هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#1
-اجاق؟ اجاق کجا بود مادرجان! تازه اجاق هم پیدا کنیم، مواد غذایی از کجا می‌خواید بیارید؟ ما فقط غذای آماده همراه‌مونه برای این سفر تفریحی.
-شما نگران این چیزا نباش گلابی مامان! مامان مروپ فکر همه‌چیز رو کرده از قبل.

مروپ بعد از این‌که این جمله رو گفت، شروع کرد به بیرون کشیدن مواد غذایی از آستین رداش. راننده نمی‌دونست به خاطر گلابی خطاب شدن از طرف مروپ عصبانی باشه، یا برای این همه کاسه-بشقابی که مروپ تو آستین رداش جا داده‌بود متعجب. بنابراین نگاهی به سمت مرگخوارا انداخت تا ببینه دقیقا چه واکنشی باید نشون بده.
مرگخوارها:

خب... گویا هیچکس نمی‌دونست چه واکنشی باید نشون بدن.

ساعاتی بعد:

مروپ بالاخره کار بیرون کشیدن مواد و وسایل رو تموم کرد و برگشت به سمت راننده.
-چی شد این اجاق پس مادر؟

راننده به سبک فیلمای هالیوودی، کاپوت ماشین رو داده‌بود بالا و روی موتور منقل گذاشته‌بود که مروپ ازش برای پخت و پز استفاده کنه. موتور ماشین در چند سال اخیر کلا استفاده نشده‌بود و از یخچال‌های قطبی هم سردتر بود، ولی راننده که نمی‌خواست از پول به این مفتی بگذره... می‌خواست؟


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#2
_شما محکومین به...

اما لرد سیاه نتونست جمله‌شو کامل کنه، چون علاوه بر خانواده‌ی لینی، خانواده‌ی ریتا هم که لابلای صندلیا و زیر کاشیا و لای درز پنجره‌ها قایم شده‌بودن، به سمت شیرینی هجوم آوردن و شروع به گیس و گیس‌کشی با با فک و فامیل لینی کردن. روی میز قضاوت لرد کپه‌ای از حشره جمع شده‌بود و هر لحظه به تعدادشون اضافه می‌شد.

-سوسک!

صدای جیغ لینی بلند شد و همهمه‌ای توی سالن به راه افتاد.

-نژادپرست! پیکسی به سوسک چه برتری‌ای داره که خودتو بهتر از ما می‌دونی؟ حشره نیستیم، که هستیم. پرواز نمی‌کنیم، که می‌کنیم! حالا چون رنگ پوست‌مون تیره‌تره، شما بهترید؟ چرا نمی‌تونید به برابری حشره‌ها...

ریتا قیافه‌ی خشمگین لرد رو که دید، ترجیح داد بقیه‌ی اعتراضاتش رو بعدا به لینی بگه و صحنه رو به آرامی ترک کرد.

-کجا؟ دیر اومدی، نخواه زود برو! فامیلاتم جمع کن از این وسط قبل از رفتن!


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۸
#3
مرگخوارها توانایی اینو داشتن که ساعت‌های متمادی به هم خیره بشن، اما یادشون افتاد که در حد یه چای خوردن فرصت دارن و استکان چای لرد سیاه هم هر لحظه خالی‌تر می‌شد.

-تا من رو دارید، غم ندارید!
-رودولف، یه کلمه دیگه حرف بزنی بزرگترین قسمتی که ازت باقی می‌مون گوشِته!
-خب چرا من نه؟
-

-معجون خشک کننده برای حرف نزدن بدم؟

-تو هم وقت گیر آوردی برای قالب کردن معجونات ها، هکتور!

-حالا اگه تونستید دو دقیقه دعوا نکنید، ببینیم چه برتی‌باتزی باید بخوریم!

-مرگخوارای مامان، کدوم‌تون داماد کشک بادمجون مامان می‌شه آخرش؟

هر کدوم از مرگخوارا سریعا با دست به صورت رندوم به یه جهتی اشاره کردن. مروپ نگاهی به انگشت‌ها انداخت و به جهتی که بیشترین انگشت بهش اشاره شده‌بود نگاه کرد. اون‌جا کسی نبود جز... جای خالی!

-به‌به، مبارک باشه بینز قشنگم! چه دامادی بهتر از تو!
-ولی من این طرفم مادر جان!

