هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
1-یه نمایشنامه بنویسید که در اون چگونگی اجرای یکی از این دو تا ورد رو که گفتم رو شرح میدید. چه جدی چه طنز


هدویگ به سختی چوب جارو در دستش گرفت . جغدای دیگه اصلا نمی دونن چوب جادو چیه ولی این یکی یه نیمچه ذکاوتش بالاست!
وقتی با سختی چوب رو تو دستش نگه داشت حالا یه مشکل دیگه داشت....نمی تونست چوب دستی رو بچرخونه و تمرکز کنه. زمان به سرعت می گذشت و کم کم به اون لحظه می رسید که پروفسور آنیتا لیست رو باز کرد تا از بچه ها یکی یکی بپرسه آخه می دونید امروز یه قرار مهم داشت و باید زود تر می رفت.
هدویگ چشم غره ایی به آنی مونی که مدام در حال در آوردن اداش بود کرد . اما من با خودم گفتم یه کم نمک ریختن که عیب نداره . بنابراین به آنی مونی یه اشاره کردم و یه نقشه ریختیم.
وقتی پروفسور دامبلدور اسم من رو صدا زد آرام بلند شدم تا یکی از دو ورد رو اجرا کنم. لحظه ایی بعد گفتم که آنی مونی داوطلب شده تا من طلسمم رو روی اون انجام بدم و در همین حال چشمکی هم بهش زدم.
پروفسور دامبلدور موافقت کرد و آنی مونی از جاش بلند شد. من ابتدا یه سرفه کردم و کمی تمرکز گرفتم ، می خواستم حسابی حس تصور بعد از اجرای طلسم رو بگیرم ، نفسم رو در سینه حبس کردم ، چوب دستی رو مستقیم به سمت آنی گرفتم و بعد فریاد زدم :
_ماکانئون
اخگری از چوب دستی من به رنگ آبی لاجوردی روان شد ، سرماشو به شدت حس کردم و در همین لحظه آنی مونی جا خالی داد و ورد درست خورد به هدویگ.
لحظه ایی بعد پروفسور دامبلدور که به قضیه پی برده بود . من و آنی مونی رو اخراج کرد و برامون بازداشت صادر کرد. اما تمام اینا ارزش 5 دقیقه ریسه رفتن از خنده به هلیکوپتری رقصیدن هدویگ رو سر کلاس داشت. حتی پروفسور آنیتا هم نمی تونست کاری براش بکنه و اون رو به حالت اول برگردونه!!!
هدویگ قسم خورد کلاس بعد انتقام سختی بگیره!


2-شرح چگونگی اجرای "ماکانئون" که 2 امتیاز داره! به خاطر ادی



در مورد شرح و چگونگی اجرای ماکانئون که خود مرلین در کتاب هاش پس از کشف این طلسم آورد آورده شده که شما ابتدا چوب دستی رو در دست گرفته و چند بار قبل از اجرا تمرکز بگیرید. اگر شما دارای چهره قرمز ، عصبی و خشمگین باشید این ورد سریع تر اجرا می شه. سپس چوب دستی رو بلند کرده و مستقیم به سمت کسی که می خواید طلسم رو روش اجرا کنید بگیرید . آنگاه به صورت زیک زاکی چوب رو در هوا تکون داده و در حرکت آخر بلند طلسم رو فریاد بزنید و به سمت اون نفر بگیرید. اگر شما به چشم های فرد مقابل هم به سرعت نگاه کنید این طلسم مدت زیاد تری برجا خواهد ماند.



3-توضیح یک طلسم که باید مثل من توضیح بدید و عواقب درست انجام ندادنش رو هم بگید! میتونید به تاپیک ساخت طلسمات برید و کمک بگیرید! که 8 امتیاز داره


تلفظ : اتریکو پاتروکا

لاتین : :
etrico patroca
مخترع:این ورد در سال 1936 توسط الکساندرو مانچینی ساخته شد.
کاربرد:این ورد در میان جادوگران سرخپوست آمریکای شمالی به ماوریت آتش شهرت دارد! با کشف این ورد در سال 1941 جامعه خون آشامان به اکثریت رسید و سراسر شمال به دست آنان افتاد اما در سال 1946 که در پی آن خون آشامان برای همیشه از جامعه انسانی طرد شدند وزارت سحر و جادو استفاده از آن را برای همیشه منع کرد!این ورد هنوز در قبیله های کوچک جادوگران مایا مورد استفاده قرار می گیرد!

کاربرد:هنگامی که این ورد ادا می شود رنگ آن زرشکی می باشد و در اصابت به شخص بدن وی شعله ور گشته و مانند گدازه های آتش فشان بر افروخته می گردد.سپس فرد تبدیل به خاکستر شده بار دیگر از آن مانند ققنوس به صورت یک خون آشام متولد می گردد.

این ورد در برخورد با مشنگ ها به صورت مستقیم و در برخورد با جادوگران به صورت غیرمستقیم تاثیر می گذارد.

دستور العمل کاربرد:ابتدا چوب دستی را مستقیم جلوی صورت خود گرفته چشم ها را به نوک آن خیره می کنیم و ذهن را خالی می کنیم سپس فرد مورد نظر را در قالب یک خون آشام تصور کرده چوب دستی را به سمت بین دو ابروی فرد نشانه می رویم !چنانچه در این میان ذهن شما پرت شود خودتان تبدیل به خون آشام خواهید.
شد...

الکساندرو مانچینی در سال 1978 در پی کهولت سن و عدم خالی کردن ذهن در حال انجام این طلسم به یک خون آشام مبدل و توسط وزارت سحر و جادو برای همیشه به آزکابان فرستاده شد!


مرلین دقیقا که بود؟! معروفترین داستان درباره ی او و خلاصه ای از آن داستان. و اینکه آیا او زنده است؟!
مرلین فرزند یک تازه بیوه روستایی بود که توسط شیطان دزدیده شد . او مرلین را به قصر خویش برد و تا زمانی که او بزرگ شد به وی جادوگری به ویژه جادوی سیاه را آموزش داد. زیرا می خواست مرلین را به بزرگترین جادوگر شیطانی تبدیل کند و از او برای مقاصد شوم خود استفاده نماید. اما مرلین جوان روزی به اهداف او پی برد و برای همیشه شیطان را ترک کرد.

داستان های زیادی از مرلین در بین مردم رواج دارد اما یکی از مشهورترین داستان های مرلین به آن زمانی بر می گردد که آرتورشاه روزی هوس کرد سرزمین خود را ترک کند تا به دنبال اکسیر زندگی رود . او از مرلین خواست تا یک نفر را به جای او بر تخت سلطنت نشاند تا زمانی که بازمی گردد و ملکه جوان او را نفریبد.
مرلین بسیار آشفته می دانست که پیدا کردن چنین آدمی سخت مشکل است بنابراین با حالتی گرفته به سمت دریاچه رفت. او در آنجا توانست با ملکه دریاچه آشنا شود و او این طور به مرلین کمک کرد که او را در قایقی نهاد و به او گفت : اولین شخصی را که دیدی او را به عنوان جانشین همراه خود ببر.
مرلین همچنان در طول رودخانه پیش می رفت تا اینکه پس از چند روز در گوشه ایی از ساحل کناره گرفت . او اولین کسی را که دید یک پسر کوچک بود . مرلین خوشحال شد و از آن پسر نشانی پدرش را پرسید. مرلین پدر آن پسر را قانع کرد و او را همراه خود به نزد آرتور شاه برد و به او گفت که این جانشین تو است. آرتور شاه با اعتماد کامل به انتخاب مرلین راهی سوار شد . اما هنگامی که بازگشت دید که چگونه آن مرد ملکه او را فریب داده است . پس تنها مرلین را مقصر دانست و دستور داد تا ملکه را بسوزانند. اگرچه ملکه فرار کرد اما مرلین آشفته تر از هر زمانی به نزد ملکه دریاچه باز گشت و از او توضیح خواست. مرلین گفت : تو به من گفتی اولین نفر . و من این مرد را پیدا کردم و همراه خود آوردم پس چرا این گونه شد. ملکه به او گفت : تو اشتباه کردی ! منظور من آن پسر بود. مرلین هیچ گاه فراموش نکن که نیمی از تو یک ماگل است و تو به واسطه آن نیمه اشتباه کردی!!!


