هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵
#71
هکتور در همان حال و احوال توضیح دادن موجودیت برق و تولید ان به مرگخواران سبک مغز بود که دست عظیم الجثه ای را دور گردنش حس کرد که اورا از زمین بلند میکرد .
-اهای! چیکار میکنی رودولف ؟ منو بذار زمین!

رودولف که به سبک انیمه های ژاپنی دور تا دور صورتش را رنگ بنفش تیره ای فرا گرفته بود و با عصبانیت به هکتور نگاه میکرد فریاد زد:
- چطور جرئت میکنی هکتور؟ جاروبرقی؟ تو به این مزخرف میگی جاروبرقی ؟ هر کی ندونه من که میدونم این چیه.

مرگخواران که با تعجب به رودولف نگاه میکردند یکصدا پرسیدند:
-این چیه ؟
-این ...

کنت با کف دست چنان بر صورت خودش کوبید که صدای گوبس کل فضای اتاق را پر کرد و سپس رودولف رو برای مداوای گیاهی از شر برنامه های مضر ماهواره ای به بیرون از اتاق فرستاد و خودش هم لوله ی جاروبرقی را به سمت بالا گرفت تا اندکی از روح کنده شود اما حواسش نبود که به جای دکمه ی مکش دکمه ی دمش را زده ، جارو برقی را در بالاترین درجه قرار داد و دکمه ی ان را فشار داد.
روح لوله ی جاروبرقی را در مقابل بینی خود دید فرصتی برای فرار نداشت و اماده ی کشیده شدن به داخل جاروبرقی میشد که با صدای ژییییییر جاروبرقی روح با شدت هر چه تمام تر به بالا پرتاب شد از تمامی سطوح غیر استاندارد سیمانی دژ مرگ عبور کرد و به اتاق سیاه و رنگ و رو رفته ای رسید.

روح کمی در اتاق گشت که ناگهان صدایی از پشت سر اورا صدا زد :
-روح ؟

روح سفید کمی مضطرب شد، برگشت و با صدای نسبتا ارامی پرسید :
-تو کی هستی؟ اسم منو از کجا میدونی ؟

شخص به ارامی از زمین بلند شد و خودش را تکاند جلوتر رفت تا کورسوی نوری روی صورتش بیوفتد تا بتواند خودش را معرفی کند اما هر چه گشت هیچ کورسوی نوری پیدا نکرد سر انجام گوشی ماگلی خودش را دراورد و با چراغ قوه اش صورت خودش را روشن کرد و با لحن ترسناکی گفت:
-اسم من گیبنه!


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۶ ۱۷:۳۷:۰۴
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۶ ۱۷:۴۰:۰۲
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۷ ۱۹:۰۷:۴۱

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: موزه‌ی وزارتخانه
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵
#72
شماره شناسنامه: 192.168.1.1

محل تولد: من اون موقع خیلی کوچولو بودم یادم نیست.

نام پدر: من بابا گیبون صداش میکنم .



هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: دفتر ثبت نام دانش آموزان
پیام زده شده در: ۹:۵۳ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵
#73
اسمت چیه ؟
گیبن

تجربه ی هاگوارتز:یک ترم

تاریخ ثبت نام:پارسال بهار دسته جمعی اومده بودیم ثبت نام

شناسه ی قبلی:


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: خورندگان مرگ
پیام زده شده در: ۹:۲۱ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵
#74
وندلین بسیار شاد و خوشحال در کنار تخت ارباب زانو زده بود و خودش رو اماده میکرد. ارام دفتر رول هایش را باز کرد، چشمش به رول بسیار سمی افتاد ان را برداشت و روی لبش قرار داد و با فندک طلایی و خاصش رول را روشن کرد و سه کام حبس مرگی گرفت. زمانی به خودش اومد که لردولدمورت با چهره ی بسیار خشمناک و ترسناکی به او خیره شده بود قبل از اینکه وندلین فرصت حرکت پیدا کنه نور طلسمی اتاق رو روشن کرد و وندلین به بیرون اتاق پرتاب شد.

بقیه مرگخواران در کنار شومینه خاموش نشسته بودند و منتظر صدای خر و پف اربابشان بودند که وندلین مانند شله زرد به دیوار مالیده شد.
مرگخواران میخواستند به به کمک وندل بروند اما میدانستند که لرد چوبدستیش رو به سمت در نشونه رفته و منتظره تا کسی وارد تیررس بشه.

پس وندلین را به حال خودش واگذاشتند تا بر اثر گذشت زمان زخم هایش خود به خود خوب بشه و خودشون هم سخت به فکر راهی برای خواباندن ارباب افتادند.

