هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: گروهک قطب سوم
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۸
#22

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
مرلین همچنان تو کف این قضیه بود که صدای دیگه ای به گوش میرسه:

زیییییییییییینگ!

مرلین سرشو بر می گردونه و مستقیم رو در روی گابریل خیره میشه و خطاب به اون میگه:
-برو ببین کیه

گابریل زبونشو بیرون میاره و عین پنیر پیتزا کشش میاره و طولی نیکشه که کل اتاقو زبون گابریل پر میکنه.از طرفی زنگ در همچنان داره به گوش میرسه.
-چرا من؟دفعه ی پیش من جواب دادم.حالا نوبت توئه

مرلین کلاه منگوله ایشو بر میداره و میگه:
-هیچم این طور نیست.تو داری جر میزنی!

ملت:

آخر سر صدایی مهیبی مبنی بر از بین رفتن در ورودی از راهرو به گوش می رسه و ملت با تریپ هیجان زده به دو شنل سیاه که وارد در شدن خیره میشن.دو شخص ناشناس چند قدم به جلو بر میدارن و ملت هم کورمال کورمال به سمت عقب کشیده میشن.

فرد شنل پوش شماره ی یک، شنلشو در میاره و عمامه ی بنفشش بلافاصله از سرش پایین میفته!

ملت:

کوییرل که سعی میکنه خودشو بزنه به اون راه، نگاهی سرشار از ضایع بازی به مرلین میندازه و شروع به صحبت کردن میکنه:
-آنتونین کجاست؟ :bat:
گابریل دستشو بالا میبره و میگه:«خانم اجازه!»
-بمال...
-شما با این چشم باباقوریتون چه طور نمیتونین آنتونینو ببینین؟

گابریل به آنتونین اشاره میکنه که از قرار معلوم حسابی داره ذوق میکنه!کوییرل از خشم چوبدستیشو بالا میاره و با قدرت میگه:«کروش...کروش...»، دستی به سرش میکشه و به فرد مرموز شماره ی دو، که از قرار معلوم ایوانه، اشاره میکنه و شنلشو پایین میکشه و تازه متوجه میشه که زیر شنل هیچی نپوشیده!

ملت:

ایوان:

کوییرل مشورتی با ایوان میکنه و در جا وردی رو به زبون میاره:«کروشی...» ملت از ترس خودشونو پشت سر مرلی جمع میکنن تا بهشون صدمه ای نرسه.مرلین کلاه منگوله ایشو جلوی خودش میگیره.کوییرل لبخندی شیطانی میزنه و ناگهان،

زیــــــــــــــــــــنگ!

صحنه متوقف میشه و کوییرل چوبدستیشو میاره پایین.مرلین هم عینهو اسب (!) به سمت شکم آنتونین شتاب میگیره...

-الو؟؟
-به کوییرل بگو بیاد اینجا

مرلین به کوییرل اشاره میکنه.
-با شما کار دارن!

کوییرل بلافاصله از میون جمعیت بهت زده رد میشه و به سمت شکم آنتونین خیز بر میداره.

-الــو؟(با صدایی زنونه!)
-الو و زهر مار!صد دفعه بهت گفتم این جوشونده ی منو درست کن.حالا زود باش بیا تا بلاکت نکردم!

(کوییرل محکم توی سر خودش میکوبه)
-چشم...اوکی اوکی...بای!

ملت همچنان عینهو بزغاله به چهره ی رنگ پریده ی کوییرل خیره میشن.کوییرل شنلشو روی سش میندازه و به ایوان اشاره میکنه و چند ثانیه بعد دود سیاهی از خودش به جا میذاره و به همراه ایوان می ره.

آنتونین:

...


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۶ ۱۴:۵۵:۳۹

[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: گروهک قطب سوم
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۸
#21

مرلینold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۵ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۵۲ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰
از پایان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 221
آفلاین
-الو الو ؟الووووو؟شامپوووو؟

مرلين خشمگين ميشه و گوشي رو محكم فرو ميكنه تو دهن دالاهوف و يه ضربه هم ميزنه كه گوشي به درون معدش فرو بره.بعد ميره جلوي دالاهوف و با عصبانيت بهش خيره ميشه.صداشو آروم ميكنه و ميگه :

-ايوان گوشي روم قطع كرد.من خيلي بدم مياد از اين حركت.الان اينو رو تو جبران ميكنم !
دالاهوف درون فكرش:الان ردتون رو گرفتن ميان دهنتونو صاف ميكنن.اين شكنجه ها يه ذره ديگه طول ميكشه..يوهاهاها !

