هرمیون عزیز...سلام.
بررسی
پست شماره 24 سالن دوئل انفرادی، هرمیون گرنجر:
نقل قول:
صدای ریز جیرجیرکها سکوت سرد و مرطوب شب رو برهم میزد. ستاره ها بی توجه به حضور تماشاچی، باقی مونده ی عمرشون رو چشمک می زدن.
توضیح فضا، برای شروع پست کافی بود...ولی وقتی داریم جدی می نویسیم، کلمات و توصیف ها بیشتر جلب توجه می کنن. مثلا این جا سکوت سرد معنی داره...ولی سکوت مرطوب نه.
"باقی مونده عمرشون رو چشمک می زدن" بهترین شکل این جمله نیست؛ هر چند معنی قشنگی داره.
و در ادامه:
نقل قول:
-«من عالی ام،نورانی ام،دستت بهم نمیرسه.»
این جمله های کوتاه قشنگ بودن. وقتی به ستاره ها به صورت یک "جمع" اشاره کردیم، بهتره دیالوگ ها رو هم از طرف جمع بنویسیم. یعنی جدا جدا:
-من عالی ام!
-نورانی ام!
-دستت بهم نمیرسه!نقل قول:
هیچکس تو طبیعت اهمیت نمی داد که اونا عالی و دست نایافتنی اند، جز خودشون و البته آدما که بهشون زل میزدن و دستشونو دراز می کردن.
این جمله هم باز به بهترین شکلش نوشته نشده. کمی هم ناقصه:
در واقع بجز خودشون و آدم هایی که بهشون زل می زدن و دستشونو به طرفشون دراز می کردن، هیچکس تو طبیعت اهمیتی به این که اونا عالی و دست نیافتنی اند نمی داد!هیچکس تو طبیعت، اهمیتی نمی داد که اونا عالی و دست نیافتنی اند...جز خودشون و آدمایی که بهشون زل می زدن و دستشونو برای گرفتنشون(یا به طرفشون) دراز می کردن.نقل قول:
همه اجزای شب تاریک داشتن فعالیت می کردن. زندگی ای که بهشون داده شده بود رو ادامه می دادن، بدون اینکه بدونن چیز بزرگتری رو می سازن.
همه اجزای شب تاریک در حال فعالیت بودن. داشتن زندگی ای که بهشون داده شده بود رو ادامه می دادن، بدون اینکه بدونن دارن در ساختن چیز بزرگ تری مشارکت می کنن.جمله های شما قشنگن...مفهومشون خیلی قشنگه. خودشون هم خوبن. ولی با کمی تغییر خیلی کوچیک می تونن خیلی بهتر بشن. مثلا این جمله فعلش کو؟
نقل قول:
بیهوده به دنبال معنا برای بودن.
یه "بودن" کم داره.
اگه هم قراره ناقص نوشته بشه باید آخرش سه نقطه بذاریم.
نقل قول:
شب همون آرامشی رو داشت که هرماینی نیاز داشت. کسی باهات حرف نمیزد. کسی با دیدن قیافه بی روحت نمی پرسید چی شده و توضیح نمی خواست. مهم تر از همه، شب با آرامش و سیاهی و سکون بهت اجازه می داد داخل وجود خودت برگردی و مشکلات درونتو حل کنی، چیزایی که فقط خودت می فهمی شون،فقط برای خودت حیاتی ان.
قسمت های مربوط به احساسات معمولا احتیاج به مکث دارن. مخصوصا جاهایی که برای نویسنده و راوی یه جورایی سخته که احساسات رو کامل و درست ابراز کنه:
شب همون آرامشی رو داشت که هرماینی نیاز داشت.
کسی باهات حرف نمیزد. کسی با دیدن قیافه بی روحت نمی پرسید چی شده و توضیح نمی خواست...مهم تر از همه، شب با آرامش و سیاهی و سکون بهت اجازه می داد داخل وجود خودت برگردی و مشکلات درونتو حل کنی!
چیزایی که فقط خودت می فهمی شون و فقط برای خودت حیاتی ان...در این قسمت، بعد از جمله اول، حالت توصیف ها عوض شده. برای همین به نظر من اون خط رو باید از بقیه متن جدا کنیم.
نقل قول:
خودنویس دختر زیر نور ماه به آرامی روی کاغذ شروع به رقصیدن کرد:
قلم پر بهتر بود...خودنویس کمی غیر جادوییه. اصلا عجیب نیست که هرمیون خودنویس داشته باشه...ولی فضای داستان رو تا جایی که می شه بهتره حفظ کنیم.
نقل قول:
خیلیا میگن که تنها بودن بی مزه و فرساینده و غیره و غیره ست. برای فرار ازش دنبال دوست می گردن، یا کسایی که به عنوان دوست نگاهشون کنن. این قضیه دوطرفه ست، باید برای اونا هم دوست باشی. درگیر دغدغه هاشون بشی، خاطره بسازی، هواشونو داشته باشی، ناراحت شی، ذوق زده شی؛ چاشنی های زندگی خاکستری.
