هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲:۴۲ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۷
#81
۱_ توی چه شرایطی رنگ مه توی گوی عوض میشه؟ (۷ نمره)

در شرایطی که حتی فکرشم نمیکنی. مال شما اینطوری نیست؟ پس چرا مال من وقتی فکر میکنم رنگش ثابته، عوض میشه و برعکس. تو گوی هم شانس نداشتیم. اصا از اولشم روزگار با من بد بود. همیشه بدشانس بودم. من دیگه نمیخوام زندگی کنم. گوی هم با من نامهربونه.

۲_ چرا گوی پیشگویی گرده؟( ۳ نمره)

چون میتونه؟ نُچ؟ هر دلیلی میتونه داشته باشه. مثلا چون گرده، راحت تر میشه حملش کرد یا شایدم به این خاطر گرده که مکعب نیست! یا حتی به این خاطر میتونه گرد باشه که ابهتش بیشتره. نمیدونم چه ربطی داشت، ولی اینم دلیله دیگه. اصلا چرا زمین گرده؟ به همون دلیل هم گوی گرده.
راستی استاد شما 7 رو 10 میدین؟


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲:۲۱ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۷
#82
1- توی پست غیر رولی با محدودیت حداقل پنج خط ( یک پاراگراف) و کمتر از ده خط ( دو پاراگراف) بنویسین با این معجون چیکار می‌کنین. در واقع وقتی که ویبره زدن رو یاد گرفتین، چه استفاده‌ای ازش می‌کنین. (7نمره)

یک ویزلی میتونه کارهای بسیاری رو با این معجون انجام بده. از جمله کندن زمین بدون کمک هیچ دم و دستگاه ماگلی یا حتی جادو با چوبدستی. رقصیدن و بندری زدن وسط مجالس عروسی بدون اینکه هیچ رقصی رو بلد باشیم هم یکی دیگه از کاربرد های این معجونه. یکی دیگه اش هم که خیلی کاربرد داره و میتونه در اکثر مواقع موفقیت آمیز باشه، اینه که وسط کلاسی که حوصلت سر رفته و میخوای استراحت کنی، ازش استفاده کنی تا با زدن بندری رو زمین و کمی فیلم بازی کردن کلاس رو بپیچونی.
از کاربرد های دیگه این معجون، شستن لباس ها توی تشت پر از کفه. مثلا خیلی به درد مالی میخوره. البته به درد خودم بیشتر میخوره. مالی اکثرا سر و کارش با مایتابه پرت کردنه.
میشه ازش برای شکنجه مرگخوارا هم استفاده کرد. به این صورت که مرگخوار رو روی زمین دراز کش قرار داده، معجون را خورده و روی شکم وی ویبره میزنیم تا دل و روده اش از حلقومش بیرون بریزد.

۲- رز از کجا و چگونه هکتور ویبره زن عمده ای گیر آورد؟ (۳ نمره)

رز توانست یک هکتور ویبره زن گیر بیاورد. رز همیشه میخواست یک هکتور ویبره زن گیر بیاورد. رز خیلی گشت تا هکتور ویبره زن گیر بیاورد. رز هیچوقت دست از تلاش بر نداشت تا هکتور ویبره زن گیر بیاورد. رز روزی به جنگل رفت تا هکتور ویبره زن گیر بیاورد، اما نتوانست هکتور ویبره زن گیر بیاورد. رز به کوهستان رفت تا هکتور ویبره زن گیر بیاورد، اما باز هم نتوانست هکتور ویبره زن گیر بیاورد. رز حتی به دریاچه رفت تا هکتور ویبره زن گیر بیاورد. او هکتور گیر آورد، اما ویبره زن نبود. رز باز هم دست از تلاش نکشید و باز هم سعی کرد تا هکتور ویبره زن گیر بیاورد. او به فروشگاه زونکو رفت تا هکتور ویبره زن گیر بیاورد. در آنجا هکتور ویبره زن فراوان بود. رز بالاخره توانست هکتور ویبره زن گیر بیاورد.



معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱:۵۰ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۷
#83
1. ویژگی‌های خودتون، اعم از ظاهری و باطنی رو در نظر بگیرین و براساس اون بگین اگه قرار بود جانورنما بشین، جانوری که بهش تبدیل می‌شدین چی بود. شکل و رنگ و سایز و هرچی از جانورتون لازم می‌دونین رو توصیف کنین. (5 امتیاز)

اگه قرار بود جانورنما بشم بهتر بود ندونین. چون چیز خیلی عجیبی میشدم. جان؟! آها مزخرف نگم و توصیف کنم؟! بله چشم!
از نظر ظاهری که موی کوتاه و نارنجی، صورت گرد و پیر و خسته و شکم ور قلمبیده. همیشه یه کت قهوه ای میپوشم و یه کلاه روی سرم. از این نظرات شاید شبیه به خرس باشم.
اما از نظر باطنی و ذهنی میشه گفت خسته، افسرده، در عین حال مهربون، در اوقات بی اعصابی پاچه میگیرم، حسش نیست، بیشتر شوخ طبع و بد شانس. نمیدونم میشه به چی خودمو تشبیه کنم ولی کلا هر چی خرس از قطبی گرفته تا پاندا بریزید تو جانور نمای من.

2. فرض کنین گروهی از مردم بی‌فرهنگ شما رو با یه جانور واقعی اشتباه گرفتن و بهتون حمله می‌کنن. تصویری از خودتون در حالتی که جانورنما هستین و حسابی لت و پار شدین بکشین! (5 امتیاز)

جانورنما: خرس پاندا
پ.ن: هر چند پاندا رو قبلا نوشتن، ولی جانور دیگه ای پیدا نکردم بخوره به شخصیتم.


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱:۴۰ شنبه ۲ تیر ۱۳۹۷
#84
جادوگران تازه وارد و ارشد که انگار از وحشی اومده بودن، قبل از اینکه هوریس اعلام کنه که غذا رو میل کنن و لذت ببرن، روی میز و غذا های رنگارنگ و لذیذ شیرجه زدن. دو لپ دو لپ دسر می خوردن و رون های مرغ رو به دندون می کشیدن. هوریس نگاهی به جمعیت گشنه انداخت و به هاگرید گفت:
-با این اوضاع باید فکری به حال آشپزخانه و تعداد اجنه آشپز بکنیم. فکر نمی کنم بتونن به تنهایی از پس سیر کردن شکم این موجودات عجیب بر بیان.
-امممم... درسته جناب اسلاگهورن. سعی می کنم به این موضوع رسیدگی کنم و سریعا نیروهای جدیدی رو به آشپزخونه بفرستم.

پس از اون هاگرید و مدیر مدرسه به همراه بقیه اساتید شروع به خوردن غذا و دسر کردن.
مدتی گذشت. هیچ اثری از غذا روی میزها نبود. دریغ از یه دونه نخود فرنگی یا حتی یه قطره نوشیدنی. هوریس از جای خودش برخاست و رو به جمعیت شروع به سخنرانی کرد:
-امیدوارم که از غذا لذت برده باشید. بسیار خب. از ارشد های هر چهار گروه تقاضا دارم که تمامی دانش آموزان رو به خوابگاه های خودشون ببرن. لطفا مطمئن شید که همگی در خوابگاه و رختخواب خودشون قرار داشته باشن. دانش آموزی توی راهروها پرسه نزنه که اگه دیده بشه، میدم همین هاگرید بخورتش. هار هار هار. حالا برید بخوابید. زود باشید.

ارشد ها که به سختی میتونستن از جاشون بلند شن، حالا باید یک گروه از دانش آموزانی که تا خرخره پر از غذا بودن رو به خوابگاه هاشون راهنمایی میکردن. با تمام تلاششون و البته شکوندن چند لیوان و بشقاب، اونها رو از جاشون بلند کردن و با خودشون به سمت راه پله های منتهی به خوابگاه های چهار گروه بردن. ارشدها، دانش آموزان رو توی صف های جداگانه گروه هاشون قرار داده بودن و در حالی که به سمت خوابگاه ها میرفتن، درباره طبقات،کلاس ها و قوانین مدرسه صحبت می کردن. در همین لحظه یکی از دانش آموزان که گویی هافلی بود، روی زمین افتاد و در حالی که شکمش رو گرفته بود، شروع کرد به داد و فریاد کردن. کم کم ظاهر دانش آموز تغییر کرد و از حالت چهره انسانی خودش خارج شد.


