هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: اعضاي سایت خودشونو معرفی کنن
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
#41
اسم: راهزاد
فامیل:اههههوم.

سن : اههههوم.
سعی میکنم با هرکس نسبت به سنش صحبت کنم برا همین سنمو نمیگم .

جنسیت: چیشده؟

متولد: ها چی کجا؟ آها آذری ام!

محل تولد مشهدی ام

اومممم خب بیشتر خودم تولید میکنم ! یعنی ذهنمو رو کاغذ خالی میکنم و چند هفته بعد میخونمشون بعد عرضم به حضورتون که یا میخندم یا غمگین میشم چون آدما تو لحظه کار هایی انجام میدن که شاید بعداً از دور بهشون نگاه کنند یا یادشون بیاد یا می‌خندند بهش یا غمگین میشن.
کتاب خوندن باید قویش کنم البته خودم درحال نوشتنم یک کتاب به اسم وارث که در رابطه با دنیای جادوگریه مدرسه ایی به نام ویچ آرتس که نامش رو آزمایشی گذاشتم شاید تغییرش دادم.و برنامه های بزرگی درباره این کتاب دارم.و ایده بعدی که تو ذهنمه برای نوشتنش اسمش "زاده ی مرگ" ژانرش ترسناکه و به نظرم خیلی توپ دربیاید آخه ایدشو در هیچ کجای دنیا ندیدم .
کتاب فرزند نفرین شده رو دوست ندارم چون به نظرم فقط رولینگ خواسته یک ادامه ایی بده به داستاناش تا هری پاتر از یاد کسی نره چون خلاقیتی به نظرم تو کتابش مثل کتابای قبل به کار نبرده .مگر اینکه تو فیلم چیز دیگه ایی رو نشون بدن.


چه قلب ها که شکسته نشد از زبان های بریده !
و چه حرف ها زده نشد از ذهن های پریده!
و چه چشم ها که پر از کشتی های در اشک بود .
و چه دل ها گرفته نشد از کشتی های غرق شده.


تصویر کوچک شده
[img تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق ضروریات (محل جلسات الف دال)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
#42
خیابان گریمولد انجام شد.

با دستور مربی سرکادون

ممنونم از تو نیوت، و ممنونم از سرکادون، شوالیه ی دلیر روشنایی.
پستت رو بزودی اینجا بهمراه باقی ماموریت ها بررسی خواهم کرد.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۰ ۱۴:۲۹:۰۰

چه قلب ها که شکسته نشد از زبان های بریده !
و چه حرف ها زده نشد از ذهن های پریده!
و چه چشم ها که پر از کشتی های در اشک بود .
و چه دل ها گرفته نشد از کشتی های غرق شده.


تصویر کوچک شده
[img تصویر کوچک شده


پاسخ به: دروازه ی هاگوارتز (ارتباط با ناظرین)
پیام زده شده در: ۹:۴۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#43
سلام و خسته نباشید خدمت آقای گانت ! اوممم یک نکته آیی که باید بگم اینه!
من شخصا اول رو یک پروژه برنامه ریزی میکنم بعد اواسط این راه سوژه های میدم که در رابطه با برنامه ریزیه منه!
خب قضیه فرم چیه ! من تو پخ بهت توضیح میدم .
به نظرم این مسئله رو توی پخ میگفتی بهتر بود .چون این برای من سابقه میشه که شما توضیح میدین که چرا من فرم عضوگیری دادم.و بعد طرف میگه این بابا حالیش نیست چیکار می‌کنه ! عذر خواهم !
شما با این متن یکم کاره منو پیچیده کردین!
و با توجه به سابقه شما در سایت همه حرف های شما رو میخونن و بعد باعث کم کار شدن تاپیک میشه! قرار نیس توضیحات کامل که مربوط به منه رو اینجا در حضور جمع بگید. همین که از زدن تاپیک مخالفت میکردیم برای من کافی بود .
متشکرم .
ببخشید ولی یک توصیه اول فکر کنید که با این کار چه اتفاقی میفته .
و واقعا من خنگ نیستم شاید بعد این که من درخواست دادم فهمیده باشم که چنین موضوعی بوده یا شما در شخصی می‌تونستی متوجه ام کنی.


چه قلب ها که شکسته نشد از زبان های بریده !
و چه حرف ها زده نشد از ذهن های پریده!
و چه چشم ها که پر از کشتی های در اشک بود .
و چه دل ها گرفته نشد از کشتی های غرق شده.


