هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵

ایوان چمبرزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۹:۴۲ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 72
آفلاین
طرز طبخ كفتر

با سلام خدمت شما بينندگان عزيز و دوستاران شفيق برنامه اشپزي اين قسمت طرز طبخ كفتره ... در ابتدا بايد بگم بهتره كفترتون از نوع ققنوس باشه
اخه گوشتت خيلي لذيذ تره..بله
اشپز در همين هنگام به ققنوس ميتي كه كف ديگ بود اشاره كرد!
در ابتدا به مدت يك ساعت ققنوس را در اب جوش يا 100 درجه مياندازيد كه پرهايش كنده شود در صورتي كه كنده نشد به اساني با يه كارد حسابشو برسيد سپس دل و رودشو برزيد بيرون به جز قلبش كه خيلي خاصيت داره براي پر پشت كردن سيبيل ريش و مو خوب است در ضمن مغزشم خيلي مفيده اما خوب مغزش اونقدرا بزرگ نيست كه استفاده كار امدي دشاته باشه

خوب پس از اين نوبت به طرز طبخ ميرسد

اول يه كم كف ظرف را چرب ميكنيد كه كفتره بهش نچسبه
سپس كفترو توش ميندازيد كمي اب يخ روش ميريزيد ليمو و گوجه و هر چيزي هم كه دستتون اومد بهش اضافه ميكنيد و ميذاريد كه بپزه

طرز تهيه سالاد ريش سرژ

چند خال ريش سرژ كه در همه جا يافت ميشه را با حرارت كم روي اجاق گاز ميسوزونيد و سوخاري و اينها ميكنيد برا تزيين غذاي كفترتونم بسيار مفيده اين غذا خيلي مورد علاقه وبمسترانه و روزي دو سه تا از اين جور غذا ها ميخورن


[img]http://


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
قُق بازی به زودی می آید

برنامه یه ساعت یک هنرمند...

الکسا پشت میزی نشته و در حال صحبته...
الکسا:امروز در خدمت یک مهمان هنرمند هستیم...گروهی جدید به نام قُق بازی در حال تشکیله که ما از رییس این گروه آقای دکتر ققنوس دعوت کردیم تا برنامه ی ما حضور داشته باشن...آقای ققنوس لطفا...
ققنوس:با سلام خدمت ببیندگان عزیز...مژده گروه قُق بازی رو چند روزی که تاسیس کردیم و چند تا آهنگمون رو به عنوان تک آهنگ به مردم می دیم...

الکسا:اونوقت آهنگ های شما مضنونش چی بید...

دکتر ققی:خوب بیشتر آهنگ ها حذبی و سیاسی هستن...من سعی می کنم به مدیرا ربطش ندم...

الکسا:پس ما کی منتظر اهنگ های گروه شما باشیم

دکتر ققی:گفتم که به زودی...

الکسا:اهم...میشه اعضای گروهتون رو نام ببرین...

دکتر ققی:بله چرا نمیشه...
ققی کیفسون،سرژ ریشِن،ادی جِی جِی و حمید قیز جَل

الکسا:اولین آهنگتون در چه مورده؟!!

دکتر ققی:قطعا به احترام مقدس ترین مقدس ها برای حذب است!!

الکسا:از حضور شما در این برنامه خوشحال شدیم...و امید واریم اولین کسایی باشیم که آهنگتاون رو از حذب تیوی تقدیم می کنیم...

دکتر ققی:با تشکر از محبت های شما...ما اولین آهنگومون را با پست پیشتاز شرکت hedoyg برای شما می فرستیم...

الکسا:ممنونیم...به عنوان آخرین حرف برای بینندگان چه حرفی دارین...

دکتر ققی:جوونای عزیز از مشروبات الکلی و سیگار دوری کنید...دوری از مواد مخدر...و دوری مهم تر از همه دوری از ساحره های آداس

الکسا:با تشکر از شما که به برنامه ما اومدین خدانگهدار!!!

دکتر ققی:خدا نگهدار شما!!