مروپ نگاهی به طرف صدا انداخت و یه روح شفاف رو دید. بعد دوباره نگاهی به جای خالی انداخت.
- عه وا! پس این کیه این‌جا وایساده؟
-اون بانزه مادرجان. الان هم مرگخوار نیست. اصن نیست تو سایت، گروهاش کاربران عضوه فقط.
-خب پس مبارکه.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸
#4
-خب حالا اگه گفتید مرحله‌ی بعد چیه، عزیزای مامان؟

-ریختن نمک؟
-به تابه کروشیو می‌زنیم؟
-به طرف تابه ویز ویز می‌کنیم؟
-اضافه کردن سیب‌زمینیا؟
- قمه می‌کشیم؟

مروپ واقعا نمی‌دانست چرا پسر قند عسلش با چنین افرادی می‌گردد...
-نه بچه‌های گلم، اول باید زیر گاز رو روشن کنیم.

-من می‌دونستما!
-آره جون خودت! بده من اون کبریتو.
-نه خیرشم. خودت فندک داری.
-مرگخوارای مامان، با کبریت بازی نکنید. خطرناکه.

-معجون زیر گاز روشن‌کن غیر خطرناک بدم؟

-لوموس.
-لوموس نوک چوبدستی‌تو روشن می‌کنه ابله، نه زیر اجاق رو!
-خودم بلدم. لازم نکرده تو بهم یاد بدی.

قطعا آموزش سرخ کردن سیب‌زمینی به مرگخواران، از آن‌چه که مروپ فکر می‌کرد سخت‌تر بود. خیلی سخت‌تر. اما مروپ مادر خوبی بود. او همه‌چیز را به بچه‌هایش یاد می‌داد.

-مرحله‌ی بعد چیه بانو؟


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸
#5
رابستن به زور نفر قبلی رو از در انداخت بیرون و نفر بعدی رو صدا زد. آقایی میان‌سال، کت و شلوار پوشیده، کیف سامسونت در دست، با قدم‌هایی بلند وارد اتاق شد.

-نام؟
-استاد.
-نام خانوادگی؟
-استادی.
-غذا؟
-استادپل‍‍ـ... غذا چیه خانم؟ مگه من با شما شوخی دارم؟ مگه من هم‌سن شما و هم‌اندازه‌ی شمام که باهاتون اسم-فامیل بازی کنم؟

دلفی از این حرفا جا خورد و تازه یادش اومد کیه و کجاست!

-اممم... نه... منظورم این بود که بیماری‌تون چیه؟
-بیماری خاصی ندارم، دانشجوهام معتقد بودند باید بیام چک‌آپ.
-آها... اون‌وقت می‌تونم بپرسم چرا دانشجوهاتون معتقد بودن باید بیاید چک‌آپ؟

استاد برای لحظه‌ای توی خودش فرو رفت، بعد در حالی‎‌که سعی داشت خودش رو کنترل کنه، گفت:
- می‌گن یه بیماری خیلی مهلک دارم که هیچ‌وقت خوب نمی‌شم...

-خب بیماری‌تون چی بودن هست؟

-بی‌شعوری! کسی رو بعد خودم سر کلاس راه نمی‌دم. به بچه‌ها پروژه‌ی درسی می‌دم، نمره‌شو اضافه نمی‌کنم بهشون. میانترم که می‌گیرم برگه‌هارو دیر تصحیح می‌کنم، نمره‌هارو هم نمی‌زنم. نمره‌های پایانترم رو هم روز قبل انتخاب واحد می‌زنم که کسی وقت نداشته‌باشه اعتراض کنه. دانشجوها یه دفعه می‌رن تو سایت می‌بینن براشون نُه رد کردم.

دلفی و رابستن نگاهی به هم‌دیگه انداختن. هیچ‌کدوم چیزی برای گفتن به ذهن‌شون نمی‌رسید. بی‌شعوری واقعا بیماری مهلکی بود!

-خیلی متاسفم آقای استاد، ولی شما باید بستری بشید.
-بی‌شعوری خطرناک بودن هست. شما نباید رفتن کرد پیش دیگران.

-یعنی واقعا امیدی نیست؟

-توکل‌تون به روونا باشه.

استاد زد زیر گریه. رابستن زیر بغلش رو گرفت، از صندلی بلندش کرد و بردش بیرون.

-بعدی!


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸
#6
سلام بر ارباب قدر قدرت، قوی شوکت، بالا بلند عشوه‌گر نقش‌باز من! [برو اونور بلا، با تو نیستم ]


1. هرگونه عضویت سابق در گروه های محفل/مرگخواران را با زبان خوش شرح دهید؟
ما که از اولشم این‌جا بودیم... نبودیم ارباب؟

۲. مهمترین فرق لرد و‌ دامبلدور در کتاب چیست؟
شما که فرق ندارید، دامبلدور هم نکته‌ی انحرافیشه

۳. مهمترین هدف جاه‌طلبانه‌تان برای عضویت در مرگخواران چیست؟
هدف؟ کدوم هدف؟ بنده جز خدمت به مردم... چیز، به شما... هیچ هدف دیگه‌ای ندارم!