"بی مزه" کلمه قشنگی برای توصیف این موقعیت نبود. "غیره و غیره" هم همینطور. البته این یکی رو در صورتی که آخر جمله میومد می شد قبول کرد:
نقل قول:
خیلیا میگن که تنها بودن بی مزه و فرساینده و غیره و غیره ست.
خیلیا میگن که تنها بودن خسته کننده و فرساینده ست و غیره و غیره...فرقشون اینه که تو اولی اینطور به نظر می رسه که نویسنده نتونسته کلمه مناسبی برای توصیف پیدا کنه. تو دومی "غیره و غیره" بر می گرده به غر زدن های دیگران. یعنی حرفای دیگه ای هم می زنن که اینجا نمی نویسم.
پشت سر هم نوشتن، گاهی باعث می شه مفهوم جمله ها لای پاراگراف گم بشه. مثلا جمله:
" برای فرار ازش دنبال دوست می گردن، یا کسایی که به عنوان دوست نگاهشون کنن."، جمله قشنگیه. ولی تو پاراگراف حل شده...دیده نمی شه.
نقل قول:
این قضیه دوطرفه ست، باید برای اونا هم دوست باشی. درگیر دغدغه هاشون بشی، خاطره بسازی، هواشونو داشته باشی، ناراحت شی، ذوق زده شی؛
این قسمت احساس واضحی نداره. مشخص نیست که این فقط یه توضیحه یا نویسنده می خواد جنبه بد قضیه رو نشون بده.
خیلیا میگن که تنها بودن بی مزه و فرساینده و غیره و غیره ست. برای فرار ازش دنبال دوست می گردن، یا کسایی که به عنوان دوست نگاهشون کنن.
البته این قضیه دوطرفه ست!
باید برای اونا هم دوست باشی. درگیر دغدغه هاشون بشی، خاطره بسازی، هواشونو داشته باشی، ناراحت شی، ذوق زده شی.این توضیحه!
خیلیا میگن که تنها بودن بی مزه و فرساینده و غیره و غیره ست. برای فرار ازش دنبال دوست می گردن، یا کسایی که به عنوان دوست نگاهشون کنن.
ولی این قضیه دوطرفه ست!
باید برای اونا هم دوست باشی. درگیر دغدغه هاشون بشی، خاطره بسازی، هواشونو داشته باشی، ناراحت شی، ذوق زده شی.این نشون دادن جنبه منفی ماجراست.
فقط با اضافه کردن یک کلمه، معنی پاراگراف عوض می شه.
نقل قول:
اما همه ی اینا نتایج یه فراموشی یا نادیده گرفتن یه چیز بزرگتره.
یکی از مواردی که روی نوشته شما تاثیر منفی گذاشته، استفاده مکرر از کلمه "چیز" هست. این کلمه اصلا با حال و هوای پست سازگار نیست. پیدا کردن جایگزین ممکنه سخت باشه...ولی ارزششو داره که بگردیم و یه جایگزین مناسب براش پیدا کنیم. اتفاق...مورد...نکته...یا هر کلمه ای که قابل استفاده باشه و منظور رو برسونه.
قسمت هایی که خودنویس می نویسه، خسته کننده اس. یه دلیلش شکل نوشته شدنشونه. فاصله کم دارن...علامت کم دارن...پشت سر هم هستن. و یه دلیل دیگش اینه که حالت شعار گونه داره. شعار رو می شه داد...ولی غیر مستقیم. طوری که خواننده رو پس نزنه.
نکته بد ماجرا این جاست که قسمت خسته کننده، نیمه اول پست رو تشکیل می ده. خواننده خیلی باید مقاوم باشه که به خوندن ادامه بده تا به جاهای خوبش برسه.
نقل قول:
-خانوم نباید به خودش سخت گرفت.
جن ورود ساده و قشنگی داشت. ورودی مناسب یک جن!
نقل قول:
دختر از این صدای نرم وناگهانی، از جا پرید و سرش رو به طرف صدا برگردوند. هم اتاقی هاش تو خواب ناز بودن، صدای نفس هاشون سکوت خوابگاه دختران رو می شکست.
"دختر" کلمه مناسبی برای این قسمت نیست. برای این که تا این جا خیلی راحت داشتیم درباره هرماینی حرف می زدیم. برامون آشنا بود. یهو نمی تونیم این جوری مثل غریبه دربارش حرف بزنیم...مگه این که تمرکز جمله رو از "دختر" به "صدا" تغییر بدیم:
این صدای نرم وناگهانی، دختر را از جا پراند... اینجوری بهتره...هر چند هنوزم فکر می کنم استفاده از اسم، مناسب تر بود.
نقل قول:
-لانا، خانوم. لانا متاسفه اگه ترسوندتون. اون دیده که خانوم چند شبه کم خوابید و چیزای بد نوشت.
دیالوگ لانا خیلی قشنگ بود. نگرانی شو به سادگی یه جن خونگی، ولی با جدیت نشون داده.
