هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۸:۴۴ چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۵
#15

ارگ كثيف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۹ دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۳۲ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 486
آفلاین
من به همه ي اوناي كه فعاليتشون زياده حسوديم ميشه. و طبق ضرب المثل معروف حسود هرگز نياسود هيچ وقت رنگ اسايش رو تو سايت نديدم.
براي همين سعي كردم با دغل كاري سطحهم رو ببرم بالا و هر جا تونستم پست زدم.چون سوژه هم نداشتم دروغ ميگفتم.مثلا تو ساخت جادوي سياه:دارتن يان يه شواليه بود نه جادوگر و un pour tous, tous pour un شعارش بود.
در ضمن من چوب دستي رو اختراع نكردم كار پسر خالم بود ولي من چون حسودم سرش زير اب كردم و ......... .
در ضمن من 5678 سالم نيست.چون مي خواستم جوون به نظر بيام اين رو گفتم.من سر شورش اجنه دست كم 17500 سالم بود.حالا حساب كنيد الان چند سالم.
من از اين نيرنگ و درويي خسته شده بودم از اين فرصتي كه بهم دادين كمال استفاده رو كردم.



ارگ خيلي كثيف.


__________________________________________

بد نبود قبل از این که پست رو بزنی ، پست اول رو می خوندی .
این تاپیک ، جاییه که به کارهای خودمون اعتراف می کنیم . نه کارهای شخصیتی که در قالب اون ایفای نقش می کنیم .
پست بعدا پاک می شود .


ویرایش شده توسط ارگ كثيف در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۲۴ ۸:۵۰:۰۷
ویرایش شده توسط بادراد ریشو در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۲۵ ۱۴:۰۳:۴۱

ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
#14

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
هری پاتر : میگم کوییرل برای اینکه فعالیت ها توی مرکزمون ( سایت ) بیشتر بشه و فعالیت های ارزشی کمتر بشه به نظرت باید چیکار کنیم ؟
کوییرل اندکی فکر کرد و گفت : من پیشنهاد میکنم که تعدادی درجه ( رنک ) بزاریم تو مرکز تا فعالیت ها بیشتر بشه .
هری پاتر لبخند شیرینی زد و گفت : مثلا ...
تقققققققققققققققققققققققققققققققققققققق
در با فشار تمام به دیوار برخورد کرد و از لولا در اومد !
کوییرل : چته پیسکوت ؟ مگه نمیبینی با هری پاتر مدیر مرکز جلسه دارم ؟
پیسکوت سینه اش رو جلو داد و صدایش رو کلفت کرد و گفت : قربان برای امروز منشی وزیر رو آوردم که همه چی رو از زیر زبونش بکشیم .
کوییرل فریاد زد : پرسی ویزلییییییییییییییییییی ؟
پیسکوت چشمکی زد و از چهار چوب در کنار رفت . بله منشی وزیر سحر و جادو ( روفوس اسکریم جیور ) پرسی ویزلی را اسیر کرده بود .
کوییرل که برق شادی در چشمانش موج میزد با صدای بلند گفت : پیسکوت دستاش رو از پشت ببند بشینونتش رو اون صندلی آهنیه .
پیسکوت با تعجب پرسید : ولی پرفسور اون صندلی که برای اسیران فوق امنیتیه ! یادتون رفته ؟ خودتون گفتید !
کوییرل با عصبانیت گفت : احمق این یکی از مهمترین اسیران فوق امنیتیه!
پیسکوت : ولی پرفسور ...
کوییرل : ولی نداره زووووووود .
==== بعد از 78 دقیقه ====
پیسکوت در حالی که عرق های روی صورتش رو پاک میکرد گفت : پرفسور همونطور که گفتید بستمش به صندلی!
کوییرل : ا ... بستیش ؟ چه زود !
پرفسور کوییرل مثل برق از جاش بلند شد و رداش رو صاف کرد و به سمت اتاق اُسرا به راه افتاد ، وقتی به در رسیدند لحظه ای درنگ کرد و با لبخندی تلخ وارد اتاق شد .
کوییرل : به به پرسی ویزلی ! فکر نمیکردی که دوباره همدیگه رو ببینیم ؟
پرسی با بی تفاوتی گفت : چرا ؛ اتفاقا امروز به فکرش افتادم که ببینمت .
کوییرل که کم کم لحنش داشت تند میشد گفت : پس چرا به دیدنم نیومدی ؟
پرسی به آرامی گفت : من بارها اومد که ببینمت ولی من و قبول نکردی و ردم کردی و گفتی فقط برام پیام بفرست ! یادته ؟
کوییرل با اخم گفت : بلبل زبونی دیگه بسه . پیسکوت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پیسکوت با لکنت گفت : ب بله پ پ پرفسور ؟
کوییرل به پرسی لبخندی زد و خطاب به پیسکوت گفت : معجون راستی رو بیار ؟
پیسکوت با سردرگمی پرسید : همونی رو که به بقیه دادم رو پرفسور ؟
کوییرل سرش را به سمت پیسکوت برگردوند و فریاد زد : قویترنش رو !
پیسکوت سرش رو به عقب داد و به آرامی پرسید یه بطری ؟
کوییرل درحالی که به پرسی لبخند تنفر آمیزی میزد به آرامی گفت : نه یک بشکه !!!
پیسکوت که نمیخواست دوباره کوییرل جوش بیاره اطاعت کرد و رفت .
==== بعد از 15 دقیقه ====
بفرمایید پرفسور اینم بشکه معجون ! چقدر بهش بدم ؟
کوییرل : همش رو . صبر کن ! پرسی چرا التماس نمیکنی ؟ چرا خواهش نمیکنی که معجون راستی بهت ندم ؟
پرسی با شادمانی گفت : اتفاقا خوشحال میشم که حقیقت مشخص بشه .
کوییرل با دستش به پیسکوت اشاره کرد که شروع کنه .
پیسکوت تکه چوبی را برای باز نگه داشتن دهن پرسی گذاشت و بشکه رو بلند کرد و شروع به ریختن معجون راستی تو دهنه پرسی کرد .

