جلسه ی سوم
تعداد زیادی از بچه ها منتظر بودند تا نردبان پایین بوفته و برن تو. ناگهان دافنه دوان دوان به سوی بچه ها اومد و نفس زنان گفت: بجنبین! کلاس تو طبقه ی سوم راهرو ی سمت چپ برگزار میشه.
دانش اموزان با جیغ و ویغ شروع به دویدن کردند و وقتی به کلاس رسیدن تعجب کردند. مه غلیظی کل کلاس را پوشانده بود و هیچ چیز دیده نمی شد.
- اینجا که مثه کلاس قبلیه
ناگهان صدایی گرم و رسا توجهات را به خود جلب کرد: بچه ها لطفا سکوت.
صدا از پیکر سیاهپوشی از ته کلاس به گوش میرسید. بعد چیزی که به نظر می امد چوبدستی است تکانی خورد و منظره ی کلاس مشخص شد.
کل ملت:
در کل کلاس میزهای بلندی از جنس ام دی اف(MDF) وجود داشت. کنار هرمیز هم صندلی هایی از فایبرگلس چیده شده بود، کف کلاس پارکت شده بود و کاغذ دیواری های زیبایی به دیوار ها زده شده بودند.
مورفین گفت: یادم باشه این معلمرو بکنم مشئول دیژاین وژارت.
ارنی به ته کلاس اشاره کرد و گفت: اون پروفسور رونالد ویزلیه!
چشمان پروفسور قرمز شد بعد گلاب بروتون ارنی خودشو ...
- یادمه اخرین نفری که به من گفت رونالد، بستمش به زمین و بعد با کامیون از رو مغزش رد شدم.
کل بچه ها:
پروفسور جلو امد و وردی را زیر لب گفت و بعد ارنی غیب شد.
- بابا اجازه؟
رون که از دیدن دخترش خوشحال شده بود گفت: بفرمایید.
- چون منو ارنی تو یه گروهیم میخوام بعد کلاس برم دنبالش. کجاست؟
- وسط جنگل ممنوعه پیش سانتورا.
بچه های هافلی:
- خواهش میکنم بشینین.
بعد از نشستن بچه ها پروفسور به سمت میزش رفت و گفت: کارمونو با یک پیشگویی شروع میکنیم. تا چند لحظه ی دیگه ایلین پرنس با صندلیش میوفته زمین.
شترق!بچه های کلاس:
ایلین با عصبانیت گفت: در بی درمون. یه بار دیگه به من بخندین می دمتون دست اما...اما؟ داری میخندی؟
- بچه ها لطفا بس کنید. خانم پرنس لطفا بشینین سر جاتون.
ایلین در حالی که بلند می شد زیر لب گفت: تو کلاس معجون سازی حالتو میگیرم.
پروفسور شروع کرد به مطرح کردن یه سوال: برای هیچ کدوم از شما سوال پیش نیومد من چطوری این پیشگویی را کردم؟
دانش اموزان:
- بیشتر از اینها هم انتظار نمی رفت
پس میریم سر درسمون من نمیدونم معلم قبل من بهتون چی گفته ولی من طرح درس خودمو دارم.
کلماتی بر روی تخته نقش بست:
تغییر شرایط
- کل ملت فکر می کنند پیشگویی یه درس سخته که باید استعداد داشته باشی تا بتونی در ان موفق شوی ولی خود من هیچ استعدادی
ندارم
پس چطوری موفق شدم؟ الان می خوام درسشو بدم.
حالا یه پیشگویی دیگه می کنم. تا چند دقیقه ی دیگه جیمز غیبش میزنه!
جیمز به خود لرزید و گفت: من؟
پروفسور که انگاری کسی حرف نزده بود ادامه داد:
قبل از این که شما بیایید من به صندلی خانم پرنس نخ نامرئی بستم تا هر کس که روی ان نشست نخ را بکشم تا بیوفته!
ملت که از هوش ذکاوت پروفسور کف و خون قاطی کرده بودند شروع به کف زدن کردند. پروفسور: به این کار من میگن تغییر شرایط. حالا شما باید کاری کنید که... ته کلاس چه خبره؟
همه ی بچه ها برگشتند تا ته کلاسو ببینند.
- به این میگن تغییر شرایط به نفع خودمون. من کاری کردم که شما برگردید تا من به پیشگوییم تحقق ببخشم. حالا جیمز کجاست؟
به راستی جیمز غیبش زده بود. پروفسور از تو کشوشون یک عدد جیمز در اورد و به وسط کلاس شوت کرد.
- پیشگویی دوم من هم درست بود با چه کاری؟
بچه ها ها فریاد زدند: تغییر شرایط!
افرین! حالا میریم سر تکالیف:
1- یک پیشگویی ساده انجام دهید و بگویید چگونه شرایط را به نفع خودتان بر میگردانید(10 امتیاز)
2- یک پیشگویی درباره ی لرد سیاه انجام دهید و بگویید چگونه جرئت دارید تا شرایطو تغییر دهید(بنویسید که چگونه تغییر دادید!)(10 امتیاز)
3- چرا پروفسور کلاسو تغییر داد؟(5 امتیاز)
4- عاقبت هر کس که به رون بگوید رونالد چه میشود؟(5امتیاز)تکالیف پیشرفته:یک پیشگویی درباره ی 25 سال دیگه انجام بدید و با توجه به این که ممکن است مرده باشید چگونه شرایطو تغییر میدید؟(10 امتیاز)انتونین دستش را بلند کرد و گفت: استاد اینا یه ذره سخت نیستند؟
- حق با توئه چاخانوف
سوال امتیازی:
چند مورد از وجنات پروفسور ویزلی را بگویید!(5 امتیاز)- قبل از این که برید چند تا نکته هست:
نمرات تماما بر اساس خلاقیت شماست.
در سوالات 1 و 2 و همچنین تکلیف پیشرفته پیشگویی باید نوشته شود.
تکلیف پیشرفته کاملا اختیاری و امتیازی است.-حالا میتونید برید.