هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 552
آفلاین
سلام پروفسور، ارشد گروه گریفیندور هستم!

این از تکلیف اول.


نقل قول:
2. توی یه رول کوتاه، یه روز عادی یه بوکاتو تو مغز خودتون شرح بدین. ( 10 امتیاز)


اصولا مواقع خیلی کمی در تاریخ وجود دارن که فنریر بخواد مطالعه کنه. مثلا مواقعی که بخواد راجع به یه غذای خاص بخونه که بعدا مهارتای آشپزیش که فقط یکم بیشتر از یه غول غارنشین هستن رو تست کنه. و در این لحظه که فنریر توی کتابخونه خانه ریدل ها نشسته بود و یه کتاب رو جلوش گذاشته بود، جزء مواقع خاص بود. اون یه کتاب "آشپزی سیاه و تاریک" رو توی کتابخونه پیدا کرده بود و میخواست بخونتش.
فنریر صفحات کتاب رو باز کرد...
و یه لحظه حس کرد سرش سنگین شد.
تعجب کرد، سرش رو خاروند.
- یعنی منم مغز دارم؟ خیلی عجیب شد که. چرا یهو حس سنگینی تو سرم حس کردم؟

فنریر حوصله نداشت به این موضوع فکر کنه. کلا حوصله نداشت فکر کنه. برای همین شروع کرد به خوندن کتاب. فنریر حدود نیم ساعت کتاب رو خوند...
اوایلش خوب بود. فنریر به راحتی خوند و فهمید. ولی کم کم حس کرد نوشته های کتاب دارن از جلوی چشمش رژه میرن. حتی با هم درگیر میشن و کتک کاری میکنن.

درون مغز فنریر:

بوکارت به سختی خودشو از توی سراخ بینی فنریر کشید تو. مسیر سخت، پر پیچ و خم و خطرناک بود. ولی اون بوکارت، بوکارت روزهای سخت بود. بنابراین خودشو با موفقیت به جایی که باید اصولا مغز فنریر باید میبود، رسوند.
و بعد بوکارت وحشت کرد... اثری از مغز نبود.
بوکارت حتی یه لحظه فکر کرد اشتباه اومده، ولی به نقشه ای که از جمجمه انسان ها داشت نگاه کرد و دید که درست اومده. ولی بازهم اثری از مغز نبود.
بوکارت یه ذره بین از توی جیبش در آورد، و بعد تونست یه مغز خیلی خیلی کوچیک و میکروسکوپی رو ببینه...
- اوه.
- کسی گفت اوه؟!
- نه نه. چیزی نیست. تو کتابتو بخون.

بوکارت شیرجه زد توی مغز کوچیک فنریر. خودشو به سختی توی مغز فنریر جا کرد. و بعد با لبخند شیطانی همونجا نشست و شروع کرد به پرت کردن حواس فنریر.
کم کم فنریر میتونست ببینه که کلمه های کتاب دارن با هم جنگ میکنن، رژه میرن، حتی چشمای فنریر کم کم به تار عنکبوتای توی کتابخونه علاقه مند شدن.
بوکارت هم همچنان خنده های شیطانی و پلید میکرد.

خارج مغز فنریر:

فنریر دیگه اینطوری اصلا نمیتونست. سرش سنگین شده بود، حواسش دائم پرت میشد و نمیتونست تمرکز کنه. گوشش هم البته خارش گرفته بود. فنریر به خوبی میدونست که این یکی به خاطر عدم رعایت بهداشت فردیه. پس دستشو تا آرنج کرد توی گوشش و هر آنچه آشغال داشت رو خارج کرد.

بوکارت در عرض یک ثانیه دید که دست فنریر به سمتش هجوم آورد، ولی نتونست هیچ کاری کنه... توی مغز کوچیک فنریر که البته در واقع یه تیکه آشغال از گوشش بود گیر کرده بود.
بوکارت جیغ زد، غافلگیر شده بود. اونم برای اولین بار، شایدم حتی برای آخرین بار، بهرحال وقتی از طریق گوش از مغز فنریر خارج شد، توسط فنریر از پنجره به بیرون پرتاب شد، و در لحظه آخر شنید که فنریر گفت:
- اوه... شیش کیلو آشغال توی گوشم بود... دیگه واقعا باید برم حموم.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۱۹ ۳:۳۸:۴۱



بدون نام
سلام پروفسور!تصویر کوچک شده

منم انجامدادم تکلیفمو.تصویر کوچک شده



پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱:۳۷ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
به به...چه خانوم معلم باکمالتی...اصلا خانوم معلم‌ها همیشه جزوی از فانتزی من بودن!
خانوم معلم....این تلکلیف 1. و تکلیف دوم هم بعد از خط چین پایین هست!