بعد ها جنگ های زیادی بین مرلین و شیطان که هنوز در صدد فریب مرلین بود در گرفت تا اینکه روزی او مرلین اگرچه به جادوگری بسیار وابسته بود برای نجات مردم ماگل آن را کنار گذاشت و از همه خواست که از او و جادوگریش رو برگردانند. مرلین حتی با این کار معشوقه خود را از دست داد اما کنار نکشید ...مردم پس از چند سال برای همیشه شیطان را کنار گذاشتند و او برای همیشه به فراموشی سپرده شد. از آن پس مرلین نیز ناپدید شد و همگان داستان های زیادی در رابطه با مرگ او ساختند ... اما این طور که گفته شده او چند سال پیش با چهره یک دوره گرد قصه گو دیده شده که داستان های قهرمانیش را برای مردم تعریف می کرد و از این طریق امورات خود را می گذراند!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
سوال اول:

جنگل در سکوت وهم انگیزی فرو رفته بود. سکوتی سنگین که قلب ها را مطیع خود می کرد. درختان که به نظر می رسید، نگاه می کنند، سخن می گویند و حرکت می کنند، با فاصله ای نه چندان کم قد برافراشته بودند. درختانی که یکی شان بلند بود و دیگری به زحمت به قد من می رسید. آسمان لاجوردی هر لحظه تیره تر می شد. شب در حال فرا رسیدن بود و در عین حال با خود وحشت بیش تری را به ارمغان می آورد.
نمی دانستم چرا آن جا هستم. آیا سرنوشت من را به این مکان رعب آور کشانده بود؟... در غیر این صورت چرا به یاد نمی آورم چه وقت و چگونه به چنین جنگلی کشانده شده ام. سوالاتی نافرجام در ذهن من یکی پس از دیگری شکل می گرفتند. سوالاتی که یافتن پاسخ آن ها از پس من برنمی آمد. شاید هم سرنوشت این طور رقم خورده بود، که من در آن لحظه جوابشان را ندانم.
قلبم وحشیانه به سینه کوبیده می شد، تا جایی که خودم نیز صدای آن را می شنیدم. در دستانم لرزش خفیفی را احساس می کردم. رنگ صورتم به سفیدی گراییده بود؛ اما با همه ی این ها نمی ترسیدم. می دانستم که اتفاقی ناگوار در حال وقوع است. اتفاقی که من موظف به مقابله کردن با آن هستم؛ من بی علت آن جا حضور نداشتم!
مانند سیخ ایستاده بودم. واقعاً میخکوب شده بودم، اما در آن لحظه دلیلش را نمی دانستم... ای کاش این طور نبود... سرانجام بعداز گذشت چندین دقیقه ای که برای من به مدت چند ساعت گذشت، بدنم را تکان دادم و حرکت کردم. به مکانی که از آن جا به هیچ عنوان خبر نداشتم. پایم را روی جسمی گذاشتم. در همان لحظه صدایی همچون صدای یک فریاد کوچک درست از نزدیکی من به گوش رسید. به آرامی سرم را خم کردم و زیر پایم را نگاه کردم. اما این احمقانه ترین کاری بود که می توانستم بکنم. صدای فریاد چگونه می تواند از زیر پای من به گوش برسد؟
وجود موجودی علاوه بر خودم را در پشت سرم احساس کردم. بدون هیچ سر و صدایی برگشتم و با دیدن فردی که پشتش به من بود، سرش را پایین انداخته بود و در حال کلنجار رفتن با چیزی بود، خیره شدم. می توانستم صدای خشنش را بشنوم، که می گفت: می کشمش... می کشمش... اونی که به دنبال من اومده رو می کشم... اون نمی تونه این رو از من بگیره... نمی تونه...
نفسم بند آمد. ریسک بزرگی کردم و به جای این که خود را از دید او پنهان کنم، چوبدستی ام را بالا گرفتم. دنبال وردی مناسب بودم تا بتوانم قدرت جادویی او را از بین ببرم... در ذهنم به خود می گفتم: کتاب وردهای جادویی، صفحه ی 315... آه نه این نیست... اصلاً تو کتاب وردهای جادویی همچنین طلسمی نبود. باید پیداش کنم... در چه وضعیتی هم یادم رفته ...
در همان لحظه به طور ناگهانی کلمات در ذهن من شکل گرفتند: نومجیکوس وردی عجیب به رنگ آبی است که با رعایت اصول انجام می شود. این طلسم با تمرکز بسیار شکل می گیرد. برای اجرای آن باید چوبدستی را مقابل چشم حریف گرفته و ورد در ذهن گفته شود. بدون لرزش باید این کار انجام شود. در صورت رعایت نکردن این موارد باید منتظر عواقب بدی همچون پاک شدن حافظه ی همان فرد بود. نتیجه ی این طلسم از بین بردن قدرت جادویی طرف مقابل برای مدتی معین است.
با خوشحالی چند قدمی به جلو برداشتم. به آن فرد خیلی نزدیک شده بودم. بیش از اندازه... نا خودآگاه زیر لب گفتم: متشکرم... متشکرم!
بعد از این حرفم آن فرد برگشت. با چهره ای بهت زده به من خیره شد. من از این فرصت کوتاه نهایت استفاده را بردم. چوبدستی را میان چشمانش گرفتم. سعی کردم تمرکز کنم، سپس در ذهن گفتم: نومجیکوس!
بعد از ادای این ورد ناگهان نوری آبی رنگ و سرد از نوک چوبدستی بیرون آمد و به آن فرد برخورد کرد، سپس او فریادی از روی خشم کشید. چوبدستی اش را رو به من نشانه گرفت و نعره کشید: آواداکداورا...!
اما هیچ اتفاقی نیفتاد. من هنوز زنده بودم. تا لحظه ای نفس زنان به من خیره شد. سعی کرد به من حمله ور شد اما من زودتر از او به نقطه ای دیگر رفتم. چشمم به جسمی قرمز رنگ که احتمالاً از دست همان فرد به زمین افتاده بود، خورد.
دیگر اراده ام دست خودم نبود. به اختیار خود حرکت نمی کردم؛ به همین خاطر روی آن جسم که یک مدال قرمز رنگ زیبا بود، شیرجه رفتم. انگشتم با آن تماس پیدا کرد. ناگهان جنگل دور چشمانم چرخید... انگار داشتم با سرعت نور حرکت می کردم... انگار روی هوا بودم... نــــــه!
لحظه ی قبل در اعماق جنگلی موحش و لحظه ای بعد در جایی گرم در خانه ای کوچک... آن موقع فهمیدم که چگونه و چرا به آن جنگل راه پیدا کردم... سرم را خم کردم و به مدالی قرمز رنگ که روی آن علامتی اسرار آمیز حک شده بود، خیره شدم! بله... آن پاسخ سوالات به ظاهر نافرجامم بود!

سوال دوم:

من فکر می کنم که انجام این طلسم محدودیت خاصی ندارد. فقط کافی است آدم عصبانی باشه و جوبدستی رو به طرف آن فرد نشانه بگیرد. سپس فریاد بزند: ماکانئون... که این صورت فرد مقابل تا مدتی چرت و پرت می گه و کارای بی معنی انجام می ده.