قلپپپپپپپپپپپپپپپپپ قلبببببببببببببببببببب قلففففففففففففففففففففف قلب قلپ قلوپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ مقلپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ پقلپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ قلوپ قلوپ تولوپ
============ بعد از 39 دقیقه ============
پیسکوت که داشت میفتاد گفت : بس نیستش پرفسور ؟
کوییرل با حالتی نجوا گویانه گفت : نه نه میخوام به همه کاراش اعتراف کنه .

بالاخره بعد از مدت مدیدی بشکه تموم شد .
پرسی باد گلویی زد و گفت : کوییرل خوب میدونی که هیچکس نمیتونه منو مجبور کنه حرف بزنم حتی معجون راستی قوی ! در هر صورت چون من خودم میخوام اعتراف میکنم امیدوارم معجونت برای بیاد آوردن همه اعتراف هام یاری کنه .

سپس صورتش کبود شد و دهانش باز شد ( کوییرل خندید و گفت دیدی معجونم مجبورت کرد ، بله معجون اون رو وادار کرد) :
اتفاقات همه از اون وقتی شروع شد که من شناسه پرسی ویزلی رو گرفتم ، آره همون موقع بود . من دوست داشتم حالا که پرسی ویزلی رو گرفتم رفتارم همه جا مطابق با شناسم باشه : چه تو انجمن های هری پاتری و چه رول پلینگ و چه مسنجر .
دوست داشتم مثل پرسی باشم دقیق یعنی : رسمی ، کمی تا قسمتی بی ادب ، با مقام بالا ، افتخار کردن به کارها ، معروف شدن و ...
در اوایل تاپیک های زیادی زدم ولی تعدادیش بیش از پیش توجه همه رو جلب کرد مثل : مسابقات هری پاتری و طراحی سوال برای آزمون سمج .
تا اینکه مدیر سازمان ورزش و تفریحات جادویی ( در زمان وزارت دراکو مالفوی) شدم و ایده کوییدیچ رو تاسیس کردم .
روز های اول گفتم حالا که میخوام پرسی ویزلی باشم باید یه کاره ای هم باشم تا اینکه برای گرفتن نظارت درخواست دادم . اولش زیاد جدی نبود ولی وقتی که مقابله شدید مدیران رو دیدم علاقم بیشتر شد . هی درخواست برای همه فرستادم تا همه رو آسی کردم .
از اون موقع احساس میکردم رفتار مدیرا با من یه طور دیگه شده ؛ یعنی دوست دارن بیش از پیش با من مخالفت کنن .
در هر صورت من دوست داشتم که تجربه نظارت رو برای اولین بار تو جادوگران کسب کنم.
و باید بگم که برای رسیدن به نظارت به طرف همه رفتم به بعضی افراد مثل دراکو گفتم که با مدیران صحبت کنه تا راضی شن ، یا با هری پاتر و ... صحبت کردم .

باید بگم که همه اتفاقات از نظارت من شروع شد .

تا اینکه به فکر ساختن شناسه های جدید شدم که با فعالیت بتونم نظارت رو بگیرم :
