جواب تكاليف جلسه اول تاريخ جادوگري(1) جادوگران در سده ي اول جادوگري يا همان جادوگران اوليه را از لحاظ نوع پوشش و شكل و شمايل توصيف كنين. (10 امتياز- طنز يا جدي- غير رول) خواستگاه آنها از قاره ي آفريقا بود. جادوگران و ساحره هاي نخستين، از لحاظ قد و قامت، بسيار درشت بودند(كه اين قد و قواره در طي نسل ها و جهش هاي مختلف نوع اول و دوم ژنتيكي، تغيير كرد و چيزي شد كه در حال حاضر مشاهده مي كنيم) و از ظرافت كمتري برخوردار بودند و ته چهره شان به موجودات 48 كروموزومي* شباهت داشت!!!
همچنين موي بلند و گره خورده ايي داشتند و كه آن را با اقلام زينتي اي مانند: كرم فلوبر، وزغ، دندان مار و پر عقاب تزيين ميكرد.
آنها هيچگاه پيرو هيچ ديني نبودند، چه رسد به اينكه در آن زمانها، كه مربوط به عصر حجر(حجر=سنگ!!) بود، اين چيزها معني نداشت؛ پس پوششي كه داشتند، پوشش دست و پا گيري نبود و اينگونه بود:
هم جادوگران و هم ساحره ها، پوششان از پوست حيواناتي مانند: جغد پر بلند استوايي، نوعي تيرانيسور(دايناسور كوچك) و آكرومانتيلا بود! آنها كه هنوز افكار ابتدايي اي داشتند و هنوز چيزي از دوخت و دوز حالي شان نبود، پوست كنده شده ي مذكور را به شيوه ي ساده ايي دور خود مي بستند؛ به اين صورت كه آن پوست را كه طولش تا سر زانويشان مي رسيد، دور خود پيچيده و در ناحيه ي شانه گره ميزدند.
از همان جا كه اشاره شد، چون عصر حجر، دوران سنگ و سنگ دوستي بود، در زندگي هاي دسته جمعي، رئيس گروه كه در آن زمان به علت دوز بالاي خشانت، ساحره اي بيش نبود، علاقه ي وافر به سنگ داشت و هميشه تكه اي سنگ را به نشانه ي رياست با خود حمل ميكرد كه به مرور زمان و توسعه ي امر يادگيري، آموخت كه آن تكه سنگ را بر سرِ چوب كوتاهي بسته و به كمك آن، بر سر جادوگران بكوبد
*موجود 48 كروموزومي: ميمون!
(2) چه جادوهايي كه بدون چوب جادو انجام ميشدند توسط جادوگران سده اول ايجاد مي شد؟ سه مورد با توضيح كاربرد آن. (15 امتياز- طنز يا جدي- غير رول)تارعنكبوت:طلسم تارعنكبوت براي شكار حيوانات تغذيه اي به كار مي رفت؛ مختص جادوگران بود و ساحره ها چون رئيس بودند از آن استفاده نميكردند. و به اين صورت بود كه جادوگران در مواجهه با شكار، دست چپ خود را بالا برده و به طور ناگهاني شلاقي فرضي در فضا ميزد و باعث ميشد تارعنكبوت بزرگ و چسبناك و مقاومي، روي حيوان افتاده و گزفتنش راحت شود.(اين جادو به مرور زمان و ثابت شدن قربان و سرور بودن هر چه بيش تر جادوگران، كنار گذاشته شد)
فينگيليوس:اين جادو براي مقابله با دايناسورها بود. جادوگران و ساحره ها وقتي با دايناسور بسيار بزرگي مواجه ميشدند، در حالي كه چشم در چشمِ دايناسور داشتند، با صداي بلندي فريادزنان اين كلمه را بر زبان مي آوردند و باعث ميشد كه دايناسور به اندازه ي يك خرمگس كوچك شده وله كردنش آسان شود.(البته اين مورد براي همه ي دايناسورها كارايي نداشت و فقط بر روي دايناسورهاي قرمز رنگ اثر ميكرد؛ چون جادوگران و ساحره هاي خز و خيل با مشاهده ي رنگ قرمز خونشان به جوش مي آمد.
احضار:زماني رسيد كه ساحره ها بعد از مرگ جادوگران حس دلتنگي و عشقولانگي شان بالا ميزد و براي اينكه بتوانند آنها را دوباره ببينند، آتشي روشن ميكردند و با تمركز بر روي چهره ي جادوگر و ريختن علف گياه عشقه درون آتش، روح آن جادوگر را براي چند لحظه ظاهر ميكردند.(اين جادو از جادوهاي بسيار خظرناك آن زمان محسوب ميشد؛ زيرا اين خطر در بين بود كه جادوگر پس از تركاندن مقادير زيادي لاو؛ ساحره را براي هميشه با خود به آ، دنيا ببرد. به اين ترتيب بعد از نشست بزرگان قبايل بزرگ، از مدتي منسوخ شد)
(3) مي توانيد به يكي از اين دو سوال به طور اختياري جواب بدهيد. (فقط به يك سوال جواب بديد- 5 امتياز- غير رول)ريشوري:شهري در نزديكي دارقوزآباد سفلي بود و محل تجمع جمع بيشماري از جادوگران اهل كسب و كار با كمباين و داس و موجود بود؛
اهالي اين شهر از لحاظ شكل و شمايل جادوگري در حد بوق بودند.
