هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو

فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی کاندیداهای نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو از 30 اردیبهشت آغار شده و تا پایان روز 3 خرداد ادامه می‌یابد.

قوانین تبلیغات تابلوی اعلانات


ستادهای انتخاباتی


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ شنبه ۵ آبان ۱۳۸۶
#1

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
بیاینه ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)


به لطف بزرگ جادوگر زمان ما، وزیر مردمی و لایق یعنی کالین بن الکریوی مرکزی به راه افتاد به نام خاسگ! محلی برای احیای حقوق پایمال شده اقلیت متاسفانه مطرود جامعه جادوگران شامل خون آشام ها ، گرگینه ها و سانتورها. تویی که احتمالاً خون خالصی داری هرگز از مشکلات این افراد سر در نمیاری، تازه اگه خودت مشکلی هم براشون درست نکنی. شمایی که تا اسم این افراد رو می شنوین مو به تنتون سیخ میشه می تونین توی جلسات ما شرکت کنین تا با این قشر از جامعه بیشتر آشنا بشین و اگه می تونین دست اونا رو بگیرین. کسی نسیت که ندونه پدر من یک گرگ نما بود و من اصلاً از این مسئله شرمنده نیستم و هیچوقت باعث نشد ازش متنفر بشم بلکه چیزی که همیشه منو ناراحت کرده این بود اون هرگز نتونست شغل ثابتی برای خودش داشته باشه و متاسفانه وضعیت مالی مناسبی نداشت. این موضوع در مورد خون آشام ها هم صادقه چون دیدم همیشه جامعه اونها رو به کنج ویرانه های متروک و دور از محل سکونت رونده و دشمنی اونا رو واسه خودشون خریده. و البته سانتورها... قراره محل سکونت اونها از محیط های کوچیک و محدود گسترش پیدا کنه، اونا می تونن در کنار ما زندگی کنن و از وجود همدیگه استفاده کنیم. اگه تعصب های بیخود رو کنار بذاریم جامعه بهتری خواهیم داشت و قوی تر خواهیم بود.

و اما اهداف اصلی این ستاد:

1 – ایجاد شرایط اشتغال و کسب در آمد برای خون آشام ها ، گرگینه ها و سانتورها
2 – حضور پر رنگ این افراد در میان جامعه جادوگران
3 – امکان خرید یا اجاره مسکن در همسایگی ما و شما
4 – برگزاری جلسات ماهانه برای عنوان کردن مشکلات با حضور نمایندگان آنها و قشرهای مختلف جامعه
5 – تمرکز روی علوم جدید و مدرن جادوگری برای درمان افراد داوطلب

همه جادوگران اعم از گرگینه ها، خون آشام ها و سانتورهای عزیز و غیر از آن اجازه ورود به این مرکز و حضور در جلسات رو دارند. هیچ کس حق توهین یا خوار کردن این دوستان عزیز ما رو نداره و همه باید کمک کنن تا وضعیت اونها در این جامعه بهبود پیدا کنه. به امید روزی که هیچ خاسگ فقیری وجود نداشته باشه!

*** برای اینکه سابقه بهتری از شما دوست خاسگی داشته باشیم لطفاً فرم زیر رو پر کنید:
1- نام
2- محل سکونت
3– وضعیت ( خون آشام، سانتور، گرگینه)
4 – شجره نامه ( کی شما رو به این روز انداخت : تنها در مورد خون آشام ها و گرگینه ها)
5 – وضعیت شغلی ( بیکار، با کار: اگه مشغول به کار هستید نوع فعالیت رو مشخص کنید)
6 – اوضاع مالی ( بیریخت، ای بدک نیست، توپس)
7 – وضعیت تاهل ( برای حمایت از کودکان معصوم شما آماده ایم)
8 – آمادگی فعالیت در ستاد خاسگ
9 – مشکلات خود در میان جادوگران را بیان کنید
10 – امضا

*** رول نویسی به مایه های طنز کاملاً آزاد! شکلک...تا دلت بخواد! ارائه ایده های نو بسیار عالی! پست بی ناموسی؟ با رعایت حدود آسلامی!