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
حذب تي وي تقديم ميكند:

ورزش و سلامتی

-: به نام خدا. با سلام و عرض احترام خدمت بينندگان عزيز حذب تي وي، بنا بر اين شد كه امروز را به سلامتی بگذرانيم. ورزش، كليد سلامتی ست عزيزان. تن خودتون رو با ورزش زنده كنين
صدايي با لحني شاعرانه: بله، شاعر ميگه به ورزش گراي و سرافراز باش، كه ورزندگي مايه‌ي زندگي‌ست...
-: بله.. واقعا من وقتي صبح بيدار مي شم و اين هواي خنك رو حس مي كنم، يه نفس عميـــق مي كشم و ميگم: امروز روز ورزشه.خب. امروز قراره به جاي اون دوستان هميشگيمون كه حركات رو انجام مي دادن، يه مهمون افتخاري داشته باشيم...
و دوربين سمتي رو نشون ميده كه كرام روي يه تشك آبي رو چمنا نشسته: با سلام خدمت بينندگان عزز، بنده افتخار دادم كه وقت گرانبهاي امروزم رو در اختيار ورزش، اين دوست اعتياد قرار بدم.
-: دشمن اعتياد
كرام: بله، درست مي فرمائيد. اميدوارم كه حضور مبارك من به انجام بهتر حركات صبحگاهي كمكتون كنه.
-: بله، اميدواريم. خب، آغاز مي كنيم، يه آگهي ببينيم بعدا شروع كنيم، با ما باشيد...

»»» دادام راامم دارا رام رااام رارارا«««
شركت چكش سازي سرژ و دايي ، براي تيم ملي حذم تار كبود، آرزوي موفقيت مي كند. كارخانه 7ي چكش سازي سرژ و دايي
»»»دادام راامم دارا رام رااام رارارا«««

-: خب. حركات نرمش امروزمون اختصاص داره به حركات فني كه حسابي بدنو حال مياره و تو حركات يوگا هم پيش زمينه‌ي خوبيه
كرام:

**در خوابگاه مديران**
موناليزاي ريشو و سيبيلو: مــا. كرام چرا رفت آخه؟ من بهش گفتما نره، گوش نداد كه. مي گفت مگه حذب تي ويه؟ گفتم اخه شايد اون باشه. گفت نه دعوتنامه از حزب تي وي بود.
عله: هوووم. مثه اين كه اون طور كه بوش مياد امروز بايد به فكر يه وبمستر ديگه باشم.
ريموس: آخه من نمي دونم اين نمي فهمه اصلا نبايد بره تلويزيون؟ دفعه قبلم قيافه ش رو به اون ريخت در اوردن...
عله: ولش كنين بابا، بشينين نرمشتون رو بكنين.
و همه مي شينن رو زمين

** در پارك سبز مختص نرمش**
مجري مي شينه رو تشك قرمز و صحبت ميكنه: خب عزيزان، حركت اول ما براي آماده شدن براي حركات پيچيده تر، اسمش فيتيله ميخه. پاي چپ مياد پشت گردن و و پاي راست ميره فاصله بين پاي چپ و بدن رو پر مي كنه و سر هم مي ره فاصله زمين و پاي راست رو پر ميكنه.
كرام: ... آقا تو رو خدا ما رو بيخيا شو.
در اين حين مجري همين حركت رو به سادگي انجام داده آروم ميگه: عمو كارت رو بكن آبروت جلوي تماشاچيا ميره ها.
كرام شروع ميكنه به زور مي خواد حركت رو انجام بده. پاي چپ رو مي بره پشت گردن و... قرچ
كرام: آييي... پام، اخ...
و به پشت ولو مي شه رو زمين.
صداي خنده و قهقهه از توي دوربين فيلمبرداري به گوش ميرسه...
كرام: آي... برانكارد بيارين. آخ...
مجري بلند مي شه مي ره بالا سرش و طوري كه توي دوربين ديده نشه يه لگد مي خوابونه تو صورتش...
كرام: آييييييي... وحشيا. همه تون رو حذف كاربر مي كنم. فقط بذارين برنامه تموم شه. آخ... واي.. ننه
مجري: خب.. مثل اين كه فرد مورد نظرمون به مشكل برخورده. شايد با تشويقات شما روحيه بگيره...
صداي تشويق از توي دوربين فيلمبراداري مياد...
كرام پا مي شه مي شينه و ميگه: من متعلق به همه شمام. خب بريم جناب
-: خب. حركت دوم كه يه ذره سخت تره... به رو، يعني روي سينه رو زمين دراز مي كشيم و پاها رو از عقب مياريم قبل مي كنيم دور گردنمون. به اين شكل: ( تصوير رو روي يه وايت برد مي كشه و خودش مي شينه كرام رو تماشا ميكنه)
كرام: آقا خودت برو آخه من ببينم چجوريه.
-: نه.. اين بار مي خوام ملت ببينن كه بدون من هم كارا جلو ميره...
كرام: آقا ما رفتيم. بيخيال ما شو..
-(آروم): بشين سر جات. محبوبيت زياد ميشه...
كرام مي شينه: قورت
دراز مي كشه و آروم شروعع ميكنه به انجام نرمش... آروم آروم انجام ميده و جلو ميره:
قرچ... خرچ قرچ قروچ... قيچ... تاق.. بوم
كرام: آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاييي... آآآآخ
-: خب بينندگان عزيز، اميدوارم روز سالم و پرشاطي رئ بعد از انجام اين دو حركت آرامش بخش داشته باشين. همه تون رو به خدا مي سپارم. تا ديداري بعد خدانگهدار...
-------------------------