شناسه هایی از جمله : تیبریوس مک لاگن : با این شناسه کارهای خوبی نکردم . در واقع توی هافلپاف رفتم و ناظراش رو ترغیب کردم که وظایفی به من بدن که مدیران رو ترغیب کنم با کارهام که نظارت رو بهم بدن .
یا شناسه لودو بگمن که گفتم شاید بتونم با فعالیت توی کوییدیچ ناظره اون بخش بشم .
یا شناسه دولورس آمبریج .
البته با این شناسه هام قوانین زیادی رو نقض کردم .
و هویت های جدید برای خودم ساختم با اسم های مختلفی از جمله :
سارا سپهری
امیر علی دهقان
سینا احمدیان
و ... ساختم.

که در هر صورت نشد و به این فکر افتادم که شناسه زدن رو ول کنم و از اونجا که توی انواع سایتهای مدیریت و نظارت رو تجربه کردم از خیر این لطف مدیران بیرون اومدم .


و باید یه چیز دیگه رو بگم :
بله اتهامات وارد شده .
وقتی من کارهای شایسته ای نکردم رفتار همه تغییر کرد و سعی میکردن من رو گناهکار خطاب کنن :
مثلا یه مدتی بود که آیدی بعضی از افراد به قول معروف بوت میشد که اولین کسی که به فکر همه افتاد این بود که من اینکار رو میکنم و همه من رو از لیستشون خارج کردن ، در واقع من اون کار رو نکرده بودم ولی وقتی این ماجرا رو شنیدم به نظرم اومد که خودم رو عامل اون کار معرفی کنم که شاید مثلا بقیه از من حساب ببرن و ... .

کوییرل : فقط همینا بود ؟

پرسی :
نه یه سری اتفاقات کوچیک افتاده که باید بگم :
مثلا وقتی من تاپیک مسابقات رو زده بودم با ناظره اون بخش صحبت کرده بودم که پستهای پشت سر هم بزنم و بهم گیر نده .

یا برای اینکه توی انتخابات ماهانه سایت یه درجه ای رو بگیرم به همه میگفتم که به من رای بدن . ( البته اون موقع اکثرا این کار رو میکردن )
باید توضیح بدم در این مورد : این انتخابات باعث شد که هر کسی هر چیزی خواست به من گفت که چرا مثلا اینطوری رای جمع کردی و ... ولی عده ی زیادی از جمله ... میومدن و میگفتن به ما رای بده یا عده ای به قول معروف رایشون واقعی بود چون دیگران بهشون درست رای میدادن .
باید برای این مثال بزنم و از این بابت از این مدیر محترم معذرت میخوام ( تقصیره خودتونه دیگه ، خودتون این معجون کوفتی رو دادید دیگه ! ) یادمه یه روز با یکی از ناظران که شناسش ... بود چت میکرد م و گفتم توی جادوگر ماه به من رای بده ، ایشون گفت :
آره فعالیت تو خیلی خوب بود ولی من به ولدمورت رای میدم .
پرسیدم : چرا ؟
گفت : اگه رای ندم ناراحت میشه .!
حالا هر طوری که میخواید این رو در نظر بگیرید اگرم نمیخواید ویرایشش کنید .

