هوووووووووووم ! خوب من يه نظرسنجي ميون اسلاميه و رياحي پور انجام داده بودم كه ترجمه لغاط بين اين دو رو مقايسه ميكردم و امروز ميخوام ترجمه شعر كلاه قاضي اول كتاب چهار رو براتون مقايسه كنم . نكته جال اينجاس كه شعر رياحي پور چند بيت كمتر از اسلاميه داره . مثل هميشه يادتون باشه رنگ آبي ماله اسلاميس و رنگ قرمز ماله رياحيپوره :
هزاران سال پيش بلكه بيشت×همان دوران كه من بودم جوان تر
چهار جادوگر خوب وگرامي × زرنگ و همدل و پركارو نامي
كه بعد از گردشه چرخ زمانه × هنوزم اسمشان برهر زبانه
در اين دنياي پر جنجال و غوغا × نشستند دور هم هريك زيك جا
گريفيندور بي باك از يلان بود × هافلپاف عاقل و شيرين زبان بود
يكي ريونكلا پر عدل و انصاف × يكي اسلايترين خود بين و پرلاف
همه هم فكر و هم آواز و هم سو × همي كردند فكر بكر از اين رو
بنا كردند دانشگاه هاگوارتز × كه آموزش دهند جادوي پرواز
همان روزي كه كار آغاز كردند × گروهي بهر خود بنياد كردند
دليلش گونه گوني سلايق × ميان اين چهار استاد بالغ
گريفيندور شجاعت ارج بنهاد × ولي ريونكلا هوشش بها داد
هافلپاف سختكوشي ميپسنديد × بهين شرط پذيرش را همين ديد
ولي اسلايترين قدرت طلب بود × از اين رو طالبين جاه بستود
ولي تا اين چهار استاد باني × همي بودند در دنياي فاني
گروه خويش را گلچين نمودند × همه در كاره خود استاد بودند
ولي روزي كه اين گوهرشناسان × برفتند از جهان با درد و نقضان
كدامين ساحر از روي فراست × شجاعان را ز زندان واشناسد
كه گويد در هزاران سال ديگر × گروه دانش آموزان برتر
گريفيندور چو راه چاره را يافت × مرا از سر چو بادي تند برداشت
يكا يك بانيان عقلم نهادند × شعور و قدرت تشخيص دادند
اگر من را شما بر سر گذاريد × بگويم بي خطا در سر چه داريد
نگاهي ميكنم بر فكر و خويت × گروهي مينهم در پيش رويت
__________________________________________
هزاران سال پيش يا بيشتر × وقتي من بودم جوون تر
چهار تا جادوگر بودن × كه هنوزم معروفن
گريفيندور از بوته زار × ريونكلاو از دره زار
هافلپاف از گند آب × اسلايترين از مرداب
همه هم راه و هم راز × براي بناي دانشگاه هاگوارتز
تا همه در آن از هر سو × بياموزند علم سحر و جادو
وقتي كه كار آغاز شد × راه كشمكش باز شد
هركدام با يك سليقه × بايك روش و طريقه
گريفيندور به دنبال شجاعت × ريونكلاو به دنبال ذكاوت
هافلپاف طالب كارو و زحمت ×اسلايترين طالب جاه و قدرت
به دوران حيات چهار استاد
هرآنكه خواستند گلچين نمودند × گروهي بهر خود برپا نمودند
ولي روزي كز آن بنيان گزار × نماند بر جا بجز نامي به دوران
گريفيندور چو راه كار بشناخت × مرا از سر شتابان بر داشت
يكايك در سرم عقلي نهادند × به من فدرت تشخيص دادند
بياييد و مرا بر سر گذاريد × بگويم بر شما در سر چه داريد
مينگرم من بر عقل و هوشت × ميكنم تعيين نام گروهت
اینم انگلیسیش برای مقایسه:
A thousand years or more ago,
When I was newly sewn,
There lived four wizards of renown,
Whose names are still well known:
Bold Gryffindor, from wild moor,
Fair Ravenclaw, from glen,
Sweet Hufflepuff, from valley broad,
Shrewd Slytherin, from fen.
They shared a wish, a hope, a dream,
They hatched a daring plan
To educate young sorcerers
Thus Hogwarts School began.
Now each of these four founders
Formed their own house, for each
Did value different virtues
In the ones they had to teach.
By Gryffindor, the bravest were
Prized far beyond the rest;
For Ravenclaw, the cleverest
Would always be the best;
For Hufflepuff, hard workers were
Most worthy of admission;
And power-hungry Slytherin
Loved those of great ambition.
While still alive they did divide
Their favourites from the throng,
Yet how to pick the worthy ones
When they were dead and gone?
'Twas Gryffindor who found the way,
He whipped me off his head
The founders put some brains in me
So I could choose instead!
Now slip me snug about your ears,
I've never yet been wrong,
I'll have a look inside your mind
And tell where you belong!'