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
از کارخانه ی روغن سازی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
برنامه:آشپزی
مجری:اسنیپ
آشپز:اسنیپ
کسی طعم غذا رو میچشد:اسنیپ
تهیه غذا:

اسنیپ:خوب امروز میخوام پختن غذایی رو به شما یاد بدم که تا حالا نخوردید
توجه:*افرادی که فشار بالا و قند خون دارند و چاق هستن و چربی زیاد د این غذا توصیه نمیشود

مواد لازم:10 کیلو چربی جامد
10 کیلو چربی مایع
1 عدد سوسک
1 عدد تخم کفتر(تخم مرغ نه@@)

خب اول یک قطعه سوسک زنده برمیدارید سپس به شاخکهای آن نگاه میکنی و چندین عکس یادگاری با آن میندازید سپس یک عدد دمپایی(سایز 32 به بالا) برداشته و با استفاده از کف آن به نمیکره ی شرقی مغز سوسک ضربه میزنید طوری که به قول معروف بشود شپلخ
10 کیلو روغن چربی جامد را با مایع مخلوط کرده و سپس هم میزنیم توجه کنید رنگ آن باید سبز شود!
تخم کفتر را شکونده و داخل آن میریزیم و هم میزنیم ...سوسک را قطعه قطعه کرده و هر قطعه را در قسمتی از این ظرف میریزیم....

اسنیپ:غذا آماده است
نظرات و پشنهادات خود را و غذایی که دوست دارین رو به من بگین تا براتون طی برنامه ای تدارک ببینم!


برای عضویت در تیم روغن سازی قزوین کافیست فتو کپ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
خبر فوری

امروز هدی اعلام کرد که با تمام توان به جنگ لرد سیاه بدجنس خواهد رفت
هدویگ که جغد هری پاتر (پ ق ب ب ب)((پسری که قرار بود برگزیده باشد)) بود در ادامه گفت:من باید انتقام صاحبم و دامبلدور رو از لرد سیاه بگیرم و در این راه حاضرم همه بال و پرم را از دست بدهم
او خاطر نشان ساخت که:برای جنگ با لرد باید از همه اسلحه ها استفاده نمود و من خودم را کاملا آماده مبارزه با لرد کردم
در زیر عکسی از هدویگ میبینید!!

تصویر کوچک شده


[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

فایرنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۵ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۱
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 253
آفلاین
حذب تي‌وي تقديم مي‌كند:

«جام بلورين...!»