سوال سوم:

خب من باید به یه چیزی اعتراف کنم: من یه طلسمی جالب ساختم درست مثل شاهزاده دو رگه (البته نه تا حد اون چون اون خیلی بی رحم بود)... فیلیماسوس... خب این طلسم به رنگ زرد است اما نه رنگ زرد معمولی بلکه بسیار خاص و باورنکردنی. برای اجرای این طلسم باید ذهن رو به روی هر فکر دیگری بست. چوبدستی را یک بار به صورت دایره وار توی هوا چرخاند. سپس باید این ورد با تحکم زیر لب زمزمه شه. نتیجه ی این طلسم هم این است که فرد مقابل تا مدت 3 ساعت سرش دایره وار حرکت می کند؛ به عبارتی سر فرد در هر شرایط و هر جایی 360 درجه می چرخد و سرانجام سرش گیج می ره و نقش بر زمین می شه. (اگه دوست داشته باشین می تونم روی شما امتحان کنم!)

سوال چهارم:

در مورد مرلین باید بگم که برخلاف عقیده ی خیلی ها او از چوبدستی استفاده نمی کرد؛ بلکه از قدرت دستان و انگشتانش استفاده می کرد. مثلاً با دستانش می توانست شمع را روشن و خاموش کند. نگذارد یک فرد صحبت کند و خیلی های دیگر... او جادوگری بسیار ارزشمند و ستودنی بود که یکی از اعضای بزرگ دیوان عالی جادوگری به شمار می آمد. (گاهی اوقات هم چهره اش روی کارت های جادوگری خودنمایی می کنه... چطور ندیدین؟!) سن او تا حدودی بسیار زیاد بود. در طول عمر گرانبهایش نیز بسیاری از جادوگران سیاه را از بین برد. از جمله مپ... اما با گذشت زمان طرز جادو کردن تغییر کرد. در واقع بعد از مرگ او چوبدستی اختراع شد و جادوگران به جای این که از قدرت جادویی خود بهره ببرند به واسطه ی یک چوبدستی جادو انجام می دهند... مرلین با این که مرده اما یادش همیشه در اذهان باقی خواهد ماند!


اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲:۱۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵

بلاتریکس  لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
1-یه نمایشنامه بنویسید که در اون چگونگی اجرای یکی از این دو تا ورد رو که گفتم رو شرح میدید. چه جدی چه طنز
من خاطرۀ بدی از یکی از این طلسمها دارم.
روز امتحان عملی درس طلسمات و وردهاي جادويي بود.امتحان در یکی از سالنهای برج ستاره شناسی انجام میشد.ازمن و دراکو تمام روز قبل مشغول بحث درباره این بودیم که تمرین این درس رو از اول کتاب شروع کنیم یا آخر کتاب.بعد از کلی جرو بحث و صحبتهای متفرقه روی کتابهاون خوابمون برده بود و وقتی بیدار شدیم که دیگه دیر شده بود وفقط 20 دقیقه به امتحان باقی مونده بود. صد در صد وقت کافی برای آماده شدن نداشتیم.پس باید فکر دیگه ای میکردیم.مشغول فکر کردن شدیم.بالاخره لامپ بالای سر دراکو روشن شد.
-فهمیدم باید چیکار کنیم.من نابغه هستم.من فوق العاده ام.
.دراکو درحالیکه خودش هم باورش نمیشد که همچین فکر درخشانی به ذهنش رسیده: یادم میاد سر یکی از کلاسا پروفسور دامبلدور به طلسمی اشاره کرده بود که اگه اونو روی حریفمون اجرا کنیم برای یکی دو ساعت نمیتونه جادو کنه.
-خوب.این چه فایده ای داره؟ما همنیجوری هم نمیتونیم جادو کنیم که.
-بابا ما این طلسم رو روی خودمون اجرا نمیکینم که.روی پروفسور دامبلدور اجرا میکنیم.و چون من از توانایی بیش از حد خودم برای جادو کردن مطمئنم اون برای دو ساعت نمیتونه جادو کنه.ووقتی نتونه جادو کنه امتحان عملی هم نمیتونه بگیره.و دوساعت بعد ما امتحان تاریخ جادو داریم و امتحان طلسمات اجبارا به یه روز دیگه موکول میشه و ما کیف میکنیم.
هنوز از موفقیت آمیز بودن نقشه دراکو مطمئن نبودم ولی وقت زیادی نداشتیم و راه دیگه ای هم به فکرمون نمرسید.بنابراین من با شک و تردید و اون با خوشحالی و اطمینان به طرف برج ستاره شناسی حرکت کردیم. به آرامی و بدون سرو صدا از پله های برج بالا رفتیم و به سالنی که امتحان در اون برگزار میشد رسیدیم.در نیمه باز بود.از گوشه در به داخل سالن سرک کشیدیم.پروفسور دامبلدور در حال امتحان گرفتن از سه نفر از دانش آموزان سال دوم بود.
دراکو چوب دستیشو از توی کیفش خارج کرد.و اونو بطرف پروفسور دامبلدور گرفت.
-دراکو مواظب باش.فقط یک بار فرصت داری.میدونی که اگه اشتباه کنی بخششی درکار نیست....و اون اینو میدونست .دراکو هم به اندازه من پروفسور دامبلدور رو میشناخت..
دراکو چوب رو بطرف بین چشمهای پروفسور دامبلدور گرفت و احتمالا درذهنش ورد رو گفنت چون با شنیدن صدای پروفسور دامبلدور سر جای خودش میخکوب شد.
-خوب بچه ها شما میتونین برین.ظاهرا دو تا جادوگر بی تجربه پشت در هستن که فکر میکنن میتونن به این راحتیا استادشون رو جادو کنن.
سال دومی ها در حالیکه پچ پچ میکردن و میخندیدن از سالن خارج شدن.و من و دراکو ناچارا وارد شدیم.-پروفسور ببخشید من...چیز..نمیخواستم...اصلا این فکر بلا بود.من تقصیری ندارم.
من:
پروفسور دامبلدور لبخندی زد.هخمه ما میدونستیم که این لبخند از اون لبخندا نیست و معنی خوبی نداره.
-خوب بچه ها..اول ببینیم خودتون میدونین اشکال کارتون چی بوده؟
دراکو که صداش به سختی شنیده میشد:من فکر میکنم شما گفته بودین باید با اقتدار و بدون هیچ لرزه ای در دلتون این رو بگید.خوب هر چی باشه شما استادین و من کمی ترسیدم...
-خوبه دراکو..اینتم گفته بودم که اگه طلسم رو اشتباهی اجرا کنید چی میشه؟
دراکو وحشتزده به پروفسور نگاه کرد:نه..من نمیدونم...آهان...چیزه....فکر میکنم توانایی جادو کردن رو از دست میدادم..درسته؟
پروفسور که هنوز لبخند به لب داشت:از اونجایی که حافظه تو از دست ندادی درسته..حالا تو تا یک ساعت نمیتونی جادو کنی.البته این مشکل رو میتونیم حل کنیم.من معجون مخصوص رو به تو میدم و بلافاصله به حالت اول برمیگردی چون جادوی تو چندان قوی نبوده.و از شما دو نفر که داوطلب شدین و تا اینجا اومدین قبل از بقیه امتحان میگیرم.نظرتون چیه؟
نتیجه امتحان یک هفته بعد در پانل زده شده بود.
--------------------------------------------------------------------
2-شرح چگونگی اجرای "ماکانئون" که 2 امتیاز داره! به خاطر ادی
این طلسم درحالت عصبانیت و خشم زیاد بهتر اجرا میشه.در حاتیکه از دست کسی فوق العاده عصبانی هستیم یا جونمون به لبمون رسیده میتونیم این طلسم رو اجرا کنیم.برای اجرای اون باید یک پا رو کمی عقبتر از پای دیگه بذاریم و کمی به طرف جلو خم بشیم و به این ترتیب حالت تهدید آمیزی به بدنمون بدیم.در این حالت به چشمهای طرف مقابل خیره بشیم و اون رو به شکل یک میمون یا شامپانزه تصور کنیم که در حال انجام حرکات مسخرا است ولی به هیچ عنوان نباید بخندیم چون طلسم در این صورت برعکس عمل میکنه و طرف مقابل برای مدت کوتاهی تبدیل به یک فیلسوف یا دانشمند میشه..این طلسم به دلیل عصبانیت اجرا کننده دمای بالایی در حدود 99 درجه دارد و رنگ آن قرمز تیره است.
هر چقدرتمرکز ما ضعیف تر باشه رنگ طلسم روشنتر میشه..شیری بودن طلسم نشان دهنده قدرت اونه. وقتی تمرکز ما به اندازه لازم رسید کلمه ماکانئون رو باصدای بلند و حالن عصبانیت میگیم.در صورتی که همه موارد رو رعایت کرده باشیم طلسم اجرا میشه.

