران برای نشستن پشتش هجوم آوردن، فنریر خودشو از لا به لای جمعیت جلو کشید و پشت کیبورد نشست.
- الان خودم درستش میکنم اصلا.
مرگخواران از سر و کله هم دیگه پایین اومدن تا تلاش های فنریر رو نگاه کنن.
فنریر تلاش کرد زیر نگاه های سنگین مرگخواران اعتماد به نفسشو از دست نده. و پنجه ش رو روی کیبورد گذاشت تا تایپ کنه. ولی خب... پنجه های عظیم و گرگ مانندش یکم زیادی برای دکمه های ظریف و کوچیک کیبورد بزرگ بودن...
و به خاطر شکستش در تایپ، هر لحظه داشت رفتارش با کیبورد خشن تر میشد.
مرگخوارا میدیدن که توی دهنش داره آب جمع میشه و چشماش هم از عصبانیت دارن قرمز میشن.
در همون لحظه که مرگخوارا با نگرانی داشتن ناخن میجویدن، یک عدد جغد از طبقه بالایی به طبقه پایین اومد و یک عدد نامه قرمز رو روی سر فنریر رها کرد.
فنریر کیبورد رو بیخیال شد، به نامه نگاه کرد و دست خط لرد رو دید... و بلافاصله از جاش پرید و با وحشت از محل دور شد.
مرگخوارا نفس راحتی کشیدن...
و کتی گفت:
- بهرحال از من گفتن بود، مشکلتون زبون کیبورده... با دکمه های شیفت و آلت میتونید عوضش کنید.
فنریر که هنوز از ترس میلرزید و خیس عرق شده بود، برگشت. صورتش از قبل هم سیاه تر شده بود. نشانه های انفجار نامه توی صورتش بود... بهرحال فنریر به سرعت پشت کیبورد نشست، و شروع کرد به تایپ کردن.
چند دقیقه بعد، گفت:
- خب... موفق شدم یه شناسه فوق العاده رو بگیرم.
- چی؟
فنریر از جلوی مانیتور رفت تا ملت بتونن
شناسه ای که برداشته رو ببینن.
مرگخوارا به سختی تلاش کردن جلوی خنده شون رو بگیرن. یک لحظه خندیدن ارزشش رو نداشت که یک عمر تبدیل به کالباس بشن...
فنریر تلاش کرد قیافه شو کاملا جدی نگه داره و به رو نیاره که بر اثر اشتباه تایپی این شناسه رو گرفته... در واقع برای اینکه خیال خودش و بقیه رو راحت کنه، گفت:
- میخوام به همه ثابت کنم که کجول صافی هستم. پنجه هام هم برای تایپ کردن واقعا مناسبن.