تصویر کوچک شده
[img تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۷:۱۰ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#44
نور آفتاب به صورتش زد و بیدار شد . اولین روزِ کاری اون تو وزارت خونه تو بخش حمایت از موجودات جادویی بود و اینو دوست داشت چون پشت میز نبود و در حال کار بود.خیلی پر انرژی لباسشو تنش کرد و در آخر پالتو رو روی دستش گذاشت و به بیرون رفت.اولین کاری که کرد نگاهی به صندوق پسته شکسته و باز نگاه کرد ، از قصد به این شکل بود که کسی شک نکنه و به سراغش نره.چوبشو درآورد و خیلی آهسته و با متانت.
-حالت اوّل!

صندوق به حالت اولش برگشت و یک نامه اونجا بود که این پیام توش بود.
نقل قول:
سلام حاج نیوت.
حالت خوبه ؟ امیدوارم که خوب باشه ! چون قراره باشه.
اععع روزی که ما بخش حمایت از موجودات جادویی رو بهت دادیم یک روز قبل رفتیم و به جن ها گفتیم که تمیز کنم اونجا و که بهت تحویل بدیم ، که دیدم شیش تا از موجودات نیس.گفتیم برای مأموریت کاراگاهات رو آماده کن! که برگردونیشون
نوکریم حاحیتون تراورز


-یعنی بذارین نفس صبح رو بکشیم بعد .

---------------------------------

سوژه

خب از شما انتظار میره یک حیوون از ذهن خودتون بسازید و ویژگی های دست خودتونه اما برعکس تمام داستان ها و رول های موفقیت آمیز شما در گرفتن این حیوون مشکل شکست می‌خورید .
نکته! : اسم حییونم با خودتون پست ادامه دار جدی و طنزِ یجوری آخر داستان شما تموم بشه که نفر بعدی بتونه موجود دیگری معرفی کنه مثلا!:
و نیاز به شیش تا حیوون با ساختار ذهنی شما می‌خوایم ! حواستون باشه چون بعداً این ویژگی ها و نقطه ضعف ها بدردتون میخوره!

بعد از تا امید شدن از گرفتن (حیوون مورد نظر)اون با سرشکستگی به وزارت برگشت و نیوت رو دید که داشت حیوانات رو چک میکرد تا ببینه چندتا دیگه نیستن.

با این کار نفر بعدی می‌تونه ماموریتشو برداره !

وزارت بهتون نیاز داره


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۹ ۷:۱۶:۴۰
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۹ ۷:۱۷:۱۸
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۹ ۹:۰۳:۳۸
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۹ ۹:۰۵:۰۴

چه قلب ها که شکسته نشد از زبان های بریده !
و چه حرف ها زده نشد از ذهن های پریده!
و چه چشم ها که پر از کشتی های در اشک بود .
و چه دل ها گرفته نشد از کشتی های غرق شده.


تصویر کوچک شده
[img تصویر کوچک شده


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹
#45
فراموشی

کوچه های تنگ خیابان های لندن تاریک تر از قبل شده بود . بخار دودکش هایی که از پنجره های خونه ها بیرون زده بود کوچه رو پر کرده بود و وسایلو از دید خارج.چراغ نیم سوزی که کوچه رو روشن خاموش میکرد ، هر وقت روشن میشد بازتاب رنگ موهای جوزفین لای بخار های دودکش به چشم میخورد . زاخاریاس آهسته قدم بر میداشت کوچه از آشغال های نوشابه های فلزی پر شده بود ،همینطور که زاخاریاس با احتیاط راه میرفت که به چیزی برخورد نکنه ولی پاش به قوطیه نوشابه میخوره و توجه جوزفین به اون سمت جلب میشه . تا صورتشو سمت زاخاریاس برد چراغ نیم سوز هم روشن شد ، آره راست میگفت چشماش معلوم نبود چه رنگیه.

-کی هستی؟چرا تعقیبم میکنی؟

زاخاریاس مصمم ولی با احتیاط جلو رفت.
-اسمم زاخاریسه .منو میشناسی!باید بشناسی ! یادت نیس؟درختِ پشت خونه شماره دوازده گریمولد ؟اون خونه درختی که درست کرده بودی!

عجیب بود جوزفین اینبار فقط گوش میکرد ، حرفی نزد و به حرف های زاخاریاس گوش میکرد.