دوپس دوپس ديپ دارام دياپش ديپ....................!
چراغا آروم آروم روشن مي‌شن و ازتوي يه در كوچولو، مجري شاد و شنگول مي‌پره بيرون...
مجري:خوب...بينندگان عزيز...سلام...!اميدوارم روز خوبي رو تا اينجا پشت سر گذاشته باشيد...مسابقه‌ي جام بلورين، بار ديگر شما رو به خودش جلب مي‌كنه، و البته اين بار با جايزه‌اي خيلي بزرگتر از هميشه...! هاهاها...!با ما باشيد...اين شما و اين جام بلورين...!!!
يه تصوير كه روش نوشته بود "جام بلوري" و به جاي "ن" ش يه دونه توپ خوشگل بلورين بود، پارازيت وار مياد و رد ميشه و مجري دوباره پديدار ميشه كه پشت تريبون ايستاده و داره با تلفن ور ميره...!
مجري:خوب...مثه اينكه ارتباط ما با يكي از هم‌وطنان گرامي، يكي از مردم غيور اين مرز و بوم، برقرار شده...بله...آقاي "سرژ تانكيان" در پشت خطه...آقاي تانكيان...به تلفن ما، خوش اومدين...!خواهشمندم اگه صحبتي با بينندگان دارين، لطفا زود باشين تا مسابقه رو برگزار كنيم...
سرژ:سلام...!خوب بريم سر مسابقه...!
مجري يه كم منتظر مي‌مونه، من‌مني مي‌كنه و بعد ميگه: خوب...يكي از اين پنج تا كارت رو انتخاب كنين...!
بعد پنج تا كرت رو از توي سطل آشغال مياره بيرون و در حالي كه پشتشون به دوربين بود، رو هوا نگه مي‌داره...
سرژ ميگه: اون...!
مجري يكي از ابروهاش رو مي‌بره بالا و ميگه:كدوم...؟
سرژ:اون ديگه...!
مجري:خوب كدوم...؟
سرژ: بابا...! همون از سمت راست دوميه...!
جري:آهان...!
كارت رو برعكس مي‌كنه و با صداي بلند فرياد مي‌زنه: كريچ بلورين...!!! اينه جايزه‌ي شما اگه ببرين...!كريچ بلورين...!
و با اشاره‌ي كوچيك دستش، سه تا كماندو مي‌دون بيرون تا كريچ رو دستگير كنن و بيارن...
مجري لبخندي مي‌زنه و ميگه:تا اونا كارشون رو انجام بدن، ما بريم سر مسابقه‌ي اصلي...خوب...يه عدد لطفا بين 3 تا 10 انتخاب كنين تا نوع مسابقه‌تون معلوم بشه...!
سرژ:6...!
مجري زيرچشمي به كاغذش نيگا مي‌كنه و در حالي كه خيلي سعي مي‌كرد صداش هيجان‌انگيز جلوه كنه اما موفق نمي‌شد، با صداي بلندي ميگه: به...! مسابقه‌ي "دروايشن!"
سرژ:هان؟
مجري لبخند زيبايي مي‌زنه و با ماژيك رو وايت بورد مي‌نويسه: "Dero Ation"...!
سرژ:چي ميگه...؟
مجري:اشكالي نداره...حالا آشنا ميشين...بريم...!
تصوير يه لحظه سياه ميشه و بعد يه تصوير كامپيوتري دو بعدي كه يه رينگ بوكس بود، ظاهر ميشه...!
يه حبابي گوشه‌ي تلويزيون مياد كه توش مجري با لبخندي مليح نشسته...مجري ميگه:خوب...مسابقه اينطوريه كه مديرا و وب‌مسترا همگي با هم مي‌ريزن سرتون و شما بايد باهاشون مقابله كنين...و البته بايد بگم كه مسابقه‌ي خيلي ساده‌ايه و شما حتما از پس همشون بر مياين...البته سخت‌تر از اين مسابقه، درست كردن كاركترهاي دشمن بود كه به دليل قبافه‌هاي عجيب و غريب و غيرعاديشون، سخت بود...ولي به هر حال...وقتي همه رو زمين زدين، غول بازي كه عله باشه از طاق(تاق؟) ميفته و بايد با اون بجنگين...كه البته اينم كار خيلي ساده‌اي...تنها كاري كه بايد بكنين اينه كه بگين اين كاراكتره چي كار كنه...فقط كافيه يه كاري رو بگين بكنه چون كامپيوتريه و هركاري كه دلتون خواست براتون انجام مي‌ده...خوب...حاضرين...؟!
سرژ:البته...!
شمارش معكوس با عدداي بزرگ و پفكي انجام ميشه و بازي شروع ميشه...
يهو همه‌ي وب‌مسترا و مديرا از همه طرف مي‌دون طرف كاراكتر سرژ بدبخت...
سرژ:چپ چپ...برو...زود باش ديگه...برو به چپ..!
