1-یه نمایشنامه بنویسید که در اون چگونگی اجرای یکی از این دو تا ورد رو که گفتم رو شرح میدید. چه جدی چه طنز
من خاطرۀ بدی از یکی از این طلسمها دارم.
روز امتحان عملی درس طلسمات و وردهاي جادويي بود.امتحان در یکی از سالنهای برج ستاره شناسی انجام میشد.ازمن و دراکو تمام روز قبل مشغول بحث درباره این بودیم که تمرین این درس رو از اول کتاب شروع کنیم یا آخر کتاب.بعد از کلی جرو بحث و صحبتهای متفرقه روی کتابهاون خوابمون برده بود و وقتی بیدار شدیم که دیگه دیر شده بود وفقط 20 دقیقه به امتحان باقی مونده بود. صد در صد وقت کافی برای آماده شدن نداشتیم.پس باید فکر دیگه ای میکردیم.مشغول فکر کردن شدیم.بالاخره لامپ بالای سر دراکو روشن شد.
-فهمیدم باید چیکار کنیم.من نابغه هستم.من فوق العاده ام.
.دراکو درحالیکه خودش هم باورش نمیشد که همچین فکر درخشانی به ذهنش رسیده: یادم میاد سر یکی از کلاسا پروفسور دامبلدور به طلسمی اشاره کرده بود که اگه اونو روی حریفمون اجرا کنیم برای یکی دو ساعت نمیتونه جادو کنه.
-خوب.این چه فایده ای داره؟ما همنیجوری هم نمیتونیم جادو کنیم که.
-بابا ما این طلسم رو روی خودمون اجرا نمیکینم که.روی پروفسور دامبلدور اجرا میکنیم.و چون من از توانایی بیش از حد خودم برای جادو کردن مطمئنم اون برای دو ساعت نمیتونه جادو کنه.ووقتی نتونه جادو کنه امتحان عملی هم نمیتونه بگیره.و دوساعت بعد ما امتحان تاریخ جادو داریم و امتحان طلسمات اجبارا به یه روز دیگه موکول میشه و ما کیف میکنیم.
هنوز از موفقیت آمیز بودن نقشه دراکو مطمئن نبودم ولی وقت زیادی نداشتیم و راه دیگه ای هم به فکرمون نمرسید.بنابراین من با شک و تردید و اون با خوشحالی و اطمینان به طرف برج ستاره شناسی حرکت کردیم. به آرامی و بدون سرو صدا از پله های برج بالا رفتیم و به سالنی که امتحان در اون برگزار میشد رسیدیم.در نیمه باز بود.از گوشه در به داخل سالن سرک کشیدیم.پروفسور دامبلدور در حال امتحان گرفتن از سه نفر از دانش آموزان سال دوم بود.
دراکو چوب دستیشو از توی کیفش خارج کرد.و اونو بطرف پروفسور دامبلدور گرفت.
-دراکو مواظب باش.فقط یک بار فرصت داری.میدونی که اگه اشتباه کنی بخششی درکار نیست....و اون اینو میدونست .دراکو هم به اندازه من پروفسور دامبلدور رو میشناخت..
دراکو چوب رو بطرف بین چشمهای پروفسور دامبلدور گرفت و احتمالا درذهنش ورد رو گفنت چون با شنیدن صدای پروفسور دامبلدور سر جای خودش میخکوب شد.
-خوب بچه ها شما میتونین برین.ظاهرا دو تا جادوگر بی تجربه پشت در هستن که فکر میکنن میتونن به این راحتیا استادشون رو جادو کنن.
سال دومی ها در حالیکه پچ پچ میکردن و میخندیدن از سالن خارج شدن.و من و دراکو ناچارا وارد شدیم.-پروفسور ببخشید من...چیز..نمیخواستم...اصلا این فکر بلا بود.من تقصیری ندارم.
من:
پروفسور دامبلدور لبخندی زد.هخمه ما میدونستیم که این لبخند از اون لبخندا نیست و معنی خوبی نداره.