کاش بقیه دیالوگ ها هم به همین سادگی و صمیمیت باقی می موند. ولی متاسفانه حرفای لانا هم کم کم تبدیل به شعار شده.
خودم ترجیح می دم هدف لانا خیلی ساده تر از این حرفا می بود. همین که حال "خانوم" رو برای یک شب خوب کنه...ولی اگه قراره درسی بهش بده و متحولش کنه هم باید خیلی غیر مستقیم تر این کار رو انجام می داد. الان مثل این می مونه که یه بچه شیرین و دوست داشتنی بیاد حرفای سنگین بزنه و همه رو نصیحت کنه.
نقل قول:
هرماینی درحالی که باد موهاش رو به هر طرف می کشید به سمت لانا برگشت.
-جنب و جوش شبونه. چی باید به من یاد بده.
-لانا ندونست. اون فقط منظره مردم رو دوست داشت. بی دغدغه به نظر اومد.
اینجاش خیلی قشنگ بود.
نقل قول:
لانا کمی سرخ شد و به جارو اشاره کرد.
-خانوم دوست داشت پرواز کرد.
-آره ولی رابطه خوبی با جاروی پرنده ندارم. اگه خودم پرنده بودم از پرواز نمی ترسیدم.
-نباید حسرت چیزی که نمیشه بدست آورد خورد. خوب نبود، فقط غمگین کرد. باید شرایط رو باهاش وفق داد.
این حرکتش که رفت و جارو رو آورد قشنگ بود...دیالوگ آخر کمی معصومیت موقعیت رو از بین برده.
شعار زدگی تو قسمت سوم به اوج خودش رسیده و متاسفانه این بار روی شخصیت ها هم تاثیر گذاشته. هرماینی به شکل غیر قابل قبولی ساده و بی اطلاع به نظر می رسه...در حالی که شخصیتش اصلا این حالت رو نداره. اون خیلی بیشتر از هری و رون می دونه و می بینه و منطقی رفتار می کنه.
نقل قول:
-لانا خوشحاله. اون نوبت تمام ظرف شستن های هفتگی فیبی رو به عهده گرفت تا امشب مرخصی داشت.
اینم یکی از دیالوگ های قشنگ بود.
به نظر من حالت عکسش هم قشنگ می شد. اینا جن هستن...با کار کردن آرامش پیدا می کنن. می تونست بگه نوبت تمام ظرف شستنای این هفته شو داده به فیبی که امروز رو آزاد باشه(نگفتم مرخصی که با مفهوم جمله در تضاد نباشه).
ایده داستان خیلی قشنگ بود. این که به هرماینی بفهمونه که بهتره همه چی رو اینقدر جدی نگیره. این کار رو می تونست با حرکات و حرفای ساده تری نشون بده. مثل همون جایی که گفت نمی دونه منظره به چه دردی می خوره و فقط براش جالبه.
یکی از مشکلات اساسی ما تو دوئل ها اینه که خیلی از شرکت کننده ها طوری می نویسن که سوژه رو به سختی می تونیم به داستان ربط بدیم!
خیلی از پست های دوئل رو می خونم و با خودم فکر می کنم که خب...این چه ربطی به سوژه داشت؟
یا بی ربط می نویسن...یا به زور سعی می کنن از یه گوشه ای ربطش بدن.
این درست نیست.
ما داورا هم تا جایی که می شه سعی می کنیم ربطش بدیم ولی شرکت کننده ها هم باید یادشون باشه که خودشون این محدود شدن با سوژه رو انتخاب کردن. بنابراین باید بهش پایبند باشن. سوژه باید پایه و اساس پستشون رو تشکیل بده. در غیر این صورت می تونن بدون سوژه(با سوژه آزاد) دوئل کنن.
پست شما خیلی خوب و واضح به سوژه مربوط بود. مرکز داستان شما یه جن خانگی بود که نمی شناسیمش...ولی اونقدر خوب نوشته و پرداخته شده که کاملا آشنا به نظر می رسه. اخلاق و طرز حرف زدن و ویژگی های تقریبا ثابت جن های خونگی هم به این موضوع کمک کرده.
شخصیت هرماینی شما کمی از واقعیت دور بود. گاهی زیادی ناامید...گاهی زیادی ساده و گاهی زیادی مثبت.
شخصیت لانا خیلی قوی تر و قشنگ تر بود.
شما ایده های خوبی دارین. احساسات خوبی هم دارین ولی شدیدا باید کنترلشون کنین که تبدیل به شعار نشن. جمله ها هنوز برای یه پست جدی کمی خام هستن...ولی درست می شه. منطق داستان و شخصیت ها رو حفظ کنین، حتی اگه داستان بدون در نظر گرفتن اینا قشنگ تر به نظر می رسه. چون در اون صورت هر چقدر هم که زیبا باشه، برای خواننده باور پذیر نیست. داستان های کلا تخیلی و بی منطق که کلا سبکشون فرق می کنه، استثنا هستن.
طویل هم به پایان رسید!