بييييب بيييييب !

-صداي چي بود؟شبيه صداي زنگ بود ولي خيلي خفه بودا !
-آره فك كنم شبيه زنگ تلفن بود.تلفن كجاست؟حتمن يكي داره زنگ ميزنه !

مرلين كمي فك ميكنه به ديالوگ هاي رد و بدل شده بين هوكي و گابريل چيزي دستگيرش نميشه.بعد كمي بيشتر و بيشتر فك ميكنه تا بالاخره نكته جالبي به فكرش ميرسه.با خنده ميگه:

-بچه ها گوشي تو معده دالاهوفه !صدا داره از اونجا مياد !
-باب مرلين عجب كاري كرديا..يعني چي آخه؟الان يكي زنگ بزنه ما چيكار كنيم؟
-هيچ كار خاصي نميكنيم.الان بهتون نشون ميدم چجوري ازش ميشه استفاده كرد.

مرلين نزديك به دالاهوف ميشه.دستش رو شيكمش ميكشه و كمي اينور واونور ميشه تا بالاخره دكمه تلفن رو پيدا ميكنه.رو دكمه فشار ميده و بعد بلافاصله گوشش رو ميچسبونه به شكم دالاهوف !

صداي خيلي گرفته :الو الو..مرلين خودتي عزيزم؟مرلين خودتي جيگرم؟اوووه مرلين خودتي؟چقد صداهاي عجيبي مياد؟دستشوئي عزيزم؟

مرلين دهنش رو به شكم دالاهوف نزديك ميكنه و ميگه :

-نه عزيزم يه مشكلي پيش اومده اينجا..اين صداهاي كلاهه كه داره در مياره.بيچاره شكمش درد ميكنه !
-اههه چقد بي ادبه !اييييييش !اصنم قطع ميكنم،بعدن بهت ميزنگم !

مرلين دكمه رو فشار ميده و به خيال اينكه صدا قطع شده ميگه:

-چه بهتر !
-چييييي گفتي مرلين؟با من بودي؟نميدونستم خيلي نامردي.حالا كه اينجوريه اصن امشبم نميريم با هم رستوران .اصن ديگه اسم منو نيار !خدااافظ !
-


[b][size=medium][color=6600FF][font=Arial][url


Re: گروهک قطب سوم
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۸
#20

كلاه گروه بندی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۶ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۲۵ سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹
از گنجه ي خاك گرفته دامبلدور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 42
آفلاین
اونطرف خط ایوان گوشی رو قطع میکنه تا بره به وضعیت عله رسیدگی کنه و اینطرف خط هم مرلین چون گوشی رو دیگه گرفته دستش و برای اینکه ضایع نشه و ملت نفهمن ایوان قطع کرده ، محکم گوشی رو میزنه تو سر انتونیون به طوری که انتونیون نمیمیره ...

در این فرایندِ "برخورد گوشی با کله ی انتونیون" دکمه ی رادیال فشار داده میشه و با صدای "بیب دیب بیب بوب" شماره دوباره گرفته میشه و اونطرف خط ایوان گوشی رو برمیداره و مرلین گوشی رو دوباره میذاره دم گوشش .

ایوان: الو ؟! (صدا خیلی اهسته "عله تازه خوابیده")
مرلین ( با صدای خفنی فیلم های ترسناک ): کی صحبت میکنه ؟!
ایوان: ایوان
مرلین:بگو شامپو !!
_شامپو .
_خودتی !! (قاه قاه قاه قاه قاه)
_خیلی بیمزه ای .. تو کی هستی ؟!
_من ادم ربای انتونیوم !!

(در اونطرف خط:

کوییرل:کیه ؟!
ایوان:دزدای انتونیون ؟!
کوییرل با قیافه ی اندیشمند فیلم های جنایی: سی ثانیه مشغولش کن تا ردشو بگریم .

پایان اونطرف خط)

یک ساعت بعد ..