-------------------------------------------------------------------------
3-توضیح یک طلسم که باید مثل من توضیح بدید و عواقب درست انجام ندادنش رو هم بگید! میتونید به تاپیک ساخت طلسمات برید و کمک بگیرید! که 8 امتیاز داره
طلسمی وجود داره به نام وایتنیوس( whitenious).که از ریشه وایتن به معنی سفید شدن یا سفید کردن گرفته شده است.این طلسم یکی از اختراعات مرلین کبیر بود.درست در زمانی که جنگ بین سیاهها و سفید ها به اوج خودش رسیده بود و سفید ها در حال مغلوب شدن بودند مرلین کبیر با اختراع این طلسم کمک بزرگی به سفیدها کرد و اونها رو از شکست حتمی نجات داد.این طلسم در مقابل سیاهها بکار گرفته میشد و وقتی به طرز صحیح اجرا میشد باعث میشد که سیاه مورد نظر برای مدت بسیار کوتاهی (سی-چهل ثانیه)خود را سفید تصور کند و همین مدت برای دستگیر شدن اون توسط سفیدها کافی بود. این طلسم به رنگ سفید درخشان است و دمای بسیار بالایی (99 درجه)دارد و علت ان دمای بالا این است که طلسم برای مدت کوتاهی به قلب سیاهها گرما و حرارت ببخشد.ظاهرا مرلین کبیر این طلسم را بطور اتفاقی در هنگام بازی در دوران کودکی اختراع کرده بود ولی از آن فقط برای سفید کردن رداهایش استفاده میکرد.تا اینکه روزی این فکر در ذهنش جرقه زد که شاید بشود به کمک این طلسم روح افراد را هم سفید کرد و به این ترتیب طلسم کامل و کاملتر شد.نحوه اجرای این طلسم بسیار ساده است.کافیه چوب دستی را بطرف قلب طرف مقابل گرفته و کلمه وایتنیوس را به آرامی تلفظ کنید.تنها مشکل اینجاست که این کلمه باید حتما بوسیله سه نفر همزمان اجرا شود.در غیر اینصورت قدرت مضاعفی به سیاهی که در مقابل شماست میدهد.به همین دلیل این طلسم فقط در مواردی کارسازاست که تعداد سفیدها به مراتب بیشتر از سیاهها باشد.این طلسم در حال حاضر کاربرد چندانی نداردچون عوارضی مثل هذیان و تب در اجرا کنندگانش دیده شده..
--------------------------------------------------------------------------
مرلین دقیقا که بود؟! معروفترین داستان درباره ی او و خلاصه ای از آن داستان. و اینکه آیا او زنده است؟!

مرلین بدون شک بزرگترین جادوگر تمام دورانها بود.به طوریکه تاریخ جادوگری به دو دوران قبل از مرلین و بعد از مرلین تقسیم شده.قبل از تولد مرلین کبیر یعنی در هزاران سال قبل جادو بسیار ساده و ابتدایی بود و هیچگونه پیشرفتی نمیکرد.حتی کسی به فکر اختراع طلسمهای جدید نبود ولی مرلین این قانون را زیر پا گذاشت و از دوران کودکی شروع به اختراع طلسمهایی کرد که زندگی را برای جادوگران خیلی راحتتر کرد.مرلین بعد از رسیدن به سنین پیری موفق به کشف سنگ جادو شد و.برای همین دوران پیری مرلین هزاران سال طول کشید و بنا به نظر عده زیادی از جادوگران هنوز ادامه دارد.برای همین مرلین را پیرمردی با ردای آبی روشن و ریش نقره ای میدانند.مرلین جادوگری صلح دوست بود و برای تمام شدن جنگ بین سیاه ها و سفیدها اقدامات زیادی انجام داد.طوریکه هنوز هم از نام او با احترام زیادی یاد میشود و جادوگران به ریش مرلی قسم میخورند.دلیل محکم و معتبری مبنی بر مرگ مرلین وجود ندارد و عده ای ادعا میکنند در لحظات سختی مرلین به کمکشان آمده است.پس تا عکس این موضوع ثابت نشده مرلین از نظر جامعه جادوگری زنده است.
یکی از افسانه هایی که در باره مرلین وجود دارد این است که در دورانی که دو لشکر سیاه و سفید دائم در حال جنگ و جدال بودند رهبر سیاهان به یک شرط حاضر به صلح شد و آن این بود که مرلین ریش خود را تقدیم او کند.همه با اینکار مخالفت کردند چون ریش مرلین نماد و سمبل جادوگران بود و اهمیت زیادی داشت ولی مرلین برای برقرار کردن صلح و امنیت از ریش خود گذشت و آنرا به رهبر سیاهها داد و قسم به ریش مرلین از آن دوران رواج پیدا کرد.صلح ادامه داشت تا موقعی که رهبر سیاهها عوض شد و دوباره جنگ و جدال شروع شد و ریش مرلین پس از حمله و جنگی یک ماهه پس گرفته شد.!



Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
با سلام خدمت زن داداش(ببخشید پرفسور )گرامی و محبوب!

واقعا معذرت میخوام که جلسه پیش نبودم.اما تکالیف این جلسه:

1- یه نمایشنامه بنویسید که در اون چگونگی اجرای یکی از این دو تا ورد رو که گفتم رو شرح میدید. چه جدی چه طنز. 5 امتیاز داره!!
یه روز که از قصر مالفویها بسمت مدرسه میرفتم،بطور کاملا اتفاقی یکی از اجاسیها رو سرراهم دیدم.بیچاره کاری بمن نداشت،ولی با دیدن ارم اجاس ،رگ فمنیم گرفت و خواستم کار جالبی انجام بدم.خلاصه اجاسی شون پت داشت سوت میزد و راه میرفت که یه دفعه طلسم موکانئونی که بطرفش فرستاده بودم،خورد وسط صورتش و....اجاسی بخت برگشته از اونی که بود،شون پت تر و خنده دار تر شد!خلاصه تا دم در هاگوارتز همینطور پشتک وارو میزد و من هم از خنده روده بر میشدم که تازه یادم افتاد نمیدنم چطوری میشه طلسم رو خنثی کرد!
در همینجا میخواستم از استاد خواهش کنم طلسم خنثی کننده رو بمن بگن تا بتونم اون اجاسی بدبخت رو نجات بدم.بیچاره دو روزه همینطور داره کله معلق میزنه و مادر پدرش اومدن شکایت!

