هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (الفیاس.دوج)



پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۰:۱۷ دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۱
#71
چشم!

بهشون پیام شخصی بدین تا بیان و اعلام آمادگی بکنن، و همینطور داور و زمانش رو هم بگین تا شروع کنیم!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ جمعه ۱ دی ۱۳۹۱
#72
یا مدیر مو قشنگ!

من یه سوالی داشتم:
میشه الان برای درس ها استاد جانشین تعیین کرد از خود گروه استاد که دیگه تا آخر ترم، استاد جدید تدریس بنماید؟
اگر آری، چگونه و چطور؟

قربان روغن مویت!
با تشکر!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر اساتید هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ جمعه ۱ دی ۱۳۹۱
#73
دوستان برای درخواست کلاس و همینطور تغییر زمان تدریستون، حتما به اتاق مدیریت مراجعه بکنین، اینجا برای اعتراض به اساتیده در مورد نمره دادن و این مسائل!

با تشکر
جوخه بازرسی!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ جمعه ۱ دی ۱۳۹۱
#74
نتیاج جنگ برادر کشان

جدال بین دو نیروی تازه وارد و وزارتی ریونکلاو به پایان رسید!

نکته) امتیاز از 20 میباشد!

نتایج:

آقای باود: 5 امتیاز

آقای باود عزیز، وقتی که شما میخوایین دوئلی رو انجام بدین، باید با توجه به سوژه ای که داور دوئل میده، یه رول تک پستی بنویسید، که بسته به سلیقه ی خودتون میتونه جدی باشه و یا طنز. ولی باید و حتما باید با توجه به سوژه ای که داور داده رولتون رو بنویسین، در غیر اینصورت هر قدر هم خوب بنویسین بازم امتیازی نمیبره! در اینجا سوزه خیانت یکی از ریونی ها بود که شما اصلا اون رو نادیده گرفتین! از بار بعد حتما توجه داشته باشید که بیاد بر حسب سوژه رولتون رو بنویسید!
اون 5 امتیاز هم به خاطر پایان و همینطور شروع جالب پستتون بود و قانونا امتیازتون باید صفر میشد!

کینگزلی شکلبولت: 10 امتیاز
آدم مرده به حماقت خودش میخنده؟
پستت از نظر شروع خیلی خوب بود، ولی ظاهر پستت به شدت داغونه! که باعث میشه خواننده در همون اوایل از خوندنش خسته بشه!
همینطور یک سری ایراد توی جلو بردن سوژه داشتی که خیلی سریع سوژه رو جلو برده بودی! پست های دوئل تکی هستن و رول های تکی باید در یک پست هم سوژه آغاز بشه و هم ادامه داشته باشه و هم به پایان برسه! که این لازمه ی کار زیادی بر روی پسته!


یه توصیه به هر دو ی شما، پست های رول بیشتری بنویسید و بدین تا براتون نقد بشه، توصیه ی من لرد ولدمورت هستش.


برنده ی دوئل:

کینگزلی شکلبولت

برای شادی روح مرحوم تازه گذشته، آقای باود، چند دقیقه ای سکوت کنیم!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ جمعه ۱ دی ۱۳۹۱
#75
- چی شده آلبوس؟

- هنوز هیچی! ولی مثل اینکه قراره به زودی اتفاق وحشتناکی بیوفته، اتفاقی وحشتناک تر از قبل و بالطبع با خسارت ها و آسیب های بیشتر! میترسم آبرفورث، میترسم از اینکه دوباره یه جنگی بشه که نتونیم جلوشو بگیریم.

آلبوس چهره ی تک تک محفلی ها رو از نظر گذروند، بجز نگاه گرم همیگشی آرتور، بقیه با نگرانی زیادی به دستان پیر خردمند محفل نگاه میکردند که نامه ای رو در دست داشت. آلبوس بعد از مکثی کوتاه، حرفش رو ادامه داد:
- من باید برم عزیزان من، نمیتونم زیاد منتظر بمونم ولی قول میدم خیلی زود برگردم و شاید با خبر های خیلی خوشآیند و شاید با خبر های بد! ولی مطمئن باشین برمیگردم.

آلبوس بعد از گفتن این جملات، از جاش بلند شد و به سمت راهروی خانه به راه افتاد و بقیه ی اعضای جلسه نیز با قیافه ی مشایعت کنندگان مراسم ترحیم، به دنبال پروفسور به راه افتادند.