مرلین: بگو شامپو بچه !!
_شامپو بچه .
_خودتی !! (قاه قاه قاه) .. خب من دیگه برم حوصله ام سر رفت ..
_نهههههه نرو .. میخوای بگم شامپو بزرگسال ؟!
_اره بگو !!
_شامپو بزرگسال.
_خودتی (قاه قاه قاه)

(اونطرف خط :

ایوان: کوییرل جون مادرت ردشو گرفتی ؟! تو که گفتی سی ثانیه !!
کوییرل:دیگه پیر شدم سرعت رسیدگیم اومده پایین .
ایوان:اه .. شامپو بدن شور .
کوییرل: با منی ؟!
ایوان:نه با اینم !!

بیب .. بیب .. بیب !!

کوییرل:خوب ردشو گرفتیم قطع کن !!

پایان اونطرف خط )

و ملت مدیر به سمت مقرر یافت شده حرکت میکنند.


ویرایش شده توسط كلاه گروه بندی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۴ ۲۱:۲۹:۵۴

. A word is enough to the wise

|||


Re: گروهک قطب سوم
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۸
#19

كلاه گروه بندی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۶ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۲۵ سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹
از گنجه ي خاك گرفته دامبلدور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 42
آفلاین
اونطرف خط ایوان گوشی رو قطع میکنه تا بره به وضعیت عله رسیدگی کنه و اینطرف خط هم مرلین چون گوشی رو دیگه گرفته دستش و برای اینکه ضایع نشه و ملت نفهمن ایوان قطع کرده ، محکم گوشی رو میزنه تو سر انتونیون به طوری که انتونیون میمیره ...

کارگردان:ااااا .. پسر اخه این چه کاری بود که کردی سوژه ی اصلی رو زدی کشتی .. حالا اشکال نداره .. بند و بساط و جمع کنید بریم تا ناظر بیاد این پستو پاک کنه یه نفر دیگه ادامه بده ... مواظب باشید اثر انگشت جا نذارید .

پ.ن: این پست زنبیله


ویرایش شده توسط كلاه گروه بندی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۴ ۲۱:۰۲:۰۹

. A word is enough to the wise

|||


Re: گروهک قطب سوم
پیام زده شده در: ۸:۱۷ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸
#18

عمــــه مارج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۲۲ شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵
از زیر شنل لردسیاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 141
آفلاین
زمان: شب
مكان: قصر مديران
موقعيت: شروع خواب عله!!


عله درحالي كه دستار بنفش كوييرلو باز كرده، داره سيم سرورش رو تميز ميكنه و قسمتهايي رو هم "ها" ميكنه و دوباره مشغول ميشه.

صداي خنده ي بلند و وحشتناكي مياد، سرش رو برميگردونه و با صورتي به رنگ آبي و چشمهايي كه قرمزن واجه ميشه:

دور و ور عينكي، آْتيش بلند زبانه ميكشه و همه چيز ميچرخه و...

خب! خب! خب!
بريد كنار كه عمه مارج رسما وارد ميشود، ريپر شما عجالتا اون سيم رو بيار واسه من تا قشنگ باهاش اين عينكي رو ناز كنم!! آهاهاهاهاها!!

ريپر با ميل فراوون دمي براي عمه مارج تكون ميده و چند بار هم پلكهاش رو باز و بسته ميكنه و كلي غمزه و اينا مياد و ميره سمت عينكي. عينكي با ديدن ريپر كه لحظه به لحظه و درحالي كه آب از دهنش سرازيره و بهش نزديك ميشه، زمين زير پاش رو مورد عنايت قرار ميده!!

ريپر كه از سر ظهر بعلت در ضيافت بودن عمه تمام سهم بلغاري عمه رو خورده بود، آروغي به افتخار عينكي ميزنه، پنجه شو بلند مي كنه و انگشت اشاره شو سمت ريش عينكي ميگيره و بهش ميخنده ( ) و سيم سرور رو برميداره و به طرف عمه مارج ميره.

عمه مارج همچنان همونطور با چهره ي آبي رنگ و چشماني قرمز به عينكي خيره شده و به محض نزديك شدن ريپر سيم سرور عينكي رو ميقاپه و چند بار دور چهار انگشت جفت شده ي دستش تاب ميدهد و دستش را بالاي سرش برده و با سيم سرور بر سر و روي عينكي فرو ميآيد.



