هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۵:۴۱ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
فردای اونروز لی جردن با رمز تازی که گیلدی بهش داده بود وارد دستشویی گیلدی شد.
لی:اااااااااااااااااااا اینجا دستشوییه یا قصر ملکه الیزابت.
======
داخل دفتر:
گیلدی:نه عزیزم ، بعدا بهت زنگ می زنم.موذمال داره میاد تو
موذمال:سلام جناب وزیر یه نامه از رئیس جمهور کشور دور دست دارید(تیریپ شروع کتاب 6).
گیلدی:بده بینم.
یدفعه لی از دستشوئی می پره بیرون.
موذمال:مرتیکه مگه خودت ناموس نداری.داشتم سکته می کردم.
گیلدی رو به موذمال:عزیزم خودتو ناراحت نکن مردم بی فرهنگن....
موذمال:کاری نداری.من رفتم.
لی:هووم... شلوغش نکن.تازه امروز روز اوله.بعدشم من مکالمه تلفنیتو با خانم ........ ضبط کردم.میدونی که اگه اونو بدم رسانه های گروهی........
گیلدی:خب بابا .چی میخای
لی:هیچی فقط منو باید مسئول یه بخشی چیزی کنی.
گیلدی:نسکافه ای.....کافه گلاسه ای چیزی میل داری بگم برات بیارن....مرتیکه پررو.
لی:نه ممنون یه قهوه با شکر.
گیلدی:برو بیرون بینم ....
لی در حال خروج از در بود ....
گیلدی:نه نرو یه دقیقه واستا.
لی:حالا شدی بچه خوب
در همین لحظه هزاران نفر از در دستشوئی میریزن بیرون و لی جردن زیر دست و پا له میشه........

ادامه دارد
(تا گیلدی برای من تو وزارتخونه یه کاری جور نکنه من این داستانو ادامه میدم)


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۶:۵۵ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۴

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
سلام خواهر یه وقت میخاستم برای ملاقات با وزیر

موذمال (یه گوشی رو گوش چپشه یه موبایلم رو گوش راست): نه اول گوشت رو با پیاز خوب می پزی تا رنگش طلائی بشه.نه با شما نبودم.ببینید شما همونطور که گفتم میری یه متر دیگه پارچه می خری ،اضافه میکنی به قبلی.خب بعد اینکه گوشت پخت سس مانوئلاتمیونوس رو بهش اضافه میکنی.طرز تهیشو بلد نیستی.میدم گراپی تا دقیقه دیگه برات بیاره.

خواهر موذمال

موذمال:بله

من لی جردنم یه وقت میخاستم. بعد برای رشوه یه جلد کتاب نفیس چگونه یک شبه آشپز شدم رو با یه بلیط جام جهانی فوتبال موذمالها رو روی میز موذمال قرار میده........
موذمال با خوشحالی:باشه برو تو

=============================
در دفتر وزیر
گیلدی در حال عوض کردن شلوارش
گیلدی:برو بیرون مگه آبرو نداری
لی:جناب وزیر نگاه نمی کنم شما کارتون رو کنید......
گیلدی:ا باشه
لی زیر چشمی هیکل قشنگ گیلدی رو میبینه و از فرط هیجان می پره روش و شروع میکنه به تنفس...............
گیلدی:بسه
لی:چی چیو بسه وقتی داشتی شلوارتو عوض می کردی من ازت عکس انداختم....
گیلدی:نههههههههههه ............حالا حق السکوت میخای
لی:آره اگه میخای عکس رو ندم پیام امروز باید یه کاری کنی من هر روز بیام اینجا
گیلدی از روی ناچاری:باشه این رمز تازو بگیر مستقیم میارتت تو دستشوئی این بغل.....
تازه هر روز گراپی رم میفرستی در خونمون بیاد اتاقا رو تمیز کنه بععدشم بره خرید.......
گیلدی:اینم باشه.......دیگه چیزی نمیخای بلیط بیجامه پارتی ....تنفسی چیزی
لی :نه فعلا ممنون
لی:متشکرم جناب وزیر..............................
ادامه دارد


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۱ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴

مهسا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۱ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۲۷ یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۵
از همين دورو برا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
راستي يادم رفت من يه پیژامه امضا شده هم ميخواستم.در صورت امكان راه راهش باشه بهتره!


ساده زندگي كن!سخاوتمندانه عشق بورز!عميق توجه كن ومهربانانه سخن بگو.


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴

مهسا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۱ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۲۷ یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۵
از همين دورو برا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
گیلدی ميخواستم ببينم.اينكه ميخوان تحولات اساسي توي سايت بدن جزو برنامه هاي توئه؟اگه اينظوره ميتونيم بهت اميدوار باشيم!