------------------

نقل قول:
2. توی یه رول کوتاه، یه روز عادی یه بوکاتو تو مغز خودتون شرح بدین. ( 10 امتیاز)



بوکاتی وارد مغز رودولف، حداقل آن قسمتی که مفروض بود که مغز رودولف میبایست در آنجا باشد، شد...چیزی آنجا به جز مجلات بی‌ناموسی، قسمت کوچکی از مغز که فرمان ترشح علاقه خاص را میداد، یک دستگاه کمالات سنج که بر روی " همه‌ی ساحره ها" تنظیم شده بود، و کمی گرد و خاک چیزی نیافت...متوجه شد که آنجا چیزی کاسب نیست...دست از پا درازتر به همراه آب بینی از دماغ رودولف خارج شد!




پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۰:۳۹ پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 242
آفلاین
انیو هاسه یو خانوم معلم!
تکلیفموانجام دادم.
چه دیانای خوبی هستم؟😻
اهم من سال اولیم یا ارشد؟

***
دیانا بلافاصله بعد از اینکه دروئلا کتابی را روی میزش گذاشت،کتابی که به او دهن کجی میکرد را برداشت و باز کرد.

کلمه ی اول کتاب را که خواند،دردی در بینی کوچکش پیچید.

در بدن دیانا

بوکات، خود را از دماغ دیانا بالا کشید اما زمانی که میخواست به سمت مغزش هجوم ببرد،پایش لیز خورد و به سمت نای و بعد از یک سری مخلفات، درون معده ی دیانا افتاد.
-اهه چه بوی شکلاتی میاد اینجا!

بوکات پس از اینکه این حرف را زد متوجه شد،در جایی قرار دارد که دو چهارمش را نوتلا ، یک چهارم را توت فرنگی و بقیه اش غذا های های گوناگون در حال هضم شدن هستند!

ناگهان احساس بدی به بوکات دست داد و کم کم شروع به خاریدن کرد!

بوکات بدن دیده بود،اما تا به حال در بدن هیچکس با این حجم از نوتلا مواجه نشده بود!
و احتمالا نمی دانست این خارش و از درون سوراخ شدن بخاطر حساسیتش به شکلات فندقی است!

چندی بعد،دیانایی در حال فرار از کلاس و بوکاتی سوراخ شده و درحال هضمی در معده اش به خوبی و خوشی زندگی کردند!

قصه ی ما به سر رسید بوکاتی به خونش نرسید.😸

استاد نمره؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۸

وین هاپکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
از تون خوشم نمیاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 236
آفلاین
-سلام بچه ها.
-سلام استاد.
-تکالیفتونو انجام دادین؟
-
-خب، حالا از یکیتون امتحان می گیرم. هاپکینز، بلند شو.

وین در حالی که هافل را محکم در دست هایش گرفته بود، ناگهان احساس کرد که به بینی اش ضربه وارد شد.

-طریقه فرمانروایی بر فلفل دلمه ای های زرد رو توضیح بده.
-فرمانروایی؟...هوم...
-مطمءنم می تونی جوابش بدی.
-چی؟ جواب؟
-بوکات!

دروءلا به دنبال وین که اکنون داشت از دستش فرار می کرد، دوید.
-وایسا ببینم! بوکات کثیف!
-بوکات؟...یعنی چی؟

بچه ها از در کلاس بیرون رفتند تا بتوانند بقیه ی ماجرا را ببینند.

-آخ!
-وایسا ببینم!

دقایقی بعد، بچه ها شاهد بمب های فلفل دلمه ای زرد و کتاب هایی بودند که به این طرف و آن طرف پرتاب می شدند.


ویرایش شده توسط وین هاپکینز در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۱۷ ۲۱:۲۸:۵۱
ویرایش شده توسط وین هاپکینز در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۱۸ ۱۴:۳۰:۳۵

See the dark it moves
With every breath of the breeze


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۸

پنه‌ لوپه کلیرواتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۳۹ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹
از فلکه آلیس، جنب کوچه گربه ملوسه، پلاک نوشابه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
پروفسور روزیه اینم مشق اول من
2-جلسه دوم بود و من تو کلاس با آمادگی کامل برای پرسش کلاسی نشسته بودم که پروفسور روزیه وارد کلاس شد و روی صندلی نشست.
-خب الان میخوام درس بپرسم کی آماده است؟
هیچ کس دستش بالا نبود جز من. پروفسور با سر بهم جواب مثبت داد و منم بلند شدم.
-خب بگو ببینم بوکات چیه؟
تا اومدم جواب بدم دماغم شروع به وول خوردن کرد و همه درس یادم رفت و کیف مو برداشتم و جلوم گرفتم.
-چرا نوشابه هارو به اطراف پرتاب میکنی جواب سوال منو بده!
بعد شروع به جیغ زدن کردم.
-چرا جیغ میزنی؟
-چرا صندلی سفیده؟
-چی؟
-چرا من سفیدم؟ چرا در سفیده ؟
و دور کلاس دویدم و هر چی جلوم بود به اطراف پرت شد. در سیاهی دیدم و واردش شدم و یک گوشه اتاق نشستم. در باز شد و پروفسور در حالی که دستکش سفیدی دستش میکرد بهم نزدیک شد.
-خب


به ریونی و محفلی و جوز و ری و اما و پروفمون نگاه چپ کنی چشاتو از کاسه در میارم.
من و اما همین الان یهویی
تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۹ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰
از سیرازو
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 265
آفلاین
۱.
به به...آدم حال کردن می‌شه همچین استادی داشتن باشه!
اصلا استادی از شما باریدن کردن می‌شه!
چقدر زیبا در قامت یک استاد بودن می‌شین!
تکلیفی حقیرانه برای شما بزگروار آوردن کردم!