عمه مارج كه هنوز راضي به نظر نميرسيد، بند كتوني هاي سفيدي كه پاش بود رو درآورد و همونطور كه عينكي با صورتي زخمي و خون چكان درحال گريه و زاري بود، به كمك ريپر دست و پايش را ميگيرد و بند كفش را به يكي از دندانهاي عينكي مي بندد و سر ديگر بند كفش را دور گردن ريپر و درحالي كه با حالت تهوع عينكي رو محكم درآغوش گرفته، ته مانده ي بلغاري اي كه در جيب شلوارلي اش پنهان كرده بود را به نقطه ايي در دوردست پرتاب ميكند و ريپر را براي دنبال كردن ساندويچ تشويق ميكند:

- آفرين!! برو مامانيه من!!

-

عمه مارج كه از قهر نگهاني ريپر جاخورده بود ميگه آخه چرا؟

- وو واق واق واقتاليا!!

- آخه من حالا براي تو از كجا دوغ آنتاليا گير بيارم؟! تو بيا برو دنبال اون بلغاري، من از اين عينكي برات هم كره ميگيرم هم دوغ!!

ريپر رفت و رفت و رفت!! و عمه مارج منتظر بود كه يكي از دندانهاي عينكي هم برود!! ولي عينكي ماند و ماند و ماند!! و هيچكدام از دندانهايش نماند، چون دندانهايش مصنوعي بودند!!

اينگونه بود كه عله خجالت كشيد و از خواب پريد، تا قضيه ي مصنوعي بودن موهايش هم لو نرود!!

پايان خواب عله!!

- جــــــيــــــــــــــــــــــــــغ!!

- هوي شامپو، اينقدر با اون تلفن صحبت نكن، بيا ببين عله چش شده؟! حتما باز خواب لرد رو ديده، من يكي ديگه حال ندارم پاشه بياد پس كله ام!! بــــــدو...


موندنی شو!


Re: گروهک قطب سوم
پیام زده شده در: ۲:۲۰ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸
#17

مرلینold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۵ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۵۲ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰
از پایان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 221
آفلاین
مرلين كه ميخواست خودش رو از بقيه اعضا برتر نشون بده جلو تر از همه پيش ميرفت و قدم هاي سنگيني بر ميداشت.قيافه ي مغروري به خودش گرفته بود و زير چشمي بقيه اعضاي گروه رو چك ميكرد.سرش رو بالا گرفت و نفس عميقي كشيد و به راهش ادامه داد.

-وااااااااي !

مرلين اين فرياد رو ميزنه و خودش رو به طرز عجيبي به چند كيلومتر عقب تر برخورد ميكنه.صورتش به شدت سفيد شده و نفس نفس ميزد.پرسي ميره بالا سرش و با ترس ميپرسه:

-چي ديدي مگه؟نكنه مافلدا؟
-نه باب يه موجود خيلي ريز و سياهي از زير پام رد شد.فك كنم سوسك بود !آااااه !
ملت:

هوكي با عصبانيت مياد يقه مرلين رو ميگيره.به طرز خشني بلندش ميكنه.كمي سعي ميكنه صورتش رو قرمز كنه كه خشن به نظر برسه ولي وقتي به نتيجه نميرسه با خشونت ميگه :

-مرتيكه از اون سنت خجالت نميكشي ،حداقل از اين ريشاي سفيدت خجالت بكش !تو مثلن مردي؟من فك كردم عله رو ديدي.فك كردم كوييرلو ديدي !فك كردم ايوانو ديدي !

پرسي كه كمي اونور تر وايستاده بود با خنده گفت :

-ولي هوكي اينا كه ميگي اصن ترس ندارنا.الان بين مديرا مافلدا از همه ترسناك تره !

همه ميخندن و با هيجان به راهشون ادامه ميدن.دالاهوف كه هر لحظه اعضاي گروهك به در قصر نزديك تر ميشدن قندي تو دلش آب ميشد و داشت فكر ميكرد چجوري جواب اين همه عذاب گروهكيا رو بده نا خود آگاه از دهنش پريد كه:

-ملت نظرتون چيه بريم تو گروهك.بعد اونجا من تماس بگيرم كه بيان دنبالم كمكم كنن؟

ملت وايميستن و به دالاهوف خيره ميشن.دالاهوف خودشم به خودش خيره ميشه!