مورد بعد : یادمه که قبلا به ناظرا پیشنهاد میکردم حالا که فعالیت نمیکنی شناست رو بده من تا به نظارتت برسم البته این کار خلاف قوانینه .

حسن ختام : خیلی جاها برای ناظران کودتا کردم و ازشون جلوی مدیران بد گویی کردم که بر داشته شن و شانس من برای نظارت بیشتر شه .


جمع بندی این اعترافات میشه :
من قوانین زیادی رو نقض کردم ، برای رسیدن به خواستم همه کاری رو انجام دادم . پیشنهاد های مغایر با قوانین به افراد میدادم ، فعالیت ارزشی میکردم ، همه رو به خصوص پرفسور کوییرل رو خیلی اذیت کردم و باعث ناراحتی افراد زیادی شدم که یا الانم هستن یا رفتن .

ولی الان متوجه شدم که این کارا اشتباه بوده .
کوییرل : چه زود متوجه شدی !!!!!!!

از همه مدیران به خاطر کارهای اشتباهی که انجام دادم از صمیم قلب عذر میخوام ( معجون قدرتش ضعیف شده )

و همینجا به همه قول میدم که دیگه کارهای گذشته رو تکرار نکنم ( معجون کاملا قدرتش از بین رفته )

کوییرل : ای بابا این چه اعترافایی بود که کردی اینا رو که نمیتونم به بقیه بگم ! ول کن بابا پیسکوتتتتتتت بیا سره اینو از تنش جدا کن !


با تشکر


برو بچه ها : من 100 خط اعتراف نوشتما ! اگه دیدید شده 10 خط بدونید خفن ویرایش شده


___________________________________________________-
به پرسی ویزلی :

اصلا خوشم نمیاد توی فرومی که من ناظرشم از وب مستر ها و مدیرا و ناظرا و کلا هر یک از اعضا بد گفته بشه و یا حرفی زده بشه که بدون دلیل باشه .

اون بالا یه جمله نوشته بودی که یه ناظر گفته اگر به ولدمورت رای ندم ، از دستم ناراحت میشه .

یه جمله میگم برای رفع شک و شبه در مورد ایشون :
اگر ایشون در انتخابات ترین های سایت به عنوان جادوگر ماه انتخاب شدن به دلیل کار هایی بوده که برای سایت انجام دادن .
هیچ کدوم از مدیرا و وب مسترا ، نمیرن دنبال اعضا تا دنبال رای بگردن که حالا اگر بهشون رای ندادن ناراحت بشن .
فقط یه عده ای از اعضای عادی و یه سری ناظر بودن که این کار رو می کردن که نتیجه ش رو دیدیم ، نحوه ی برگذاری ترین ها عوض شد .

بادراد


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۲۳ ۱۷:۳۶:۳۹
ویرایش شده توسط بادراد ریشو در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۲۵ ۱۶:۲۲:۱۰

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۵
#13

ادوارد جکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از وسط سبيلاي هوريس كنار نيكي پلنگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 356
آفلاین
من هرگز ناظر خوبي نبودم!!

وقتي كه وارد هافل شدم همش با طرحو نقشه بود چون ميدونستم هافل روه ضعيفيه و ميشه توش فعاليت كرد و به همه جا رسيد فعاليت كمتر باز دهي بيشتر!!

همه جا دم از اين ميزدم به خاطر خود هافل اومدم اما نه دروغ بود!!

من برا قدرت طلبي هافلو انتخاب كرده بودم!!

