بازی بین ریونکلا و اسلیترین
من بازیکن ذخیره ريون هستم و توی این بازی به جای چوچانگ جسنجوگر تیم ریونکلا بازی می کنم
بچه ای با موهای آبی کنار یک بچه با موهای سبز نشسته بود
بچه مو سبز با لحنی حاکی از تمسخر: هه! معلومه که اسلی می بره! سر 100 گالیون شرط می بندم!
بچه مو آبی غیتمندانه: ا؟ نه بابا! باشه! منم سر 100 گالیون شرط می بندم که ریون می بره!
بچه مو سبز: جون تو؟
بچه مو آبی: مرگ تو!
تقریبا تمام بچه ها یی که کنار هم روی نیمکت ها نشسته بودن در حال شرط بندی یا نشون دادن کلاه و ردا و گردنبندهای خودشون بودن هیجان در چهره ی تک تک تماشاچیان به خوبی دیده می شد
بازی کنان ناگهان یکی یکی مانند توپی شکلیک شده به زمین بازی پرتاپ شدن و صدای تشویق تماشاپیان به اوج خودش رسید از بین تماشاچیان سبزپوش صدای فیس فیس مارها به خوبی قابل شنیدن بود بچه ی مو آبی محو چهره ی بازیکنان ریونکلا شده بود!
آنیتا تریپ جدیدی آمده بود که بی اختیار همه ی چشمها روی اون زوم می شد و توی ذهن همه ی تماشاچیان یک چراغ روشن درباره ی این موضوع به خوبی نور آفشانی می کرد آنیتا برای همسر دلبندش(!) اینقدر تیپ زده بود!
و ایدی بدجور از عصابنیت قرمز شده بود و هرآن ممکن بود یک بلایی سر آنیتا بیاره!
داور وسط بازی پرید و از کاپیتان های دو تیم دعوت کرد که برای شروع بازی کنارش بایستن
داور: خب حالا دست بدین
دراکو و آنیتا به سرعت دست همدیگه رو گرفتن و ناگهان در یک حرکت کاملا بی ناموسانه، دراکو یکم آنیتا رو به جلو کشید و:bigkiss:...!( سانسوری 5 دقیقه ای!)
داور: آقای مالفوی حواستون کجاست!اینجا زمین بازییه!
و داور دست آنیتا رو می گیره و اونو می کشه کنار! و توپ رو با سرعت تمام می ندازه بالا!
اعضای دو تیم توی هم محو می شن و با سرعتی سرسام آور از اینور زمین به اون ور می رن دروازه بانها جلوی سه حلقه در حالت افقی حرکت می کنن
صدایی جیغ مانند از بلند گوها به صدا در می یاد: اوووو حالا الکسا با یک قر کمر و یک حرکت باله مانند چماقو به بلاجر می زنه تا خودی نشون بده
اونطرف زمین چو با صدای بلند در حال بگو مگو با بلیز هست!
چو: من از هر نظر بهترم من خدای کل کل من خدای رو کم کنی ام حالا داری با من در می یوفتی!
بلیز:خانوم خانوما شیطونه می گه با همین دستکشام چنان کلتو فشار بدم که مارمالاد بشه!
چو زبونکی می ندازه و از توی یکی از حلقه ها در می ره! و بلیز هم دنبالش می کنه! همون لحظه یک چیز پشمی که سرخگون رو توی پشماش قایم کرده اون طرفا پیداش می شه و بعد از یک جاخالی از چماق ایدی که با خشانت تمام می خواد اونو مورد ضرب و شتم(هین انگار فیلم جنایی شد! اقا اون تخمه رو رد کن بیاد!
) قرار بده سرخگونو به طرف یکی از دروازه ها می ندازه و چون بلیز داره با چو کل کل می کنه و بازی گرگم به هوا انجام می ده بدون مانع می ره توی یکی از حلقه ها!
- آخ جوووون!
دراکو: آنیت آنیتا خوشگله آنیت ناز من, آنیت نفس من, آنیت جیگر من, آنیت جون من ,چی شد نانازم؟!(رنگ چهره ی دارکو مثل زردچوبه زرد شده!)
آنیتا: آو دراکو تویی عزیزم هیچی بیا به کارمون برسیم!
و باز هم در یک حرکت کاملا عشقولانه، پشت دروازه ی اسلیترین....!( سانسوری به مدت 15 دقیقه!)
بلیز ناگهان سر عقل می یاد و با یک نگاه مشکوک به پشت دروازه جلوی دروازه می ایسته! البته آینشو آماده میکنه و پشت دروازه رو دید میزنه!
اون طرف زمین یونا در حال مگس پرندون و شمردن علف های روی زمینه!و هر از گاهی یک نگاه به دروازه ها می کنه!
الکتو و بلرویچ وایگور از فرصت استفاده می کنن و شروع به طرح ریزی حمله ی سه تفنگدار می کنن و سرخگونو توی دستاشون دست به دست می کنن تا می رسن به زمین ریونکلا پنه لوپه با تمام وجود سعی در از بین بردن حمله می کنه و پشمی هم هر از گاهی می پره وسط سه مهاجم تیم مقابل و با حرکات لرزشی یکم پشم خودشو به صورت مهاجم ها می زنه اما اونا دست بردار نیستن و خودشونو به دروازه ها می رسونن
پنه: آنیتا کمک ......
آنیتا از اون ور زمین با فریاد می گه: اینهمه تمرینتون دادم که چی؟ بذارین به کارم مشغول باشم!!!