-بدم نميگه ها !اينجوري شانسمون هم بيشتره !مشخص نيست اينجا چه خبر ميشه كه؟ميريم اونجا و منتظر ميمونيم بيان !آره اينجوري خيلي بهتره !

دالاهوف محكم ميزنه تو سر خودش و به شدت ميزنه زير گريه.ملت هم به صورت ميگيرنش و به دفتر گروهك آپارات ميكنن.

-----------
دفتر گروهك:

دالاهوف سعي ميكنه با استرجس تماس برقرار كنه ولي استرجس هر دفعه اونو ريجكت ميكنه.بعدش به كوييرل ميزنگه ،كوييرل ابتدا بر نميداره و بعد از چند بار خاموش ميكنه !

و ... !

خلاصه ايوان بعد از 2 روز كه دالاهوف باهاش مدام تماس ميگرفت شاكي ميشه و گوشي رو بر ميداره :

-بگو ببينم چي ميگي !
-ايوان اينا منو گرفتن.اينا منو گرفتن!
-خب خب ديگه چي؟حتمن يه هليكوپترم ميخوان الان از ما؟
-باب به خدا راست ميگم ايوان.حرفمو باور كن !اين گروهكيا منو گرفتن به شدتم دارن شكنجم ميكنن !آوردنم يه جايي به نام كهر...!

و مرلين گوشيو از دالاهوف ميگيره و ارتباط قطع ميشه!


[b][size=medium][color=6600FF][font=Arial][url


Re: گروهک قطب سوم
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
#16

روبیوس هاگرید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۷ دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۱۳ جمعه ۱۳ آذر ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 43
آفلاین
[spoiler=خلاصه]خلاصه سوژه تا آخر پست مونتگومری :
اعضای گروهک قطب سوم متشکل از برودریک بود، پرسی ویزلی، مرلین و گابریل دلاکور در یک حمله توانستند آنتونین دالاهوف یکی از مدیران رو دستگیر کنند.
آنتونین دالاهوف بسیار شکنجه شد و حالا اعضای گروهک می خواهند بقیه مدیران را نیز گروگان گرفته و سرنوشتی به مانند سرنوشت آنتونین دالاهوف برای آنها رقم بزنند.
و حالا ادامه ماجرا...[/spoiler]

مرلین دستی به ریش بلندش میکشه و میگه : خب من موافقم. الان همه مدیران توی قصرشون هستن و ما میتونیم راحت به چنگ بیاریمشون.

پرسی بعد از شنیدن اظهار نظر مرلین پوزخند زد.
- ههه! کجای کاری مرلین؟ اونا توی قصرشون کلی چیز میز امنیتی گذاشتن. تازشم منوی مدیریت دارن.

گابریل در تائید جمله پرسی میگه : پرسی راست میگه مرلین. ولی... خب ما هم یک مدیر داریم. هرچی توی قصر خطرناک باشه توسط دالاهوف خنثی میکنمیش. چطوره؟

ملت گروهک : باریکلا! عالیه.

گابریل ایندفعه روشو میکنه به طرف دالاهوف و با لحن بدی شروع به صحبت میکنه.
- فکر کنم شنفتی چی شد. ما امشب میریم خونه شما و اونجا تنها کاری که تو میکنی اینه که هر چیزی خطرناک بود اعم از طلسم های خفن، چاله ها و... باید قبلش به ما بگی. اگه بچه خوبی بودی وقتی بقیه مدیرا رو گرفتیم تو رو به امون خدا ول میکنیم. ملتفت شدی؟

دالاهوف : بله بله. صد در صد. روی کمک من حساب باز کنید.

.:: در افکار دالاهوف ::.

ای بدبختا! شما که نمی دونین من میخوام اونجا چیکارتون کنم. اونجا هرکی جز مدیرا رفته دیگه برنگشته.

.:: قصر مدیران ::.