- از همه ی شما ممنونم عزیزان من، دیگه باید برم. آرتور و کینگزلی، حرف هامون رو برای بقیه بگین. آبرفورث، تو با من بیا، کارت دارم!

آبرفورث از بقیه جدا میشه و همراه با آلبوس به سمت اتاق آلبوس میرن، در باز میشه و هر دو برادر به وارد میشن:
- آلبوس تو نباید این کار رو بکنی، تو اجازه نداری که این محفل رو ....

- صبر کن برادر، من برای کار دیگه ای تو رو آوردم اینجا، حرفی که بهت میزنم باید تا وقتی که برمیگردم مثل راز در سینه ات نگهش داری، نباید به هیچکدوم از اعضای محفل این رو بگی، و باید قول بدی که محفل رو مدیریت کنی و حفظش کنی تا وقتی که من برمیگردم، با دونستن این موضوع! قول میدی؟

- باشه، قول میدم!

- حمله ولدمورت به خانه ریدل ها نقشه ی من بود، یکی از اعضای محفل رو با چند نفر از جادوگران ماهری که میشناختم، به شکل ولدمورت و مرگخوارانش در آوردم تا با حمله به خانه ریدل ها توان جنگی محفل رو در برابر شرایط این چنینی آزمایش کنم، ولی نقشه ی من فقط حمله به خانه ریدل ها بود، نه هفت تا ولدمورت!

آبرفورث بعد از شنیدن هر جمله ی آلبوس رنگش پریده تر میشد، تا اینکه بعد از شنیدن آخرین جمله ی آلبوس، دستانش رو گذاشت روی سرش دیگه زانوانش توان نگه داشتن اون رو از دست دادند و به طور غیر طبیعی روی تخت آلبوس نشست:
- منظورت... اینه که ... اون ... برگشته؟

- هنوز نمیدونم! برای همین میخوام برم، که ببینم جریان چیه، و اگه درست باشه، اعضای قدیمی محفل رو پیدا کنم و با خودم بیارم، مطمئنم این جنگ وحشتناک تر از جنگ قبلی خواهد بود و ما به نیروهای بیشتری احتیاج داریم!

آلبوس دستش رو روی شانه ی برادرش گذاشت و ادامه داد:
- نگران نباش برادر، اگه بخواییم، میتونیم دوباره پیروز بشیم! ولی باید تلاش کنیم آبرفورث، تلاش کنیم و نا امید نشیم! من دیگه باید برم، و این دستنوشته ای رو که اینجا گذاشتم رو به محفلی ها نشون بده، توش نوشتم که باید به تو اعتماد کنن و به حرفات گوش کنن، از این بابت نگران نباش!

آلبوس عقب تر رفت و با نگاه همیگشی خودش تمام وجود برادرش رو برانداز کرد و دست راستش رو به نشانه ی خداحافظی بالا برد و با دست چپش از دم فاوکس گرفت و لحظه ای بعد غرق در آتش شد و آبرفورث در اتاق تنها نشسته بود!

خانه ریدل ها:

دیوار های خانه ریدل آغشته به خون بودند، خونی که نبردی شدید را در داخل خانه روایت میکرد، نبردی که برنده ی آن صاحبان قبلی عمارت بودند و بازندگان آن، پیروز شدگان نبرد قبل بودند.

- حداقل میشه امیدوار بود که کل خونه ی پدر ماگلم رو نابود نکردن! بریم ایوان!

لردولدمورت به همراهی بقیه ی مرگخوارانش وارد خانه شدند، لرد به محض وارد شدن گفت:
- بوی خیانت میاد! یکی از افرادی که داخل خونه بود، قبلا مرگخوار بوده! ایوان، زود باش آمار رو بگو!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دوستان، وقتی که یکی یه پست جدی میزنه، نفر بعدی مختاره که ادامه ی اون رو جدی بزنه یا طنز!
امیدوارم که با این پستم بتونم کمکی به این روند جالب انگیزناک سوژه کرده باشم!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۱۰:۲۴ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۱
#76
یا دامبلدور کبیر!

سوژه ی جدید:

اثری از خورشید در آسمان مشاهده نمیشد، ابر های سیاه در حال تصرف کامل آسمان بودند، زمین و آسمان در ظلمت کامل به سر میبردند و هیچکس توان بیرون ماندن در این هوای سرد و غیر طبیعی را در دهکده ی لیتل هنگلتون نداشت، بجز غریبه ای که به سرعت در حال رفتن به سمت خانه اربابی ریدل ها بود.