-خوب بچه ها..اول ببینیم خودتون میدونین اشکال کارتون چی بوده؟
دراکو که صداش به سختی شنیده میشد:من فکر میکنم شما گفته بودین باید با اقتدار و بدون هیچ لرزه ای در دلتون این رو بگید.خوب هر چی باشه شما استادین و من کمی ترسیدم...
-خوبه دراکو..اینتم گفته بودم که اگه طلسم رو اشتباهی اجرا کنید چی میشه؟
دراکو وحشتزده به پروفسور نگاه کرد:نه..من نمیدونم...آهان...چیزه....فکر میکنم توانایی جادو کردن رو از دست میدادم..درسته؟
پروفسور که هنوز لبخند به لب داشت:از اونجایی که حافظه تو از دست ندادی درسته..حالا تو تا یک ساعت نمیتونی جادو کنی.البته این مشکل رو میتونیم حل کنیم.من معجون مخصوص رو به تو میدم و بلافاصله به حالت اول برمیگردی چون جادوی تو چندان قوی نبوده.و از شما دو نفر که داوطلب شدین و تا اینجا اومدین قبل از بقیه امتحان میگیرم.نظرتون چیه؟
نتیجه امتحان یک هفته بعد در پانل زده شده بود.
--------------------------------------------------------------------
2-شرح چگونگی اجرای "ماکانئون" که 2 امتیاز داره! به خاطر ادی
این طلسم درحالت عصبانیت و خشم زیاد بهتر اجرا میشه.در حاتیکه از دست کسی فوق العاده عصبانی هستیم یا جونمون به لبمون رسیده میتونیم این طلسم رو اجرا کنیم.برای اجرای اون باید یک پا رو کمی عقبتر از پای دیگه بذاریم و کمی به طرف جلو خم بشیم و به این ترتیب حالت تهدید آمیزی به بدنمون بدیم.در این حالت به چشمهای طرف مقابل خیره بشیم و اون رو به شکل یک میمون یا شامپانزه تصور کنیم که در حال انجام حرکات مسخرا است ولی به هیچ عنوان نباید بخندیم چون طلسم در این صورت برعکس عمل میکنه و طرف مقابل برای مدت کوتاهی تبدیل به یک فیلسوف یا دانشمند میشه..این طلسم به دلیل عصبانیت اجرا کننده دمای بالایی در حدود 99 درجه دارد و رنگ آن قرمز تیره است.
هر چقدرتمرکز ما ضعیف تر باشه رنگ طلسم روشنتر میشه..شیری بودن طلسم نشان دهنده قدرت اونه. وقتی تمرکز ما به اندازه لازم رسید کلمه ماکانئون رو باصدای بلند و حالن عصبانیت میگیم.در صورتی که همه موارد رو رعایت کرده باشیم طلسم اجرا میشه.
