پشمک، جارو، عصبانی، اژدها، رعد و برق، سیاه، دست
نزدیک کریسمس بود. پدر و مادر جورج، یک بسته "پشمک" و آخرین مدل"جارو" را برای او خریده بودند. من هم در فکر و خیال خودم بودم. که یکهو دارلا با شوق فراوان اومد پیش ما.
- بچه ها یه کتاب جدید تو کتابخونه دیدم. در مورد موجودات جنگل ممنوعه هست. اوردمش شماهم ببینید. این جا رو نگاه یه "اژدها" "سیاه" و قرمز خیلی بزرگ که هروقت احساس خطر کنه یا "عصبانی" بشه، هوا طوفانی میشه و "رعد و برق" های بسیار بزرگ به وجود میاد.
- چه جالب! بگذریم...
-چی چیو بگذریم جورج شاید واقعی باشه راستی تو مگه اولین بارته که پشمک میخوری؟ کل "دست" و صورتت پشمکیه.
- اینو ولش بیاید بریم پیش هاگرید شاید چیزی در این مورد بدونه.
- سلام بچه ها چخبراا؟
- عه سلام فلورا، داشتیم درمورد یه اژدها که تو جنگل ممنوعه است با جورج و تام حرف میزدیم الانم میخوایم بریم کلبه هاگرید.
-خب پس منم میام
رفتیم سمت کلبه بعد از حال و احوال ماجرا اژدها رو گفتیم و او گفت
- قرن هاست که دیگه کسی اون رو ندیده. ولی خیلی قدرتمند و قوی بوده.
-باشه خیلی ممنون
- بیاید بریم پیش پروفسور دامبلدور اون بهتر میدونه.
- اوکی
بعد از کلی حرف تکراری تصمیم گرفتیم شب 4 نفری بریم سمت جنگل ممنوعه با توجه به گفته دامبلدور ممکنه هنوز وجود داشته باشند.
- هی بچه ها حس بدی دارم بیاید برگردیم.
- تا اینجا اومدیم جورج تو دوست نداری برگرد.
-هیسسسس جورج ، دارلا اونجارو نگاه کن این همون اژدها نیست؟
-خیلی شبیه اشه بزار نگاه کنم
- بچه ها فک کنم حق با جورج بیاید برگردیم
یک لحظه حس کردم هوا داره سردتر میشه. سرمو آوردم بالا که دیدم اون اژدها بالا سرمونه نفسم بند اومد توان حرف زدن و درآوردن چوبدستی ام رو هم نداشتم.
- تام، تا ا ممم... یا.. خخدااا... بچ.. بچه ها بییا..ید فرار کنیم الان رعد..برق میشههه
-وااییییییییی
-تامممم صدامو میشنویییی
برای یه لحظه از تو شوک در اومدم و شروع کردیم با بچه ها با تمام قدرت دوییدیم اگه رعد و برق میخورد قطعا کارمون تموم بود. پشت سرمو نگاه کردم جایی که اژدها بود انقد نور بود که نفهمیدم چیشد. نزدیکای قلعه که شدیم نفسی تازه کردیم.
-از اول نباید میومدیم به من که گوش نکردید.
-حالا که زنده ایم بیاید بریم خوابگاه که خیلیی خوابم میاد... فک کنم دیگه خیلی طولانی نوشتم مگه نه؟ 😂
دقیقا. اینبار دیگه خیلی طولانی شد.
تا الان اینقد برات سخنرانی کردم که به نظرم بقیهشو بذاریم برای وقتی وارد ایفای نقش شدی. ولی تلاشت رو تحسین میکنم. امیدوارم وقتی وارد ایفای نقش شدی هم همینقد پرشور و انرژی باشی.
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی