هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۲ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
به نام خدا


- نوبت منه!
- نعع! نوبت منه!!
- رو چه حسابی؟

پووووفلوووع!

کله ممد مرگخوار از تنش جدا شده و در حالی که پیچ و تاب می خورد در افق دور ناپدید شد تا او یاد بگیرد که نباید با یک شنل قرمزی محترم بر سر نوبت بحث کند. تازه ! پای دلیل و مدرک و حساب را هم وسط بیاورد! واقعا که عجب دوره و زمانه ای شده است!

سایر مرگخواران که این صحنه را دیده و سخت درس عبرت گرفته بودند. سر در جیب مراقبت فرو برده و بر سر کوبان و حرکات ناموزون از خود در آوران به سمت افق رفتند. نگهبان جلوی در شکنجه گاه هم بدون هیچ حرفی در را باز کرد. درون اتاق ولدمورت روی تخت دراز کشیده و با کله ای که کم از پروژکتور های ورزشگاه "اولد ترافورد" نداشت مشغول نورافشانی و وول خوردن بود.

صورت آن واژگون لرد، نورانی تر از همیشه و دماغش هم از حالت صاف به فرو رفته تغییر پیدا کرده بود و چیزی زیر لب می گفت که ورونیکا نمی شنوید. صد البته که گفته های یک لامپ متحرک هیچ اهمیتی ندارند و ما هم این نکته را بسیار خوب می دانیم. ولی یک شنل قرمزی که از ظلم و استبداد و خفقان خون جلوی چشمانش را گرفته نمی داند. پس با یک جهش رو به جلو خیز بر می دارد و گلوی ولدمورت را در دست می گیرد و تکان تکانش هم می دهد و فریاد می زند که:
- حرف بزن! حرف بزن دِ لامصب! عااااااااااااااااااااااااا!

از آن طرف اما تام که نه جانی داشت و نه رمقی و نه می دانست باید چه چیزی بگوید و مجرای تنفسی اش نیز مسدود شده بود، اصواتی از خودش در آورد که موجبات خنده و شادی ورونیکا را فراهم کرد و شنل قرمزی به او گوشزد کرد که « از همون اولشم باس می رفتی تو کار تقلید صدا!عاااااااااااا! ».

همین می شود که مجرای تنفسی ریدل پسر دوباره باز شده و او یک چند صرفه ای می کند و ... آیا می دانستید که انسان هنگام صرفه کردن چشمانش را باز نگه دارد؟ و بله، هنگامی که چشمان ولدمورت دوباره باز شد، او ارّه ای را دید که به سرعت به سمت گلویش می آمد...


be happy


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۳:۵۹ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین

سوجه جدید


- بی لیاقت ها ... بی چشم و رو ها ... نکنید ... سزای تک تکون با نجینی خواهد بود ... نفرین سالازار بر شما

- ساکت شو نواده‌ی ننگین! نفرین من بر توئه، سابقه نداشته در خاندان تاریک و سیاه اسلیترین کسی از خودش نور در کنه! از ارثم محرومی تازه

- بذار کنار اون قمه رو رودلف ... با قمه اهدایی خودمان نه اقلا! ای مار در آستین

- انقدر سر و صدا نکن کچل

- وینکی ... جن خوب ارباب ... باز کن دستای مارو ... اگه باز نکنی جورابمونو میدیم بهتا

- وینکی جن خوب نبود! وینکی جن بد بود! وینکی کله‌ی کله لامپی رو آبکش کرد!

- برین کنار برین کنار ... بزارین یه ابرکروشیو بهش بزنم

لرد سیاه عاقبت توسط مرگخواران خودش به زانو درآمده و در شکنجه گاهی که سال ها خودش افراد مختلف را روانه‌ی آن میکرد شکنجه میشد. نه این که خادمینش متحول شده و به سفیدی گرویده باشند؛ بلکه معتقد بودند اربابشان با سری نورانی مناسب رهبری جبهه سیاه نیست. درست همان زمان، پشت در شکنجه گاه، حلقه‌ی اصلی شورش علیه ولدمورت که توانسته بودند شکوه و ابهت او را در چشم سایر مرگخواران از بین ببرند تا حدی که او را به این خفت بیندازند، جمع شده بودند تا در باره آینده ارتش سیاه تصمیم گیری کنند.

