و برای یک صدم ثانیه نگاه وحشت زده جیانا به چشمان پشمالوی لرد گره خورد ؛
اما فقط برای یک صدم ثانیه ، زیرا ناگهان کپه ای مو به طرف لرد حجوم آورد و او را پخش زمین ساخت
.
لرد درحالی که سعی می کرد خود را از زمین جدا کند ، فریاد کشید : چه کسی به خودش جرأت داده ما را هل بدهد ؟؟؟
و تک به تک به مرگخوارانی که نفسی از آسودگی می کشیدند نگاه کرد .
ظاهراً رفتار لرد تغییری نکرده بود .
لرد همان طور که داشت ، نگاهش را بین تک تک مرگخواران می چرخواند و آنها را مواخذه می کرد ، به دختری رسید که با چشمان از حدقه درآمده و دهان باز دارد به او نگاه میکند .
در این لحظه حالت صورت لرد صد و هشتاد درجه تغییر کرد .
چشمان لرد که تا آن موقع از خشم قرمز شده بود ، حالا از سرخی عشق لبریز بود !!
لرد با لبخند پهنی بلند شد و در میان نگاه های خیره مرگخواران به طرف جیانا خیز برداشت ، وقتی به او نزدیک شد خم شد و دستش را به طرف جیانا دراز کرد .
لرد تن صدایش را نازک کرد و گفت :
- افتخار میدید مادمازل ؟
حالا نوبت مرگخواران بود که چشمانشان از حدقه در بیاید !
لرد به یک نفر تعظیم کرده بود ؟
آن هم یک محفلی ؟
بلاتریکس با بغض گفت : ارباب ؟
- الان چیکار کردین ارباب ؟
اما لرد به هیچ یک از مرگخواران توجه نمی کرد و فقط با نیش باز به جیانا خیره شده بود .
دیدن لرد از آن زاویه جیانا را بیشتر از پیش ترسانده بود ، پس جیانا جیقی بنفش (شاید هم صورتی ) کشید.
حتی او هم میدانست که در مقابل این همه مرگخوار شانسی ندارد .
لرد با شنیدن صدای جیغ جیانا چشمانش را بست و لبخندش را پهن تر کرد .
- به به ، چه صدای خشن و گوش خراشی ، خوشمان آمد !
دلفی با نا امیدی گفت : پدر شما الگوی من بودید .
جیانا ساکت شد ، باید روی راه فرارش متمرکز میشد ، با همان دهان باز لبخندی زورکی زد و به دلفی که شش دنگ حواسش به لرد بود ، خیره شد ، باید مثل برق و باد ، پای دلفی را می گرفت و به اداره سحر و جادو تلپورت می کرد ؛
اما تا چوبدستی اش را بیرون اورد لرد آن را قاپید .
- آه ، چه چوب دستی خوش تراشی
مرگخواران که دیگر از آه کشیدن های لرد خسته شده بودند ، دنبال راه حلی بودند ، اما آیا کاری از دستشان برمی آمد ؟
لرد دست جیانا را گرفت و کشید ، اگر چشم غره های مرگخواران نبود جیانا حتما دست لرد را گاز می گرفت.
- ما حتما باید به محفل برویم ، باید از دامبلدور جهت تربیت چنین محفلی شرور و نمونه ای قدر دانی کنیم !
اخم های جیانا در هم رفت ؛ لرد به چه کسی گفته بود شرور ؟
لرد به طرف مرگخواران برگشت .
- زود باشید راه بیوفتیم ، آه ، در ضمن مرگخواران ما حق ازدواج با غیر محفلیون را ندارند .
صدای فین فین مرگخواری به گوش رسید ، مرگخواران ماتم زده باید جداً فکری به حال اربابشان می کردند .
خواستن توانستن است.