فرد با سرعت زیادی در حال راه رفتن بود، انگار که از این هوا ترس دارد و یا حامل پیام مهمی ست برای ساکنان جدید خانه ی ریدل ها.

با درخشش اولین آذرخش، مرد خمیده قامت به دروازه ی اصلی عمارت رسید و هر کار کرد، نتوانست از درب اصلی عبور کند!

-‏ لعنتی، قرار نبود اینطوری بشه! قبلا هرگز اینطوری نمیشد، این ابله ها معلوم نیست چیکار کردن که نمیشه مثل آدم وارد شد!

مثل آدم! جواب را یافت، چشمانش را بست و تمرکز کرد، لحظه ای بعد، یک موش در جایی که آن مرد ایستاده بود قرار داشت. موش به سرعت از دروازه عبور کرد و خود را به درب عمارت رساند، و بعد از تبدیل شدن به پیتر پتی گرو، در زد.

-‏ کیه اینوقت شب؟
-‏ باز کنین در رو، منم پتی گرو!
-‏ اسم رمز؟
-‏ نمیدونم بابا، بعدا ثابت میکنم بهتون، زود باشین در رو باز کنین که خبر خیلی مهمی براتون دارم!
-‏ بچه ها آماده باشین، یکی اومده که میگه پیتره، اگه یه شیاد بود، بهش رحم نکنین! بیا تو.

پتی گرو خوشحال از اینکه بالاخره توانسته بود خود را به یک جای گرم برساند، با عجله وارد خانه شد و به سرعت به سمت شومینه رفت.

-‏ زود باش بگو خبرت رو!
-‏ باشه! اسمشو نبر و مرگخوارانش برگشتن! اونا همین الان توی دهکده ی کناری هستن و اونجا رو نابود کردند و وقتی اسمشو نبر فهمید که محفل از اینجا به عنوان پایگاه استفاده میکنه خیلی عصبانی شد و با یه ورد کل دهکده و ساکنینش رو به آتش کشید!
-‏ این امکان نداره، هری همه ی جاودانه ساز ها رو نابود کرده بود، و دست آخر هم ولدمورت رو کشت، امکان نداره که برگشته باشه!
-‏ من با چشمای خودم دیدمشون، مطمئنم که اسمشو نبر بود.

جمع صمیمانه و شادی که چند لحظه پیش در خانه وجود داشت، تبدیل به مراسم بدرقه ی مردگان شد. هیچ یک از مردان داخل خانه نمیتوانستند از جایشان تکان بخورند، همه به همدیگر خیره شده بودند و ترس آشکارا در چهره شان موج میزد!

-‏ چی شد؟ یکیتون خیلی زود به پروفسور دامبلدور خبر بده، بقیه هم آماده باشین که هر حرکتی شد، بتونیم مقابله کنیم.

سر ها به نشانه ی تایید تکان خورد و همگی به سرعت آماده شدند و در موقعیت هایشان مستقر شدند.

در این میان،کسی به پیتر کاری نداشت و پیتر خوشحال از این اتفاق، در حال فکر کردن به گذشته بود، که چگونه بعد از مرگش، وی را زنده کرده بودند و دوباره توانسته بود زندگی کند، باید از پروفسور دامبلدور میپرسید که چگونه این موضوع امکان پذیر شده است!

پیتر در حال فکر کردن به این موضوع بود که با فریاد «اونا اینجان» یکی از محفلی ها، رشته ی افکارش به هم ریخت و چوبدستی اش را با دست چپش گرفت و آماده ی مبارزه شد!

در همان زمان، خانه شماره ۱۳ پورتلند:

-‏ چی شده؟ چرا اینطوری شدی؟
-‏ اسمشو نبر اینجاست!

مقر شماره ۲ محفلی ها در لندن:

-‏ اون دود اونجا چیه؟ چی شده؟
-‏ لرد ولدمورت اونجا رو به آتش کشیده، دارن میان اینجا!

خانه شماره ۱۲ گریمولد:

-‏ پروفسور، اینم از گزارش هفتم! لردولدمورت همزمان در هفت جا رویت شده و همه هم مطمئن هستند که لرد رو دیدن! چیکار کنیم؟

صندلی اصلی آشپزخانه چرخید، بر روی آن آلبوس دامبلدور، بزرگترین جادوگر قرن آحیر نشسته بود!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۰:۳۱ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۱
#77
جلسه ی دوم کلاس طلسمات و ورد های جادویی:

الفیاس با عجله وارد کلاسش میشه و بدون اینکه به دانش آموزان بهت زده از سرعت عمل یه پیرمرد به سن وسال اون نگاهی بکنه، روی صندلی استادی میشینه.