در پشت صحنه مخ مونتاگو ميزدم كه اون زمان اني اسي بود و ازش مسئوليت ميگرفتم پيشنهاد ميدادم و خودم عمليش ميكردن
چون عاشق قدرت بودم!!

موفقم شدم من شياد موفق شدم

بازرس شدم
داور شدم
ناظرم شدم

همش با دوزو كلك

چه ميكنه اين معجون راستي!!


روح جنمار قديم ميكند:

[url=http://ww


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۸۵
#12

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
موضوع: حزم تار كبود


كلا اين جريان تيم كويديچ «حزم تار كبود» يه سري حاشيه ها و كلك هاي بسي خنده دار داره كه البته 90 درصدش رو نميشه گفت و خواهش ميكنم دوستان ديگه هم نگن حد اقل بزارن يك سالي بگذره بعد بگن! من فقط يه چيزي رو ميگم كه زياد خطري نيست!(به هر حال ما كلي برنامه و طرح چيديم اون مسائل لو نره اونوقت اينجا بياييم بگيم كه ديگه هيچي من يكي كه ناراحت ميشم يخورده جنبه داشته باشيد...خيال نكنيد هركي خلاف خفن تري كرده باحال تره
)

جريان از اينجا شروع شد كه شايعه شده بود براي جام كويديچ در تابستان مديران هم ميخوان تيم بدن و ما حزبي ها هم چون خيلي روابط دوستانه اي داشتيم با مديرا گفتيم ما هم يه تيم بديم !

خلاصه كار به جايي كشيد كه با كمي تفكر اين اسم انتخاب شد« حزم تار كبود» حالا چرا؟

ما گفتيم كه به احتمال زياد فينال ما ميافتيم با مديرا و يا ما برنده ميشيم كاپ رو يا مديرا! گفتيم يه اسمي باشه كه اگر ما خداي ناكرده زبونم لال تيم ما باخت! اونوقت مديرا نيان بگن كه آره ما از حزب برديم ما حزب رو سوسك كرديم حزبي ها بلد نيستن ما ازشون برديم! بايد يه اسمي ميبود كه نشون نده ما حزبي هستيم. يعني اتفاقي مثلا ما جمع شديم ولي به نام حزب نيست و اين تيم ربطي به حزب نداره! كه وقتي تيم ما باخت بياييم بگيم كه نه شما از حزب نبرديد ما تيممون حزب نبود!
اگر هم ما برديم كه 99 درصد همينطور ميشد ميومديم ميگفتيم كه آره جريان اينه و ما تيم حزب بوديم و رول نيس هاي حزب مديراي مدعي رو شكست دادن! يعني يه اسمي انتخاب ميشد كه هم بشه گفت حزبي هستيم هم بشه انكار كرد!

حزم تار كبود : حزب دموكرات ! كلمه هارو جابجا كنيد!

البته اين قضيه همون اول توسط يك «فيش فيشو مار نازنين» كه يك مار سبز دهن لق تيز و انيشتين بود(يارو احساس كرد نويسنده كتاب راز داوينچيه) لو رفت و البته مديرا هم تا اسم حزب رو ديدن ترسيدن تيم ندادن!

بقيه اعتراف ها بدجور خطري هستن و خواهشن بقيه هم نگن چون ممكنه يه اتفاق بدي بيافته!!

__
در مورد اعتراف ققنوس:
نه آقا جان اشتباه من تكذيب ميكنم ! من تقلب نكردم من فقط با شناسه خودم كه سرژ بود راي دادم و دو تا شناسه قديمي خودم رو دادم به ققي! مگه من گفتم برو راي بده؟ من همينجوري از روي علاقه و عشقي كه نسبت به اين موجود داشتم شناسم رو بهش هديه كردم به من چه ققي آي پي چنجر داشت رفت با اونا راي داد!
ققي؟



Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۸۵
#11

اندرومیداold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از معلوم نیست!دوره گردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 660
آفلاین
-نه خب ببینید من بچه ی خوبیم اعتراف سرخود هم هستم!بدون این چیزه هم می تونم راستشو بگم! گفتگو بهترین راهه!