آنها علاقه ي وافري به نگهداري موجودات اهلي اي از قبيل: كرم هاي فلوبر سفيد، اژدها هاي كوچك 300 فوتي و نژاد نادري از جن هاي خانگي كه بعضا در ناحيه ي چانه داراي موهاي انبوهي بودند؛ داشتند.
آنها در اين صنعت پيشرفت بسياري كرده و دست به تجارت سودآوري از طريق جغدترنت زدند. و زماني كه سردمداران تجارت جهاني از آنها نام مناسبي براي كسب و كارشان درخواست كردن، به علت ضعف در فهم زبان بين المللي ژوپسي، به اشتباه نام شهرشان را ارائه دادند و اين نام تا هميشه برجاي ماند.
ريش:اين كسب و كار ادامه داشت تا در زمان كورممد بوقبياري، يكي از جن هاي خانگي مذكور، احساس كرد كه خيلي گولاخ و اوستا و ارزشي است و شبانه از سبد تجارت بين الملل ري فرار كرد و رفت تا شورش كند؛ اين شورش با واكنش شديد نيروهاي سحر و جادو مواجه شد و همه ي اعضاي آن باند را دستگير كرده و به آزكابان انداختند.
او كه به خاطر اين شورش بسيار معروف شده بود، مورد مصاحبه قرار گرفت كه اين مصاحبه، در زمره ي مصاحبه هاي جنجالي آن زمان قرار گرفته است:
خبرنگار: ميشه خودت رو معرفي كني؟ بگي اين چيه از چونه ات آويزونه؟ اهل كجايي؟
جن كه خيلي از ديدن وسيله اي كه مدام با نور فراوان به او چشمك ميزد به وجد آمده بود، متوجه ي قسمت اول سوال نشده و در حالي كه به اين شكل
به آن وسيله خيره شده بود پاسخ داد:
ريش!
شايد بگيد آيا اون هم از ضعف فهم زبان بين المللي عاجز بود؟ يا اينكه آيا اصلا چرا؟! بله حق با شماست؛ لطفا به اسلووموشن اين ماجرا دقت كنيد:
خبرنگار: ميشه خودت رو معرفي كني؟ بگي اين چيه از چونه ات آويزونه؟ اهل كجايي؟
جن كه خيلي از ديدن وسيله اي كه مدام با نور فراوان به او چشمك ميزد به وجد آمده بود، متوجه ي قسمت اول سوال نشده و در حالي كه به اين شكل
به آن وسيله خيره شده بود پاسخ داد:
ري!
در همين زمان نداي وجدانش هم بر او نازل ميشود و ميخواهد شروع به صحبت كند كه جن او را با صوت
ش ساكت نموده و مجدد با حالت
به همون وسيله هه خيره ميشود.
صبح روز بعد تيتر تمام روزنامه هاي آن زمان اين بود:
و در نهايت ريشو:كورممد بوقبياري كه اينك با مصاحبه اش خيلي خفن تر و گولاخ تر از قبل شده بود، با دستور مقامات بالاي آزكابان كه عكسي با اين مضمون
از آنها موجود است، از زندان آزاد شد و به شهر خودش بازگشت.
اهالي شهر كه در اين ماجرا از دست او شاكي بودند و مترصد فرصتي بودند تا او را با انواع افسونهاي ممكنه ادب كنند، بيرون شهر در كمين بودند.
تا اينكه يكي از اهالي او را ديد كه به از دور با بقچه اي كه به چوب دستي اش بسته بود، از دور نمايان شد.
او كه فكر ميكرد اهالي براي استقبال جمع شده بودند آغوشش را باز كرد تا به خوشامدگويي شان پاسخ بگويد:
اهالي به محض اينكه دستشان به او رسيد، ريختند سرش و بدون جادو، تا ميتوانستد او را به باد كتك گرفتند و انواع الفاظ ركيك را نثارش كردند:
خاك بر سر! تف!
ريشو!و اينگونه بود كه باب شد كه در منازعات فرهنگي و شهري، با نسبت دادن تمسخرآميز چيزي كه فردي در آن معروف ميشد به همان كه يارو بود، به او فحش بدند! مثل ريشو!
**جناب پروفسور، اين توصيفات و تعريفات و توضيحات، رول نيستند، بلكه بيان مستند قضايا هستند!