لودو و روفوس پایان کلاس را اعلام کردند. در هنگام رفتن، پسرها کیفشان را روی دوش دخترها انداختند سپس دورخیز کردند و روی کول آنها پریدند! دخترها با سختی تمام سعی میکردند تندتر بدوند. همه رفتند جز یک دختر و پسر. پسر که روی کول دختر سوار بود محکم به پشت سرش زد و گفت:
_حیف نون، عقب افتادیم، یالا تند تر برو! پیتیـکو پیتیــــــکو!
روفوس: مآآآآآآآآآآآآدرجان
لودو: چیه؟ گرخیدی؟ درکت میکنم ولی یه لحظه فک کن ما مرگخوارا هم اینجا زندگی میکردیم ... میتونستیم هر روز از بلاتریکس کولی بگیریم، باورت میشه؟! پیتیکو پیتیــکو پیتیـــــــکو!
ناگهان، علامت شوم روی دست راست لودو بشدت سوخت!
احتمالا لرد ولدمورت متوجه شد او پشت سر بلاتریکس صحبت میکند.
---------
روفوس و لودو چمدانهایشان را سریع جمع کردند تا زودتر به لندن برگردند و از این جهنم دره خلاص شوند.
آنها روی جاروهایشان پریدند و آماده شدند تا پرواز کنند که ناگهان ... چندین طلسم بیهوشی به سویشان شلیک شد!
---------
آب خنکی بصورتشان پاشیده شد و بیدار شدند. در مقابل آنها چندین جادوگر با لباس های محلی آن جا و همینطور ریش بلند ایستاده بودند.
لودو: پیست پیســـــت، هی روفوس!
روفوس: چیه؟
لودو: به گمانم اینا باید از اعضای محفل ققنوس باشن. ریشاشونو ببین، عین دامبلدور بلنده!
روفوس: آره فک کنم خود خود پــــدر پـــــــــــــدر سوخته شون باشن.
یکی از مردها که بنظر میرسید رییس آن ها است، به روفوس گفت:
_پدر سوخته خودتی پدرسوخته! بدم پدر پدر سوخته تو در بیارن پدرسوخته؟
یالا بیاین اینو ببرید پدرشو دربیارید پدر سوخته رو.
دو مرد سریع دویدند دست و پای لودو را گرفتند، جسم سختی بر سرش زدند و او را بردند ... روفوس در حال دور شدن:
لودو که دید اوضاع ناجور است گلویش را صاف کرد و خیلی آرام و مظلومانه گفت:
_ دُنت کیل می پلیز. آی لاو یو سِر!
رییس: خف بیمیر بابا اجنبی! من به شما اجنبیا رحم نمیکنم، میخواستین نیاین کشور مارو اشغال کنید! ... چی؟ تو چیزی گفتی؟
لودو: نه به جون مادرم!
رییس: چرا فهمیدم چی گفتی. اول، من برج هاگوارتز ترکوندم؟ خوب کاری کردم. الانم عین بچه آدم تو دوربین نگاه میکنی و به اربابت میگی اگه میخواد تو و اون یکی پدرسوخته رو آزاد کنم، باید یه میلیون گالیون بهم بده! فردا این فیلمو میفرستیم برای جادوگر تی وی.
لودو: نه جون مادرت یه خرده کمتر بگو! یه میلیــــــــــــون؟!!! ارباب حتما قید مارو میزنه و میگه بکشمون. الان میگه کشته شدن در راه اون افتخاره.
رییس: این دیگه مشکل خودته. اگه اینو بگه که خونتو حلال کرده پدرسوخته
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۲۴ ۱۴:۳۲:۲۵