رودولف از هکتور که تا چند ثانیه ی دیگر پیشنهاد معجون میداد پنجولوخ محکمی گرفت و او را سر جای خدوش نشاند و خودش شروع کرد:
-به نظرم بهتره از داروی خواب اور استفاده کنیم.

--
آی ام ساری فور کمیّت!


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۷ ۹:۴۹:۰۲

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۱۰:۳۲ سه شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۵
#75
-باشه. بهتره حرکت کنیم سمت خانه ی ریدل.

مرگخواران این را گفتند و از کازینو خارج شدند. بارفیو هم طنابی را که به گردن گاومیشش بسته شده بود را محکم میکشید اما گاو ذره ای تکان نخورد و تنها با چشمان پر کاریزمای خودش به مرگخواران خیره شد.

-اهای ! چیکار داری میکنی؟ قسمتی از روح لرد در این موجوده . دیگه نباید مثل سابق باهاش رفتار کنی.

بارفیو و سایق مرگخواران تایید کردند. بارفیو با یک حرکت انتحاری زیر دو خم گاومیش را گرفت و او را از روی زمین بلند کرد و روی کول پر قدرت رودولف قرار داد.
-خب تا همین جا هم زیادی وقت از دست دادیم. بهتره حرکت کنیم.

رودولف زیر لب غرولندی کرد و به راه افتاد. مرگخواران هم به سمت خانه ی ریدل حرکت کردند ان هم با پای پیاده، شاید نمیدانستند که آپارت هنوز منسوخ نشده شاید هم راه میرفتند تا حجم بی سابقه ی غذای ظهر که شکمشان از هضم کردن ان به تنگ امده بود را از بین ببرند. به هر حال با پای پیاده به راه افتادند.
هنوز اندکی نرفته بودند که رودولف فریادی کشید و نگاه تمام مرگخواران به سمت او برگشت. ان گاومیش دماغ صورتی زشت که حالا موهبت مرلینی روح ارباب را صاحب شده بود دهان گشادش را با موهای فرفری رودولف پر کرده و مثل ادامس میجویید.
رودولف فریاد زنان گاومیش را از شانه اش برداشت و با تمام قدرت به سمت جلو پرت کرد اما حواسش نبود که گاومیش هنوز موهایش را رها نکرده است . پرت شدن گاومیش همانا، کشیده شدن رودولف به دنبال گاومیش همانا دوییدن بارفیو به دنبال گاومیشش همانا انگشت به دهن ماندن مرگخواران همانا و رد شدن گیبن از ان خیابان هم به طور کاملا تصادفی همانا.

ان طرف قضیه:

دستور دستور بود. چند دقیقه بعد هکتور سینی پر از علف سبز و چند ظرف معجون کنارش، روی میز جلوی ارباب گذاشت و تعظیمی کرد.
-اینم علف ارباب. عصاره هم براتون درست کردم. عصاره ی علف بیف استراگانوف، عصاره ی علف بهشت مورگانا، عصاره ی علف همبرگر ذغالی! عه. ارباب ؟







هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۹:۰۶ پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵
#76
-وقت خوابه !
ویزلی ها با شنیدن این جمله همگی به سمت دامبلدور حمله کردند. رودولف و ارسینوس هاج و واج به سیل خروشانی که به سمت دامبلدور میرفت نگاه میکردند.
-هی رودولف فک کنم ویزلی ها شورش کردن. دیگه فرصتی بهتر از این گیرمون نمیاد.

ارسینوس با سر تایید کرد و هر دو فریاد زنان به سمت دامبلدور یورش بردند که با کمال تعجب دیدند دامبلدور دستان پر از عشقش را باز کرده و یکی یکی ویزلی ها در اغوش او میپرند و در پیچ و خم ریش او محو میشوند. ارسینوس سریع ترمز کرد و رودولف هم یکی از قمه هایش را در زمین فرو کرد تا قبل از بلعیده شدن توسط ریش دامبلدور متوقف شود اما دیر شده بود سیل محفلی ها از بالا و پایین و توی لباس مرگخواران به سمت دامبلدور حجوم میاوردند و رودولف و ارسینوس هم در این سیل کاری از دستشان بر نمیامد تنها با نگاهی اشک بار به همدیگه نگاه میکردند.
-رودولف! این اخر داستانه! اعتراف میکنم یکی دوتا از قمه هاتو برداشتم، منو ببخش.
-آرسینوس تو هم منو ببخش که چند بار منو تو بی اجازه برداشتم و توش ساحره اپلود کردم.