يهو صداي كفي از اون‌ور خط مياد:نه بابا...! اول كريچ رو بزن...اون كه كاري نداره...! برو راست ...بدو...!
در حالي كه كاراكتر بدبخت سر جاش مونده بود و نمي‌دونست چي كار كنه، دشمن هي نزديك‌تر ميشد...!
آخرش يه "جيززز...!" ازا ون‌ور تلفن مياد و معلوم مي‌شه ذهن سرژ جرقه زده...
سرژ:يه ميله‌وس بذاروس وسطيوس، بچرخيوس عينوس ماتريكسيوس...البتيوس اولشيوس يه عينكيوس آفتابيوس بزنيوس...!!!
كاراكتره يه عينك آفتابي خوشگل مي‌زنه، يه ميله از تو جيبش در مياره، با آرامش اون رو وسط رينگ جاسازي مي‌كنه،دودستي مي‌گيرتش و شروع مي‌كنه به چرخيدن...!با سرعت مي‌چرخه و وقتي مديرا و وب‌مسترا كه اصلا نمي‌فهميدن اين داره چي كار كنه، مي‌رسن بهش، هركدوم يه لگد جانانه ازش تحويل مي‌گيرن و پرواز مي‌كنن و مي‌رن اون بالا بالاها ستاره مي‌شن...!!!
مجري:هوراااااااااااااااااا...شما مرحله‌ي اول رو گذرونديد...ماشالا...واقعا جاي تشويق داره...براوو...!
كفي كه تحت تاثير قرار گرفته بود، از اون ور خط فرياد مي‌زنه:آقا برو مرحله‌ي بعدي...نمي دوني چه حالي داد...!
تصوير پاكسازي ميشه و فقط كاراكتر سرژ اون وسط مي‌مونه كه داره نفس‌نفس مي‌زنه...بعد يهو صداي انفجار مياد و يه آتشفشان مي‌پره وسط...!
سرژ و كفي كه از جثه‌ي عظيم عله تعجب كرده بودن،مي‌خواستن شروع كنن به مـــا كشيدن كه يهو مي‌بينن عله داره نزديك مي‌شه...!بدنش آتش‌فشان بود و فقط سرش عين سر آدم بود...
سرژ:بابا جان...آتشفشانه داره بهت نزديك ميشه و تو داري بر و بر نيگاش مي‌كني...؟ بروئوس جلوييوس فوتيوس كنيوس...!
كاراكتره خيلي سريع جلو ميره، جلوي عله مي‌ايسته و با ملايمت شروع مي‌كنه به فوت كردن...
همين كه اولين فوت كاركتر سرژ به عله مي‌رسه، عله پرواز مي‌كنه و مي‌ره اون بالابالاها و چون داغ بود و بزرگ هم بود، خورشيد ميشه...!
‌صداي خنده‌ي سرژ و ققي و صداي زدن به قدش از اون ور خط مياد و تصوير برمي‌گرده سر مجريه...مجري كه از شدت جو و ذوق نمي‌دونست چي كار كنه، شروع مي‌كنه به دست زدن...!
بعد با هيجان مي‌گه:خوب...شما برنده‌ي مسابقه‌ي جام بلورين شديد...تبريك مي‌گم...و حالا نوبت به جايزه مي‌رسه...
برمي‌گرده و به كريچ اشاره مي‌كنه كه سر تا پا با طلسم قفل شده و چشاش از شدت خشم سرخ سرخه...!
خنده‌اي مي‌كنه، چوب‌دستيش رو مي‌كشه و ميگه:بلورينيوس...!
تو يه لحظه‌ي كوچولو، كريچ كوچولو، تبديل ميشه به كريچ كوچولوي بلورين...!
سرژ كه گويي زياد از جايزه‌شون خوشش نيومده بود، با بي‌ميلي مي‌گه:خوب الآن ققي مياد مي‌بره جايزه...ممنون...كاري باري..؟!
مجري براي بار آخر لبخند مليحي مي‌زنه، و بعد ميگه:نه...مرسي...ديگه كاري ندارم...سلام برسون...! راستي ممنون كه تو مسابقه شركت كرديد...!
سرژ:خواهش...باي..!
تق...! تلفن رو قطع مي‌كنه و ت صوير ققي رو نشون مي‌ده كه با بلندپروازي داره مي‌رسه به محل صدا و سيما...! ققي ميره تو، كريچ بلورين رو با يه پاش بلند مي‌كنه و مياد بيرون و ميره...!
مجري برمي‌گرده طرف دوربين، يه لبخند مليح ديگه مي‌زنه و ميگه:خوب...ممنون كه تا اين لحظه با ما بوديد...اميدوارم از اين مسابقه‌ي لذت بخش آقاي تانكيان خوشتون اومده باشه...فعلا شما رو به خداي بزرگ مي‌سپارم...فعلا خدانگهدار همه‌تون...تا هفته‌ي بعد، خداحافظ...!
برگشته بود كه از اون در كوچيكه بره بيرون، كه يهو صداي مهيب سقوط و شكستن چيزي مياد...! و بعد:
قوهاهاهاهاها...!!!


تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
از کارخانه ی روغن سازی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
مجری:در خدمت دوست قدیمیمان سوروس اسنیپ ملقب به اسنیولی هستیم و .......
اسنیولی:بعد از اینکه دومبول معروف رو کشتم گفتم این دوروبرا آفتابی نشم ولی شنیدم این پسره پاتر بد جوری داره اعضا رو اذیت میکنه گفتم بیام یک گوشمالی بهش بدم...
...(اسنیپ یک لحظه میببینه فیلمبردار یک چیزی پشت صحنه میخوره)
اسنیپ:کو کو غذا
مجری:نه اون آدامسه غذا نیست...
اسنیپ میبینه یک جانور موزی داره از جلوش رد میشه
اسنیپ:
مجری:نه!
اسنیپ اون جانور موذی که از قضا سوسک تشریف داشتن بر میداره میخوره
اسنیپ:
اسنیپ:عجب سوسک بد مزه ای..ولی بهتر از هیچیه تو این خراب شده به ما که غذایی نمیدن مجبورم این جانورا رو بخوریم

سوسک تو شیکم اسنیپ:ای اسنیپ نامرد..این معدت هم مثل خودت بی ریخته عجب فوندانسیونی داره

اسنیپ:نترس ...ایستگاه بعدی W.C پیاده میشی
سوسک بعد از ایستگاه:


برای عضویت در تیم روغن سازی قزوین کافیست فتو کپ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
اخبار شبانگاهي
دنگ دلنگ دلنگ... تق!
«اخبار شبانگاهي!»

گزارشگر در صفحه ظاهر ميشه: ضمن سلام و صلوات بر مرلين كبير اخبار شباهنگاهي امشب را تقديم بينندگان عزيز مي نماييم.
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار سياسي!
* ديشب هري پاتر، گرداننده ي اعظم ديسكوي مشهور جادوگران به توالت رفت! به نظر مي رسد هري پاتر دچار معده درد مفرط شده بود چون در بيرون صداهاي نا به هنجاري به گوش مي رسيد!
* گزارشگر ويژه ي واحد خبر از مرلين ببخشيد برلين خبر از فساد اخلاقي در منكرات جادوي اين كشور مي دهد! به گزارش اين گزارشگر نگون بخت كه خبري از وي در دست نيست ديشب سوسك (رئيس منكرات بريتانيا) و خانم آنگولايي پرگل (رئيس ستاد منكرات آلمان) با هم دست داده و تنفس مصنوعي نمودند! از باقي عمليات به خاطر فقدان گزارشگر مذكور اطلاعي در دست نيست!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار ورزشي سبيل داران!
* ديشب در طي مسابقه ي كوييديچ تيم هاي هشنگ موشونگ و خزنگ خوزونگ در ورزشگاه پشنگ پوشونگ يكي از بازيكنان تيم هشنگ موشونگ به دليل نياز فوري به توالت بر روي بازيكن تيم حريف خراب كاري كرد!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار ورزشي بانوان!
* امروز صبح در طي مسابقات اسكيت با مانع روي ديب دميني در ورزشگاه خو آن پوليو يك مرد چادر به سر خود را به زمين مسابقه پرتاب كرد اما به خاطر سر خوردن بر روي ديب دميني با مغز كله پا شده و ديار فاني را به ديار باقي لبيك گفت!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار فرنگ!
* ديشب هاشم دماغ وزير امور خارجه ي كشور صربستان و مونته گرو اعلام كرد كه هيچ چيز براي اعلام كردن نداريم!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار مهم روز!
* ديشب اصغر آقا بقال محله ي ني ناي ناي در كشور افغانستان به اكبر آقا خياط محل سلام كرد!
* ديويد جانسون ديشب به سرماخوردگي شديدي مبتلا شد! اطلاعات بيشتري از وي در دست نيست!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار كشكي!
* امروز صبح ناصر الدعايه شهروند افغانستاني پايش بر روي آشغال ها سر خورد و با سر به زمين افتاد كه به دنبال آن زلزله اي 9.2 ريشتري در پاكستان، كشور مجاور روي داد و اين اتفاق يك ميليون و پانصد هزار كشته بر جاي گذاشت!
* ادامه ي خبر رو فردا صبح همكارمون مي خونه!


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
خداحافظ!

