جلسه اول کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه با تدریس پروفسور اينيگو ايماگوسلام به همگی:
جلسات اول و سوم= تدریس و تکلیف به سبک جدی
جلسات دوم و چهارم= تدریس و تکلیف به سبک طنز
جلسه پنجم= تدریس و تکلیف هم به سبک جدی و هم به سبک طنز(یه چیز با حال، قاطی)
جلسه اول
دیوارهای کثیف و ترک خورده، میز و نیمکت های خراب و شکسته، کتابخانه هایی پر از کتاب های خاک خورده، پنجره های باز و شیشه های پر از لکه، تارهای عنکبوت در هم وا رفته، فضای تاریک و نسبتا ترسناک کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه در ترم جدید بود که دانش آموزان چهار گروه اکنون روی نیمکت های شکسته نشسته بودند و با ترس و احتیاط در حالیکه سقف ترک خورده و رنگ رفته کلاس را مشاهده می نمودند، آرام آرام در حال صحبت با هم بودند. در مقابلشان تخته سیاه و جایگاه معلم بود که هچ صندلی ای هم نداشت. پسر رنگ پریده که موهای بلوندی داشت، از انتهای کلاس با عصبانیت فریادی زد و بلند بلند شروع به صحبت کرد:
- این چه وضعیه؟ اسم اینجا کلاسه یا زندان؟ این هاگوارتز مدرسه است...شنیدم دورمشترانگ ها نیمکت هاشون فوق العاده است..ما تا آخر سال نمیتونیم این وضعو تحمل....
حرفش با صدای محکم کوبیده شدن درب کلاس قطع شد، کلاس در سکوتی ترسناک فرو رفت، مالفوی رنگ پریده با وحشت در حالیکه بین دو دسته از دانش آموزان گروه گریفیندور و راونکلاو ایستاده بود، به پروفسور ایماگو نگاه می کرد که جلوی درب کلاس با شنل و پیراهن یک دست سیاه رنگی ایستاده بود و در دستانش یک کتاب قطور داشت. پروفسور ایماگو به سمت جایگاه معلم در جلوی تخته کلاس حرکت کرد، کتاب قطور را روی میز بلند جایگاه قرار دارد، دراکو مالفوی همچنان وحشت کرده در حالیکه می لرزید به ایماگو نگاه می کرد.ایماگو نگاهی به فضای کلاس انداخت و سپس رو به مالفوی کرد و گفت:
- بله استاد مالفوی، متوجه شدیم؛ امکان داری بنشینید یا اینکه هنوز قصد دارید به تدریس نوین و مدرن شیوه فراهم آوردن امکانات مدرسه تدریس کنید؟
و با قیافه ای خسته به مالفوی نگاه کرد،چند نفر از گریفیندوری ها پوزخندهای آرام و کوتاهی زدند، دراکو مالفوی که به شدت جا خورده بود سریع برگشت و به انتهای کلاس رفت و در بین اسلیترینی ها نشست.
اینیگو ایماگو شنل سیاه رنگی خود را در آورد، دستش را روی هوا تکانی داد، یک چوب لباسی طلایی در گوشه کلاس در کنار تخته ظاهر شد، شنل را با دقت به سمت چوب لباسی پرتاب کرد و دقیقا صاف روی چوب لباسی ماند. به سمت تخته رفت. رویش را به سمت دانش آموزان کرد و شروع به صحبت نمود:
- سلام به همگی. من پروفسور اینیگو ایماگو هستم، در این ترم تدریس دفاع در برابر جادوی سیاه شما را بر عهده دارم. امیدوارم که ترم خوبی را با هم سپری کنیم. یاد آوری می کنم که تدریس در این ترم فشرده تر از ترم های گذشته خواهد بود، همه تکالیف شما عملی خواهند بود و شما می بایست که آنها را اجرا کنید..و اما درس اول و جدید امروز رو با هم شروع می کنیم..حواسا خواهشا جمع باشه...
پروفسور ایماگو دستش را در مقابل تخته تکان داد، متنی با رنگ قرمز آرام آرام در حال شکل و نقش گرفتن در روی تخته بود:
" شناسایی یک جادوگر سیاه"
سپس دوباره رویش را به سمت کلاس چرخاند و شروع به صحبت کرد:
جادوی سیاه خیلی گسترده و مفصل است، متنوع و گوناگون، ابدی است و تا ابد در حال تغییر. جنگ با آن مثل این است که با اژدهایی پر سر بجنگید. هر بار که سری را قطع کنید یکی دیگر همانجا در می آید که قوی تر و هوشمندتر از سر قبلی است. شما با چیزی می جنگید که ثابت نیست، متحول است و خاموش شدنی نیست. بنابراین دفاعی که شما انتخاب می کنید باید قابل انعطاف باشد و متنوع باشد، و نو جدید باشد مال خودتان باشد نو ظهور باشد و...