سیوروس که به فضای سرد و نمور دخمه های شکنجه گاه بیش از سایرین عادت داشت و برخلاف سایرین فضای جلسه باعث معذب شدنش نبود بحث را آغاز کرد.

- خوب! اینم روزی که همه منتظرش بودیم ... اما هنوز مهم ترین قسمت کودتا مونده

- سیو راست میگه، باید هر چه سریع تر تا همه سرشون گرم عقده گشایی و انتقام از شکنجه های لرده یک نفر رو از بین خودمون جایگزینش کنیم

- مخالفم! بهتره یک نفر دیگه رو بشونیم جاش که ازمون حرف شنوی داشته باشه تا اختلافی پیش نیاد و اون یه نفر بقیه رو دور نزنه

- اگه همون یه نفر هممونو دور زد چی؟


دروازه عمارت ریدل ها


- میگم نکنه باور نکنه و شکنجه کندمون؟

- عب نداره ... نکشدمون؟

- عب نداره ... دخترش نخوردمون؟

- عب نداره ... هکتورش معجون نده به خوردمون؟

- عب ... اوه!

با شنیدن نام هکتور لرزه بر اندام لودو افتاد، همه ترس هایش غلبه پذیر بود اما معجون های هکتور به هیچ وجه شوخی بردار نبود!

- میگم میخوای نریم؟

روفوس پس گردنی محکمی به لودو زد و او را به جلو هل داد. مرگخوارهای سابق پس از مدتی مفقودالاثر بودن قصد رجعت به زیر سایه اربابشان را داشتند اما نداشتن دلیل محکمی برای غیبت طولانی مدتشان باعث میشد برای این کار مردد باشند.

- اگه به گوش خودش برسه این مدت کجا بودیم حتما پیدامون میکنه و میکشدمون! بذار جمع کنیم قضیه رو تا گندش در نیومده.

- باشه باشه ... بذار یه بار دیگه مرور کنیم! ما کجا بودیم؟

- پاتایا!

- پاتایا و درد به ارباب میگیم قزوین بودیم!

- ها آره ... چی کار میکردیم؟

- ماساژ؟

- ماساژ و کوفت! به ارباب میگیم داشتیم جادوی سیاه ایرانی رو از عمو کاظم یاد میگرفتیم.

پت و مت پس از مرور داستان ساختگیشان دل به دریا زده و بی خبر از خالی بودن خانه ریدل وارد آن شدند. روفوس که فشار استرس زیادی را تحمل میکرد ترجیح داد پیش از شرفیابی به محضر لرد خودش را به مرلینگاه برساند و لودو به تنهایی در حالی که مداوما صدا میزد «ارباب؟ اربـــــاب؟» به سمت اتاق اربابش حرکت کرد.

- اربــــــــــاب؟ چرا اینجا اینطوری شده؟

با ورود به اتاق لرد ترس از چهره لودو رخت بربست و جای خود را به شوقی وصف نشدنی داد. هرگز نمیتوانست صحنه ای که در مقابلش میدید را باور کند، صحنه ای که سال ها در رویاهایش میدید و بار ها نقشه های نافرجامی برایش طراحی کرده بود؛ تخت خالی و ردای لرد ولدمورت! به جز چند ثانیه ای که در شوک فرو رفته و خشک شده بود، لحظه ای برای پوشیدن ردای او و تکیه زدن بر تختش درنگ نکرد ... تخت و ردایی که چندین مرگخوار در حال بحث و جدل برای وارثش بودند.

تق تق تق تق ... قیـــــژژژژ

- ما رفتیم و برگشتیم هنوز این شیر گرم و سرد خونه ریدل درست نشده ... میشه یه فکری به حالش بکنید ارباب ... لودو!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
× پست پایانی (کپی رایت بای ارباب)×

رز خیلی سریع ماجرارو به روش خودش توی ذهنش تجزیه و تحلیل میکنه و لبخندی رو لباش نقش میبنده.

- اثر معجونه! اول یه قاشق خورد، بعد از چند مین کل کاسه رو سر کشید. اون موقع اثر یه قاشق روش مونده بود، حالا اثر کل کاسه. بسیار هم عاقلانه و عادلانه و هوشمندانه.

ملت مرگخوار جمیعا:

رز شروع به ور رفتن به دستاش میکنه و جواب میده:

- چیه خب؟ توجیهی جز این وجود نداره. تو دنیای جادویی یه اتفاق جادویی افتاده.

آشا بی توجه به رز که در تلاش برای اثبات درستی حرفشه، آیلینو به جلو هل میده و میگه:

- منتظر چی هستی؟ زودباش بگو دستگاهارو درست کنه.

آیلین با اکراه جلو میره و با دستاش اینجا و اونجای اتاق شکنجه رو نشون میده.

- اینارو میبینی؟ همه ش باید تعمیر بشه. یه روز و نصفی هم بیشتر وقت نداری!

آشا سقلمبه ای به آیلین میزنه، بنابراین آیلین با بی میلی اضافه میکنه:

- مطمئنم وقتی چنین توانایی ای رو در شما ببینم، بیش از پیش لب به تحسینتون می گشایم.

مرگخواران تحسین کنان نگاهشونو از آیلین برمیدارن و با چشم هایی پر از امید به استاد جادوگرزاده زل میزنن. استاد تعظیم کوتاهی به آیلین می کنه و همه رو پشت سر میذاره و میره سراغ دستگاها ...

ساعتی بعد:

مرگخوارا تخمه و شکوفه به دست گوشه ای رو زمین ولو شدن به حاصل کارهای استاد جادوگرزاده خیره شدن. تمام دستگاها نه تنها عین روز اولشون کار میکنن، بلکه حتی تیزتر و قوی تر هم شدن.

این وسط فقط آیلین پریشون دیده میشه که با کلافگی و اعصابی خط خطی در تلاش برای روندن استاد جادوگر زاده از خودشه.

آشا دستشو رو شونه آیلین میذاره و پوزخندزنان میگه: تا فردا که تاثیر معجون تموم میشه خوش بگذره بتون.

آیلین:

× پایان سوژه ×




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۹:۴۷ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۳

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
آیلین بالاخره شلاق مشنگی را کنار انداخت و ایوان را ول کرد:
-خب مگه میشه بفهمیم؟چطوری؟

آشا کنار یک دستگاه شکنجه که شبیه آبمیوه گیری بود، رفت و گفت:
-اووم این یه وسیله شکنجه است که از شکنجه گاه گروه گریندل اینا...دزدیده شده
-به سرقت برده شده؟
-کش رفته شده؟
-چطوری به غارت برده شده؟
-ساکت.

باری(من نه.اون باری یعنی یکبار) دیگر، مرگخواران با فریاد آیلین ساکت شدند و مثل گنجشک های زمستان، گوشه ای کز کردند.

کارگردان:اوخی...چه ناز!
نویسنده:خـــــــــــفـــــه!

لینی که جزو معدود افرادی بود که به فرمت گنجشکک اشی مشی در نیامده بود، گفت:
-پس اگه گلرت اونو ساخته احتمالا مشنگی ساختتش!

آیلین که انگار در این رول، دست راست نویسنده بوده و با پارتی بازی در همه جای رول به چشم میخورد، با عصبانیت گفت:
-جمع کن اون لب و لوچه رو...چطور گلرتی ها میتونن از اینا بسازن؟بعدشم تو چطوری فهمیدی آشا؟

و پچ پچ های مرگخواران دوباره بالا گرفت.

-گلرتی ها به وجود آوردنش؟
-اختراع کردنش؟
-کشف کردنش؟
-آشا علم غیب داره؟
-غیب علم داره آشا؟

-ســــاکـــت. گیریم که این مشنگی ساخته شده باشه.ما برق از کجا بیاریم؟اینجا که هیچ برقی نیست.

و این بار لب و لوچه مرگخواران آویزان شد.

-نترسید.نلرزید.استاد کبیر برای خدمت گزاری به اربابش، بانو پرنس اینجاست.

و به محض تمام شدن انعکاس صدای جادوگر زاده، با فرمت تارزان و گرفتن طنابی که از ناکجاآباد در وسط سقف بود، جادوگر زاده در وسط جمع مرگخوار ها ظاهر شد.

-خدمتگزاری به بانو پرنس مایه افتخار است!