يهو تلويزيون روشن ميشه و آهنگ "بوي يوسف" پخش ميشه و بعد تصوير آشناي آرتيكوس دامبلدور در زمان سخنراني كانديداي وزارتيش نشون داده ميشه كه اين چهره غيور و تازه وارد پرور آن موقع چه خفن سخنراني ميكرده...
بعد تصوير مجري برنامه به همان شيوه انتحاري هميشگي بر روي صفحه تلويزيون ظاهر ميشه و اون لبخند مليح رو بر لب ميراند و شروع به صحبت ميكند:
-سلام به بينندگان عزيز!اميدوارم عصر خوبي را تا اكنون داشته بوده باشيد!همانطور كه ميدانيد آرتيكوس دامبلدور،جد جد جد جد آلبوس دامبلدور حاضر،تصميم دوباره به سفر به زمان را گرفته است و اكنون از تمام سمت هايي كه داشته است استفاء داده و آماده سفر است.
آرتيكوس دامبلدور ظاهر شده در زمان ما در 13 آذر ماه سال 1384 شمسي بوده است.او در ابتداي ورود قدرت والاي ارزشي بودن را به همگان نشان داد و هفت تاپيك مختلف را در تالار معروف اسرار ارائه داد كه هيچ كدام آنها مجوز از خان آنجا،جيمز پاتر عزيز،نداشت.به اين ترتيب همه آنها به جز يك يا دو مورد به شدت رستگار شدند.اما آرتيكوس عزيز به بحث ادامه داد تا اينكه توانست شهرت بسيار اندكي در بحث ها بدست آورد.بعد او با قدرت و قوه آرتيكوسي وارد دنياي جادويي،دنياي ايفاي نقش،شد.او در ابتدا براي پيشرفت در كارها و رسيدن به رستگاري مطلق،به چوبدستي فروشي پروفسور كوييرل عزيز رفت و چوبدستي خود را كه از جنس چوب بلوط و داراي عصاره ارواح مطهر است به او داد تا تغيير شود.با تغيير شگفت آوري كه صورت گرفته بود آرتيكوس توانست به سرعت پله هاي ترقي را بپيمايد.او ابتدا در خواست تا وارد جريانهاي مغازه شوخي ويزلي بشود ولي در اين عمر شكست عجيبي خورد.اما او راه را پيمود و ابتدا به گزارشگري كارهاي اداره مبارزه با سواستفاده از اشياء مشنگي شد و بعد از آن توانست مهمانخانه پاتيل درزدار را بزند كه در ابتدا با استقبال شديدي مواجه شد.
سپس او با همان حالت انتحاري معروف وارد محفل ققنوس شد تا بتواند به نوه نوه نوه نوه اش در نابودي سياهي كمك كند و در اينجا شهرت كوچكي نيز در نويسندگي بدست آورد.او هميشه سوداي وزارت را در ذهن ميپرورانده است كه در زمستان سال 1384 شمسي به اين فرصت دست ميابد تا بتواند با ديگر رقباي سرسختش بتواند به مبارزه براي بدست آوردن وزارت بپردازد.او با اينكه در اين امر شكست فجيعي خورد و دراكو مالفوي عزيز به عنوان وزارت رسيد،اما به اين وسيله به طور كامل در كل سايت شناخته شد.بعد از آن او باز از فعاليت باز نايستاد و پيشنهادهاي مختلفي به مسئولان وزارت ارائه داد كه از جمله آنها تقويم جادويي و يا ايده اوليه مسابقات كوييديچ بوده است.او سرانجام توانست در وزارت،پس از تلاش فراوان,ارتش وزارت سحر و جادو را بوجود آورد كه يك بار در جنگ با سياهي شركت جسته است و اكنون به خاطر دستخوش شدن اتفاقات مختلف به شدت از فعاليتش كم شده است.او سپس با راي ملت عزيز جادوگر و ساحره به مقام "بهترين عضو تازه وارد" دست ميابد.او چندي بعد از دستيابي به اين مقام،توانست به فرماندهي ارتش قدرتمند وايت تورنادو،ارتش خصوصي گريفيندور،از طرف بيل ويزلي عزيز دست يابد كه افتخاري عظيمي بود.او سپس توانست به خان تالار اسرار،تالاري كه از اول از آنجا برخواسته بود شود و به فعاليت خاني خود با همكاري جميز پاتر عزيز بپردازد.او همچنين به عنوان يك مترجم براي فرهنگ نوين جادوگري به نام "پاتروپديا" انجام وظيفه كرد.
اما اكنون همانطور كه گفته شد،او از همه مقامهاي خود استفاء داده و آماده سفر شده است.ما توانستيم قبل از سفرش توانستيم با او مصاحبه اي ترتيب بدهيم تا از علت اين سفر متوجه شويم...خب آرتيكوس جان ميخوايد كمي از اين سفر خودتون براي ما توضيح بديد؟