از میان دانش آموزان گروه روانکلاو دستی رو هوا بود و منتظر بود تا اجازه صحبت بگیرد، پروفسور ایماگو صحبتش را قطع کرد و به آن دست اشاره کرد: "بفرمایید!
صدایی دخترانه از انتهای کلاس پرسید:
- شما می گویید که دفاع مال خودمان باشد، خب چطور می توان اینکار را کرد، دفاعی ترین افسون ها هم صاحب دارند، برجسته ترین جادوگر عصر حال ما هم توانایی ابداع دفاع نو رو ندارند...
پروفسور ایماگو ابرویی بالا انداخت و با تعجب گفت:
- خانمی که من شما رو اصلا نمی بینم ؛ دفاع نو در عصر حال با ادغام و ترکیب دفاع های قدیمی و باستانی حاصل می شود... کار آسانی نیست..از بحث خارج نمی شویم...
از ته کلاس صدای خنده های موذیانه به گوش رسید اما توجهی نکرد و ادامه داد:
- بحث امروز ما این است که چطور یک جادوگر سیاه را شناسایی کنیم...و...
دوباره یک نفر دیگر از جلوی کلاس در میز گریفیندور دستش را بلند کرد و اجازه خواست، پروفسور ایماگو سرش را تکانی داد و گفت:
- بفرمایید آقای فینیگان
- هیم..ببخشید..من جواب سوال شما رو میدونم آقا..از روی دستشن می توان فهمید که جادوگر سیاه هستند یا نه..یک نشان رو دست خود دارند...
پروفسور ایماگو با لبخندی خشک ادامه داد:
خیر آقای فینیگان...آنها مرگخواران هستند که نشان دارند..متاسفانه درک این موضوع برای خیلی ها مشکل است..جادوگر سیاه همان مرگخوار نیست...اما مرگخوار به نوعی همان جادوگر سیاه است..جادوگر سیاه جادوگری است که نفسش سراسر سیاهی باشد، خود را متکی و وابسته به قدرت های پلیدی کند، این جادوگر های عموما ظالم هستند، اما مرگخوار نیستند، مانند مرگخواران به گروهی خاص وابسته نیستند، عموما جنایت کار هستند و بی رحم. خود پرستی از ویژگی های اصلی آنان به شمار می آید. به راحتی نشانه خاصی از سیاه و پلید بودن خود بروز نمی دهند. لذا شناخت این جادوگرها نیاز به کاری عملی است. شما باید این جادوگرها را بشناسید. عموما از امکانی که می توان چنین جادوگرهایی یافت، می شود به کوچه ناکترن اشاره کرد، اما چطور باید آنها را شناخت...؟؟؟!!!
مشغول قدم زدن در مقابل تخته شد، چند سرفه خفیف کرد و به سمت جایگاه رفت، آن کتاب قطور را باز کرد، سپس رو به دانش آموزان نگران و رنگ پریده گروه هافلپاف در گوشه ای از کلاس کرد و گفت:
- آقای مک میلان، امکان داره صفحه 113، بند دوم را برای ما قرائت فرمایید؟ بقیه لطفا کتاب هایتان را باز کنید و گوش دهید...فرا گرفتن مطلب لازم است...لازم است...لازم است آقای لانگباتم !
پروفسور ایماگو ابروهایش را بالا انداخته بود و نگاهی پر معنی به نویل می کرد که مشغول پچ پچ و بحث با هرمیون گرنجر، هم میزی خود بود. هر دوی آنها قرمز شدند و کتاب هایشان را باز کردند و سرشان را پایین انداختند، ارنی مک میلان در حالیکه از گوشه و کنار صورتش عرق می ریخت شروع به خواندن کرد:
" جادوگرهای سیاه عموما به دنبال ثروت و مال هستند و از این لحاظ سارقین حرفه ای هستند، جهت شناخت آنها می توان به کوچه ناکترن در لندن مراجعه کرد، این افراد دائما در آن کوچه در حال پرسه زدن هستند، و ساکنین کوچه هم همیشه همین افراد هستند، در صورتی که از چهره متوجه شوند که در آن مکان غریبه هستید سریع به سراغ شما می آیند و حتی شما را به صرف یک فنجان چای دعوت می کنند، به طور اتفاقی بحث هایی جالب به میان می کشند و خود را با شما صمیمی می کنند، سپس با همین روش ها شما را گول خواهند زد و بدون شک یا شما را به شدت شکنجه می دهند یا می کشند. بله شما را به قتل خواهند رساند و سپس از ثروت شما استفاده می برند. از این لحاظ با مرگخواران یکی هستند و این افراد حتی عادت دارند در ساده ترین موارد هم از افسون های جادوی سیاه استفاده کنند. بسیار خطرناک هستند و بر خلاف مرگخواران که پی قدرت هستند؛ این افراد پی ثروت هستند، بی رحم هستند و حتی اگر ثروت خود را هم تسلیم آنان کنید باز هم به شما حمله خواهند کرد زیرا ذاتاًَ به همین شکل هستند، این افراد زرنگ تر از آن هستند که گول دیگر را بخورند؛ افسون مناسبی که افکار منف آنها را برای دقایقی خنثی کرده و موجب می شود که به زبان خود اعتراف کنند که من جادوگر سیاه هستم، "چرابلس " می باشد و....