-جوزه؟یادته کتابای مشنگ ها رو بیشتر میخوندی تا درسای کلاسو؟

بغض گلوی زاخاریاسو گرفته بود، نمیتونست به خودش بفهمونه که دوستاش جلو چشماش دارن میرن ،نمیتونست ببینه که دارن از محفل دور میشن . اونا دوستاش بودن و به هر دلیلی شناخت زاخاریاس رو انکار میکردن ، لحظه دردناکی بود.زاخاریاس با بغض ادامه داد.
-لعنتی چط...چطور نمیتونی یادت بیاری؟

جوزفین بغض سنگین و پنهانی کرده بود ،هرچی بود زاخاریاس دوست اون بود و هست ، همزمان با زاخاریاس بغض دوبرابر سنگینی کرد و آخر این بغض با فریادی شکست.

-میتونی بس کنی؟هاااا؟این زندگیه منه ! آقای بقول خودتون اسمیت من جوزفین نیستم ! اسمِ من لوسینداس نه جوزفین.
-اما جوزِ....
-گفتم لوسیندا ! الانم سرم به اندازه کافی به درد آوردی .

قطره های اشک کم کم و ریز از چشم های آبیه دریا مانندش سرا زیر میشد انگار ابر داشت گریه میکرد و حرف های زاخاریاس رعدوبرقی در ذهن جوزفین و باعث اون اشک ها شده بود.زاخاریاس باید اون نامه رو میداد ، و نمیتونست دست خالی بره پس دست برنداشت.

-با با باشه مَ...مِن میرم آروم باش! فقط اینو از من قبول کن ! این همه راه اومدم نمیتونم اینو بهت ندم . هروقت آروم شدی بازش کن.

بارون مثل اشک های جوزفین و ابر ها مثل بغض غرور آمیز زاخاریاس ترکیدن و باریدن گرفت.جوزفین دربِ کاراگاهی که کار میکرد و یجورایی زندگی میکرد رو باز کرد و بی اهمیت داخل شد و درو بست ، زاخاریاس تنهایی را غنیمت شمرد ، نشست و به دیوار تکیه داد . او از لباس های مشنگی بیزار بود ولی کاپشن چرمِ مشکی که پوشیده بود زیر بارون برق میزد و اشک هاشو که خیلی مغرور پایین میومدند پنهان میکرد .ناگهان صدایی اومد .

-هی ! نمیخوای که زیر بارون سرما بخوری ؟

زاخاریاس لبخندی زد و نور امید در درونش دیده میشد و حس پایداری که طلسم در حال ضعیف شدن بود اونو خوشحال تر میکرد.

-چیه نگاه میکنی؟نمیخوای بیای؟
-باشه ،باشه ! اومدم.

راهی که داشت میرفت درست بود ، سخت و دردناک ولی درست. به داخل رفت و کنار شومینه ایی که جوزفین کنارش دوتا صندلی گذاشته بود نشست و در حال گرم کردنه خودش بود که جوزفین با دو لیوان چای داغ اومد‌.

-خب ! آقای اسسس...
-اسمیت! زاخاریاس اسمیت.
-نمیدونم ولی حسِ عجیبی دارم.
-نمیدونم ! خانم لوسیندا .

زاخاریاس ترسید که دوباره ناراحت بشه پس اونو خانم لوسیندا صدا میزد.

-خب ! اون نامه چیه؟

زاخاریاس چیزی نگفت و نامه رو با لبخندی تو دستای جوزفین گذاشت . بارون قطع شد و زاخاریاس خشک شده بود .

-خب ! من باید برم! باید به بقیه کار هام برسم. اگر چیزی در شما تغییر کرد میتونی منو پیدا کنی یا اینکه نه ! خودتو پیدا کنی!

جوزفین حرفی نزد انگار واقعا چیزی در حال تغییر بود .زاخاریاس با لبخندِ پیروزمندانه ایی از اونجا خارج شد.


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۸ ۲۳:۱۰:۵۹

چه قلب ها که شکسته نشد از زبان های بریده !
و چه حرف ها زده نشد از ذهن های پریده!
و چه چشم ها که پر از کشتی های در اشک بود .
و چه دل ها گرفته نشد از کشتی های غرق شده.