2- شرح چگونگی اجرای "ماکانئون" که 2 امتیاز داره! به خاطر ادی!
اصلا نیازی به تمرکز نداره و یه مقدار خشونت لازمه.البته هرچه شدت عصبانیت بیشتر باشه،دما بیشتر و تاثیرش هم دوچندان میشه.چوبدستی رو بحالت راست و کشیده(همان حالت تهدیدی که مرلین بکار برده)بطرف فرد مورد نظر گرفته و میگوییم:ماکنئون!
(و بعد از اون فرد مورد نظر کارایی میکنه که بعضی معتقدن چند نفر که اسمش توی کتابای گینس ثبت شده،مورد حمله این طلسم قرار گرفتن!)
3- توضیح یک طلسم که باید مثل من توضیح بدید و عواقب درست انجام ندادنش رو هم بگید! میتونید به تاپیک ساخت طلسمات برید و کمک بگیرید! که 8 امتیاز داره!
طلسم مورد نظر اسمش هست:وزوزوس!
این طلسم باز هم برای اذیت کردن فرد مقابل بکار میره که اولین بار توسط دراکو مالفوی ساخته شد!روزی حوصله دراکو خیلی سر رفته بود(البته اون موقع شما حضور نداشتین!)تصمیم گرفت یه راهی برای اذیت پاتی پیدا کنه.بهمین دلیل چندبار چوبدستی رو چرخوند و خواست طلسم کرشیو رو بکار ببره اما یه زنبور مزاحمش شد.اون هم گفت:
-"برو کنار زنبور لعنتی..هی میگه:وزوزوس!"
که البته کلمه اخر رو محکم ادا کرد و ...هری میان زمین و هوا معلق میزد و سعی میکرد کمک بخواد اما جز صدای وزوز چیزی از گلویش بیرون نمی اومد!طرز اجرا:
چوبدستی رو دو دور میچرخونید و چند بار تکان میدهید و محکم میگید وزوزوس!
(پرفسور حتما امتحان کنید!خیلی کیف میده! )

مرلین دقیقا که بود؟! معروفترین داستان درباره ی او و خلاصه ای از آن داستان. و اینکه آیا او زنده است؟!
هویت مرلین در یک جمله درباره اش کاملا مشهود است:او یک جادوگر بود!
مرلین براستی یک جادوگر بود.نصف بیشتر طلسمهایی که امروزه بکار میبریم،از او به یادگار مانده است.او در نسل جادوگری تغییر شگرفی ایجاد کرد.او قدرت را با مهارت مخلوط کرد و مانند صنعتی شدن اروپا باعث تحول و قدرت گرفتن دنیای جادوگری شد.او نه تنها نابغه زمان خود،بلکه نابغه تمام قرون بود.در برخی افسانه ها میگویند مرلین زنده است،اما این درواقع فقط برای نشان دادن قدرت اوست.گرچه مرلین مرده،ولی با طلسمها و خدماتی که به دنیای جادوگری کرد،همواره یادش زنده و جاویدان است.مرلین یک اسطوره شد.اسطوره شجاعت،قدرت و افتخار و از همه مهمتر فداکاری و خدمت که او را از سایرین و حتی مظهر قدرت امروزه جادوگری یعنی ولدمورت متمایز کرده است.
یادش گرامی باد.
(البته یه مرلینی تو سایت هست که خیلی زنده س.حالا نیدونم اونو گفتین یا واقعیه رو! )

با احترام
A.M


"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۰:۳۷ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۵

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
هان!

من ایستادم جلوی یک فرد شخیص که داره منو بسیار اذیت می کنه و یکبار طلسم اول نومجیکیوس رو انجام دادم(لطفا برای اطلاعات بیشتر به پست پروفسور آنیتا دامبلدور مراجعه کنید و ببنید طرز استفاده و اجراش چیه! توضیحات اضافه)

و پس از اینکه دیدم حال طرف به کلی خرابه طلسم دوم ماکانئون رو روی فرد شخی انجام داده(برای توضیحات بیشتر به نوشته های پروفسور آنیتا دامبلدور مراجعه کنید و ببنید طرز استفاده و اجراش چیه! توضیحات اضافه!)

و فرد با حرکات زیبایی من رو مدتی خندوند!

حرکات فرد شخیص: :yclown:

من: هوووووووم! و با یک حرکت
بوب
می زنم تو صورت طرف

نکته: چون فقط و فقط 5 امتیاز داشت همینی که هست شد! پروفسور ورو خودت توضیحات اضافه رو بخون!

سوال دوم!

خب اینکه کاری نداره در هر شرایطی در هر حالتی بگو ماکانئون ! این ورد به هرجای بدن بخوره اشکالی نداره چون خون اونو می بره به مغز همونجور که مرلین الکی زد و دستیارشو برای چند ساعتی خول کرد!

سوال سوم!

هوووووم طلسم آسلامیوس! که بسیار نورانی است و رنگ و بوی خوبی دارد! و هرجا این طلسم رو استفاده کنیم جو بسیار آسلامی می شه! هان! چرا می زنی اوکی این به من ربطی نداره طلسم طلسمه!

همین دیگه آقا ما این طلسم رو اگه بزنیم فرد بسیار آسلامی می شه و بسیار شبیه برادران توی سایت می شه! و همین دیگه!

پروفسور گیر نده من اینو گفتم گیر نده من میدونم خوشش نمی یاد به من ربطی نداره


هوووومک! پروفسور اینجا هان اینجا کلاس تاریخ جادوگری نیست!

خب مرلین یک جادوگر بوده! از این واضح تر! البته این جادوگر در جادو کردن بسیار ماهر بوده و جوری جادو می کرده که لقب جادوگر زمانها رو گرفته! به همین دلیل قبل و بعد از زمان تولد این جادوگر مبذا زمان جادوگری قرار گرفته دیگه اینکه این جادوگر با کارهای خارق العاده ی خودش تحولی بزرگ رو در دنیای جادویی به وجود آورده و بسیاری از طلسم های معروف رو این جادوگر کشف کرده! دیگه جونم بگه همین!

یک داستان که بسیار بسیار داستان معروفیه این جادوگر توی کافه ی سه دسته جارو نشسته بوده!(البته کافه ی قدیمی! با این نام!) بعد داشته به اشخاص توی کافه نگاه می کرده که ناگهان کافه بهم می ریزه! و مرلین ناخوادگاه پلکی می زنه و همه در جا خشک و بعد غیب می شن! و هنوز هم اینکار ادامه دارد! همچنین در اون کافه مرلین علاقه ی شدیت خود را به مرلینگاه متوجه می شه و همینطور که گفتم هنوز هم مرلین زنده هست و در بین مردم زندگی می کنه! و کمک های غیبی انجام می ده و همچنین همه او رو می شناسن و با ریش ضایع اش همه او را می شناسند! و همچین اینقدر این جادوگر مهربان و خوب و دوست داشتنی می باشد همه در حد مرگ او را دوست داشته و به ریش طویل و ضایع اش قسم ها روان می کنند!
اگه بخوایین می تونم حالا بگم مرلین بیادها!

پروفسور:

فلور: ای ریش مرلین ....

تق!
: موهاهاهاها!

پروفسور:!!!!!!!!!!!

فلور:


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۴۳ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
1-
پرفسور دامبلدور در حالی که با دراکو حرف می زد از کلاس خارج شد.دوباره همهمه ای بین بچه ها در گرفت.همه برای یاد گرفتن طلسمای امروز شروع به تمرین کردن.
چشمم به مونتاگ افتاد که داشت چوب دستیشو بی هدف رو هوا تکون می داد و زیر لب چیزهای نامفهومی زمزمه می کرد.پیشش رفتم تا باهاش صحبتی بکنم.
من:سلام آنی.چطوری؟
مونتاگ:سلام.خوب نیستم.پرفسور دامبلدور گفت تا 10 دقیقه دیگه من باید یه طلسم رو براش اجرا کنم.ولی فکر کنم نتونم!
من:من یه راه بلدم که کمکت می کنه.
مونتاگ:ایول.زود باش که الان 10 دقیقه تموم می شه!
چوب دستیمو به طرفش گرفتم و در حالی که به عواقب این طلسم فکر می کردم بلند گفتم:
"ماکانئون"
گرما رو اطراف چوب دستیم حس کردم.نوری شیری رنگ به سمت مونتاگ رفت و درست به پیشونیش خورد.

------------15 دقیقه بعد--------------

پرفسور دامبلدور در حالی که داره مونتاگ رو با عصبانیت بیرون می کنه می گه:
_209820384023 امتیاز از اسلیترین بخاطر این عضو گیج و تعطیلشون کم می کنم!!!