پاق پاق!
اعضای گروهک جلوی یک قصر آپارات میکنن.
نما، نمای یک قصر بزرگ هست که بالاش یک ابر سیاهه و مدام رعد و برق میزنه.
پرسی اولین کسی بود که سکوت دلهره آور رو شکست.
- خب راه بیفتیم...


تصویر کوچک شده

[b][color=FF


Re: گروهک قطب سوم
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸
#15

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
مرلینگاه گروهک:

یا مرلینال آفتابه.یا مرلیییین.
برودریک عمامه خور را دوباره بر سر گذاشت و همان طور که دستانش را با عمامه خشک مینمود، از مرلینگاه خارج شد.
- یا پیژامه مقدس! مرلین ظهور کرده؟؟ این همه موز از کجا اومده؟
پرسی همان طور که به برنامه توجیهات فرداش نگاه میکرد گفت:
نه بابا.ادی برگشته. شیر و موز گرفته تا آنتونی شیرموز درست کنه
ملت گروهک

خوابگاه مدیران

کوییرل اشکهای خود را از گونهایش پاک کرد و همان طور که از خنده در حد خفه شدن بود، گفت: پست ناظر رو یک تازه وارد نادیده گرفت؟تازوهواردها اومدن لندنو بهم ریختن؟ایول ایول...بعدی رو بخون
استرجس بر بلیت دیگری کلیک کرد و بعد خنده بلندی سر داد: یک یارویی به اسم مری بهمون گفت کمد دیواری
هری پاتر: بلاکش کن بلیت بعدی
- این ته خندست...یارو میگه ما مدیرا همه خوابیم.
- اینم بلاک کن


گروهک


برودریک نگاهی به آنتونی که همچناندرحال شیرموز درست کردن بود کرد و بعد رو به سایر اعضاض گروهک گفت:
آنتونی که فعا مال ما شده!حالا باید مدیای دیگه رو گیر بیاریم.کسی نظری نداره؟


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: گروهک قطب سوم
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
#14

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
خوابگاه مدیران
استرجس که پشتِ کامپیوتر نشسته و بعد از مدتها به جادوگران اومده ، از روی بیکاری صفحاتِ مختلف رو نگاه میکنه : هه ، شونصد تا عکس تایید نشده هنوز ... ایول ، بیست و پنج تا مقاله هم منتظر تاییدن ... Wow ! تریلرای فیلم چهارم هم که هنوز تو دریافت فایل منتظرن اوه ! چقدر بلیت !

کوییرل با سردرگمی میپرسه : چقدر بلیت ؟! برای کی هستن ؟!
استرجس ، با خنده نگاهی به تاریخ بلیت ها میکنه : ها ! امم ، اوه ... اینا که خیلی قدیمین ... برای سالِ هزار و سیصد و یونجه ان

آنیتا : همشون خسته کنندن باب ! من همشونو قبلا اسماشونو دیدم ! همم ، میگم یکیشو باز کن که خنده باشه استر !

استرجس روی اسامی بلیت ها تمرکز میکنه : امم ، خب اینجا خیلی اسمای خنده داری هست ، امم ... بذار ببینم ... هوم ! و روی یکی از بلیت ها کلیک میکنه !


ور شکستگی کارخانه ی دستمال سازی اسکاور

مرلین نوشته :
من به عدم ِ حضور ِ آنتونین دالاهوف اعتراض دارم ، من قبلا تاپیکی با عنوان کارخانه دستمال سازی اسکاور توی دیاگون زدم ، ولی حضور نداشتن ِ آنتونین باعثِ عدم ِ پیدا کردنِ سوژه های خنده در این تاپیک شده و کاربران دیگه رغبتی به پست زدن در اونجا ندارن ! یا سریعتر ایشون بر میگردن و سوژه سازی میکنن ، یا من از همه ی مسئولیت هام استعفا میدم !

مدیران :

عله : ایول خیلی خندیدیم ، برو بلیتِ بعدی !

استرجس یه نگاهِ اجمالی میکنه به لیستِ بلیت ها و روی بلیت بعدی کلیک میکنه !