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
#85
"پست پایانی ماموریت ارتش گریفیندور"

در همین لحظه ادوارد که قصد داشت به نشانه اعتراض دستشو قیچیشو بالا بیاره و شعار بده، ناخواسته با آرسینوس که کنارش ایستاده بود قیچی تو دست شد. انگشتان قیچی طورش در لا به لای انگشتان دست آرسینوس گره خورد و خلاصه صحنه رمانتیک شد. ادوارد با چشمانی گرد شده به آرسینوس نگاه کرد. آرسینوس با لبخندی ملیح و کمی شیطانی، زیر نقابش ابرو بالا می انداخت و با چشمانی قلب شده به وی خیره شده بود. پری های مونث لبخند زدند و راه رو برای آرسینوس و ادوارد باز کردند:
-اصا از اولش هم میدونستم تو دلت با منه.
-چیزه... نه... اشتباه شد...
-چیزیه که اتفاق افتاده. راه بیافت بریم ژیگر.
ادوارد:

آرسینوس و ادوارد حرکت کردند و بقیه بچه ها پشت سرشون دست در دست هم شنا کنان از دروازه رد شدن:
-قیچیات اذیتت نمیکنه بلا؟
-نه!
-ولی پدر دست منو درآورده!
-خب ول کن دستمو.
-نه دیگه این حرف رو نزنیا.
-عجب بدبختی گیر کردیما.

آرتور نگاهی به جمعیت رو به روی خودش انداخت و درحالی که دست آستریکس رو گرفته بود (صرفا برای جلوگیری از به خطر افتادن آسلام )، سری تکون داد و گفت:
-جوونای امروزی رو ببین. اصا دیگه بعضی از حرمتا رو دارن لگد مال میکنن رد میشن از روش.
-حرمتا رو لگد مال میکنن؟
-حرمتو لگد مال میکنن دیگه. نکنه حرمتم کار دیگه ای میکنن؟
-نه نه همون لگد مال میکنن.
-خوبه! یه لحظه داشتم فکر بد میکردم.

ملت به خانه سالمندان نزدیک میشدن که فری ایستاد و نگاهی به شهر انداخت. در گوش دامبلدور چیزی گفت و بعد هم جفتشون شروع کردن به خندیدن. گریفیا به این صحنه خیره شده بودن و پوکر فیسانه به هر دوی اونها نگاه میکردن. آرسینوس که از حال و هوای بیناموسی بیرون اومده بود نزدیک تر شد و گفت:
-خب بسه. ما دیگه باید بریم. دامبل دستای فری رو ول کن ببرنش تو خونه سالمندان. خودتم بیا بریم. خیر سرمون اومده بودیم گردش.

دامبلدور در حالی که اشک در چشمان زیر تنگش حلقه زده بود گفت:
-فرزندم، یعنی تو از من میخوای که من فری رو تنها بذارم و با شماها بیام گردش؟
-میخوای خودتم بذاریم اینجا. هاگوارتز بی صاحاب بمونه.
-نه نه. من همیشه عمرم رو فدای کسب علم و ترویج دانش جادوگری و عشق ورزیدن کردم و هرگز اون رو تنها نگذاشتم. این درست نیست که...
-آره درسته. جون هر کی دوس داری سخنرانی رو بذار کنار.

دامبلدور فری رو در آغوش کشید و باهاش خداحافظی کرد. درحالی که هر دوی اونها اشک در چشمانشان جمع شده بود، با هم بای بای میکردن و از هم دور میشدن. بعد از مدتی همه گریفیا به سطح آب اومدن و با دیدن خورشید که در سرخی غروب خودش غرق میشد، آویزان و خیس به سمت هاگوارتز برگشتند.