- تمام !
پروفسور ایماگو به سرعت خود را به تخته نزدیک کرد و دستش را تکان داد، افسون چرابلس روی تخته نوشته شد، سپس با تاکید روی این افسون ادامه داد:
- بله، این افسون برای شما جادوگر سیاه را شناسایی می کند، اما خطرناک است، در صورتی که شخص جادوگر سیاه نباشد، قبل از اینکه به نقطه ای از بدن وی اصابت کند با سرعت دو برابر به سمت اجرا کننده که شما باشید برخواهد گشت...و ضرر و خطر آن این است که شما را برای مدت سه روز کاملا بیهوش نگه خواهد داشت. اما فقط بیهوشی نیست در حین بیهوشی دائما مورد حمله هایی مجازی و ذهنی قرار خواهید گرفت این حملات از لحاظ علمی موجب ضعیف تر شدن ضربان قلب و پایین آمدن سرعت گردش خون در تمام نقاط بدن خواهد شد.
همه دانش آموزان کلاس با تعجب به اینیگو ایماگو نگاه می کردند، گویی که انگار اصلا چیزی متوجه نشده باشند، پروفسور ایماگو چند نفس عمیق کشید و با آستین پیراهن سیاه رنگش عرق های پیشانی خود را پاک کرد، صدای زنگ کلاس به گوش رسید، پروفسور ایماگو با صدایی رسا گفت:
- تکلیف رو روی تخته نوشتم..موفق باشید...
* تکلیف:
در
کوچه ناکترن نمایشنامه هایی تکی و جدا از هم با سبک جدی بزنید و صحنه رویارویی یک جادوگر با یک جادوگر سیاه را به تصویر بکشید.
* نکات تکلیف:
1. توجه داشته باشید که جادوگر سیاه و کاراکتر نقش اول که در مقابل اوست در هیچ حالتی شما نیستید، به نوعی شما در نقش یک راوی نمایشنامه رو می نویسید.
2. توجه داشته باشید فضا سازی اهمیت بسیار زیادی دارد و همینطوری به نسبت آن دیالوگ ها بین دو جادوگر که در نظر داشته باشید که مثلا تهدید دو جادوگر جالب و خوب و طبیعی است اما اهانت و کلمات رکیک در نمایشنامه اصلا مناسب نیست.
3. صحنه و غایت رویارویی دو جادوگر به میل شما بستگی دارد، می توانید جادوگر سیاه را شکست خورده نمایش دهید و جادوگر سفید را برنده و همینطور متفاوت، یعنی جادوگر سیاه برنده و سفید شکست خورده یا هر دو شکست خورده، صحنه می تواند طولانی باشد، مایوس کننده یا ترسناک، سرشار از شجاعت یا سراسر از وحشت و ترس و تا حدودی یک دوئل یا یک درگیری ساده و مرگ سریع یکی از دو کاراکتر.
4. در نظر داشته باشید که هیچ یک از دو شخصیت به هیچ وجه شما نیستید. جادوگر سفید به راحتی تشخیص نخواهد داد که دیگر جادوگر سیاه است. افسون "چرابلس" را فراموش نکنید.
5. تا جایی که می توانید تلاش کنید از دو شخصیت تقریبا گمنام استفاده کنید، برای این کار می توانید از
لیست شخصیت ها دو شخصیت که نقش کمی هم در کتاب داشتند را انتخاب نمایید اما در نظر داشته باشید از دانش آموزان و اساتید هاگوارتز و کاراکترهای مهم استفاده نکنید.
6.محتوا مهم است، فضاسازی مناسب و جمله بندی های خوب و دیالوگ های به جا و سبک جدی باشد.
بسیاری از نکات دیگر در نقد تکالیف مشخص خواهد شد، این جلسه نخست تازه اول کار بود، جلسات و تکالیف این کلاس مثل زنجیر به هم متصل هستند، جذابیت را در جلسات بعدی خواهید دید، به طور عجیبی یک زنجیره ادامه دار مشاهده خواهید کرد که چطور یک موضوع تقسیم می گردد و تبدیل به چندین جلسه و تکالیف آن جلسات خواهد شد. اگر کسی واقعا مشتاق است از حالا شرکت کند پس تا آخرین جلسه کلاس باشد تا ببیند چه بود و چه شد.شاهد یک کلاس تقریبا اسرارآمیز خواهید بود. جالب خواهد بود، تمام تلاش من لذت بردن اعضای سایت است و به دنبال آن کمک به تقویت ایفای نقش برخی تازه واردین. تنها من نیستم که این جلسات و تکالیف رو تدوین و تنظیم میکنم، بلکه یک جمع سه چهار نفره شرکت دارند و من را کمک می کنند.