- ببخشید بچه ها! خیلی دیر کردم! فکر کردم نمیتونم اصلا به این جلسه برسم! ولی خوب مثل اینکه ورد اکسیو یی که برای جاروم استفاده کردم، خوب جواب داد و سریع رسیدم! به هر حال، یکمی به من وقت بدین تا نفسی تازه کنم و بعدش درس رو شروع کنیم.

همهمه ای حاکی از رضایت در بین دانش آموزان پیچید و همگی مشغول کاری شدند تا استادشان خستگی در کند!
ده دقیقه بعد:

- خیلی خب بچه ها، ممنون از صبرتون! حالا قبل از اینکه بریم سراغ درس، تکالیفتون رو که همشونو نگاه کردم رو گذاشتم روی میزم، همتون مال خودتونو بردارین. دوشیزه ویزلی، شما تکلیفتون رو در موعد مقرر ارسال نکردین و بنابراین من نمیتونم به تکلیف شما نمره بدم! از این به بعد لطفا تکلیفتون رو سر موقع بیارین!

و اما تدریس این هفته ی ما که بر اساس خواسته های شما، بر روی دو ورد اکسیو و وینگاردیوم لوی اوسا مطالعه میکنیم. خیلی خب، کی میتونه اثر این ورد ها رو برای ما توضیح بده؟

دست فلور دلاکور همچون هرمیون مرحوم، مثل توپ بالا رفت و به شدت برای جواب دادن تلاش میکرد!

لبخندی بر لب الفیاس نشست و با اشاره ی سر به فلور اجازه ی صحبت داد.

فلور در حالیکه کمی هول شده بود، شروع به جواب دادن کرد:

- اکسیو برای فراخوانی اجسام از فاصله های زیاد هستش که میتونه بر اساس قدرت اجرا کننده ی ورد، میتونه دامنه ی عملش تغییر کنه. وینگاردیوم لوی اوسا هم برای بالا بردن اجسام و شناور نگه داشتن اونها در فضا به کار میره!

- آفرین بر شما دوشیزه دلاکور، 20 امتیاز برای راونکلاو!

فلور نگاهی به همکلاسی هایش انداخت، از اینکه برای گروهشان امتیاز کسب کرده بود، خوشحال بود.

- خیلی خب دوشیزه دلاکور، من هم خوشحالی شما رو درک میکنم! ولی بهتره به ادامه درس گوش بدین! اول میریم سراغ اکسیو. وردی که همونطوری که فلور گفت، برای فراخوانی اجسام به کار میره، بر اساس شواهدی که داریم، اولین باری که از این ورد استفاده شده در زمان قرون وسطا توسط جادوگری به نام هازل جنگجو بود که وقتی بسته بودنش برای آتش زدن، بعد از اینکه با ورد ریلیشیو تونست بندهای آهنینی رو که اونو بسته بودن رو باز کنه، از این ورد برای احظار چوب جاروی ابتدایی که خودش اختراع کرده بود، استفاده کرد.

اکسیو با توجه به وزن و نوع وسیله ی احظار شده، و همینطور قدرت جادویی فرد احظار کننده، ممکنه درست عمل کنه یا نه! ولی بیشتر مواقع به دلیل راحت بودن، با درصد خطای کمی به انجام میرسه!

و اما در مورد ورد دوم، وینگادریوم لوی اوسا، وردی برای به پرواز درآوردن اجسام، که یک ورد در سطح ابتدایی ولی بار سختی زیاد و همینطور کاربرد فراوان!

اولین کسی که این ورد رو استفاده کرد بر مبنای گزارشات تاریخی، کسی نبود جز مرلین پیر، در زمانی که میخواست آهن مورد نیاز برای ساختن شمشیر اکس کالیبور رو حمل کنه، این ورد رو اختراع و از اون استفاده کرد.

باید دقت بکنید در مورد استفاده ی این ورد، اولین چیزی که مهمه، چرخش مناسب مچ دست هستش که به عنوان نیمی از انجام کار حساب میشه! و نیم دیگه ی کار، تلفظ صحیح این ورد هست. که وینگاردیوم لوی اوسا تلفظ میشه نه وینگاردیوم لوی اوسا!

ولی باید اینو بگم که...