تصویر کوچک شده
[img تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹
#46

سلام

نام نامِ خانوادگی:
گابریل تیت✔️

اگه شناسه قبلی داشتید بگین: خیر نداشتم✔️

تاریخ عضویت در سایت با اولین شناسه : 15/5/99✔️


اگر با یک موجود جادویی تو خونه برخورد کنین چه عکس العملی دارین؟ خوشحال میشم!✔️

اگر قرار باشه با یک موجود جادویی دوست شوید و یا همراه اون باشه همیشه چه موجودی رو انتخاب میکنی؟ نیفلر چون خیلی گوگولی و باحاله!✔️

موجوداتی که به نظرتون باعث آزار دیگرانه رو نام ببرید؟ بزرگ یا کوچیک فرقی نمیکنه!
غول ها✔️

آیا از جانوران شگفت انگیز ِِ ما حمایت میکنید یا برای نجات آنها آماده هستید؟
با کمال میل✔️

یک شعار برای وزارت خونه:(اختیاری!)
"نظارت،نظارت حیواناتمون رهایند"❌
-------------------
یک پیشنهاد گابریل به نظرم اصلا شعار اختراع نکن
تا فردا عصر بهتون سوژه میدم!

تایید شد خوش اومدی گابریل تیت



پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹
#47

نام نامِ خانوادگی: مگان راوستوک✔️

اگه شناسه قبلی داشتید بگین: نداشتم⁦✔️⁩

تاریخ عضویت در سایت با اولین شناسه : 20اردیبهشت 1399⁦✔️⁩


اگر با یک موجود جادویی تو خونه برخورد کنین چه عکس العملی دارین؟ می ترسم
⁦✔️⁩
اگر قرار باشه با یک موجود جادویی دوست شوید و یا همراه اون باشه همیشه چه موجودی رو انتخاب میکنی؟ نیفلر
⁦✔️⁩
موجوداتی که به نظرتون باعث آزار دیگرانه رو نام ببرید؟ بزرگ یا کوچیک فرقی نمیکنه!
تسترال ها⁦✔️⁩

نگاهی به اینا بکنید ضرری نداره (اختیاری!)

آیا از جانوران شگفت انگیز ِِ ما حمایت میکنید یا برای نجات آنها آماده هستید؟
بعضی هاشون⁦✔️⁩


یک شعار برای وزارت خونه:(اختیاری!)❌
--------------------------------------
اضافه شد خوش اومدی مگان !
تا فردا سوژه ها میرسه جغد هامون تصادف کردند .
فقط بعضی از جاخالی هاتو پر میکنم!


ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۸ ۱۸:۵۷:۳۸
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۸ ۱۸:۵۸:۴۳
ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۸ ۱۸:۵۹:۵۴


پاسخ به: دفتر حمایت از حیوانات جادویی!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹
#48
نام نامِ خانوادگی:

اگه شناسه قبلی داشتید بگین:

تاریخ عضویت در سایت با اولین شناسه :


اگر با یک موجود جادویی تو خونه برخورد کنین چه عکس العملی دارین؟

اگر قرار باشه با یک موجود جادویی دوست شوید و یا همراه اون باشه همیشه چه موجودی رو انتخاب میکنی؟

موجوداتی که به نظرتون باعث آزار دیگرانه رو نام ببرید؟ بزرگ یا کوچیک فرقی نمیکنه!

نگاهی به اینا بکنید ضرری نداره (اختیاری!)

آیا از جانوران شگفت انگیز ِِ ما حمایت میکنید یا برای نجات آنها آماده هستید؟


یک شعار برای وزارت خونه:(اختیاری!)


با پاسخ به این سوالات عضو بشید ! و باهم خوشش بگذرونیم.(البته کسی از کیف ما خبری ندارع وارد شین تا ببینید )


چه قلب ها که شکسته نشد از زبان های بریده !
و چه حرف ها زده نشد از ذهن های پریده!
و چه چشم ها که پر از کشتی های در اشک بود .
و چه دل ها گرفته نشد از کشتی های غرق شده.


تصویر کوچک شده
[img تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹
#49
مچکر جدا!
برای اولین بارم بود فک کنم پست ادامه دار شرکت میکنم و بیشتر تک پستی هام نقدِ کم تری میخورند و سعی میکنم تمرین کنم و به نکته هاتون توجه کنم!
مچکر!



پاسخ به: پایگاه بسیج دانش‌آموزی هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۹
#50
نتیجه دوئل منو جیمز پاتر متاسفانه با برد من
به سرانجام رسید

پدر مامان دوئل های هاگوارتزی رو مثل بنزین سهمیه بندی کردن و شما هم قبلا از سهمیه تون استفاده کردین بنابراین برین کنار و جلوی جایگاه سوخت ترافیک درست نکنین.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۸ ۷:۱۵:۰۵

چه قلب ها که شکسته نشد از زبان های بریده !
و چه حرف ها زده نشد از ذهن های پریده!
و چه چشم ها که پر از کشتی های در اشک بود .
و چه دل ها گرفته نشد از کشتی های غرق شده.


تصویر کوچک شده
[img تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.