لرد یه چشم غره طولانی به هکتور میره و چنگال رو فرو میکنه تو دست خودش از شدت خشم اما چون لرده به هر حال چنگال کرک و پرش می ریزه از عظمتش و در یه میلیمتری پوست دست استخوونی لرد پودر میشه...
- نگران نباش گلابی مامان! الان کرفس پلو با ماهیتو هکتورزدایی میکنم میارم برات!
قبل از اینکه مروپ غذای لرد رو اسپری کنه، هکتور یه تیکه ته دیگ سیب زمینی از ته دیگ میکَنه، از دیگ بیرون میاد و از در آشپزخونه میره داخل حیاط و چشمش می افته به لینی که یه گوشه داره با نیشش شهد گُلای داخل باغچه رو می مکه.
- چرا پکری هک؟
- قطعه قطعه دنیا رو سند زدن مال هر کسیه. یعنی دو متر جا پیدا نمیشه من یه پارکینگ داشته باشم؟
- هوش ریونی من میگه با افسون کوچیک کننده بذار تو جیبت این خودروی کذایی ت رو.
- چطوری پز بدم باهاش پس جلو بقیه؟
- مطمئنم به اونجا نمیکشه. ارباب ببینه اینجاها آوردی باید تقدیمش کنی.
علیرغم لایف استایل های مختلف، اتحاد معمولا همدلی میاره اما مادیات و مال دنیا، اختلاف! کمی آن طرف تر از حیاط پشتی خانه ریدل ها، کراب ابروهاشو که در حد ریش دامبلدوره با ماشین چمنی زنی همسایه برمیداره و بعد از ماتیک زدن به لبش، به سمت مرکز دهکده قدم بر میداره و از کنار مزارع رد میشه.
- وووت وووت!
پسرکی که پشتش به کراب بود بدون توجه به سوت زدن هاش به شخم زدن زمین با گاوآهن ادامه میداد. بی شک آوازه کشاورزی پیشرفته ماگل ها هنوز به لیتل هنگلتون نرسیده بود.
- ووویت ووویت! برسونمت!
- مــــــــــــــــــــاع!
- با تو نبودم. با پشتیتم! برسونمت!
- ماع ماع آپ! ماع مُع! ماع فیس!
- برو عاقا! برو خدا روزیتو به جای دیگه ت حواله کنه!
- هن؟ چی شد؟ اوه اوه. یا مرلینگاه! غلط کردم!
پسرکی که به سمت کراب برگشت از پشت انسان بود ولی از جلو از گاو هم گاوتر! پوزخندی زد و نگاه معنی داری تحویل کراب داد.
- حالا با چی میخواستی برسونی؟ تو که قالپاق پرایدم زیر پات نیست!
- تازه برای یه خودرو ثبت نام کردم. به زودی میدن. گفتم بیام تمرین کنم از الان فرهنگ دور دور رو.
- خواهر شما دِهِتو عوض کن. برو ده بالایی. اینجا حروم میشی بین ما پینه بسته ها.
- چشم. من زحمتو کم کنم گاو عزی..ز..چیز ببخشید...یعنی آقای محترم!
- واستا برسونمت! زنم به زودی تراکتور دوازده سیلندر رو میاره. خیلی سریعه. شتاب صفر تا صدش یه ساعت و ربعه. زنم رفته بهداری مریض ویزیت کنه باهاش. الاناس که بیاد. اگه بذارم تنها بری آبجی جون! میدم خودت برونی تا اونجا! گواهینامه داری دیگه؟
کراب به فکر فرو رفت. مگه خودرو نیاز به گواهینامه داشت؟ گواهی اتمام دوره مقدماتی ماتیک زنی تنها گواهینامه ای بود که توی سراسر زندگی پربارش داشت. بهرحال نباید قضاوت می شد. زندگی همیشه برای همه یکسان نبود که ده تا ده تا مدرک چاپ کنن. کراب نون بازوش رو میخورد همیشه.
- تراکتور که نمیخواد. واسه خودروی خودت منظورمه.
- اها. من برم یه لحظه دوستمو بیارم الان میام تمرین کنیم با تکارتور تون!
کراب با دستپاچگی از مرد پسرنمای گاوشکل دور شد و دوان دوان خودشو به حیاط رسوند جایی که هکتور به همراه لینی مشغول طراحی ماکت برای یه پارکینگ طبقاتی بود.
- هکولی! هکول! گواهینامه نداریم! پاشو بیا بریم تمرین با تکارتور این یارو مزرعه داره!