-

- به جان خودت!

- کوفت کن!

بعد از کوفت کردن!

-خب؟

-خب!من درست یادم نیست!اما یادمه توی تمام امتحانات سوالات رو از یکی کپی می کردم بعدش مثلا می رفتم ببینم هدویگ یا استرجس ( بچه خر خونا! ) چیا رو زدن و یه ذره تغییرش می دادم!!

- همه ی امتحانارو؟

-یه جورایی!!کلی حال داد!

-دیگه؟

-آهان!اون اوایل این فرانک ( هاگرید حال!) که اومده بود توی گریف من نمی دونم چرا خوشم نمیومد ازش!!اصلا نمی شناختمش ها! از اسم فرانک بدم میومد در نتیجه از اینم بدم میومد!

-دلیل کاملا موجه ایه!

-باور کنید!بعدش با سه تا دیگه از بچه های گریف ...

-کیا؟

-یکیشونو یادمه که اونم نمی گم!شاید نخواد!!خودش اگه وجدان داشته باشه میاد می گه ... .. می گفتم! توی این انتخابات برترین های گریف اون موقع بدترین هم بود!! ما هم هماهنگ کردیم و بدترین نویسنده ( فکر کنم!!) به این بشر رای دادیم!!

-مرض داشتید؟

-به من ربطی نداره!فکرش از من نبود!نظر یکی دیگه بود!ولی از شانس بدم من اولین نفر پست زدم!( یا دومین!یادم نیست! ) ایشون هم اومد ما رو خورد ( یعنی کشمش کرد!!) و من هم به بقیه گفتم!هوی منتفیه این کار!و بعدشم رفتش از گریف بعدشم یه مدت از سایت رفت بعد دوباره برگشت!! و من تازه فهمیدم چه کار بدی کردیم!!ولی حالا اون هر جا می ره می گه من بهش گفتم بدترین!! البته اون زمان خیلی حال داد!! ولی الان عذاب وجدان دارم!

-دیگه نیست؟

-یادم نیست!


" در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد. زندگی امروز خود را به گونه ای بگذرانید که گویی همه چیز در همین یک روز است ... "


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۸۵
#10

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
- یک دو سه امتحان می کنیم ... یک دو سه !
- بناااال ! ... بگو چی کار کردی ؟!
- کار ؟ ... آقا به خدا من هیچ کاری نکردم ! ... من بی گناهم ! ... دروغ به عرضتون رسوندن ! ... من اصلا شب جنایت توی میخانه دیگ سوراخ بودم !
- چی ؟ ... بیا ! ... خودت اعتراف کردی ! ... اصلا محل حادثه اونجا بوده !
- چی ؟ ... اشتباه کردم توی کافه سه دسته جارو بودم !
- نه اینجوری نمی شه .
.... قل قل قل قل ....(صدای خوراندن معجون راستی)

- من ... من ... من تقلب کردم !
- بیشتر توضیح بده !
- من وقتی اولای ترم تابستونی هاگوارتز بود ، توی اولین جلسه دفاع در برابر جادوی سیاه ، تکلیفمو از روی آنیتا کپی کردم ! ... فقط جمله بندیهاشو عوض کردم !
- خوبه خوبه ... دیگه ؟!
- دیگه ؟ ... هیچی ! ... آهان نه یادم اومد ! ... یه بار هم جلسه آخر پرواز و کوییدیچ ، به هاگرید که معلمش هم بود گفتم یه تکلیف برام بنویسه بفرسته پیام شخصیم ! ... اونم همین کارو کرد منم همون تکلیفو به عنوان تکلیف خودم زدم توی تاپیکش ... و شاگرد نمونه اون کلاس هم شدم !
- خاک بر سر متقلب خرت !
- آخ چرا می زنی خوب ؟!
- بیا این برگه رو امضا کن ... اعترافاتته .
- چی ؟ ... این چرت و پرتا چیه نوشتین ؟! ... من همشو تکذیب می کنم !
(باهوشا با اون ضربه ای که به سر هدویگ خورد ، اثر معجون از سرش پرید !)
برگه اعترافات رو پاره کردم و از پنجره اتاق بازجویی فرار کردم و رفتم !(اتاق بازجویی پنجره نداره ! )




Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۰:۵۱ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۸۵
#9

سدی جیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۱ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۳۹ شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۰
از دنياي زندگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 185
آفلاین
- عمراً اگه من اعترف کنم
- خیال کردی...دهنشو باز کنید ...اصلا انقدر بکشید تا پاره بشه...