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۰:۲۸ پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷
#86
"ماموریت ارتش گریفیندور"
پست اول

اعضای گریفیندور برای خوش گذرونی دور هم جمع شدن و تصمیم گرفتن که به پیک نیک برن. هوا کاملا صاف بود و تنها نسیم کوچیکی درحال وزیدن بود. گریفی ها راه افتادن و به سمت اسکله تفریحی هاگزمید که در کنار دریاچه بزرگی ساخته شده بود، حرکت کردن. رون در حالی که کوله ای کوچیک از وسایل رو روی دوشش انداخته بود رو به هرمیون گفت:
-مطمئنم که خوش میگذره. یه تفریح کنار دوستان که هیچ وقت یادمون نمیره.
-امیدوارم که خوش بگذره رون. فکر نمیکنم نیازی به اون کوله داشته باشی.
-چی؟ ناسلامتی پیک نیکه. قراره خوش بگذرونیم. مگه میشه همراه خودم وسایل تفریحی نیارم؟
-ببینم دقیقا منظورت از وسایل تفریحی چیه؟
-بماند. اونجا خودت همه چی رو میبینی.
-امیدوارم که دردسر درست نکنی رون.

مدتی گذشت. اعضای گریف از دهکده هاگزمید عبور کردن و بالاخره به اسکله رسیدن. زیاد شلوغ نبود و افراد کمی اون اطراف بودن. گریفی ها وارد اسکله شدن. اسکله ای با تجهیزات تفریحی کامل. گریفی ها هر کدوم به تفریحی مشغول شدن. رون کیفشو زمین گذاشت و دستشو داخل کیف برد:
-الان به همتون نشون میدم که تفریح واقعی یعنی چی.

همگی داشتن خوش میگذروندن که یهو بوم. صدای انفجاری توی آسمون پخش شد و نور هایی رنگی توی آسمون نمایان شدن. گریفی ها خوش میگذروندن و رون هم تیر و ترقه از خودش در میکرد. همه توی فاز خوشی بودن که آستریکس نفس نفس زنان به طرف آرسینوس و تعدادی دیگه از اعضا اومد:
-چی شده آستریکس؟ چرا انقد با عجله میدوییدی؟
-بذار... نفسم... بیاد... بالا.
-عجله نکن. آروم باش. نفست که بالا اومد حرفتو بزن.
-باید بیاید یه چیزی رو اون طرف دریاچه نشونتون بدم.
-چی میخوای نشونمون بدی؟
-من یه پری دریایی اون سمت دریاچه پیدا کردم که بیرون آب افتاده. تا با چشم خودتون نبینید باورتون نمیشه. دنبالم بیاید.

آستریکس به سمت طرف دیگه دریاچه حرکت کرد و آرسینوس و چند تا از بچه ها به دنبالش راه افتادن.


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۷
#87
با کی؟
با رودولف


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
#88
درود
از مدیریت خواهشمندم درباره موضوع برکناری سرکادوگان از نظارت گریف کمی فکر کنن.
سرکادوگان یکی از بهترین ناظران گریفیندوره که طی این مدت نظارتش، واقعا برای گریفیندور زحمت کشیده و تالار رو فعال کرده. یک ناظر مودب و کاملا فعال که همیشه از ما خواسته با ادب و احترام با دیگر اعضا برخورد کنیم و باعث ناراحتیشون نشیم. برکناری سرکادوگان از نظارت اشتباهه. چون متوجه شده بود که چه اشتباهی انجام داده و بابتش هم عذرخواهی کرد و بلافاصله اشتباهشو جبران کرد.
ازتون میخوام روی تصمیمتون بیشتر فکر کنید.


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۸:۳۲ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۷
#89
چیکار؟
معجون درست میکرد.
تام ریدل ساعت 4:30 صبح توی دستشویی دخترونه با بلاتریکس لسترنج معجون درست میکرد.


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۰:۱۴ شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۷
#90
کجا؟
توی دستشویی دخترانه


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.