ساده زندگي كن!سخاوتمندانه عشق بورز!عميق توجه كن ومهربانانه سخن بگو.


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
ودر حالیکه نفس نفس می زنه میگه...

پیگویجن:وای خدای من تو این کمد نمی شه تنفس کرد.نفسم گرفت.

خودشو زمین میندازه لباشو غنچه میکنه و زیر چشمی منتظر عکس العمل گیلیدی می مونه

گیلیدی هم حواسش نیست.ولی وقتی این وضعیتو میبینه

شروع میکنه به تنفس مصنوعی :bigkiss:

پیگویجن که همینو میخواسته خودشو به مریضی میزنه

گیلدروی فریاد میزنه : خانم موذمال ! سریعا به اورژانس زنگ بزنین حال خواهر پیگویجن اصلا خوب نیست .تا وقتی که بیان من کمکهای اولیه رو انجام می دم....سریعتر....

موذمال:پیگویجن؟ بازم اون دختره؟ تو اتاق وزیر چی کار میکنه؟ من که ندیدمش از اینجا بره ؟ چطور رفته؟ ... حتما به تموم سوراخهای وزارتخونه آشناس .حتما همینطوره..آره!

گیلدروی: پس چی شد؟ کی میان؟ داره از دست میره .

گیلدروی گریه میکنه و سرشو میذاره رو زانوهاش .

پیگویجن که زیر چشمی گیلیدی رو می پایید این شکلی میشه . و ته دل این شکلی :lol2:

موذمال:خیالتون راحت جناب لاکهارت زنگ زدم نیروهای امداد دارن میرسن.چند دقیقه دیگه اینجان.

در همین گیر و دار پیگویجن سریعا به هوش میاد

پیگویجن:من کجام ؟ اینجا کجاس؟

گیلدروی:

گیلدروی:حالت خوبه؟

پیگویجن:آره .فکر میکنم. البته یه مقدار سرم گیج میره ولی مهم نیست.

گیلدروی:راستی تو کمد چیکار می کردی؟

پیگویجن: من؟ من تو کمد بودم؟ کی؟

تابلوی گیلدروی: ور پریده خجالت نمی کشه از صبح تو کمد بوده بعد با کمال وقاحت!!!....

پیگویجن:زیر لب زمزمه می کنه:میدونم چیکارت کنم.

گیلدروی:چیزی گفتی پیگی ؟

پیگویجن:من! نه!.......آره!! یه لحظه صبر کن!!

گیلدروی:

پیگویجن:اوهوم ! دو تا پیشنهاد داشتم.....

گیلدروی:خب؟

پیگویجن:می خواستم بهتون بگم یه فکری به حال دکوراسیون اتاقتون بکنید.

گیلدروی:تو فکرش بودم

پیگویجن:چه جالب ولی منظور من یه چیز دیگه س ...این(به تابلو اشاره میکنه)داره شورشو در میاره .من برا خودتون میگم .به من چه .ولی فردا اگه اسرار وزارتخونه رو لو داد نگین پیگی به من چیزی نگفت.

گیلدروی:و پیشنهاد دوم؟

پیگویجن:اما پیشنهاد دومم اینه که به فکر خانم موذمالم باشید.از صبح که تو دفترتون میشینه فقط با ناخنهای دستش ور می ره و همشم با دوستاش تلفنی صحبت می کنه ....

اینا که چیزی نیست وقتی ارباب رجوع میاد نه تنها بر خورد خوبی باهاشون نداره تازه به میل خودش اونا رو گلچین میکنه می فرسته تو اتاقتون

داشت یادم می رفت امروز نبودین که ببینین خانم موذمال چطور با پرونده هاتون ور می ره ! وای وای وای !!

منم تو کمد قایم شده بودم.دیدمش ولی اون منو ندید.

بعد با دستاش جلو دهنشو می گیره!!!

گیلدروی:که اینطور!! حتما رو پیشنهاداتت فکر می کنم.خوب شد تو کمد بودی و دیدیش ...

گیلدروی:کمد؟!! ...وایسا ببینم ! تو کمد لباسام چیکار می کردی؟!

پیگویجن: راستش ...همینطوری...هیچی....

سریعا میگه خداحافظ و از اتاق گیلیدی بیرون میره..

موذمال:آقای لاکهارت! رسیدن.

وقتی پیگویجنو میبینه که داره میره این شکلی میشه

گیلدروی:حالا فهمیدم ...



Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
گیلدی دست از نوشتن بر میداره و نامه ای که به تازگی نوشته بودو دوباره میخونه:

«شاهزاده دورگه عزیز،
در سفری که چندی پیش به دیار قزوین داشتم، متوجه قانون شکنی های بسیاری شدم و پی بردم که در این شهر مقدس، فروش شرت های حلبی و تقلبی به جای نوع آهنی و مرغوب آن رواج پیدا کرده و متاسفانه امنیت عده ای از شهروندان در این منطقه از جهان جادوگری، به خطر افتاده است! در راستای سپردن یک مقام اداری به شما و همچنین جلوگیری از این سوءاستفاده ها و تخلفات، از شما تقاضا میشود که ریاست اداره DCCP و یا همان Detection and Confiscation of Counterfeit Pants را بر عهده بگیرید!
با تشکر، گیلدروی لاکهارت، وزیر مردمی جادوگران»

گیلدی نامه رو میبنده به پای گراپی، یه دونه میزنه پشتش و میفرستتش که نامه رو بروسنه دست صاحبش! یه کاغذ پوستی دیگه برمیداره و دوباره شروع میکنه به نوشتن:

«شون پن جان،
سلحشوری ها و از خودگذشتگی های شما، در مدت خدمت وفادارانه خود، به وزارت سح و جادو بر کسی پوشیده نبود، نیست و نخواهد بود!
امید است که در پست جدید خود، یعنی ریاست بخش گروه ضربت جادویی، موفقیت های بیشتری را کسب کنید!
با تشکر، گیلدروی لاکهارت، وزیر مردمی چادوگران!»


گیلدی نامه جدیدو موشک میکنه و از پنجره، به سمت مقصد پرتاب میکنه! همین که دوباره میره میشینه پشت میزش، موذمال درو باز میکنه میاد تو و بعد پشت سرش درو دوباره میبننده!
موذمال: وزیر جان، یه بابایی به نام دیدالوس دیگل اومده، یه خورده مجوز میخواد!
گیلدی: هوم... سر و وضعش چطوره؟ خوش تیپه؟
موذمال: معمولیه...
گیلدی: خوب پس برو بهش بگو وزیر از قیافت خوشش نیومد و بهت مجوز نمیده! اگرم گفت که وزیر هنوز قیافه منو ندید]، بهش بگو عکسشو از تو اینترنت پیدا کردم!

همین که موذمال دوباره ا میره بیرون و درو پشت سرش میبنده، پیگویجن از تو کمد میپره بیرون!

بوق .... بوق.... بوق.... بوق .... بوق.... بوق....



Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۲ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
کابینه یپیشنهادی جبهه ی جنهای سایت به منتخب مردم

وزیر آموزش و پرورش ( هاگوارتز) : پروفسور گودریک گریفندور
وزیر بهداشت و درمان: شفابخش ونوس
وزیر اقتصاد و دارایی: کریچر( یگانه جن سایت دارای نفود بین جنهای اداره کننده گرین گوتز)
وزیر فرهنگ و ارشاد آسلامی: امپراطور ملقب به حاجی
وزیر اومر خارجه: هرمیون گرنجر ( مسلط به سه زبان انگلیسی , عربی , فارسی)
وزیر کشاورزی: دکتر فلور دلاکور ( استاد درس گیاهشناسی در هاگوارتز)
وزیر نیرو: استار
وزیر راه و ترابری( آپارات , پرت کی , آتش شومینه) : کینگزلی شکلبوت( هیچ ربطی نداره)


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ یکشنبه ۲ مرداد ۱۳۸۴

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
ديدالوس وارد دفتر ميشه !
دیدالوس : سلام خواهر موزمال
منشی ( موذمال) : سلام ! چیه کار داری ؟ الان وقت ندارم صب کن اول لنز دوربینم رو تمیز کنم بعد ناخون هامو سوهان بکشم بعد اگه وقت کنم به کالین زنگ بزنم ببینم این چه توهینی بود که به من کرد بی ادب به من می گه تو هیچ استعدادی نداری بعد حتما حتما برم یه مرخصی ای چیزی دست و پا کنم بعد چمه دونم رو ببندم که سه چهار ماه دیگه می خوایم بریم واتینگان نمایشگاه عکاسی هاگواتز بعد ببینم تو چی می گی خب ؟ اصلا وقت ندارم ... راستی ببینم تو چرا انقدر ژست هات زیادی مشکوکی ها تا حالا ندیدمت !
دیدالوس : من همون همزاد م بابا تغییر هویت دادم !اون شناسه به درد در شامپو هم نمی خورد به قول خودم !!!! کار عجله ا بود تازه شاید بخوام گیس هامو ببرم اون آواتاره گیس هاش قابلبریدن نبو...
موذمال : ای باب این دفترچه تلفونم کو توش شماره عکاس خونه هاگزمید رو نوشته بودم باید ...
دیدالوس : ببینم تو از کی تا حالا منشی گیلیدی شدی ؟
موذمال : ده اعصاب ندارم دیگه دفرچه هه گم شده تو هم هی می ری یرو اعصاب . بنال زوذدد تر چی کار داری !
دیدالوس : زیر لب : گیس بریده .
موذمال : تی ؟
ديدالوس : هيچی باب يه بيانيه ای چيزی می خوام دست و پا نم برسونم به گيلی بده يه چيزی بنويسم ...
موذمال : اين خوبه ؟
ديدالوس : اره ايول بده