- من نمیخوام اعتراف کنم...
- نه...
قل قل قل...

ببینم اینجوری به حرف میارین آدمو اینجا ...


آنی بعضی جاهاشو گفت من یه جاهاشو بگم تا کله پا بشم

راستش رو بخواهید اون موقعه ای که توهافل بودم البته با شناسه قبلیم وقتی ریموس ناظر هافل شد اولین کسی بودم که بهش تبریک گفتم
اما بعد وقتی مدتی از نظارتش گذشت شروع کرد به حکومت نظامی تو هافل حتی بیچاره پیتر که ناظر دوم بود از ترسش رفت پشت اونو گرفت اما وقتی من انی و البوس جداگانه ازش انتقاد کرد یم چند تا چیز نثارمون کرد که نمیشد ازشون گذشت من هم رفتم مخ آلبوس رو زدم و بعد دیدم انی هم بدتر از ما هست اونم اومد شدیم سه نفر و پرچم ضد حکومت نظامی رو گرفتیم تو دستمون اما مدیرا یه کار خوبی کردن و ما رو با لگد پرتمون کردن بیرون نه اینکه ریموس هم یکی از مدیرا بود به همون خاطر ریشش از ماله ما کلفتر بود
اما آخر سیاست خرج دادیم پرتش کردیم بیرون ( اینجا هست که میگن مدیرا هم جز میشن میرن پی کارشون)

بعد هم هر کدوم رفتیم یه گروه دیگه

اما از اینا بگذریم من یه ناراحتی معده گرفتم از رفتن ریموس امیدوارم منو ببخش همش تقصیر این آنی بود من بیچاره رو اغفال کردن وگرنه من کجا دعوا با مدیرا کجا

ریموس جان نیایی اون دنیا یخه ما رو بگیری



اوتو بگمن را من ساختم ...
كليك بنما


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۸۵
#8

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
ایووول من به خوام بشینم تمام کارایی که کردم رو اعتراف کنم شناسه منو که می بندن هیچی از طرف همه آی اس پی ها لاک می شم ...
در ضمن این تاپیک از اون تاپیک های حاشیه دار میشه چون بعدا مطالب درونیش خیلی زود سو استفاده میشه...
یادش بخیر یکی از انتخابات دوره ونوس گفت که علی تقلب ها رو در آورد من اون زمان یه دفتر داشتم که تو اون دفتر 12 تا میل و شناسه ساختم و می نوشتم که واسه زمان انتخابات این همه میل و شناسه از ذهنم نپره...

خلاصه جاتون خالی 12 تا رای من دادم 3 تا سرژ داد دو تا دمبول داد و خلاصه تقلب بازاری بود که من در نهایت دیدم ما خیلی نامردیم و 16 تا رای تقلب کردیم با این حال علی 7 تاش رو کشف کرد (فواید آی پی چنجر)...خلاصه خیلی حال داد...
تازه منو سرژ یه کار دیگه هم کردیم (که اگه بگم سرژ منو می کشه)
بمونین تو خماریش

کلا این سرژ دوست نا بابیه من هر خلافی کردم این منو اغفال کرده


ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۳ ۲۳:۱۶:۲۴

[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۶ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۸۵
#7

بادراد ریشوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۰۲ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۵۱ سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۶
از کنار شومینه(!!!)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 182
آفلاین
یه جمله آنیتا نوشت ، کلی حال کردم باهاش !

نقل قول:
چقدر سخته اعتراف کردن! اما قشنگه!