۴. به دلخواه روی یکی از محفلی ها لقب بگذارید؟
سیریوس بلک: سگ گله (تازه دامبلدور هم می‌شه بزشون! )

۵. به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به پر کردن شکم ویزلی هاست؟
تخم‌مرغ دزدی از مشنگا و گرنجرشون و تانژانت زاویه‌ی افتادن مشنگ بود گفته‌م قبلا؟ هنوزم همون!

۶. بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
بزنیم زمین، هوا برن! نمی‌دونید که تا کجا می‌رن!

۷. در صورت عضویت چه رفتاری با مار محبوب ارباب(نجینی) دارید؟
گفته‌بودم کیف پوست خیلی دوست دارم؟

۸. به نظر شما چه اتفاقی برای موها و دماغ ارباب افتاده؟
اتفاق؟ شیب؟ بام؟

۹. یک کاربرد استفاده از ریش دامبلدور را نام ببرید؟
برای افراد بی‌مو و دماغ می‌تونیم کلاه‌گیس درست کنیم. به طور خودکار شپش هم داره، احساس غیرطبیعی بودن نمی‌کنن.


بیام تو؟


ویرایش ما:

ما عشوه گریم بی وجود؟!

این همه وقت کجا بودی؟ رفته بودی دنبال هندزفری یا تشکیل بلور های بی سروته و بی قواره؟
تحویل بلا می دیمت...مسئول این جا فقط بلاست...بهش سلام هم نکردی.

خوش بازگشتین ریتا.
نمی‌دونم نجینی قصد داره چیکار کنه باهات. به منم ربطی نداره که بخوام جلوش رو بگیرم.
پس بفرمایید.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۲۷ ۲۲:۵۲:۰۴
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۲۷ ۲۳:۱۶:۱۶

تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه و سفید
پیام زده شده در: ۲۱:۲۲ چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۸
#7
در همین اثنا یک عدد ممد ویزلی کوچولو، خوش‌حال و خندان، لی‌لی‌کنان از گوشه‌ی صحنه داشت رد می‌شد...

-این! همین! همین این رو بریان کنید، ما نوش جان کنیم.
-بچه‌ی کبری پاتر و اصغر ویزلی رو؟

لرد که تازه متوجه موقعیت خودش شده‌بود سر چرخوند تا ببینه اون پشت مشتا چی پیدا می‌شه که خودشو از این مخمصه نجات بده...
-نه، منظورمون اون نبود که...

اما محض رضای سالازار هیچ‌چیزی توی این خونه‌ی کوفتی پیدا نمی‌شد. هیچ‌چیزی جز... یه شلغم.
-منظورمون اون شلغم اون پشت بود.
-وای، به‌به به این سلیقه! به‌به! الآن سوخاریش می‌کنم براتون پروفسور.

مالی ویزلی شلغم رو برداشت و دوان‌دوان از نظرها دور شد.
لرد نه تنها شلغم دوست نداشت، که فکر نمی‌کرد سوخاری کردنش هم ایده‌ی جالبی باشه. گویا قرار بود سخت‌تر از چیزی که فکر می‌کرد، بگذره.

اون‌طرف ماجرا، خانه‌ی ریدل‌ها:

ریتا بعد از ماه‌ها که رفته‌بود ماموریت و حضور نداشت، در حالی‌که چمدونش رو پشت سرش می‌کشید وارد خونه‌ی ریدل شد و دید که صدای همهمه‌ی بقیه داره میاد. قلم‌پرش رو کشید بیرون و رفت ببینه قضیه چیه.

-سوووووسک!

مرگخوارها نگاهی به ریتا انداختن، نگاهی به جنازه‌ی سوسک، دوباره نگاهی به ریتا و تازه دو گالیونی‌شون افتاد و سریعا جنازه رو پشت سرشون پنهون کردن.

-همه‌اش چند روز نبودما، چطور تونستید؟! چطور تونستید با پسرعموی شوهرخاله‌ی بابام همچین کاری کنید؟!
-آرام باش فرزندم...
-تو اصلا چطوری اومدی تو؟ مرگخوار نیستی که الآن!
-بحث رو عوض نکن! بعدم... الآن نیستم، ولی قبلا بودم که! در خونه‌ی ریدل همیشه به روی قدیمیا بازه، مگه نه ارباب؟


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸
#8
نام و نام خانوادگی:
ریتا اسکیتر

گروه:
Only Raven

تاریخ تولد:
تاریخ تولد خانما رو نمی‌پرسن، بی‌ادب. بعدم.. این‌جا فقط من سوال می‌پرسم!

