هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۹:۴۴ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
#71
-تامی بذار اونو.نکن.
بالاخره بعد از دعوا،تام کوچک،گوشی را از دهانش بیرون آورد و به میز کوبید.
-نکن.نکن.آها.آفرین.
تام گوشی را در سرجایش گذاشت و آرام شد.
الا با اکراه گفت:
-چیز بعدی که باید یاد بگیری اینه که...
الا دو مهره شطرنج سیاه و سفید را از جیبش بیرون آورد و جلوی تام گذاشت:
-کدوم رو برمیداری؟
تام سریعا مهره سیاه را برداشت و در دماغش فرو کرد.برای لحظه ای ترس بر وجود الا چیره شد که نکند دماغ لرد کوچک از صورتش جدا شود(برای افراد زیر 18 سال،تصور این جمله ممنوع است!)
ناگهان تام کوچک،مهره را در دست الا گذاشت.الا نیز با حرکت سریعی،آنرا دور انداخت.
الا تام کوچک را در دست گرفت و از دفترش بیرون آمد و با فریاد گفت:
-از این به بعد هرکس پشت سر من یا تام کوچیک حرف بزنه ، اخراجه.
با شنیدن تام کوچیک همه صورت ها به سمت الا برگشت.
-نه از اون نظر.از این یکی نظر...!!!ینی اون تام نه.این تام.
و تام ریدل کوچک را بالا گرفت و سریعا به اتاقش برگشت.الا اصلا حواسش نبود که تام ریدل کوچک چوبدستی اش را برداشته تا اینکه یک کمد آتش گرفت.


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۹:۲۳ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
#72
وقتی بازهم خیری نشد،بلا بالا و پایین پرید و چند جرقه رنگی به آسمان شلیک کرد.
-زود یالا زود یالا.ارباب وقت نداره! :vay:
همین موقع مرگخواران همیشه در صحنه ارباب، صدایی شنیدند:
-آروم.ساختمونو خراب کردین.
مرگخواران همه به هم اشاره کردند و زیر لب پچ پچ کردن.یکی از مرگخواران به آسمون اشاره کرد و گفت:
-اونجا.اون غازه!
که با واکنش کروشیویی آیلین مواجه شد.
-احمق اون غاز نیست.زاغی ــه!
-نقابدارای روانی.اینجا!اینجا!
و مرگخواران به زمین نگاه کردند و گیدیون پریوت را دیدند که سر از یک چاله بیرون آورده بود:
-به کی گفتی...
گیدیون وسط حرف رز پرید و گفت:
-چی میخواین؟
لینی گفت:
-یه سوال محرمانه!
گیدیون به سختی دستش را از چاله بیرون آوردو با بی احتیاطی در هوا تکان داد و گفت:
-نه.راه نداره.ما نمیخوایم انجمن بز های خاکستری رو راه بندازیم.
مرگخواران یکصدا گفتند:
-چی؟
گیدیون گفت:
-یا حتی فروشگاه قاصدک سیاه!
-چی؟
-یا حتی...
همین موقع بود که بلاتریکس وسط حرف گیدیون پرید و گفت:
-ما فقط با دامبل کار داریم.خونه رو بیارید بالا تا نزدم...
گیدیون بسختی دستش را در چاله برد و گفت:
-نمیشه.
-چی؟
-واسه چی؟
-کلید بالا پایین رفتن خونه خراب شده.ما مشکوکیم که یکی از تارهای ریش استاد تو فیوز گیر کرده.آخه برقم قطع شده!
مرگخواران با ناباوری به هم خیره شدند.


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: گردش سوم
پیام زده شده در: ۷:۲۸ سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۳
#73
انتقاد؟جای انتقادم مگه گذاشتید؟
اگه میشه از کتابای رولینگ انتقاد کرد،از اینم میشه.
اگه بعنوان یه کتاب مکمل چاپش کنین مطمئنم پرفروش میشه ها!
برای پیشنهاد هم باید منتظر فصلای بعد بمانیم!


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۹:۰۱ دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۳
#74
این هم سوالا از مورفین گانتانا از خاندان گانت!

1-چقدر اهل مطالعه هستی؟
2-چجور کتابایی میخونی؟(و نه.بروشور نحوه اشتفاده چیژ کتاب نیشت!)
3-استعداد طنزنویسی کلا تو خانواده گانت ارثیه؟یا اینقدر کتابای طنز خوندی که کلا طنزنویس شدی؟
4-پنج تا از کتاب ها،فیلم ها و انیمیشن های مورد علاقه ات!
5-چرا مورفین گانت؟چرا مثلا تام ریدل پدر نه؟چرا مارولو نه اصن؟
6-از اینکه آخرین وزیر وزارت س و ج بودی چه حالی داری؟
7-و یک توصیه:اینقدر پول چیژ میدی بجاش برو کتاب بخون روح و روانت باز شه!