منم می خوام خودم رو خالی کنم .

یه مدتی بود ، فکر کنم یه هفته ای میشد که روابط من و ولدمورت سایت ، ولدمورت حال حاضر ، که یه زمانی خیلی با هم بودیم ، اختلاف پیش اومده بود .

ولدی : صبر من امتحان نکن ! یه حدی داره ها !
بادراد : بینیم بابا ! ( فکری که همون موقع به ذهنم رسید : حالا انگار کیه ! )
ولدی : خیلی دوستت داشتم ، ولی الان یه طوری شدی !
بادراد : بینیم بابا !! ( فکر : برام مهم نیست ، هر طور می خوای فکر کن . )

مدتی گذشت و هر دو به ظاهر راهمون از هم جدا شده بود .
من به سمتی می رفتم که خودم می خواستم برم ، اون به راه خودش .
نحوه ترکید ، منم نمی خواستم کم بیارم از هر چیزی علیه ولدی استفاده می کردم . که بماند ....
جنگ روانی در گرفت ، توی مسنجر !! من خیلی بدم ، کلی به ولدی فحش دادم !!

ولی نمی دونم چرا اون موقع ها برام مهم نبود .

امروز هم که توی میتینگ فقط و فقط به خاطر ولدی اومده بودم ، که با کمال ناباوری من رو تحویل نگرفت .
از ملتی که میتینگ امروز بودن بپرسین ، قیافه م ین شکست خورده ها و بی حال شده بود .

اون توله سگ جیگر هم که رفت آخر میتینگ دست من رو گذاشت توی دست ولدی جیگر ! روبوسی و بی ناموسی و اینا !

البته در قسمتی از میتینگ که اثرش شد این حالت زار من (!) ولدی جملاتی رو به من گفت که عمرا تا یه میلیارد سال یادم نمیره !
خودش می دونه چی به من گفته ، منم یه کمیش رو برای شما بگم :

بهتره اول خودتون رو اصلاح کنین ، نه این که بگین اینا ارزشین . من با اینا کنار نمیام. هیچ وقت اول خودتون رو کنار نکشین ، مثل من !

خیلی وقت بود اصلا ننوشته بودم ، نوشتن یادم رفته ! کلا نوشتن چه رول چه غیر رول !!!!!!!

فقط زدم پستم رو که بگم کدورت بین من و ولدی ، اگر خودش بخواد تموم شده ، جیگرتو


فقط حذب ، فقط سرژ !


Re: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۸۵
#6

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
چقدر سخته اعتراف کردن! اما قشنگه!
خیلی وقت بود که میخواستم از ریموس قدیمی عذر خواهی کنم! بیچاره رو خیلی اذیت کردم!
قضیه این بود که یه نفر به نام پروفسور لوپین بود که انسانی فوق العاده ارزشی محسوب میشد! اونم از نوع فرند شیپ! منم که با این چیزا اصولا آبم تو یه جوب نمیره! من اشتباها فکر میکردم که اون پروفسور لوپین، ریموس لوپینه!!!
خلاصه وقتی ریموس ناظر هافل شد و دقیقا یادم نیست. اما فکر کنم به پستی که برای نقد زده بودم، گیزر داده بود. بعد منم که پیش زمینه داشتم که این یارو آدم بوقیه! به خاطر همین بهش گفتم مثل اینکه خودتون رو خیلی دست بالا میگیرید!
ریموس هم گفت که بله! دست بالا هستم!!
منم خوشم نیومد! با آلبی و اوتو که میخواستن برن، هماهنگ کردیم و الخ!

از وقتی فهمیدم که ریموس بیچاره، اون طرف نبوده، خیلی عذاب وجدان گرفتم! امیدوارم من رو ببخشه!
---
فکر میکنم اینجا جاش باشه که همه اعتراف کنن! چون تا کی میخوایم به هم بپریم؟! یه چند لحظه هم اعتراف کنیم، تا سو تفهمات رفع بشه!
وهمین!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.