***‌«««««««««»»»»»»»» ***
متن بيانيه :
سلام خوبی چه طوری چه خبر ؟
ببين چيزه خب طبق زباب و ربابط و امور اقتصادی ....هيچی بخيخی
خب
از وزيری همچو تو از جنس اعضا ... مجوز خواهم و ممنونم هرجا
آقا اين ليست درخواستامه سعی کن اکثرشو قبول کنی ويلا به مگی می گم که ... خب

۱- کسب مجبوز عبور و مرور در بيت الوزارت از راه قانونی برای خبرنگاری ( به اين نکته توجه داشته باشید که تا اومدن کتاب ۶ از خبرنگاری رسما خدافظی کردم ... بای

۲ - دريافت ۱۰ - ۲۰ تا کارت خبرنگاری برای رفقا و فک فاميلا به طور شخصا از وزير ( خودت رو می گم ها )

۳ - آزادی چندتن رفقا از آزکابانن ( با اجازه از رييسش )

تشکرات !

بای


شک نکن!


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۴

ساتانيكا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۴ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 105
آفلاین
ساتانيكا:سلام جنب آقاي وزير من فكر نميكردم شما انقدر بي معرفت باشيد
گيلدروي: كي من
ساتانيكا:بله شما آخه خجالت نميكشيد شما همه حرفايي كه زديد يادتون رفت
گيلدروي : بابا مگه من چي گفتم كه يادم رفته
ساتانيكا:شما نبوديد كه گفتيد من بليط پيژامه پارتي ميدم به بالاي 18 سال حالا خبر آوردن شما تا حالا 5 تا از اين پيژامه پارتي ها گرفتيد اما هنوز بليطي به دست ما نرسيده
گيلدروي:بابا شايعه كردن اي نامردا حتما كار اين موديو دوستاشه
ساتانيكا:پس اين عكس چيه (بعد يه عكس به گيلدي نشون ميده كه اون رو توي پيژامه پارتي نشون ميده )
گيلدروي: بابا ساتانيكا جوون اين رو جايي نشون نديا من هرچي زودتر به وضعيت بليط ها رسيدگي ميكنم
ساتانيكا: اولا ساتانيكا جوون چيه خانوم ملوني (حالا تو دلش داره قند اب ميشه ها :bigkiss: )دوما پس زود باش لطفا(الان مثلا لحنش مهربونه )


ارادتمند-ساتانيكا ملوني


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۹:۳۱ شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۴

مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۷ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۱۹ جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
گیلدی: حتما پیگویجن همدست مودیه...اونا می خان منو خراب کنن..ولی نمی دونم مودی دیگه چرا؟
تابلوی گیلدی: چون خوش تیپی حسودیش میشه..
گیلدی: خوب بله...( یه موشک می فرسته برای منشیش..)

متن موشک:
پیگویجن رو سریعا بیارید اینجا

------------
گیلدی: خوب خوب...علیه من کار می کنی؟
پیگویجن: نه نه..من فقط خواستم @!$^)*)*(*##$%$%...من @#@!$#%%^*&)..و همینطور..#$#%@_#

گیلدی: :chomagh: :slap:
پیوست: اون روبان آبی رو سر گیلدی به این خاطره که خوش تیپه.

گیلدی: دیگه پیش من نیا..شریان.

-----------
مودی: موهاهاهاهاهاها نقشه ام گرفت...
تق تق
گیلدی: بفرمائید..نه صبر کن..(خودشو خوش تیپ می کنه)
مودی: من پرونده ای رو پیدا کردم فکر کردم باید به درد شما بخوره...پیگویجن از من خواسته بود براش بردارم..من برداشتم تا بتونم ماهیت اونو ببینم!حالا که مشخص شده اون جاسوس بوده..


مشکوکه همه چی..







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.