-------------------------------------------------------------------------
3-توضیح یک طلسم که باید مثل من توضیح بدید و عواقب درست انجام ندادنش رو هم بگید! میتونید به تاپیک ساخت طلسمات برید و کمک بگیرید! که 8 امتیاز داره
طلسمی وجود داره به نام وایتنیوس( whitenious).که از ریشه وایتن به معنی سفید شدن یا سفید کردن گرفته شده است.این طلسم یکی از اختراعات مرلین کبیر بود.درست در زمانی که جنگ بین سیاهها و سفید ها به اوج خودش رسیده بود و سفید ها در حال مغلوب شدن بودند مرلین کبیر با اختراع این طلسم کمک بزرگی به سفیدها کرد و اونها رو از شکست حتمی نجات داد.این طلسم در مقابل سیاهها بکار گرفته میشد و وقتی به طرز صحیح اجرا میشد باعث میشد که سیاه مورد نظر برای مدت بسیار کوتاهی (سی-چهل ثانیه)خود را سفید تصور کند و همین مدت برای دستگیر شدن اون توسط سفیدها کافی بود. این طلسم به رنگ سفید درخشان است و دمای بسیار بالایی (99 درجه)دارد و علت ان دمای بالا این است که طلسم برای مدت کوتاهی به قلب سیاهها گرما و حرارت ببخشد.ظاهرا مرلین کبیر این طلسم را بطور اتفاقی در هنگام بازی در دوران کودکی اختراع کرده بود ولی از آن فقط برای سفید کردن رداهایش استفاده میکرد.تا اینکه روزی این فکر در ذهنش جرقه زد که شاید بشود به کمک این طلسم روح افراد را هم سفید کرد و به این ترتیب طلسم کامل و کاملتر شد.نحوه اجرای این طلسم بسیار ساده است.کافیه چوب دستی را بطرف قلب طرف مقابل گرفته و کلمه وایتنیوس را به آرامی تلفظ کنید.تنها مشکل اینجاست که این کلمه باید حتما بوسیله سه نفر همزمان اجرا شود.در غیر اینصورت قدرت مضاعفی به سیاهی که در مقابل شماست میدهد.به همین دلیل این طلسم فقط در مواردی کارسازاست که تعداد سفیدها به مراتب بیشتر از سیاهها باشد.این طلسم در حال حاضر کاربرد چندانی نداردچون عوارضی مثل هذیان و تب در اجرا کنندگانش دیده شده..
--------------------------------------------------------------------------
مرلین دقیقا که بود؟! معروفترین داستان درباره ی او و خلاصه ای از آن داستان. و اینکه آیا او زنده است؟!
مرلین بدون شک بزرگترین جادوگر تمام دورانها بود.به طوریکه تاریخ جادوگری به دو دوران قبل از مرلین و بعد از مرلین تقسیم شده.قبل از تولد مرلین کبیر یعنی در هزاران سال قبل جادو بسیار ساده و ابتدایی بود و هیچگونه پیشرفتی نمیکرد.حتی کسی به فکر اختراع طلسمهای جدید نبود ولی مرلین این قانون را زیر پا گذاشت و از دوران کودکی شروع به اختراع طلسمهایی کرد که زندگی را برای جادوگران خیلی راحتتر کرد.مرلین بعد از رسیدن به سنین پیری موفق به کشف سنگ جادو شد و.برای همین دوران پیری مرلین هزاران سال طول کشید و بنا به نظر عده زیادی از جادوگران هنوز ادامه دارد.برای همین مرلین را پیرمردی با ردای آبی روشن و ریش نقره ای میدانند.مرلین جادوگری صلح دوست بود و برای تمام شدن جنگ بین سیاه ها و سفیدها اقدامات زیادی انجام داد.طوریکه هنوز هم از نام او با احترام زیادی یاد میشود و جادوگران به ریش مرلی قسم میخورند.دلیل محکم و معتبری مبنی بر مرگ مرلین وجود ندارد و عده ای ادعا میکنند در لحظات سختی مرلین به کمکشان آمده است.پس تا عکس این موضوع ثابت نشده مرلین از نظر جامعه جادوگری زنده است.
یکی از افسانه هایی که در باره مرلین وجود دارد این است که در دورانی که دو لشکر سیاه و سفید دائم در حال جنگ و جدال بودند رهبر سیاهان به یک شرط حاضر به صلح شد و آن این بود که مرلین ریش خود را تقدیم او کند.همه با اینکار مخالفت کردند چون ریش مرلین نماد و سمبل جادوگران بود و اهمیت زیادی داشت ولی مرلین برای برقرار کردن صلح و امنیت از ریش خود گذشت و آنرا به رهبر سیاهها داد و قسم به ریش مرلین از آن دوران رواج پیدا کرد.صلح ادامه داشت تا موقعی که رهبر سیاهها عوض شد و دوباره جنگ و جدال شروع شد و ریش مرلین پس از حمله و جنگی یک ماهه پس گرفته شد.!