تكليف اول-جيــــــــــــــــغ... نه!
-چي شده پرسي؟
-ببين... اينو ببين! نامه ي دامبولمه! منو گذاشته و رفته! باورت ميشه؟
نامه را مي گيرم و شروع به خواندن مي كنم: "سلام! من رفتم. رفتم تا آينده مو جاي ديگه اي بسازم. تالار گريفندور ديگه سفيد-مفيد تازه برام نداره! ميرم تا سفيدهاي تازه پيدا كنم. هميشه به يادت هستم"
-هق هق... من بايد برم... فين فين... من ميرم دامبولو پيدا ميكنم!
-صبركن. منم باهات ميام. هرچي باشه منم تا حالا چند تا كلاس خصوص با دامبل داشتم. تو ميخواي كجا دنبال دامبل بري؟
-نميدونم. ولي پوتين هاش دم در خوابگاه نيست پس حتما پياده ميخواسته به يه جاي گل آلود بره. تنها جاي گل آلود اين اطراف جنگل ممنوعه اس. البته رفتنش به جنگل ممنوعه با فرضيه من در مورد اينكه رفته تا با تسترال سفر كنه جور در مياد.
من:
چند دقيقه بعد در حاشيه جنگل ممنوعهمن:ميگم بهتر نيست هاگريد رو هم با خودمون ببريم؟
پرسي: چه فكر خوبي. با گفتن اين جمله پرسي به سمت كلبه هاگريد مي دود.
" هاگريد. هاگريد. كجايي؟ به كمكت نياز دارم. هاگــــــــريـــــــــــد." چند دقيقه بعد پرسي دوان دوان به سمتم برگشت. "هاگريدو پيدا نكردم. شايد براي انجام وظايف شكارباني رفته تو جنگل. اميدوارم اونجا پيداش كنيم"
"منم اميدوارم وقتي داريم نعره ميزنيم صدامونو بشنوه بياد كمك" من گفتم.
چند دقيقه بعد از چند دقيقهمدتي كه تنه به سال مي زد از زماني كه چشمان دو نفرمان با آخرين پرتوهاي نوراني خورشيد وداع كرده بود مي گذشت. اما بدون ذره اي ترس به راه خود ادامه مي داديم.
-ميگم اين صداي چي بود؟
-صداي شكسته شدن چوب خشك زير پاي من! ببين الفياس اين چهارصد و سي و ششمين بار بود كه اين سؤال رو پرسيدي و من اين جوابو بهت دادم.
-نه! منظورم اين صدا نبود منظورم اون صدا بود!!
كدوم اون صدا؟ اما صداي نعره خفيفي كه اكنون به صورت گنگي شنيده مي شد پرسي را ساكت كرد.
-همين اين صدا رو مي گفتم!
-نمي دونم صدها موجود توي جنگل زندگي مي كنند كه اتفاقا چهل درصدشون بي آزارن اون شصت در صد باقي مانده هم همون گراوپه كه كتك خورش ملسه!
-اميدوارم.
همچنان در دل جنگل پيش مي رفتيم كه ناگهان وارد محوطه بي درختي شديم.
-ببينم, چشماي من ديگه طاقت ديدن درخت نداره يا واقعا اينجا لخت لُخته؟
-اينجا رو چرا اينطوري كردن؟ مطمئنام گراوپ هم بايد ده سال كار مداوم كرده باشه تا بتونه اينجا رو اينطوري پاكسازي كرده باشه.
هر دو اندكي در محوطه بي درخت پيش رفتيم كه تخته سنگ صيقلي و صافي از چند ده متري توجه ما را جلب كرد.
-عجب تخته سنگ محشره ايه. جون ميده برا سرسره سواري.
دو نفري لحظه اي همه چيز را فراموش كرديم و به سمت تخته سنگ يورش برديم كه ناگهان موجودي عظيم الجثه به سمت ما هجوم مي آورد. گلوله بزرگ سياه رنگي كه در نگاه اول درخشش دندانهايش خون را در رگها منجمد مي كرد. بالهاي بزرگ و سياهش آسمان را يكپارچه مي پوشاند. ما در پي تلاش براي ايستادن زمين خورديم و تنها كاري كه پس از آن انجام داديم اين بود كه محكم گوشمان را بگيريم تا از صداي جيغ مانند آن موجود كر نشويم.
بلند ميشوم و مي ايستم. دهانم خشك شده و توان حركت ندارم. چشمانم بي اختيار بر اژدها قفل شده است. زانوانم ميلرزند و حفظ تعادل برايم سخت است. حتي توان فرياد كشيدن را هم ندارم. شوك ناشي از ديدن آن موجود نفس كشيدن را هم از يادم برده است.
اژدها چند قدم عقب مي رود و روي تخم مرغ اژدها
-كه تا آن لحظه فكر ميكرديم تخته سنگ است- مي نشيند.
-پاشو وايسا پرسي. پاشو ديگه. اگه بفهمه كه ما ازش ترسيديم حتما ما رو ميخوره.
-يعن... يعني تو... تو الان... نَ... نترســــــيدي؟ پرسي گفت.
-چرا! اما نبايد بذاريم اون بفهمه. ناسلامتي من توي يه جلسه مراقبت از موجودات جادويي شركت كردم.
هر دو مي ايستيم و من در چشمان ريز و سياه موجود خيره ميشوم.