اینارو داشته باش تا بعد...


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۵۶ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
#75
قاسم با اکراه گفت:
-آره
لینی گفت:
-ریش داره؟
-نه.
-از خانواده ی لرده؟
-آره.
-آدمه؟
-کدوم موجود زنده ی دیگه رو میشناسی که ریش داشته باشه؟
لینی سرش را خاراند و گفت:
-بز!
قاسم:
-من به بز پول میدم آخه؟
رز گفت:
-شاید بهش دادی که بعنوان صبحونه بخوره.
قاسم با عصبانیت گفت:
-بسه دیگه.کلافه ام کردید.مث آدم سوال بپرسید.
لینی و رز گفتند:
-باشه.
قاسم گفت:
-راهنمایی:از پدران لرد تونه.
لینی گفت:
-هااا.مثلا کدوم پدر؟
-یکی از پدراش.
-مگه چندتا پدر داره؟
-یکی از اجدادش دیگه.
-هااا.مثلا کدوم اجدادش؟
-یکی از اجداد بزرگش.
-هااا.مثلا چقدر بزرگ؟
ناگهان قاسم هر دو دستش را از قبر بیرون آورد و کورمال کورمال به لینی و رز زد.
رز با ناراحتی گفت:
-نکن.چندش زامبی!واسه گلبرگام ضرر داره.
قاسم فریاد کشید:
دادمش به پدربزرگ پدری لردتون.افتاد؟
لینی نتوانست خودش را کنترل کند و فریاد کشید:
-یوهووووووو!
رز با دستپاچگی لینی را آرام کرد و گفت:
-اهم.حالا ما از کجا مطمئن بشیم که نات دست اونه؟
قاسم گفت:
-شاید نباشه.شاید به یه نفر دیگه داده باشه.
حالت لینی ناگهان از خوشحالی به ناراحتی تغییر کرد:
-صبر کن!اون که پدر تام ریدله!
-ارباب؟
-نه تام ریدل مرحوم!پدر تام ریدل هم همراه خودش بدست ارباب کشته شده.
-پس باید خونه شو بگردیم؟
-و برای راهنمایی به قبر قاسم نگاه کرد.
-زود برید از اینجا.
لینی گفت:
-صبر کن.اگه تو عموی اربابی یعنی اونو دادی به برادرت؟
-چه میدونم؟؟؟مث اینکه مغزم زیر خاکه.حالا زود گمشید ببینم.


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۹:۱۸ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
#76
رز ریشه به ریشه شد و گفت:
-خب قربان اون کله ی خوشگلتون برم.میشه زردشون کنم.بکنم؟
لرد چانه اش را خاراند و گفت:
-هووم.به نظرمان سیاه بکنی بهتره.
رز گفت:
-یا حتی سبز!
لرد کله رزی برگشت و گفت:
-زود باش مرگخوار گیاهی مورد علاقه مان.این رز ها رو سیاه و سبز کن.
رز لحظه ای چوبدستی اش را بالا آورد و به سمت صورت لرد نشانه رفت اما خیلی سریع آن را پایین آورد:
-قربان نمیشه!
لرد که رز هایش حالا به رنگ سرخ درآمده بود،گفت:
-یعنی چه؟مگه میشه؟
رز گفت:
-خب.اولا اگه اون محفلی های بی سر و پا شما رو ببینن ممکنه خدای ناکرده و روم به هورکراکسس،بازیچه شون بشید.دوما من ورد این کارو بلد نیستم.
لرد به سرعت به سمت آشپزخانه دوید.یک لیوان برداشت و گفت:
-آگوامنتی.
و آب را به سرعت نوشید.
رز چشمانش را مالید و گفت:
-قربان؟
لرد دستش را بالا آورد و گفت:
-این رز ها دارن منو تشنه می کنن.زودتر یه کاری بکن. :vay:
رز،پشه ای را با دستش کنار زد و گفت:
-چشم قربان...و...قربان یه سوال داشتم.
-بپرس.
-شما که به جای کله،چندین تا رز دارید.پس چجوری می تونین ببینین درحالیکه اصن چشم ندارید؟
لرد:


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: انتشارات طلای کمیاب
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
#77
جالبه.امیدوارم موفق بشی فرزند م.م.گ


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: انتشارات طلای کمیاب
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
#78
فقط برای کامپیوتره؟یا پی دی اف هم هست؟


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۱ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
#79
لینی در اتاق حکمرانی ارباب را باز کرد و رفت تو.
لرد در حالی که گوشت گریفین(شیردال)به ناجینی می دادند،گفتند:
-همه چی به خوبی و خوشی تمام شد دیگه؟
لینی فکرکرد:آخ جون، الان سوژه اینقدر سریع جلو نمیره لااقل.حتی ممکنه چن سال طول بکشه.
و بعد زیر چشمی به اربابش نگاه کرد و گفت:
-نخیر قربان.
لرد با بی تفاوتی گفت:
-چی شد؟نکنه با تورم میخواد مالیات بر ارزش افزوده بگیره؟
-نه قربان.سکه ی اصلی رو میخواد.
لرد با سوءظن به لینی نگاه کرد:
-چرا اینقدر خوشحالی؟
لینی با ترس گفت:
-کی؟من؟نه بابا نگاه کنید چقد ناراحتم :worry:
لرد آخرین تکه گوشت را هم به ناجینی دادند و به زبان هیس هیسی چیزی به ناجینی گفتند که احتمالا نوش جان! یا هیسسس هیسسس بود که لینی، حدس دومش را پذیرفت.
لرد گفت:
-خب یه نات بردارین ببرین بکنین تو یه جای گل آلود بعد ببرین بهش بدین.
لینی گفت:
-چشم ارباب.
و رفت.
-----------------------------------
ساعتی بعد در چمنزارهای اطراف لیتل هنگلتون:

مورفین با چشمانی نیمه باز،نات را تحویل گرفت و زیرچشمی به آن زل زد و سپس گفت:
-مات اشلیمو بیارین.این تاریخ شاختش مال امشاله.مطمئن باشید.من هر مات دیگه ای رو میشناشم.

-------------------------------------------------
ساعتی بعد در خانه ریدل:

لینی گفت:
-قربان.راه نداره.باید سکه اصلی رو پیدا کنیم.
لرد،سر کچلش را خاراند و گفت:
-ولی چجوری؟


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: کوچه ناکترن!!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
#80
بلا با انزجار به آیلین نگاه می کرد.
آیلین گفت:
-س...سوروس؟
پرنس نیمه اصیل به بینی اش چین انداخت:
-یعنی فرق بچه هاتو نمیدنی مامی؟معلومه که نه.
بلا رو به پرنس نیمه اصیل کرد و گفت:
-مگه چند تا پرنس نیمه اصیل داریم؟
پرنس گفت:
-یکی.
بلا گفت:
-مگه آیلین چندتا پسر داره؟
پرنس:
-کسی نمیداند!
آیلین با عصبانیت فریاد زد:
-تیش...تووووووف...قاررررر...بومب!
و ناگهان تصویر قطع شد.
کارگردان:چی شد؟
نویسنده:کلاغه مزاحمت ایجاد میکنه!
کارگردان:برو یه کروشیویی،آوادایی بزن بهش.ناسلامتی مرگخواری
نویسنده:قربان من از پشت کامپیوتر که نمیتونم آوادا و کروشیو بزنم.
کارگردان:درستش می کنم.
ناگهان تصویر به حالت قبل برگشت.
پرنس نیمه اصیل گفت:
-من پرنس نیمه اصیلم.سوروس شاهزاده ی دورگه ست.
آیلین که از عصبانیت بالا و پایین می پرید، گفت:
-مگه من چندتا بچه دارم؟
همین لحظه پرنس نیمه اصیل از شدت خنده به زمین افتاد.
آیلین گفت:
-این چرا همچین شد؟چرا افکت رقص نیپ ناپ مشنگی گرفت؟
بلا با ناراحتی مصنوعی سرش را تکان داد و گفت:
-بچتو خوب تربیت نکردی.داره استغفرارباب ، کارای مشنگی میکنه.نچ نچ.
در همین لحظه پرنس از زمین بلند شد و با خنده گفت:
-بابا منم سوروس اسنیپ.
و در یک لحظه، اثر معجون تغییر شکلش را خنثی کرد و گفت:
-یعنی نفهمیدین؟این تغییر خیلی کوچیک بودا.فقط یه کم لاغرتر و موهای روغن نزده!
بلا و آیلین:


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.