لرد به ارامی با وجدانش صحبتی کرد و بعد با صدای جیغ انی مونی لبخند زنان به طرف کافه حرکت کرد.
آني موني با قيافه اي متحير وسط آشپزخونه نشسته بود و با تمام توانش انگشت شصتش رو مي مكيد. ملت مرگخوار با ابروهاي چپكي هر كدوم به ابراز " آخــــــــــي" براي آني موني بسنده ميكردند.
لرد در حالي كه رداي سياه اش در هوا به سختي موج ميزد ، خودش رو به آشپزخونه ي اوپن كافه رسوند و از اون پشت گفت: چيه؟؟ چي شده آني موني؟
آني مني با لرزش تمام بدنش ، سرش رو به آرامي بلند كرد و در حالي كه گوله گوله اشك ميريخت با قيافه ي معصوميت از دست رفته به لرد خيره شد و من من كنان گفت:
_ارباب..ارباب ...پيتزا ها ،نوشابه ها ،سس مايونز ها ... همشون رو ريخته دور !
تازه ،مونده ي غذاهاي تسترالها كو؟
مالي كه تا آن لحظه حضورش در كافه احساس نشده بود ، با قيافه ي مدير گونه اي گفت:
_
رژيم غذايي شما مرگخوارها واقعا افتضاحه...چرب، پر كالري ، فاقد ارزش غذايي ، بدون ويتامين و...
لرد دستش رو بالا برد و حرف مالي رو قطع كرد. دست كرد توي جيبش و يه چك پول 50 گاليوني بيرون اورد و به نارسيسا اشاره كرد: بيا اين رو بگير و آني موني رو ببر بهش غذا بده!
_ولي ارباب ، اين كه فقط ميشه صبحانه اش...طفلي از ديروز ناهار كه مالي اومده تو گرسنگيه!
لرد كارت اعتباري اش رو به دست نارسيسا داد
. هرچه زودتر اين فيلم تبليغاتي رو تموم كنيم ، تلفات كمتري ميديم.
اتاق فيلم برداريدر گوشه اي از كافه ، دور يك ميز گل هاي سرخ رو دسته دسته چيده بودند و يك صندلي روبروي دوربين باري مالي اماده شده بود .يك چوبدستي مانند ميكروفون به سمت ان صندلي خم شده بود. پشت مالي ، روي ديوار ، همه چيز در تاريكي فرو رفته بود.دو پروژكتور از بالاي سر مالي اون رو با نور هاي زرد و قرمز مشخص ميكردند.
_...اوه بايد يه نسخه از اين فيلم رو بهم بدين ها!
_باشه باشه!
بليز با گفت اين جمله به دور و برش نگاهي كرد. بلاتريكس چوبدستش رو در دستش ميچرخاند و با حالت خشانت اميزي مالي رو نگاه ميكرد .رودوولف با يك پارچ اب اين طرف و اونطرف ميدويد.يكسلي در گوشه اي براي بقيه خاطرات ميگفت و سوروس توي آينه موهايش رو چرب ميكرد.
_خب... طنينيوس ... دوربينيوس ...لرد ...لرد؟
_كروشيو!_
گفتم كه هستين... تكون! يعني
حركت!_خودت رو معرفي كن:_اوه لرد...خيلي با نمكي! يعني ميخواي بگي من رو نميشناسي...بعد از اون همه حرف هاي ديشب...؟؟
_اهم ...اهم...براي مركز مطالعات اماري و راهبردي جادوگران ميخوام!مالي نخودي خنديد و ادامه داد:
_بايد ميدونستم ميخواي آمارمو بگيري... زرنگي ها! خب تو پروفايل ام هست كه!
_ بگو ديگه!_مالي جوآنا ويزلي. 20ساله . گروه محفل ققنوس.
_چند بار تا حالا بلاك شدي؟؟_وا! چه حرفا!هرگز..
_تو ديروز اومدي به كافه ي تفريحات سياه ، چرا؟_اومده بودم كه غذا بخورم.گرسنه ام بود..
_يعني توي محفل كافه ي تفريحات سياه ندارين كه به شما سرويس شبانه روزي بده؟_هممم ...نه ...ولي...
_آيا در كافه ي تفريحات سياه كه متعلق به مرگخوارهاست ،از غذا خوردن سير شدي؟
_بله ...لذت بخش بود...
دوربين براي اولين بار زوم ميكنه روي كله ي تابناك لرد سياه . اما توي تاريكي اصلا ديده نميشد.صندلي اش درست رو به مالي و پشت به دوربين بود...اندكي سرش رو به داخل نور وارد كرد ...
_لذت بخش بود؟ خب اگه الان محفل بودي ، چي كار ميكردي؟
انگار كه مالي رو داخل آب سردي بندازن...از ديوز تا حالا به محفل فكر نكرده بود...وقتي حرف ميزد آثار خستگي تو چهره اش نمايان مي شد.
_همممم احتمالا بايد رخت ميشستم و يا اينكه به مرغ و خروس ها دون ميدادم...يا..
_شما چه جونور هايي تو محفل دارين؟_مرغ خروس..جن خاكي و يه غول بي بخار...
_ميدوني ما توي خونه ي ريدل "اتاق تسترال ها" داريم و براي موجوداتمون وقت صرف ميكنيم؟ به همشون به صورت نوبتي ميرسيم و همه ي كارها با همكاري انجام ميشه؟؟و كسي مجبور نيست براي 351 نفر غذا درست كنه و غذا هامون رو از بيرون سفارش ميديم؟مالي كه گويي آزرده شده بود ، خودش رو روي صندلي بالا كشيد و گفت:
_چه خوب!
لرد به آنچه ميخواست نزديك شده بود .برقي در چشمان سرخ و عمودي اش درخشيد و با انگشتش از زير ميز به بليز و بلا اشاره اي كرد..چراغ هاي بالاي سر مالي به رنگ سرخ در امد و ديوار پشت سرش روشن شد. روي ديوار پوستر هاي تبليغاتي مرگخواران و پوستر تعقيب هري پاتر به چشم ميخورد.
ناگهان سردي و نا اميدي مطلقي بر فضا سايه انداخت . بارتي با حالت
به بليز گفت : چي شده ؟؟ بليز جواب داد: وايسا ببين!
_خب..لولو خور خوره ات چه شكليه؟_مـ ...من؟؟نيـ...نيدونم!
از گوشه ي اتاق چيزي به مالي نزديك ميشد و مالي از ترس نزديك بود خفه شه. دو لنگه جوراب تا به تاي كثيف !
_تو واقعا توي محفل زحمت ميكشي مالي.لابد ماشين لباسشويي هم ندارين....ولي اون ها واقعا برات خطرناك هستند!عنصر نا مطلوب شماره ي يك با شما رفت و آمد داره! و بچه هات...
مايل با ترس بيشتري فرياد زد:
_عنصر چي چي؟؟ ولي ما هيچ ماده ي شيميايي يا سياهي توي محفل نداريم .منظورت از "بچه هات "چيه؟
_دخترت! حواست به دخترت هست؟يكي ميخواد اون از تو بدزده!_كي ؟
_عله...كله زخمي! كسي كه بايد در مقابل لرد سياه كشته بشه!*********
كات ندادم و ميتونيد ادامه بدين مصاحبه رو تا جايي كه مالي به جنون برسه و به محفل فحش بده.!
ويرايش دوم : معذرت ميخوام كه اين پست خيلي كم "كروشيو " داشت!