همین موقع، آشا سرش را نزدیک آیلین برد و گفت:
-این یارو یا خیلی خنگه یا معجونت خنگش کرده.این که رفته بود.چطوری اومد؟


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




بدون نام
ایلین گفت:خب جادوگر زاده،این دستگاهمونه..
جادوگر نگاهی به ان دستگاه انداخت و گفت:هوووم...چه ابتدایی..خب!میدونی چیه؟این جور کارا تو سطح ما نیست..افت داره..فک و فامیل چی میگن؟؟!نه اقا..مامانم همیشه میخواست من کارای بزرگ بکنم..اگه بفهمه من این مدادتراشو تعمیر کردم سکته میکنه..همکاری باشما مرگخوار ها خوب بود..خب..بدرود!

مرگخوارها:

ایلین گفت:اما ما یه قراری داشتیم!

_دوشیزه پرنس من یادم نمیاد تو متن فیلمنامم چنین چیزی گفته شده باشه.اگرهم هست،با دیدن این چیز مسخره که باعث تحقیرم هم شد،بهم میخوره دیگه سراغ من نیان چون کمکی درکار نیست

پق!!

مرگخوار ها دوباره احساس وا ماندگی میکردند..


پیش لرد:

_خب ایلین گزارش بده ببینم کار جادوگر زاده چطور پیش میره؟

_خیلی عالی قربان!داره براتون عین هیپوگریف کار میکنه!

_خوبه..خوبه..بهش بیشتر سخت بگیر..شاید تو دوروز و نصفی کارشو تموم کنه!!

_چشششم قربان!



پیش مرگخوار ها:

_تسترالمون زایید!

_حالا چی کار کنیم؟

-چی؟؟!

ناگهان لرد جلوی در ظاهر شد و با دادو فریاد گفت:

دم باریک همه چیو بام تعریف کرد حق همتون مرگه با گیوتین مشنگی..حقتونه بی ارزشانه بمیرید!

سپس صدایش را پایین اورد و گفت:از اونجایی که نمیتوهنم همتونو بکشمو بدون مرگخوار بمونم باهمتو مث برده رفتار میکنم!

فردی از میان جمع زمزمه کرد:انگارقبلا نمیکرد!

_کروشیو!

لرد نفس نفس زنا ن گفت:گم شین یه غلطی کنین تا هلاکتون نکردم!!

تعدادی از مرگخوار ها زیر باران رحمت اواکادورا جان سپردند و عده ای دیگر با ذلت مشغول برسی دستگاه شدند با اینکه چیزی ازش نمیفهمیدند.

روز دوم:

مرگخواری که زیر دستگاه شکنجه وول میخورد داد زد:

_ایوان اون اچار کوچه دیاگونو بده من!

ایوان اچار کوچه دیاگون را به نزدیکی مرگخوار برد.

_چقد لفتش میدی..یادم نمیاد اچار کوچه دیاگون پنج تا چنگک داشته باشه!

_اون دست منه!ای ای ای!چرا میزنی؟!

ایلین گفت:ببر پوزتو اوستوخون!لرد سیاه گفته بر روی تعمیر نظارت داشته باشم یادته؟

_نه!

_درخفا گف ریا نشه!

_پس چرا میزنی؟

_ایشون دستور دادن درصورت کم کاری با تنبیهات مشنگی باستانی واکنش نشون بدیم!

اشا در حالی که چرخ دنده ها را از نظر میگذراند گفت:شاید جریان الکترسیته مشنگی موثر تر باشه..

_نه بابا خیلی وقت پیش رو یکسلی امتحان کردم..رو افراد جادویی و کلا هرچیزی که با جادو سروکار داشته باشه اثرنداره

_نه منظورم اینه که با برق دستگاهو راه بندازیم!

اشا از روشنایی که ناگهان به ذهنش راه یافته بود متعجب بود.

ایلین با تحقیری که در صدایش موج میزد گفت:همین الان گفتم الکتریسیته رو چیزای جادیی اثر نداره

اشا تندتند کلماتش را پشت هم می انداخت و جمله میساخت:اما اگه وسایلای اولیش مشنگی باشن و با حرکت چوب جادوگر یا مثلا به وسیله جن ساخته نشده باشن این ممکنه!اره!بعد با تغییر دادن چن تا چیز جزعی تو ساختارش کامل میشه!دستگاه شکنجه درست میشه!!

_وایسا ببینم چی؟

شق!شق!شق!