دو مرگخوار در بغل هم میگریستند و سوار بر موجی از چوب کبریت های خروشان به سمت ریش دامبلدور میرفتند.

هووووف (افکت وارد شدن به ریش دامبلدور)

رودولف سرش را از شانه ی ارسینوس که از شدت اشک ریختن خیس شده بود برداشت و به اطراف نگاهی کرد.
-اینجا کجاست؟ ما مردیم؟ البته که مردیم.

رودولف در فضایی لامتناهی از ریش های سفید و خاکستری قدم بر میداشت با هر قدم پاهایش تا زانو در ریش های پشمک مانند فرو میرفت. ارسینوس که تازه چشم هایش را باز کرده بود با تعجب ویزلی هایی را میدید که هر یک در گوشه ای دراز کشیده اند و زیر سرشان اندکی ریش کپه شده و رویشان هم ریش گلبافت دامبلدور کشیده اند و به خوابی عمیق فرو رفته اند.

ارسینوس با چشمانش دنبال رودولف گشت تا سریع راهی برای خارج شدن از ان ریش های نفرین شده پیدا کند اما هر چه گشت رودولف را پیدا نکرد. همینطور که به دنبال رودولف میدوید پایش به چیزی گیر کرد و با پوز داخل ریش ها فرو امد.
-رودولف! واسه چی خوابیدی ؟ الان وقت خواب نیست. بلند شو. بلند شو.

اما دیر شده بود رودولف بعد از خوردن ان همه سوپ پیاز نمیتوانست چشم هایش را باز نگاه دارد پس دستش را زیر سرش گذاشت و به خوابی عمیق فرو رفت.




ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۱/۲۶ ۹:۵۱:۳۹

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: چرا ولدمورت جادوگر سیاه شد با اینکه می تونست یک جادوگر سفید خوب باشد
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵
#77
There is no good and evil
there is only power
and those too weak to seek it


Lord Voldemort to Quirrell


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴
#78
سلام سلامتی میاره برا همین لرد دستور دادن به محفلی ها سلام نکنید پس خدافظ.

باید بگم این پست تنها برای نشون دادن امضا ی جدیدمه و هیچ ارزش دیگری ندارد.

سوالات شخصی:

1-چرا محفل؟

2- دوست خوب مرگخوار هم داری؟ به جز ریگولوس و ارسینوس و تمام حامیان سیاهت. یه دوست که مثلا تو جای دیگه نمیشناسیش و توی همین سایت باهاش اشنا شدی و کم کم ازش خوشت اومده و اینا.

3- به نظر خودت اگه با تمام اعضا ی سایت دوئل کنی از کدوم هاشون میبازی؟ و میدونی که سطح نوشتنشون فوق العادس.

4- وقتی برای اولین بار با اولین شناست تو این سایت عضو شدی از کدوم عضو خوشت اومد و میخواستی یه روزی مث اون بشی؟منظور اینکه خودت شناستو اختصاصی ساختی یا رگه هایی از شخصیتی که همیشه دوست داشتی مث اون بشی هست ؟

5- میشه به سوالات تراورز جواب ندی، بخندیم؟

6-انیمه رو میخواستم بگم که گفتن بقیه.

7- عدد شانست کدومه؟ یا عددی که ازش خوشت بیاد؟

خب امیدوارم هیچکدوم از این سوالات توی گلچین سوالات نیاد و جدا از تمام اتفاقایی که قبلا افتاده برات ارزوی موفقیت دارم در زندگی واقعی وگرنه تو سایت میخوام سر به تن هیچ محفلی نباشه.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۰:۱۴ پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴
#79
! به نام چکش عدالت که همیشه تو صورت من بوده !


شرط بندی حرام است. ~ حاجیمون.

گیبن خیلی دیر متوجه شد که باید به حرف تراورز گوش میکرد و دور شرطبندی را یک خط بزرگ قرمز میکشید از همان خط های قرمزی که کراب با رژ لب روی لبش مینداخت. اما دیر شده بود خیلی دیر.