=================

2-
چوب دستی رو به طرف فرد مورد نظر هدف می گیریم.سعی می کنیم جاهای مهم مانند شکم یا سر رو نشونه بگیریم.ورد ماکانئون رو بلند فریاد می زنیم.نوری شیری رنگ از چوب دستی خارج می شه که گرمای اون حدود 40 درجه است.همین!طرف گیج می زنه!

=================

3-
یه طلسم بلدم که مال شخص شخیص مرلین می باشد!این طلسم خیلی کاربرد داره و بیشتر توسط فقرا و افراد بی بضاعت استفاده می شه.
کاربرد این طلسم اینه که با به کار بردنش می تونیم یه حموم و مرلین گاه مجهز و خوب و تمیز رو ظاهر کنیم و ازش استفاده کنیم!ولی اگه ورد رو درست به کار نبریم و یا نیاز فوری به این مکانها نداشته باشیم ورد ما رو تا حد زیادی کثیف می کنه ، به طوری که بومون تا شونصد کیلومتری تابلو می شه!
اسم این طلسم هست: " شابتیوس " با فتحه در حرف ب !
برای اجرای این طلسم چوب دستی رو به سمت یه زمین خالی می گیریم.مکان باید به اندازه مورد نیاز برای مرلین گاه و حموم خالی باشه.تو ذهنمون به لذتی که از استفاده از این مکانها می بریم فکر می کنیم و ورد رو به زبون میاریم!
این ورد نوری رنگ پوست داره که یه کم مایل به سیفید میفیده!(رنگ مورد علاقه برادر حمید!)
دمای این ورد هنگام اجرا هم دمای ولرمه!یعنی حدود 35 درجه!

=================

مقاله:
مرلین دقیقا کی بود؟هیچکس نمی دونه!مرلین خیلیا بود...اخیرا شایعه شده بود که مرلین بلرویچ خودمونه!من که خیلی گیج شدم!
ولی اونطوری که می گن مرلین یه جادوگر خیلی قوی بود!جادوگری خیلی بزرگ...به طوری که تاریخ جادوگری رو از میلاد مرلین محاسبه می کنن.مرلین یه جادوگر سفید خیلی بزرگ بود.جادوگری که تا حالا همتاش پیدا نشده!
مشهورترین داستان درباره مرلین داستانیه در باب آفتابه این جادوگر!گویا مرلین زمانی به همراه دو تن از یاران فداکارش در زندانی محبوس بوده.در همین زمان دوستانش نقشه ای رو برای فرار می کشن!نقشه از این قرار بود:
این دوستان مقدار زیادی آب به مرلین می خورونن و آفتابه ای رو هم جلوش می زارن تا بیشتر زجر بکشه.ولی نمی زارن دست مرلین به آفتابه برسه!در نتیجه مرلین نگهبان رو صدا می کنه و اونا با اومدن نگهبان موفق به فرار از زندان می شن و مرلین هم به آفتابه اش می رسه!
درباره اینکه مرلین زنده است یا نه شکی نیست!مرلین زنده است!همین دو سه روز پیش تو تالار گریف یه پست زد!من خودم شاهدم!اصلا پستش هم هست.مگه می شه آدم مرده پست بزنه؟نه خدایی می شه؟!!!!!!!!!!




Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵

شاهزاده خالص


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۲ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۵۷:۵۶ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 460
آفلاین
2- شرح چگونگی اجرای "ماکانئون" که 2 امتیاز داره! به خاطر ادی!
برای اجرای این طلسم باید یاد بگیریم که در عین عصبانیّت بتونیم تمرکز کنیم. چون عصبانیّت به عنوان فاکتور محّرک در این ورد عمل می کنه و بدون اون این ورد اجرا نمی شه. حالا هرچقدر میزان این فاکتور بیشتر باشه مدّت زمان تأثیرش بیشتره. و باید بدونیم که بدون تمرکز نمی شه این عمل رو آن جام داد چ.ن ممکنه طلسم به خود فرد اجرا کننده پس بزنه. پس از اونجایی که داشتن این دو حس (عصبانیّت و تمرکز) در آن واحد کاری بس مشکله؛ فقط جادوگران بزرگ از پس اجرای صحیح این افسون بر می آن.
3- توضیح یک طلسم که باید مثل من توضیح بدید و عواقب درست انجام ندادنش رو هم بگید! میتونید به تاپیک ساخت طلسمات برید و کمک بگیرید! که 8 امتیاز داره!
طلسم لیباتونیون که توسّط لیباتینوس بورویژ معجون ساز مشهور ایجاد شد. این طلسم باعث میشود که فرد طلسم شده به طور مستقیم از روی مطالبی که در ذهن طلسم کننده است آگاه گشته و به نسخه برداری و نوشتن موبه مو از روی آن وادار شود.میگویند خود بورویژ برای نوشتن کتاب «معجون سازی پیشرفته» از این ورد بر روی همسرش استفاده کرد. این طلسم 37 درجه سانتیگراد گرما دارد و این هم فاکتوریست که بر صحت ادّعای بالا می شود؛ زیرا که همسر وی به طور معمول هیچ احساس خاصّی نمی کرده است. اگر این طلسم بدون تمرکز کافی اجرا شود خطر دسترسی طلسم شده به لایه های زیر تر ذهن طلسم کننده وجود دارد و حتّی ممکن است نظم ذهنی طلسم کننده را به هم بریزد تا آن جا که وی به بیماری روانی- ذهنی مبلا شود

مرلین دقیقا که بود؟! معروفترین داستان درباره ی او و خلاصه ای از آن داستان. و اینکه آیا او زنده است؟!
مرلین جادوگری بود که در زمان شاه آتور به وی کمک کرد تا ذوالفقار (به لاتین اکسکالیبور) را از سنگ بیرون بکشد و در قرون وسطی نیز به دوازده تن موسوم به «شوالیه های عَدالت» کمک کرد تا بر نیروهای ظالم که به رهبری «مورگانا» بر مرم چیره شده بودند، پیروز شوند. و بله! او به طور قطع زنده است و همزمان با ظهور حضرت مهدی (عج) و عیسی مسیح (ع) ظاهر می شود تا وزیر حضرت در مغرب زمین باشد.(توضیح: حضرت خود بر مشرق زمین نظارت خواهد کزد و نظارت بر سرزمین میانه بر عهده عیسی مسیح می باشد.)


تصویر کوچک شده


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
کلاس طلسمات و وردهاي جادويي: جلسه دوم

سوال 3( حوصله نداشتم متن درس رو بخونم ) :
طلسم جريوس، كه در جلسه قبل گفتم، انواع مختلفي مانند جريوس مكزيمم و جريوس مينيمم داره!! حال، اين طلسم اين طور عمل مي كنه كه از ناحيه برخورد به فرد، تا يه خط شكسته و نامتوازن كه تا پايين مي ره، بافتهاي پوست و گوشت كم كم از هم كسسته مي شن، به طوري كه بعدا هم به راحتي مي شه وصلشون كرد، و در نتيجه دو تيكه بدن از هم جدا مي شن. اين طلسم براي اولين بار فكر كنم(مطمئن نيستم)توسط فردي به نام السامور طراحي شد و كاربرد زيادي دارد. همچنين عواقب اين طلسم اينه كه اگه طلسم به ناحيه قلب فرد بخوره، طرف راحت ميشه، اگه به سرشم بخوره بازم راحت ميشه... همچنين طلسم لگد مي اندازه و ممكنه بعضا اون قدر شديد باشه كه فرد اجراكننده به عقب پرتاب شه و راحت شه! كلا طلسم راحت كننده ايه!!!