_ای-ای-اووخ!-ای ای ای!

ایلین بدون توجه به انکه چه میکند همواره اییلین را باشلاق قرون وسطایی کتک میزد

_اصلا درس ماگل شناسی رو گرفته بودی؟؟

_ای-اوچ-اخ-نکن توله بلاجر!ینی..بانوی زیبا!

ایوان جمله اش را با دیدن نگاه ایلین که از تازیانه هایی که روی کمرش میخورد بدتر بود اینچنین تمام کرد.

_من حاظر نیستم از مشنگ های بی ارزش پیروی کنم

_نیاز به پیروی کردن نیست ما سبک خودمونو میسازیم فقط باید بفهمیم قطعات دستگاه ساخته دست چه موجودی هستن..به لرد هم چیزی نگین وگرنه با یه اواکادورا میزنه همه چیزی که ساختیمو میپوکونه!






پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
- چی شده ارباب؟

- بله! چی شده ارباب؟

- آره راست میگه چی شده ارباب؟

- چیزی شده ارباب؟

- شده ارباب چیزی؟

- ارباب شده چیزی؟

- چیزی ارباب شده؟

- سکــــــــــوت!

- بله ما خفه شدیم!

- بله! داشتیم به سخنان گوهربارمان ادامه میدادیم که شما مثل چی پریدین وسط! ... خـــب! چی میخواستیم بگیم؟

- ارباب چی میخواستین بگین؟

- بله ارباب چی میخواستین بگین؟

- آره راست میگه ارباب چی میخواستین بگین؟

- چیزی میخواستین بگین ارباب؟

- ارباب میخواستین بگین چیزی؟

- سکــــــــــوت! سرمان درد گرفت! ... باری تو گفتی ما یه خبر داریم! ... بگو ببینم چه خبری داریم؟

- باری تو گفتی؟

- تو گفتی باری؟

- گفتی تو بــ

مرگخوار قبل از تموم کردن جمله اش با چهره ی خشمگین لرد رو به رو شد. دستانش را در هم گره زد و سوت زنان به سقف خانه نگاه کرد.

- لازم نیست بگین! ... خودمان یادمان آمد! ... میخواستیم خبری به شما بدیم که امیدواریم خودتون نفهمیده باشین...

مرگخوارا ن:

لرد سرش را بالا گرفت و گفت: سه روز بیشتر مهلت ندارین. تا سه روز دیگه اگه وسایل شکنجه رو درست نکنین به فنا میرین!

آشا: تو یو ایلین! ... دیدی به فنا میریم؟

لرد پشتش را به مرگخواران کرد و داشت میرفت. اما در آستانه ی در ایستاد. برگشت و رو به ایلین گفت:
- نکن ایلین! نکن از این کارا! ... عاقبت خوبی نداره این معجون. ببین مادر ما یه بار استفاده کرد یه دونه از ما به جامعه تحویل داد ... از این بیشتر نباید باشه، ما باید یه دونه باشیم. نمی خوایم یه ورژن جدید از خودمون رو ببینیم که سیاه و پلید شده ... نکن استفاده از این معجون ها! از این معجون ها استفاده نکن! ... استفاده از این معجون ها نکن! .... از ما گفتن! گفتن از ما! ما از گفتن! ... شیر فهم شد؟ فهم شیر شد؟ .... بله ما بریم. شما هم مشغول بشین با وسایل شکنجه که سه روز بیشتر وقت ندارین.

لرد رفت و مرگواران با چهره هایی عجق وجق و گنگ و سردرگم تنها گذاشت.
ایلین با همان چهره ی گنگ دست جادوگر را گرفت و او را به سمت اتاق شکنجه کشاند تا تعمیرات را شروع کنند.


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۹:۰۱ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
آیلین شانه ای بالا انداخت و درحالیکه سعی میکرد لبخند بعد از عصبانیتش را پنهان کند با صدایی نامفهموم گفت:
-تبدیونم.