فلش بک
رودولف برگه ی آس مشکی خوشرنگی را در دستش برگرداند و روی دیگر کارت ها کوبید، پوسخندی زد و به چشمان نقره ای گیبن که از زیر نقاب معلوم بود خیره شد.
-خب گیبن میبینم که شرطو باختی پس هر کاری که میگم باید انجام بدی.
-برام مهم نیست. گیبن همیشه سر حرفش هست.
-باشه! خواهیم دید.
پایان فلش بک


گیبن همیشه سر حرفش بود اما اینفعه قضیه فرق داشت.
رودولف شرط کرده بود که گیبن باید یک روز تمام لباس زنونه بپوشد و از خانه بیرون برود. چند دقیقه بعد از اینکه تمام مرگخواران با گیبن و لباس زنانه ی تنش سلفی گرفتند او را سوار ماشین کردند و در یکی از کوچه پس کوچه های شهر پیاده کردند تا گیبن با پای پیاده با ان لباس مضحک سفید از جلوی چشمان صد ها جادوگر و ساحره تا خانه ی ریدل بیاید.
گیبن برای ساعت ها راه رفت اما هنوز راه زیادی تا خانه ی ریدل مانده بود همانطور که اهنگ لیلا لیلا لیلا راهرو راهرو راهرو را میخواند وارد مطب پزشکی شد تا کمی از ابسردکن اب بنوشد همینطور که اب میخورد و اب قطره قطره از زیر نقاب توی یقه ی لباسش میرفت دستی از پشت شانه ی گیبن را لمس کرد.

-مادام پامفری؟
-هان ؟

هان گیبن به معنای "چی شده بود" اما ان منشی احمق ان هان را به منزله ی مادام پامفری بودن گیبن تلقی کرد.

-اوه. مادام ما خیلی وقته منتظرتونیم. از وقتی رفتین مرخصی اوضاع اینجا به هم ریخته.

گیبن تا برگشت که به ان زن بگوید که من پامفری نیستم با رودولف مواجه شد اما نه ان رودولف همیشگی یک رودولف از جنس مونث، دست های کلفت، هیکل گنده، و سیبیل های پرپشت. گیبن با دیدن هیکل ان زن و شنیدن صدای ظریفش بسیار بسیار چندشش شد و اوق ها زد. منشی دست گیبن را گرفت و به سمت اتاقی حرکت کرد.
-خب اینم اتاقتون درست مثل قبل چیزی رو تغییر ندادیم.
و به سمت در رفت.
-چند دقیقه دیگه اولین مریض رو میفرستم داخل.
و در را ارام بست.

گیبن نمیدانست چه خبر شده و مثل گیبن در خر گیر کرده بود. در با صدای مهیبی باز شد و شخصی پر ابهت با ردای مشکی در درون در ظاهر شد. گیبن با دیدن لرد سیاه سریع به روی زانو افتاد و تعظیمی کرد.
لرد ارام روی صندلی نشست و نجینی را روی میز گذاشت. و گفت:
-خوبه ایندفعه ادب یاد گرفتی. دفعه پیش که اومدیم لایق کروشیوی ما هم نبودی.
گیبن تازه یادش امد که الان مادام پامفری است نه گیبن. اهمی کرد و سریع بلند شد.
-خب مشکلتون چیه؟
-ببند دهنتو مفلوک. ما چه مشکلی میتونیم داشته باشیم. پرنسس دلبندمون کمی حالش بده.

باورش سخت بود که گیبن به نجینی دست بزند، دردانه ی ارباب که توسط خود شخص لرد محافظت میشد حالا در دستان گیبن بود. گیبن به سمت یخچال اتاق رفت بستنی سالاری در اورد و خورد و سپس چوبش را در دهان نجینی فرو کرد. با اینکه هیچ چیز نفهمید قیافه ای گرفت و گفت:
-هووم. یه چیزهایی داره دستگیرم میشه اما اینطوری نمیشه تشخیص داد برید پشت اون دستگاه !

نجینی فس فس کنان روی زمین خزید و پشت دستگاه شیشه ای که بالایش X.RAY حک شده بود رفت و گیبن دستگاه را روشن کرد. در شکم نجینی چیزی وول میخورد. یک چیز دراز، حتی چشم هم داشت. دو چشم ورقلمبیده ! ان چیز در شکم نجینی چه بود ؟
ناگهان اسمان سیاه شد. تمام جهان متوقف شد. صاعقه ی نامرئی بر ذهن گیبن فرود امد و او را از جا پراند.
-یا مادربزرگ موگانا. نجینی بارداره.

پایان!

---
مار ها تخم نمیگذارند بچه زا هستند. جلد سوم نوشته ی جی ار ار تی !


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴
#80
درخواست دوئل غمگین و سه روزه با ابوقداره OLD رو دارم! باشد که موضوع دوئل چیز جالبی باشد و همانا که لرد بر همه چیز تواناست.
هماهنگ شده !


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۹ ۱۷:۳۵:۴۱

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.