دریافت شخصیت هری پاتر

تره ور نوشته :
من مدتِ زیادی هست رول مینویسم توی سایت و نیاز به یک شخصیتی دارم که سوژه سازی بکنه ، از اونجایی که آخرین ورودِ هری پاتر به سایت اواخر ِ سالِ 87 هست ، و آخرین پستِ رولِ ایشون متعلق به اواخر سالِ 82 هست ، من این شخصیت رو درخواست میکنم

عله : وای ! ایول ! مردم از خنده ! وای منو بگیرید !

همه ی مدیران به سمتِ عله که داره از فرطِ خنده ، به جریوس ماکزیمم نزدیک تر میشه هجوم میبرن ؛ بعد از چند ساعت بالاخره عله خندش تموم میشه و آروم میشه .

عله : وای چقدر خندیدم ... من اگر میدونستم قراره یه سایتی بزنم که انقدر سوژه خنده داشته باشه ، زودتر این کارو میکردم ، از این به بعد به جای سریال مسافران میام این بلیتا رو میخونم


شکنجه گاه قطب سوم
آسپ : آنتونین ! زمین دیگه بسه ! همین الان ادی زنگ زد گفت پونصد و پنجاه کیلو موز با دوازده تا تریلی شیر و هفتاد تا گونی شکر خریده ، داره میاد اینجا ، یه آبمیوه گیری داریم ، باید تا آخر شب برای همه ی کارمندای وزارت شیرموز درست کنی !

آنتونین : !!! امم ، آبمیوه گیریش بزرگه دیگه ؟!

پرسی : آره باب ! نیم لیتر شیر با نصفِ موز و یه قاشق ِ چای خوری شکر تو هر وعدش جا میشه

ملت :


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: گروهک قطب سوم
پیام زده شده در: ۹:۳۸ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
#13

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
خوابگاه مدیران :

کوئیرل به محض اینکه در خوابگاه رو باز میکنه بوی بدی شامل بوی عرق پا، بوی سیگار، بوی عرق، بوی آشغال و چند نوع از بو های بد دیگه به مشامش میرسه ... وقتی وارد میشه متوجه میشه که یک وجب خاک کف خوابگاه رو فرا گرفته گوشه های سقف تار عنکبوت بسته و تکه های آشغال و باقی مونده غذا در گوشه و کنار تالار دیده میشه ...

رو یکی از مبل ها عله پاتر با دهن باز خوابش برده و درست بالای سرش یک عنکبوت از سقف آویزون شده و در یک سانتی دهان بازش متوقف شده

کوئیرل : بــــــــــــــــــــــــه ! اینکه پسر برادر آراگوگ خودمونه ... چطوری پسر ؟

عنکبوت هم تارش رو ول میکنه که به سمت کوئیرل بیاد اما با رها کردن تار همونجا در دهان عله پاتر میافته ...

- آایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی !

عله با افکت "قوووررررررررررت" عنکبوت رو قورت میده، دستی به شکمش میکشه و غلت میزنه از یک طرف دیگه دوباره میخوابه ...

کوئیرل وارد میشه ... در رو پشت سرش میبنده و روی یک از صندلی ها میشینه و میگه : « از وقتی آنتونین رفته همه جا کثیف شده، دیگه هیچکس نیست خوابگاه رو تمیز بکنه ... »

ایوان تایید میکنه : « دیگه کسی نیست توی کار ایفای نقش دخالت کنه برای همینم انتقاد ها روی من رفته بالا ! »

استرجس میگه : « باب حوصلمون سر رفته ... کاش آنتونین بود یه ذره بهش میخندیدیم »

بارون خون آلود در حالی که به گوشه سیگارش یک پک میزنه میگه : « همینه دیگه ... ژوونا تفریح شالم ندارن میرم معتاد میشن ... »

آنیتا که تازه از در وارد شده بلند رو به همه میگه : « بچه ها کسی از آنتونین خبری نداره ... قرار بود برای من لوازم آرایش بخره ... »

هری پاتر که تازه بیدار شده میگه : « نه بابا ... در دو ماه اخیر هیچکس رو بلاک نکردیم ... آنتونین » و همون لحظه یک عنکبوت از گوشه لبش خارج میشه

همه مدیران با هم : آنتونین


دفتر مرکزی قطب سوم :

مرلین : گابر

گابر : مرلین

پرسی : ویولت

ویولت : پرسی

هوکی به این صورت کمی تفکر میکنه و در نهایت : آنتونیون



هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.