و پنه و پشمی با ناامیدی به جنگ و جدل با سه تفنگ دار مشغول می شن تقریبا کار به جاهای خطرناک می رسه چون مهاجم ها بدجور دارن به پروپای هم می پیچن
پشمی یک حرکت لرزشی انجام می ده و پنه یک مشت می زنه تو چشم ایگور از اون طرف مدافع های دو تیم البته به جز بارتمیس که اون پایین روی چمن ها بساطشو پهن کرده و در حال حمام آفتاب گرفته انگار نه انگار اون بالا خبریه!خودشونو می رسونن
ایدی با تمام قدرت به پهلوی پنه می زنه و لونا با چوبش توی سر ایدی می زنه بلر پشمالو رو گرفته و داره توی دستش به شکل توپ درش می یاره و بقیه هم در حال بزن و بکوبن! و بلر پشمالوی قل قلی شده رو به طرف دروازه می فرسته و چون یونا در حال دعوا بوده پشمالو از دستش در می ره و از یکی از حلقه ها می گذره و ده امتیاز به اسلایترین داده می شه چو خودشو می ندازه وسط دعوا و بزن بزن که دوتا چماق یکی ماله ایدی و یکی دیگه ماله الکسا می خوره توی صورتش و صورتش مثل یک گوجه فرنگی قرمز می شه! و از حال می ره
الکسا با وحشت داد می زنه: آنیت چو از دستت رفت بی چو شدیم رفت!
آنیتا از اون ور زمین از پشت دروازه ها: شدیم که شدیم به من چه, برو به کارت برس, بزار منم به کارم برسم!
پنه که از عصابانیت داره منفجر می شه خودشو از معرکه می کشه بیرون و می ره طرف آنیتا و دراکو و یکی می زنه زیر گوش آنیتا!
پنه: بگو یکی بیاد تو چو رو بردن داره می میره
آنیتا که گیجه یک زیر چشمی برای دراکو نازک می کنه و دراکو سرخ میشه! و شروع به صحبت می کنه: مجهول بیاد تو!
پنه:مااااا!مجهول کیه؟
آنیتا: مجهول مجهوله برو به کارت برس!
پنه که اگه کارد می زدی خونش در نمی یومد یقه ی درکو رو می گیره و جلوی چشمان حیرت کرده ی آنیتا یک تنفس مصنوعی بهش می ده!:bigkiss:
آنیتا : خیله خب! فلور می یاد! حالا ولش کن!
پنه خنده ای شیطانی میزنه، اما باز هم اون طرفا می پلکه!
ناگهان از اون ور زمین صدای رقص و آوازی به گوش می رسه الکسا روی چوب جاروش ایستاده و داره قر می ده! و آواز می خونه! همه هم براش هورا می کشیدن و دست می زدن!و پسر مو آبی و سبز باهم در حال رقصیدن بودن! فلور الکی خودشو می ندازه به جای جستجوگر وسط معرکه و روی چوب جاروش می ایسته و حرکات موزون انجام میده!
ورزشگاه یک دست می خونن: خوشکلا باید برقصن خوشکلا باید برقصن!
پنه و دراکو وآنیتا با تعجب به اونور زمین خیره شدن!
فلور وسط معرکه چندتا عشوه ی شتری می یاد و حواس پسرارو پرت می کنه و یک ابرو می ندازه بالا سریع لونا یک بلاجر می زنه تو سر بلر و پشمالو پشمی پشمی می پره سرخگونو می گیره و می ره طرف دروازه ها! یک گل می زنه بدون اینکه بلیز از توی معرکه بفهمه چه خبره! البته باید گفت آنیتا و دراکو با دور زدن پنه لوپه باز به کار خودشون مشغول شدن!
فلور در حال رقصیدن, پسرای تیم مقابل رو مجذوب خودش کرده و از اون پایین راجر با عصبانیت داره جزوه های درسیشو می زنه تو سر خودش!
به هر حال بازی اینگونه ادامه پیدا کرد و پشمی هم دوباره امد تو معرکه و بزن و بکوب!چند ساعتی به همین منوال گذشت که کم کم تمام تماشاچیان چوبهای جاروشونو فرا خوندن و رفتن وسط زمین برای رقصیدن!تنها افرادی که نیمدن برای رقصیدن دراکو و آنیتا بودن که به کارهای جالبی تری مشغول بودن!
روزها گذشت و رقص و آواز ادامه داشت تا اینکه بعد از 4 روز
ناگهان!
دراکو: هوق اوم !
آینتا: دراکو جونم چی شد؟! به خاطر من هق هق می کنی!
دراکو : خ.....فییییی....شش...دوووووو....م!
آنیتا: اوا دراکو چت شد!
و خودشو برای عملیات تنفس مصنوعی آماده می کنه!
که دراکو ناگهان عقی می زنه و گوی زرین از دهنش می یفته بیرون!
آنیتا یواشکی گوی رو میده دست فلور و خیلی مهربون میگه:
_ اوه دراکو عزیزم! تو حالت بده! من میبرمت بیمارستان!!
و این داستان به پایان می رسه البته حکایت همچنان باقی است ....
داور: پس من کجای داستان بودم؟؟
آنیتا که داره دراکو رو میبره بیمارستان، یه مشت می زنه تو دهن داور و می گه: خب اصولا بازی هایی که فلور انجام می ده، شما همیشه در حال خوردن و خرید بستنی و البته ایندفعه با ارفاق بیشتری برای 4 روز رفته بودین خوشگذرونی!
داور:
اینم برای چاشنی بیشتر بازی کوییدیچمون!:bigkiss:حالا اگه گفتین این دوتا کین! نه حدس بزنین! معلومه دیگه آنیتا و دراکو