جمعه 13 دسامبر سال 1313 میلادی در صحرای آریزونا :
دوربین یک جادوگر را نشون میده که داره تو صحرا تلو تلو میخوره........
_________________
پرفسور اينيگو ايماگو
بعد يهو يه چيز صداي عجيب شنيده ميشه
.....يكي گفت صدا از اون طرف بود بيا بريم ببينيم چي شده
_________________
هرمیون گرنجر
جادوگر دومی به اولی (جد پتیگرو): من میترسم میگی چی بود ؟
جادوگر اولی به دومی(جد هری پاتر) : نمیدومن . خوب میریم ببنیم چی بوده دیگه ..
_________________
دنیس کریوی
جادوگر دوم : خر نشو اگه يه چيزه خطر ناك باشه چيكار ميكني ؟
جادوگر اول : آخه چرا بايد خطرناك باشه ؟
_________________
هرمیون گرنجر
جد هری دست جد پیتر را میگیره میکشونه طرف صدا .. جد یتر داره از ترس می لرزه . با هم میرند تا به یک غار (وسط بیابون و غار؟!!! ) میرسند . جد پیتر مثل داوود سعی میکنه در بره جد هری مثل فرهاد پشت یقشو میگیره .....
_________________
مرلين كبير
درون غار: جد هری: تو چی فکر میکنی؟ یعنی الان اینجای داستان یه خرس باید بیاد؟
اون یکی: من چه کاره بیدم.
===سوسک ===
ناگهان جد سوسك وارد غار ميشه... اين جد به اون جد: من از بچگي از سوسك مي ترسيدم... اون جد به اين جد: من از تو بيشتر مي ترسيدم!
جد سوسك: نه! نترسين! من از اون سوسك هاي وحشي نيستم! براي كمك به شما اومدم...
===پیتر پتیگرو===
پیت وارد غار می شه(از در پشتی) بعد با کفش می زنه تو سر سوسکه ولی سوسکه نمی میره و ملت
می شن.... بعد معلوم شده که سوسکه بدنسازی می رفته و استادهههههههههههههه
====کریچر===
جدسوسک :مرتیکه میگم برای کمک شما اومدم بعد با دمپایی میزنی رو من حالا که این طور شد اصلا راهنمایی نمی کنم تا نتونین از بیابون رد شین اینم بدونین که موانع بسیاری تو سر راهتونه
جد پیتر: این کفش بود
====اینیگو ===
جد سوسك : وسط دعوا نرخ تعيين ميكني...خب...اگه ميخواين راهنماييتون كمك شرط داره
جد ها : چه شرطي؟؟؟؟
===پیتر پتیگرو ===
جد سوسک: خرج داره
جد پیت: بیشین بینیم با..................... سوسک کش میارما....
====================
==========
بچه ها از این به بعد پستی که اول هر صفحه زده میشه باید داستان های قبل را نقل قول کنه . اوکی؟
world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it