۲.
رابستن برای اولین بار قصد کرد تا یک کتاب رو شروع کنه به خوندن.
از کتابخونه ی دروئلا یه کتاب دزدید و رفت توی سفینه‌اش تا بشینه و بخونه!

کتاب رو باز کرد تا شروع کنه به خوندن!
-آخ! یعنی ئلا هر موقع کتاب خوندن می‌شد دماغش انقدر درد گرفتن می‌شده؟ فکر نکردن می‌شدم که کتاب خوندن انقدر درد داشتن بشه.

رابستن از موجودی به نام بوکات خبر نداشت.
بوکات موجود در کتاب دروئلا از راه بینی وارد بدن رابستن شد.
بوکارت قبلا زیاد داخل بدن انسان رفته بود ولی خب رابستن براش یه بدن جدید بود.
بوکارت رفت که مغز رابستن رو پیدا کنه تا کار همیشگیش رو اجرا کنه.
از راه بینی وارد قلب شد و از قلب به شش رسید و بعد وارد معده شد.

بوکات گیج شده بود. این راه ها به هم نمی‌خورد. ولی خب بوکارت وظیفه شناس بود و به گشتن ادامه داد.

معده رو رد کرد و به مری رسید. یکم توی مری نشست. بوکات هم خسته می‌شه خب.
-این چه وضع بدنه! تو آدمی؟ تو تسترالی! اگه تسترال کتاب می‌خوند من مغز نداشتشو پیدا می‌کردم...فکر کردی می‌تونی کاری کنی که من دست از زدن بردارم؟ تو منو نمی‌شناسی! به من میگن "بوکی مغز هنگ کن"...من پسر "بوکا مغز بترکون" بزرگم...تو یکی نمی‌تونی منو شکست بدی!

بوکی دست روی زانوش گذاشت و بلند شد. اون باید می‌رفت...می‌رفتو وظیفه‌ش رو به نحو احسن تموم می‌کرد.

بعد از نیم ساعت بالاخره مغز رابستن رو پیدا کرد.
-گفتم که پیدات می‌کنم!
-ینی چه که "گفتن"؟
-مگه مغزم حرف می‌زنه؟
-ینی چه که "مغز"؟
-مغز ندیدم انقد خنگ؟
-ینی چه که "دیدن" و "خنگ"؟

مغز رابستن آکبند بود.
بوکی هر حرفی می‌زد، مغز یه چیزی می‌پرسید. بوکی خیلی خسته شده بود.
-من غلط کردم که پسر بوکا مغز بترکون شدم...من می‌رم بابا!

و خب بوکی موند و یک بدن عجیب غریب که باید ازش میومد بیرون!


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۱۳ ۲۲:۰۰:۴۱

تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ جمعه ۱۲ مهر ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 219
آفلاین
تکلیف آوردیم استاد!

2. توی یه رول کوتاه، یه روز عادی یه بوکاتو تو مغز خودتون شرح بدین. ( 10 امتیاز)

- خب، بچه ها، تکالیفتونو تحویل بدین.

رکسان بین بچه های کلاس قدم میزد و برگه هاشونو تحویل میگرفت. به دو برگه اولی نگاه کرد و سرشو به نشونه تاسف تکون داد و نچ نچ کنان به مسیرش ادامه داد. با خودش فکر کرد که این بچه ها خیلی احمقن و از ستاره شناسی هیچی نمیفهمن و کل زندگیشون به فنا رفته، تا اینکه به برگه سوم رسید.

- تلسکوپ؟ تلسکوپ چی بود؟ ستاره یعنی چی؟ این چیه؟

اینقد درگیر فهمیدن چیزایی که روی برگه نوشته بود، شده بود که متوجه نشد بچه ها با تعجب نگاهش میکنن و زیر گوش همدیگه پچ پچ میکنن.
- استاد روزیه چی میگفت؟ اسم اون چیز چی بود؟
- بوگارت؟ نه بابا، اون یه چیز دیگه بود... آها! بوکات!


ویرایش شده توسط رکسان ویزلی در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۱۲ ۲۱:۱۹:۰۱

رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ جمعه ۱۲ مهر ۱۳۹۸

آگاتا تراسینگتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۴ یکشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۵ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۱
از کتابخونه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
سلام استاد؛
منم تکلیفمو انجام دادم.


نذار مشنگ ها روزت رو خراب کنن :)

هافلپاف عشقه


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴ چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۸

وین هاپکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
از تون خوشم نمیاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 236
آفلاین
سلام خانم معلم!
مشقمو نوشتم!
فقط لطفا بهش صفر ندید.


See the dark it moves
With every breath of the breeze







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.