موجود كه گويي از چيز دردناكي رنج يبرد جيغ جانكاه ديگري مي كشد و به من خيره ميشود. اين صدا آخرين قطرات جوهره ي شجاعتم را تحليل ميبرد. سعي ميكنم آخرين گفته هاي پروفسور دنيس را به ياد بياورم.
"
بعد از اينكه مقداري غذا كه بستگي به نوع جونور داره بهش داديد ...". به اطراف نگاه ميكنم و پرسي كه بغل دست من ايستاده.
در يك لحظه عنان اختيار از كف ميدم و دو دستي پرسي را به جلو هل ميدم.
پرسي روي تكه چوبي سكندري ميخورد, تكه چوب مي شكند و پرسي زمين ميخورد. اژدها كه منتظر حركتي از سوي ما بوده هجوم مي آورد و من چشمانم را مي بندم. وقتي دوباره چشمانم را باز ميكنم پرسي رفته است. اژدها از سر رضايت خرخر ميكند و حريصانه به من چشم دوخته است.
ديگر تحمل نمي آورم. درست روبروي من استاده و نميدانم چرا حمله نميكند و مرا نميخورد. جيغ ميكشم و به سمت محوطه انبوه از درخت برميگردم اما پيش از آنكه به جاي امني برسم در دستان اژدها اسير ميشوم. مرا درست به سمت دهانش مي برد و ميخواهد مرا بخورد. پيش از آنكه مرا در دهانش بگذارد بيهوش شده ام.
-الفياس پاشو. پاشو ديگه. همه چي روبراهه. من اينجام. پاشو جامون امنه.
-چي شده؟ من مردم؟ اينجا بهشته؟ به سختي سر جايم مينشينم و به اطراف خيره ميشوم. زمين زير پايم ليز و لغزنده بود و ديواره هاي اطراف به كندي حركت ميكردند. وجود نبض ضعيفي بر روي ديوارها حالم را به هم ميزد. سرم را تكان ميدم و به طرف ديگر خيره ميشوم. دامبلدور به همراه هاگريد آنجا ايستاده اند.
-دامبل! هاگريد! شما اينجا چه كار ميكنيد؟
-ما الان توي شكم اژدها هستيم. البته اگه بشه اسمشو گذاشت اژدها. اون يه موجود منحصر به فرده كه هاگريد اونو از روسيه آورده اينجا. من داشتم ميرفتم تا سفيد مفيد براي خودم پيدا كنم كه با اون روبرو شدم و اون منو خورد و ديدم هاگريد هم اينجاس. خدا شما سفيد-مفيد ها رو رسوند اينجا! تنها با هاگريد داشتم دق ميكردم!
-چي؟ همه اينا زير سر توئه هاگريد؟ ميكشمت.
-نه من فكر نميكردم اون خطري داشته باشه. اون كوره و اگه جلوش سر و صداي زياد درست نكنين شما رو اذيت نميكنه!
به ياد صداي شكستن چوب زير پاي پرسي و خورده شده او و جيغ زدن خودم و خودره شن خودم مي افتم. همه اش تقصير خودم بوده اما اهميتي نميدم. چوبم را بالا ميبرم هاگريد را نشانه ميگيرم و نعره ميزنم: بگيـــــــــج!!!!!
پرتو سرخ رنگ بيهوشي مستقيم به سينه فراخ هاگريد ميخورد اما به دليل خون غولي اش منعكس مي شود. آخرين چيزي كه به ياد دارم اين بود كه سعي كردم از طلسم خودم جا خالي بدهم!
تكليف دومسه نوع جفت پا وجود دارد:
1)جمجمه 104 پارچه: وقتي موجودي مثل يك اژدها يا غول به شما جفت پا بزند اين حالت پيش مي آيد.
2)دندونا تو معده: وقتي موجودي مثل بچه اژدها يا غول نارس به شما جفت پا بزند اين حالت پيش مي آيد.
3)سرويسينگ دهان: وقتي موجودي مثل هيپوگريف يا تسترال به شما جفت پا بزند اين حالت پيش مي آيد.
شيوه جفت پا زدن از حيواني به حيوان ديگر متفاوت است و اصولا هر حيواني در جفت پا تو دهان صاحب سبك است. اما اصولا براي انجام اين كار پنچ پيش زمينه براي موجود نياز است كه با داشتم هر كدام جفت پاي او قوي تر ميشود:
1)كلاس كاراته
2)كلاس تكواندو
3)كلاس كنگ فو
4)كلاس جيت كان دو
5)كلاس خصوصي با بروسلي
و البته چند شرط براي اجراي اين عمل مورد نياز است كه در ذيل به آنها اشاره مي شود:
يك عدد مصدوم- يك عدد دهان مصدم- دو عدد پاي حيوان- دو عدد موجود(شامل جفت پا زننده و جفت پا خورنده)- ناخن گير براي گرفتن ناخن هاي موجود جفت پا زننده
شيوه زدن جفت پا: فاصله مناسب توسط حيوان رعايت مي شود. حيوان به سرعت به سمت انسان حمله مي كند. حيوان شتاب مي گيرد. حيوان به هوا مي پرد. حيوان پاهايش را جفت مي كند. حيوان نشانه گيري مي كند. حيوان ضربه مي زند.