زیییییییییییییییییننننننننننننگگگگگگگگگگگگگگگ..........

زنگ کلاس خورد و جمله ی الفیاس نا تمام ماند، ولی با ورد ثابت نگه داشتن، مانع از حمله ی دانش آموزان به سمت راهرو شد و گفت:

اول تکالیف، بعدا زنگ تفریح!

و آه از نهاد دانش آموزان برخواست!


تکالیف:

1. ورد خنثی کننده ی اثر اکسیو چیست؟ (راهنمایی: میتوانید از کتاب استفاده بکنید!) (3 امتیاز)
2.خاطره ای از اولین اجرای ورد اکسیوی خودتو بنویسید. (7 امتیاز)
3. در مورد ورد وینگاردیوم لوی اوسا، هر چه میدانید بنویسید. (بجز مطالب تدریس شده)(5 امتیاز)
4.الفیاس چه چیزی را میخواست بگوید که نصفه ماند؟ (راهنمایی: مربوط به موضوع درس این جلسه میباشد)(5 امتیاز)
5. برای جلسه ی بعد، کدام ورد ها را دوست دارید که یاد بگیرید؟ ( 4 مورد) (برای راهنمایی میتوانید از اینجا استفاده بکنید)(4 امتیاز)
6. شما به توضیحات فلور دلاکور که در ابتدای کلاس گفته شد، چه نمره ای از ده میدهید؟ به چه دلیل؟ در صورت لزوم، کاملتر بکنید!(4 امتیاز)
7. تدریس این جلسه چطور بود؟ بیشتر میخواهید که کلاس به شیوه طنز اداره شود یا جدی؟ (2 امتیاز)


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: امتیازات دانش آموزان هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱
#78
امتیازات جلسه اول تاریخ جادوگری

راونکلاو:

دافنه گرینگراس: ۲۶ امتیاز
پروفسور مری تاوت: ۲۸ امتیاز

مجموع امتیازات راونکلاو: ۲۷ امتیاز

اسلیتیرین:

سالازار اسلیتیرین: ۲۷ امتیاز

مجموع امتیازات اسلیتیرین: ۲۷ امتیاز

گریفیندور:

گودریک گریفیندور : ۲۶ امتیاز

مجموع امتیازات گریفیندور: ۲۶ امتیاز




و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱
#79
امتیازات جلسه اول تاریخ جادوگری:

راونکلاو:

دافنه گرینگراس:
۲ ۶ ۸ ۶‏=‏۲۴ امتیاز ۲ امتیاز تشویقی= ۲۶ امتیاز
سفسطه(؟) گر خوبی هستی!

پروفسور مری تاوت:
۲ ۶ ۱۰ ۸‏=‏ ۲۶ امتیاز ۲ امتیاز تشویقی= ۲۸ امتیاز
از جوابت به سوال سوم خوشم اومد!

مجموع امتیازات راونکلاو: ۲۷ امتیاز

اسلیتیرین:

سالازار اسلیتیرین:
۲ ۸ ۷ ۱۰‏=‏ ۲۷ امتیاز
ببینم، دو بار زدی، فکر کردی دوبار حساب میکنم؟ حیف که الان تقسیم بر تعداد میشه، وگرنه حالتو میگرفتم! خوب بود!

مجموع امتیازات اسلیتیرین: ۲۷ امتیاز

گریفیندور:

گودریک گریفیندور:
۲ ۷ ۷ ۱۰‏=‏ ۲۶ امتیاز
ریش من چطوره؟ ممنون بابت شرکتت!

مجموع امتیازات گریفیندور: ۲۶ امتیاز.


با تشکر از همگی بابت شرکت در این کلاس!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱
#80
باشه کینگزلی، به پنه لوپه پیام بده که بیاد.

و آما دوئل دو ریونی عزیز!
بشابید دوستان برای جنگ برادر کشان!
زمان دوئل شما تا روز یک شنبه ی هفته ی آینده هستش.

و موضوع دوئل:
در یک پست، باید این موضوع رو دنبال بکنید:

یکی از گروه های هاگوارتز، به تالار ریونکلاو جاسوس فرستاده تا رابطه ی بچه های اونجا رو خراب کنه!
که در این بین حوادثی که اتفاق میفته و همینطور پایان ماجرا و شخص جاسوس اینا، همشون رو خودتون میتونید تعیین بکنید!

نکات مخصوص رول نویسی فراموشتون نشه!


موفق باشید و البته زنده!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.