دوربين بر روي آرتيكوس دامبلدور كه كنار آن مجري با لبخند مليح نشسته بود زووم شد.آرتيكوس كمي مكث كرد و گفت:
-من از زمان ظهورم در اين زمان و مكان،ميدونستم كه زمان من براي بودن در اين زمان محدود است و قصد سفر را از آن روز اول داشته ام.اكنون زمان حركت به زمان ديگر رسيده است و بايد رفت تا بتوانم براي اتفاقهاي آينده آماده بشم!
مجري برنامه باز ميپرسد:
-آيا ممكن است بار ديگر به اين زمان بازگرديد؟
آرتيكوس در جواب گفت:
-بله!من از بودن در اين زمان خوشحال بودم و دوست داشتم كه مجبور به سفر نبودم...اما مجبورم.
مجري براي بار ديگر گفت:
-آيا صحبت ديگري داريد كه با ما و بينندگان عزيز داشته باشيد؟
آرتيكوس صورتش رو به سمت دوربين برميگردونه و با لحني تشكرانه ميگه:
-فقط ميخوام از همه دوستاني كه در زماني بودم بهم كمك كردند و يا با من بودند مثل بليد,آلبوس دامبلدور,دراكو مالفوي,لرد ولدمورت,پروفسور كوييرل,توماس جانسون,بيل ويزلي,مريدانوس,رومسا,استرجس پادمور،سرژ،دارن اليور فلامل, رونان, آوريل, روبيوس هاگريد،هدويگ,آرشام,سارا و ليلي اوانز,بلرويچ عزيز و بقيه دوستان كه شرمنده كه اسمشون رو الان به خاطر نميارم تشكر كنم.از شما نيز به خاطر اين مصاحبه و وقت برنامه تشكر ميكنم.خداحافظ!

ناگهان در اطراف آرتيكوس باد شديدي بوجود آمد و لحظه اي بعد،مانند اينكه آن باد مخلوطي از گازهاي آتش زا بوده باشد آتش گرفت.آن گردباد آتش همچنان به در اطراف آرتيكوس ميچرخيد تا اينكه هيچ تصويري از آرتيكوس باقي نماند.
دقيقه اي بعد،آتش به آرامي از چرخيدن ايستاد و از بين رفت.اما در ميان آن هيچ كس نبود.آرتيكوس ناپديد شده بود.
مجري برنامه خواست چيزي بگويد ولي چيزي نگفت و فقط نگاهش را به دوربين و جايي كه آرتيكوس نشسته بود حركت ميداد.

لحظه اي بعد،جز صفحه شطرنجي تلويزيون چيزي قابل تشخيص نبود.


ویرایش شده توسط آرتيكوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۰ ۰:۱۴:۱۹

آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵

لوك


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
از يه جاي خوش آب و هوا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
شبي با كاروان شعر و موسيقي

بحث موسيقي در جوامع جادويي

سلام و فراوان سلام درود و هزاران درود خدمت شما بينندگان عزيز و مريض كه تا اينوقت شب بيدار بوديد در خدمتتون هستيم با برنامه ي امشب اين برنامه و در خدمتتون هستيم با يك مهمان عزيز...
آقاي لوكاس خودتون رو معرفي كنيد تا بيننده ها بيشتر باهاتون آشنا بشن.
لوكاس:لوكاس هستم و لي تخلص هنريم لوكي چهچهس.
مجري:منم آقاي مجري هستم همون كه تو كلاه قرمزيم بودم كلمم كچله شناختي؟
لوكس:نه من بيشتر تو كاره هنرو موسيقي هستم مثلا شما بگو رونالدو من ميشناسم ولي كلاه قرمزي و بنفش و آبينميشناسم.
مجري:خب آقاي لوكاس بريم سره بحثه اصليمون كه شعر و موسيقي در جوامع جادوييه.ميشه كمي براي ما در اين موارد توضيح بديد؟
لوكاس:بله خب ببينيد من از كجا شروع كنم من جوون كه بودم يك بار با بابا دامبلدور عريان و مودي تبريزي يك اجلاس شب شعري رو تشكيل داديم در اون شبه شعر به غير از ما سه تا هيشكي نبود.بعد ما داشتيم چهچهه ميزديم و بابا دامبلدورم قليون رو چاق كرده بود كه يهو ديديم صدا اومد.
مجري:صداي چي بود؟
لوكاس:منم همينو از بچه ها پرسيدم مودي شيرازي كه ترسيده بود بلند شد گفت حتما دزد اومده بابا دامبلدورم پاشده بود سرشو ميزد به ديوار
مجري: بقيش.
لوكاس:بله خلاصه خيلي شبه خوبي بود جايه شما خالي بود بعد از اجلاسم نشستيم بازي فينال جام جهاني دو هزار و هشت رو تماشا كرديم كه بين دو تيم برزيل و ايران بود كه ايران با شيش تا گل علي دايي به برزيل غلبه كرد.
مجري:بله استاد خيلي ممنونيم از توضيحاته كاملتون اميدواريم بازم در خدمته شما باشيم تا از استعداد شما در زمينه هنر و موسيقي بهره مند بشيم.
لوكاس:بله منم تشكر ميكنم از بيننده هاي عريض كه همه پشت تلويزيون خوابشون برد


ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۷ ۲۳:۵۷:۱۶







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.