که احتمالا معنی اش «نمیدونم» بود.
لینی با اشتیاق به آیلین گفت:
-خب زود بهش بگو بره وسایل دژ مرگ رو درست کنه.ما اینقدر عذاب نکشیم

آیلین به جادوگر زاده چشم دوخت و گفت:
-وسایل دژ مرگ رو تعمیر کن.افتاد؟

جادوگر زاده سریعا از جا برخاست و کل محتویات ظرف پودینگ را در دهانش خالی کرد و به راه افتاد تا وسایل را تعمیر کند.همین موقع آشا گفت:
-چند روز تعمیر طول میکشه؟اگه بیشتر از 3 روز باشه به فنا می ریم ها.

آیلین با پشت دست به سر لینی زد و گفت:
-مرگخوارا هیچوقت به فنا نمیرن.

آشا که از این رفتار عجیب آیلین و معجون عجیب ترش به فرمت درآمده بود،خواست حرفی بزند که ناگهان دلیل این حرکت عجیب آیلین را دید و ساکت شد.
لرد ولدمورت با سروصدا روی صندلی بزرگش نشست و دستش را به حالت سکوت بالا آورد، سپس گفت:
-مرگخواران عزیز.میخواستیم خبری به شما بدیم که امیدواریم خودتون نفهمیده باشید...

مرگخوارا:


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
آیلین با عجله شروع به ورق زدن کتاب هایش کرد:معلومه که دارم. تو هنوز از استعداد های من خبر نداری. یه کتابم افتاد دست پسرم استاد معجون ها شد!خب...بذار ببینم...باید همین جاها باشه. آهان! یافتم!

آیلین کتاب را کنار گذاشت و به طرف قفسه معجون های باستانی رفت. بطری های حاوی معجون را بررسی کرد.بطری بنفش رنگی را برداشت. درش را باز کرد و آن را جلوی دماغش گرفت و گفت:
-خودشه! همینه. معجون اطاعت مطلق!تاثیرش سه روزه.ولی فکر میکنم همین برای ما کافی باشه.

آشا بطری حاوی معجون را گرفت و با عجله بطرف آشپزخانه رفت.
-عالیه. میریزم تو غذاش.

میز شام:

الادورا:استاد ما همچنان اصرار میکنیم.مایلم عکستونو در حال خوردن پودینگ بگیرم.
جادوگر زاده: گفتم نمیخورم!
آیلین: استاد شما از تک تک مواد خوراکی و غیر خوراکی روی میز خوردین.فقط به پودینگتون دست نزدین.خواهش میکنم میل کنین.
جادوگرزاده: من از پودینگ متنفرم!
لینی:استاد عجب گیری کردیما...یعنی چیز...این یکی فرق میکنه.تقاضا میکنیم میل بفرمایین.
جادوگر زاده بیش از این نتوانست دست ساحره های زیبای مرگخوار را رد کند.قاشق کوچکی پر از پودینگ به طرف دهانش برد و به سختی آن را بلعید!

جادوگر زاده:آیلین؟
آیلین:بله استاد؟
جادوگر زاده:امشب چقدر زیبا به نظر میرسی!
در حالیکه آیلین سرخ و سفید میشد و آشا سعی میکرد ردای آیلین را برای جلوگیری از حمله او به جادوگر زاده بگیرد آندرومیدا شروع به صحبت کرد:
-استاد ممکنه لطفا وسایل شکنجه ما رو تعمیر کنین؟

جادوگر زاده:البته...اگه بانوی سیاهپوشم آیلین اینو ازم بخوان!

مرگخواران با تعجب به آیلین نگاه کردند.
-چی به خورد این دادی تو؟!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

دستگاههای شکنجه دژ مرگ از کار افتادن.لینی به عنوان مسئول, سرگرم تحقیق می شه و کشف میکنه که راه حل این مشکل در دستان استاد جادوگر زاده اس که در دهانه آتشفشانی زندگی می کنه.
مرگخوارا به آتشفشان میرن ولی موفق نمیشن مشکلشونو حل کنن.مرگخوارا در حالی که یک تار موی جادوگر زاده رو همراه دارن به خانه ریدل برمی گردن. تار مو رو اتیش می زنن و استاد جادوگر زاده در خانه ریدل ظاهر می شه.
جادوگر زاده که قدرت زیادی هم داره به جای تعمیر وسایل شروع به امر و نهی کردن می کنه.لرد به آیلین دستور می ده معجونی برای حل مشکل درست کنه!