مقاله: مرلين آدم بود.(داستان به صورت زندگي نامه هستش) سال هاي سال پيش فردي به نام مرلين در يكي از دهات سوئد به دنيا اومد كه او را مرلين نام نهادند!!‌ پدر و مادر او نمي دونستن اين فرد چه نابغه اي هستش بنابراين اونو سر راه گذاشتن و رفتن از اين جا بود كه قهرمان قصه ما طلسمي رو با استفاده از هوش سرشار خود طراحي كرد كه با استفاده از اون يه خونه اون نزديكيا آتيش گرفت. ملت كه ريختن بيورن، مرلين كوچولو رو روي زمين ديدن در نتيجه يكي اونو به بچگي پذيرفت.
مرلين بزرگ شد و بزرگ شد تا واسه خودش مردي شد... وقتي به دانشگاه مي رفت، ومين طلسم رو اختراع كرد، و وان طلسم شكنجه بود! با استفاده از اون استادش رو شكنجه داد و مجبور شد از دانشگاه و شهر و كشور و قاره فرار كنه و بره تو آفريقا زندگي كنه. در بين راه 14 طلسم مختلف ساخت، از جمله آواداكداورا كه از وان براي كشتن يه سوسك استفاده كرد و اين طلسم ها رو روي يه سنگ منقوش ساخت.
در افريقا 156 طلسم مختلف طراحي كرد و اونا رو به آفريقايياي مظلوم گرسنه ياد داد. يه شب وقتي خوابيده بود و سنش به اندازه ي بس فراواني بود، يه مار زا لاي ريشاش در مياد و مي ره تو دهنش. اينجاس كه مرلين به رحمت الهي مي پيونده.


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۹:۳۵ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
1- یه نمایشنامه بنویسید که در اون چگونگی اجرای یکی از این دو تا ورد رو که گفتم رو شرح میدید. چه جدی چه طنز. 5 امتیاز داره!!
-ماکانئون .
-بله خانم ؟ با من کاری داشتید؟
-وای نه آقای ماکانئون !! دارم .. دارم وردی رو که به ما یاد دادند تمرین میکنم.
-باشه خانم امری نیست؟پس با اجازه
-ماکانئون
-بله خانم ؟
-آقای ماکانئون من با شما نیستم لطفا دیگه مزاحم نشین . هر وقت کارتون داشتم صداتون می کنم!! خوبه .. خداحافظ
-ماکانئون
-خانم فرمایشی دا...
-آقای ماکانئون !!! شما اخراجی . فهمیدی؟ اخراج . حالا بیرون برید تا من کارم رو بکنم .
-چشم خانم
-ماکانئون
صدای ماکانئون از توی حیاط میاد که میگه خانم خداحافظ . اگر کارم داشتید با من تماس بگیرید . و من برای اخرین بار چوبدستی رو در دستم می گیرم و زیرلب
می گم : ماکانئون . و نور شیری رنگی از چوبدستیم خارج می شه . به پنجره ی بسته می خوره و برمیگرده به طرف خودم . و تا یک ساعت بعد من به کار های شمپتانه مشغول می شم!!!
2- شرح چگونگی اجرای "ماکانئون" که 2 امتیاز داره! به خاطر ادی!
پاها را جفت در کنار هم قرار می دهید. به اندازه ای که برای کنکور تمرکز کردید حواس خودتونو جمع می کنید . ورد رو به زبون می آرید:ماکانئون
اگر ورد را درست اجرا کرده باشید نور شیری کمرنگ و مایل به سفید از چوبدستی شما خارج می شه که دمای آن 0 درجه است . و با برخورد به کسی یا چیزی آن را وادار به کار های شمپتانه می کند.
3- توضیح یک طلسم که باید مثل من توضیح بدید و عواقب درست انجام ندادنش رو هم بگید! میتونید به تاپیک ساخت طلسمات برید و کمک بگیرید! که 8 امتیاز داره!
موضوع : افسون به وجود آورنده ی آدامس
ورد: میک گام اینباکس
طرز اجرا: چوبدستی را به سوی درخت می گیرید و ورد را بر زبان می آورید. ورد از صمغ درخت برای شما آدامس درست می کند و در بسته بندی به شما تحویل می دهد.
عواقب: اگر این ورد را درست بر زبان نیاورید تمام هیکل شما از صمغ پوشیده می شود. اگر هنگام اجرای این ورد تمرکز کافی نداشته باشید هیکل شما از کاغذ هایی که برای بسته بندی آدامس استفاده می شود پر خواهد شد.
مقاله:
مرلین دقیقا که بود؟! معروفترین داستان درباره ی او و خلاصه ای از آن داستان. و اینکه آیا او زنده است؟!
سعی کنید به صورت کامل توضیح بدید!
مرلین یکی از پادشاهان زمان باستان مشنگ ها بود . او بعد از چند سال کشف کرد که قدرتی خارالعاده دارد و کم کم چگونگی استفاده از این قدرت ها را کشف کرد . او فهمید یک جادوگر است بدین ترتیب از شاه بودن کنارگیری کرد و استعفا داد و به جنگل های اسپانیا سفر کرد . او در حین سفر به جانور های جادویی چون اژدها و اسب تک شاخ برخورد کرد و اولین چوبدستی را از موی تک شاخ به وجود آورد. همچنین ورد های بسیاری را اختراع کرده و به ثبت رسانده است. او در اسپانیا با خانمی آشنا شد و با او ازدواج کرد و فهمید که آن خانم هم از قدرت های جادویی برخوردار است . پس ما جادوگران همه از نسل مرلین اولین جادوگر تاریخ هستیم . شایعه هایی مبنی بر زنده بودن مرلین در سراسر جهان وجود دارد اما مرلین مانند همه ی جادوگران روزی چشم از جهان فروبسته است . امکان دارد مرلین یش از اندازه ی معمول عمر کرده باشد اما سرانجام با دنیا و جادوگری وداع گفته است.
مرلین زندگینامه ی خود را نوشنه است و اکثر داستان های در باره ی او از زندگی نامه ی او اقتباس شده و به تالیف در آمده است. یکی از داستان ها مجموع مشکلاتی است که که در جنگل های اسپانیا برای او پیش آمده است: پاهایم از خستگی توان راه رفتن ندارد. اسب هایی که با خود از دنیای بدون جادو آورده ام از دستور های من سربازده اند و مرا در این جنگل تاریک رها کرده اند. آی ای پروردگارا به فریادم برس. من اولین جادوگری ام که تو مرا خلق کرده ای پس مرا از خطر ها حفظ کن. پروردگار دنیای جادوگری کمکم کن من دست کمک به سوی تو دراز می کنم دست مرا رها مکن من ... آه دیگر توان راه رفتن ندارم ..اما در دوردست ها نوری مرا به سوی خود فرا می خواند . آری پروردگارا من باید با سختی ها مبارزه کنم و به اغوش نور بروم. و اوه پروردگارا من از وجود چوب جادوگریم غافل بودم!! حالا برای این چوب می خوانم: هلپمیگاد .و او بعد از زمزمه کردن این ورد جانی تازه در بدنش به وجود می آید و از قدرت سرشار می شود. ( او با خود گفته است help me god) و چنان سریع تلفظ کرده که حالت یک ورد شفا بخشی به خود گرفته است.
این بود یکی از داستان های مرلین از زبان خودش .( ببخشید یک مقدار قلم فرسانه شد از زبان مرلین بوده دیگه!!! )


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
1- یه نمایشنامه بنویسید که در اون چگونگی اجرای یکی از این دو تا ورد رو که گفتم رو شرح میدید. چه جدی چه طنز. 5 امتیاز داره!!


