لپ تاپ هر لحظه به زمین نزدیک تر میشد و با این نزدیک شدن، چشمان رودولف وحشت زده تر و دهان وینکی از شادی گشادتر.
لپ تاپ به یک سانتی متری زمین رسیده بود که ناگهان متوقف شد، سپس با یک خنده ترولی به جاذبه زمین، روی هوا شناور شد و به سمت درب اتاق حرکت کرد و مستقیما در دستان لرد سیاه قرار گرفت.
به دنبال این سرعت عمل، رودولف که دهانش از شدت وحشت به فریادی بی صدا باز شده بود، نفس راحتی کشید.
اما خنده وحشیانه وینکی کاملا خشکید و جاذبه زمین هم به شدت پوکرفیس شد.
لرد به همه آنها نگاه کرد، و سپس به لپ تاپ در دستش که تصویر تعداد زیادی ساحره در آغوش گرم رودولف، صفحه نمایشش را تزئین کرده بود.
لرد حالتی پر از تنفر به چهره خود داد، سپس چشمانش را از صفحه نمایش لپ تاپ بلند کرد و گفت:
- هکتور، نگران نباش، ما ندیدیمت، فقط سعی نکن از پنجره بپری بیرون، چمن های حیاط رو میزنی خراب میکنی با فرودت!
هکتور که خود را تا نیمه از پنجره بیرون کشیده بود، دوباره وارد شد و پیش از آنکه زیر نگاه لرد سیاه ذوب شود، خود را در یک گلدان پنهان کرد.
- ما این لپ تاپ رو میبریم رودولف. لپ تاپ خودمون ویروسی شده بود، و تو هم آخرین کسی بودی که در حالی که سرما خورده بودی اومدی توی اتاق ما. نتیجتا لپ تاپت رو میبریم قبل از اینکه ویروس هاتو منتقلش کنی!
- ارباب میشه ببخشید که من یه چیزی بگم؟
- نمیبخشیم و نگو.
- ولی ارباب...
لرد بدون توجه به رودولف دستش را روی قسمت لمسی لپ تاپ گذاشت تا ابتدا تصویر زمینه را تغییر دهد که ناگهان...
بووووم!لپ تاپ در دستان لرد منفجر شد!
لرد که چهره اش سیاه شده بود و میکوشید از تعجب چهره اش کاسته، به خشمش بیافزاید، گفت:
- فقط از جلو چشممون دور شو رودولف... تا سه میشماریم، فرار کن...
- ارباب به مرلین من خواستم بگم که به اثر انگشت حساسه!
- سه!
-
فلش فوروارد به روز رای گیری:رودولف و وینکی در سراسر خانه ریدل میچرخیدند و در دقایق آخر تلاش میکردند طرفدارانشان را بیشتر کنند.
البته مشخصا ملت با دیدن سر و بینی رودولف که به اندازه سه برابر حالت اصلی در آمده بود، چندان جذب نمیشدند.
اما در سوی دیگر، وینکی که با سرچ در گوگل موفق شده بود یک مترجم آنلاین زبان جن خانگی به زبان انسان بیابد، داشت توجه همه را به خود جلب میکرد.
بالاخره زمان رای گیری فرا رسید و رای ها در صندوق ریخته شد، و پس از آن لینی و رز سریعا شروع کردند به شمردن.
پس از انجام شمارش، لینی یک عدد کلاه وزارت بسیار بزرگ از گلدان رز خارج کرد، کلاه را به کمک تف و آب دهان تمیز کرد و به دست وینکی داد تا وینکی از شدت شادی برای وزیر شدن تشنج کند و حتی چند سکته ناقص بزند.
رز و لینی پس از آنکه از وینکی که همچنان در حال تشنج کردن بود، فاصله گرفتند، مستقیما به سوی سایت رفتند تا "ترین ها" را به راه بیندازند...