__________________

-معجون مرگ؟ برای درست کردنش به چه چیزایی احتیاج داری؟

آیلین عینک ته استکانیش را به چشم زد.
-هوم...بذار ببینم ...سه کیلو پر هیپوگریف منقار شکسته...دو لیتر و هشت سی سی خون اژدهای هفت سر که سر سومش میگرن داشته باشه...شش گرم از سلول های بنیادین یک نیمه پریزاد...

فلور که احساس خطر می کرد حرف آیلین را قطع کرد.
-نظرت درباره طلسم مرگ چیه؟

آیلین که در واقع با عینک ته استکانی چیزی نمی دید و صرفا جهت فرهیخته به نظر رسیدن آن را به چشم زده بود، کمی فکر کرد.
-خب...اینم یه راهیه! ولی جادوگر زاده خیلی قویه. ممکنه نتونیم از پسش بر بیاییم. معجونو می شه یه جوری به خوردش داد. تا جایی که دیدم تنها قسمت بدنش که درست کار می کنه مرکز اشتهاشه. اصلا نظر من اینه که بی خیال دستگاه های شکنجه بشیم. هر چی اسیر داریم با این یارو بندازیم تو یه اتاق. ظرف 24 ساعت هم شکنجه می شن هم اعتراف می کنن!

فلور همچنان مصمم بود که از سلول های بنیادینش مخافظت کند.
-خب ...این جادوگر زاده، مرده ش که به درد ما و ارباب نمی خوره. باید یه کاری کنیم که دستورات رو اجرا کنه...تو بساطت معجونی برای این کار نداری؟




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
لرد لحظه ای با خشم به مورف خیره شد که در کمال آرامش دوباره سرش را گذاشته بود روی دست هابش و خرناسش به آسمان هفتم می رسید. بعد از چند لحظه سبک سنگین کردن پیشنهادش به این نتیجه رسید که پربیراه هم نگفته بدبخت! بنابراین نفس عمیقی کشید و بعد از اینکه موفق شد به اعصابش مسلط شود رو به آیلین کرد:
-ذهن درخشان ما به این نتیجه رسید که بهترین راه حل در دستان شماست آیلین. سریعا معجون مورد نظر رو بسازید!

آیلین لحظه ای بهت زده به لرد خیره شد و بعد به سرعت خودش را جمع و جور کرد:
-اممم...اطاعت میشه ارباب! فقط...جسارتا میتونم بپرسم چه معجونی مورد نظره دقیقا؟
-بله، میتونید بپرسید ایلین!
-اِ...خب، چه معجونی مورد نظره؟
-کروشیو ایلین! ننگ بر ما که چنین مرگخوارانی دورمون رو گرفتن!کروشیو! ننگ بر محفل ققنوس که از شماها شکست میخوره!کروشیو! ننگ بر...

بلا به خود جرات داد تا داد و فریاد لرد را قطع کند، چون به نظر می رسید با یک کروشیوی دیگر آیلین جان به زاغ آفرین تسلیم خواهد کرد!
-ارباب، جسارتا...اگه آیلین نباشه کس دیگه ای نیست که برامون معجون رو بسازه ها...

لرد که طی دو سه پست اخیر زیادی آتش فشان خشمش فوران کرده بود و عده ای زیر ماگمای سوزانش به فنا رفته بودند، تصمیم گرفت آرامش خود را بازیابد و بیش از این به شخصیت متینی که از خود ساخته بود لطمه وارد نکند. بنابراین پس از نگاه غضب آلودی به بلا، به جمعیت پشت کرد و درحالی که از غذاخوری خارج میشد، با صدای بلند گفت:
-ایلین رو توجیه کنید، مایلیم هر چه سریع تر شر این استاد جادوگر زاده از سرمون کم شه!

لینی با نگاهش لرد را دنبال کرد تا اینکه از نظر خارج شد، و بعد رو به آیلین کرد که هنوز کف زمین افتاده بود و نفس نفس می زد.
-یه معجونی بساز که این بابا راضی شه هرکاری ارباب میگه انجام بده دیگه...قربون دستت!

آیلین به سختی بلند شد و رودرروی بلا ایستاد.
-اگه معجون «تحت فرمان» بخواین، باید یکی دو ماهی صبر کنین تا جا بیفته...! مسمومش کنیم تا بمیره، به صرفه تره!




ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۴ ۲۲:۲۸:۴۲








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.