بروی تخت خوابم در خوابگاه دراز کشیده بود. همان طور که به کلاس طلسمات آن روز فکر میکردم ورقه ایی که مربوط به امتیازات تکالیفم بود و زیرش با خطی نه چندان خوانا تکالیفم را نوشته بودم می نگریستم!
سوال اول!
افراد را یکی یکی در ذهنم مرور کردم! چه کسی قبول میکرد در مقابل من بایستد تا این طلسم را بروی او اجرا کند و چه کسی حاضر بود 2 ساعت از وقتش را بدون جادو طی کند! هیچ کس و این محال بود!
راه حل های زیادی به ذهنم می رسید که البته هیچ کدام در آخر نتیجه ایی در بر نداشتند!
شاید می توانستم چیزی خود بوجود بیاورم ....چیزی شبیه به یک عروسک! ولی نه...فایده ایی نداشت... عروسک که جادو نمی کرد و در هر صورت من نمی توانستم نتیجه کار خود را ببینم!
شاید زمان زیادی می گذشت و من هنوز به برگه در دستم خیره شده بودم!
ناگهان جرقه هایی نمایان شد. شاید یه فکر خوب.....! اوه..بله! این بسیار عالی بود!
از جا بلند شدم.... به ساعتم نگریستم. نیم ساعت وقت تا زمان خاموشی باقی مانده بود. اگر عجله می کردم حتما موفق می شدم! نیک بی سر بهترین کسی که کم ترین احتیاج را به جادو داشت و تنها لازم بود کمی ملایمت به خرج بدهم! از تالار عمومی بیرون آمدم! همه در حال متفرق شدن! ناگهان در یک سو او را دیدم که به سمت پله ها می رفت. تا غیب نشده بود باید او را متوجه خود می ساختم!
سرانجام پس از در خواست های مکرر راضی شد که این کار را انجام دهم!
چوب دستی را بیرون آوردم! بار دیگر به ساعتم نگریستم...تنها 15 دقیقه! چشمان خود را بستم! متمرکز شدم.... چوب دستی مستقیم در میان چشمان افتاده نیک بود!
_نومجیکیوس!
نشانه رفتم!.....چشمانم را باز کردم. احساس می کردم تا حدودی در کارم موفق شدم! به صورت نیک نگریستم. کمی آشفته و سرگردان به نظر می رسید! چیزی نمی گفت. این طور حس می کردم که نمی داند کجاست! بدون هیچ حرفی از من دور شد. خواست از میان یکی از دیوار ها عبور کند اما دیگر نمی توانست!
خوش حال به سمت خوابگاه به راه افتادم!

2- شرح چگونگی اجرای "ماکانئون" که 2 امتیاز داره! به خاطر ادی!

ورد ماکانئون را باید بر خلاف طلسم های دیگر در کمال بی صبری و عصبانیت به کار ببرید. داشتن تمرکز باعث می شود طلسم پس از برخورد به شخص مورد نظر او را عصبانی کند تا حدی که ممکن از طلسم مرگ استفاده نماید.
این ورد باید مستقیم به سر فرد بر خورد کند. زیرا در این حالت اثر بیش تری دارد و قوی تر عمل میکند! سر رو نشونه می رید و به صورت ناگهانی که فرد هم قافل گیر بشه و یه ذره بخندید طلسم رو فریاد می زنید. در این صورت دیگه اون بدبخت فرصت سنگر گرفتن هم نداره و حتما بهش برخورد می کنه!

3- توضیح یک طلسم که باید مثل من توضیح بدید و عواقب درست انجام ندادنش رو هم بگید! میتونید به تاپیک ساخت طلسمات برید و کمک بگیرید! که 8 امتیاز داره!
راشم ماران:
طلسمی ساخته شده از افکار درونی شخصی صامت است. این طلسم توسط ماروس ریمان به صورت کاملا ناگهانی و به دلیل خواست درونی شخص ساخته شد. ماروس بیش ترین سال عمر خود را در اتاق کوچک خانه ایی گذراند. او که از جامعه جادوگری ترد شده بود خود را مغبون و اضافی حس می کرد. پس از چند سال او را دیوانه خواندند. تا بالاخره در یکی از روز های سرد زمستان که ماروس چوب دستی خود را در دست میگیرد و در ذهن چیزی را زمزمه میکند که منجر به پدیدار شدن حفره بزرگی در دیوار می شود.
او از آن جا بیرون می آید و ناپدید می شود.
برای گفتن طلسم برای مانند همیشه تمرکز داشته باشیم. در ذهن چیزی را که می خواهیم از صمیم قلب در نظر بگیریم. باید تنها خواسته درونی ما باشد. و طلسم را آهسته در ذهن و با آرامش می خوانیم!

عدم تمرکز و قصد به بازی گرفتن این طلسم منجر به تبدیل شدن خواسته مورد نظر به مخالف آن است. یعنی اگر ماروس تمرکز به اندازه کافی نداشت اتاق برای همیشه مانند یک زندان می شد و او دیگر نمی توانست بیرون آید!
گرمای این طلسم زیر 0 درجه و حدود -5 درجه سانتی گراد است. این طلسم انرژی بدن را می گیرد و گرم می شود!

مرلین دقیقا که بود؟! معروفترین داستان درباره ی او و خلاصه ای از آن داستان. و اینکه آیا او زنده است؟!
مرلین یکی از نخستین جادوگرانی ست که توانست چوب دستی را بوجود آورد. در زمان قبل از مرلین مردم از دست ها و چشمان و یا اعضای بدن خود به عنوان چوب دستی استفاده میکردند که این بسیار خطرناک بود. مرلین ابتدا با استفاده از سنگ می خواست قدرت درونی خود را که منجر به وجود آمدن جادو می شد را به سنگ منتقل کند. اما این در این کار نا موفق بود! او این عمل را بروی مقدار زیادی از مواد مختلف امتحان کرد و در پایان توانست خاصیت جذب کنندگی بالا را در چوب بیابد! البته چوبی که از درخت بلوط یا سرو بدست می آمد.
این چوب شکلی متفاوت با ظاهر امروزی خود دارد. تا جایی که در قدیم ماگل ها آن را به عنوان یک چوب خشک به سطل های زباله خود می انداختند!
از آن به بعد مردم یاد گرفتند که با کمک چوب دستی کارهای خود را بهتر و کم خطر تر انجام دهند. از آن به بعد مرلین تنها در فکر ساختن انواع طلسمات مختلف بود. او که تنها 36 سال داشت موفق به کارگیری انواع طلسم ها شد و از این رو از او به عنوان خدای جادو و یا یاد می کنند!
او با این اختراع توانست کمک زیادی به جوامع جادوگری کند و به کار آمد ترین خدمت را عرضه دارد! او نام خود را برای همیشه در تاریخ جادوگری که نخستین صفحات آن نیز به دست خود او نوشته شده است ماندگار کند!
معروفترین داستانی که در مورد نقل شده است این می باشد که:
گویند در زمان به دنیا آمدن مرلین جادوگری می زیسته است که قیافه بسیار مشابهی با مرلین داشته است. وقتی مرلین به دنیا می آید آن جادوگر پس از دیدن او از دنیا می رود!
بعد ها مرلین پس از تحقیق و جست و جو به نتیجه ایی می رسد که برای هیچ کس قابل باور نبود! آن جادوگر که آسارامتریوس نام داشته است یکی از بزرگ ترین جادوگران و قدرت مندان بوده است و هم چنین با نام های بسیار معتبری در میان مردم جا افتاده بوده است پس از دیدن مرلین آینده او را از چهره اش می خواند. پس به همین دلیل خود را می کشد تا در دنیای دیگر مراقب و نگهبان او باشد! روحی که به مرلین بسیار کمک های غیبی کرده بوده است!
مرلین پس از بازگو کردن این ماجرا مردم را از خود می راند چون مردم تصور می کردند مرلین روحیه ایی شیطانی دارد و باعث شده است آن ها بزرگترین حامی خود را از دست بدهند! بعضی نیز معتقد بودند که خود مرلین با چشمانی که از آن نور شیطانیت ساطع می شود مسبب این حادثه بوده است!
البته این ماجرا بعد ها از ذهن مردم پاک می شود زیرا مرلین بزرگترین و بهترین چیز را در اختیار آنان قرار داد!
بعضی ها معتقدند او در خانه ایی کوچک در یک جنگل دفن شده است و بعضی دیگر می گویند که او در قالب شخصی دیگری و با تغییر چهره هم چنان زندگی می کند! البته شایعات دیگری وجود دارد که البته هیچ کدام سند مشهودی ندارند! اما شخصا معتقد هستم که او آخرین سال های عمر خود را طی می کند!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.