مشخصات ظاهری:
ساحره‌ای زیبا با موهای بلوند، چشمای آبی، عینکی قشنگ و نگاهی نافذ!

چوبدستی:
تا وقتی قلم‌پر تندویس هست، چوبدستی چرا آخه؟!

شغل:
خبرنگار بخش مستند

ویژگی های اخلاقی:
آدمی بسیار خوش‌اخلاق، خوش برخورد، کنجکاو، صادق، وفادار... هرچی خصلت خوبه مرلین همه رو به صورت پکیج یک‌جا در من گذاشته دیگه!

معرفی کوتاه:‌
ریتا اسکیتر هستم، نویسنده و خبرنگار بخش مستند پیام امروز. عاشق مصاحبه کردن با آدمای مختلف، مخصوصا اعضای جبهه‌ی سفیدم. منتها نمی‌دونم چرا همیشه بعد از این‌که مصاحبه‌هام چاپ می‌شه کسایی که باهاشون مصاحبه کرده‌ام فراموشی می‌گیرن و می‌گن اینا رو ما نگفتیم!
شاید ندونید، ولی من عاااااشق حقیقتم! شما هیچ‌کس رو توی این جهان پیدا نمی‌کنید که بیشتر از من عاشق حقیقت باشه. حقایق بسیاری رو راجع به همه می‌دونم، چون می‌دونید که... ماه هیچ‌وقت پشت ابر نمی‌مونه! شما هم برای ابد نمی‌تونید رازتون رو از من پنهان کنید. بالاخره می‌فهمم چه ریگی به کفش‌تونه!
یه سریا می‌گن من جانورنما هستم. یه سریای دیگه هم می‌گن که از جبهه‌ی سفیدی متنفرم و برای لرد سیاه کار می‌کنم. ولی هر دو گروه اشتباه می‌کنن. من چندتا کتاب راجع به آلبوس دامبلدور نوشتم؟ یه دونه. حالا چندتا کتاب راجع به لرد سیاه نوشتم؟ هیچی! می‌بینید؟! من خیلی هم به جبهه‌ی سفیدی تمایل دارم!
در ضمن، سوسک هم خودتونید!


.........................................................
پ.ن: اون old بالا کله‌ام رو بردارید بی‌زحمت. این جزو معرفی نیستا!


young شدی


ویرایش شده توسط مافلدا هاپکرک در تاریخ ۱۳۹۸/۹/۲۶ ۲۳:۱۴:۳۰

تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۷
#9
ارباب‌جان...
میشه پست این مرگخوار uncultured خودتون رو نقد کنین؟
باتشکرات فراوان. :)


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱:۱۲ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۷
#10
تقلب عظیم در دوئل!
در باشگاه دوئل چه می‌گذرد؟


همان‌گونه که احتمالا مستحضرید، شب گذشته ریتا اسکیتر و پیوز، این روح بی‌خانمان، در باشگاه دوئل با هم دوئلی را انجام دادند. تا این‌جای کار همه‌چیز به نظر طبیعی می‌آید؛ دو مرگخوار، دو هم‌قطار، دو جادوگر از دو گروه رقیب، با هم دوئل کرده‌اند... پس مشکل کجاست؟
مشکل، تقلب عظیم اتفاق افتاده در این دوئل است! تقلبی بی‌سابقه که یکی از طرفین انجام داده. و او چه کسی می‌تواند باشد جز... پیوز!

بله! این روح فسیل، این پیرمرد آلزایمری، این دزد عنوان باب‌بزرگ، در دوئلش با ریتا تقلب کرده و در حالیکه مهلت قانونی مسابقه تا ساعت دوازده روز بیست و پنجم فروردین‌ماه بوده، پس از نیمه‌شب پست خود را ویرایش کرده و اشتباهات املایی و نگارشی خود را تصحیح نموده!

تصویر کوچک شده


آیا سزاوار است که این چنین جنایت‌کارانی برای خود آزاد بگردند و جزای اعمال خود را نبینند؟ آیا درست است که حق ریتا و ریتاها در این جامعه خورده شود؟ کدام مرجع قانونی پاسخگوی مظلومیت ریتا خواهد بود؟ این است عدالت هری؟
امیدوارم بالاخره روزی برسد که هیچ محقی از رسیدن به حق قانونی خود باز نماند!

ریتا اسکیتر
خبرنگار ویژه‌ی پیام امروز


تصویر کوچک شده

Only Raven






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.