تصویر کوچک شده


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ شنبه ۵ آبان ۱۳۸۶
#2

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
-
در باز شد و نور شدیدی داخل اتاق شد، وقتی چشمم به روشنایی عادت کرد فهمیدم منبعش چهره نورانی و بسیار آسلامی شخص وزیر است.
- سلام جناب وزیر
- تدی! پسرم. چطوری؟
- به مرحمت شما!
- خب از اینجا خوشت میاد؟
- بله واقعاً زیباست اما چن تا مشکل داره.
- ( چه پسر نمک نشناسی! ) چه مشکلی؟
- پله ها و آسانسور.
-
- فکر سانتورها رو نکردین چطور از این همه پله بیان بالا؟
- خب از آسانسور استفاده کنن.
- اونا که اندازه ما نیستن! قسمت عقب اندامشون جا نمیشه.
- واقعاً مغزت خوب کار میکنه. من فکر قسمت عقب اندام سانتورها رو نکرده بودم. خب کاری نداره محل ستاد رو به طبقه اول منتقل می کنیم.
- در اینصورت واقعاً عالی میشه. یه مسئله دیگه هم هست!
- دیگه چی؟
- ما فعالیتمون در طول روزه.
- ای بابا! دیگه شبها میخوایم کنار منزل باشیم، درسته؟
- ولی خون آشام ها فقط شبا میان بیرون.
- راست میگیا! نو واقعاً نابغه ای . حقا که لایق این منسبی!
-
- حالا میگی چیکار کنیم؟
- ایجاد راه های زیر زمینی که مستقیم به ستاد ختم میشه و البته اتاق من نباید هیچ پنجره ای داشته باشه. هیچ درزی نداشته باشه وگرنه بیچاره ها از بین میرن، خاکستر می شن. یه پیشنهادی برای این کار دارم.
- چه پیشنهادی؟
- فضایی شبیه آسمون شب درست کنیم و به حالتی جنگلی هم بهش بدیم. اتاق کارمندها می تونه توی کلبه های چوبی باشه، خلاصه هرچی تاریک تر و نزدیک تر به طبیعت، برای سانتورها و خون آشام ها بهتر.
- اوه تدی!
- بله جناب وزیر؟
- ( با دستمالی اشکهاش رو پاک می کنه ) من فکر می کردم اول از همه تو بخوای بری سراغ گرگینه ها و به اونا امیتاز بیشتری بدی اما تو واقعاً مرد بزرگ و عادلی هستی!
- نه قربان! من هر چه دارم از شماست!
- ( خوانندگان این مطلب)
- باشه باشه! تا فردا ترتیبش رو میدم. اگه بازم پیشنهادی داشتی واسم جغد نه چیزه اون ققنوست رو بفرست. عجب پرنده خوشگلیه!
- حتماً قربان!
- ریش مرلین نگهدارت باشد.
- آسلام به سلآمت باد.

*خب دوستان می تونین از اینجا پست رو با حضور انواع خاسگ ها و غیر خاسگ ها ادامه بدین، پیشنهاد بدین، بحث کنین، طرفداری کنین. خلاصه حسابی این ستاد رو میخوایم با کمک همدیگه فعال کنیم. در ضمن خاسگ های عزیز هم فرمی که توی صفحه قبل اومده رو لطفاً پر کنن.
* راستی ممکنه خاسگ بودن شما یه راز باشه. راحت باشین و رازتون رو فاش کنین. دیگه دوران تاریک شما به پایان رسیده!


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۵ ۲۰:۱۶:۵۱

تصویر کوچک شده


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ شنبه ۵ آبان ۱۳۸۶
#3

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
راهروهاي تاريك وزارت را به آرامي ميپيمود و به دنبال سازمان تازه تأسيسي مي گشت و به سمت بيلبوردي رفت مكان آن را پيدا كرد .
به سمت آسانسور رفت و به داخل آن رفت . پس از سپري شدن چندين دقيقه به طبقه ي مورد نظر رسيد و از آسنسور بيرون آمده و به سمت در اصلي سازمان رفت ...
همينطور راه مي رفت و به تابلوي روي درها نگاه مي كرد . بالاخره به ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ) رسيد و در زد و با صدايي آرام مواجه شد كه گفت :

- بفرماييد داخل !

دستگيره ي در را گرفت و به آرامي چرخاند و در را باز كرد و وارد اتاقي شد كه زيبايي در آن نقش مي زد و چيدمان آن بسيار عالي بود .
با شخصي كه پشت ميز نشسته بود و پس از ورود او بلند شده و با او دست داده بود سلام و احوال پرسي كرد و گفت :

- راستش وقتي فهميدم كه شما اين ستاد رو تشكيل دادين خيلي خوشحال شدم و گفتم كه بيام و براي كمك به اونا يه قدمي نهاده باشم . خب براي عضويت بايد چيكار كنيم ؟
- كار به خصوصي لازم نيست . بارتي جان , شما بايد اين فرمو پر كني ...

بارتي فرم را گرفت و شروع كرد به پر كردن آن :

نقل قول:

1- نام : بارتي كراوچ ( البته من دخترم )
2- محل سکونت : قبرستون
3– وضعیت ( خون آشام، سانتور، گرگینه) : من جادوگرم ولي خب خونم اصيل نيست !
4 – شجره نامه ( کی شما رو به این روز انداخت : تنها در مورد خون آشام ها و گرگینه ها) : به كدوم روز ؟ تصویر کوچک شده
5 – وضعیت شغلی ( بیکار، با کار: اگه مشغول به کار هستید نوع فعالیت رو مشخص کنید) : من بيكار بودم و مرگخوار هم بودم !
6 – اوضاع مالی ( بیریخت، ای بدک نیست، توپس) : توپس ( حاضرم همشو براي خاسگا خرج كنم )
7 – وضعیت تاهل ( برای حمایت از کودکان معصوم شما آماده ایم) : خب من يه زن دارم . گابريل دلاكور تصویر کوچک شده
8 – آمادگی فعالیت در ستاد خاسگ : خيلي خفن ! هرگونه آمادگي اي را دارا مي باشم !
9 – مشکلات خود در میان جادوگران را بیان کنید : هيچي ! من اومدم كمك كنم نه مشكل خودمو رفع كنم !
10 – امضا : *&*&*&* ( قشنگه ؟ )



فرم را پر كرد و به آقاي لوپين تحويل داد و كمي درباره ي ستاد و اهداف آن صحبت كردند و بالاخره دست از حرف زدن و بحث كردن كشيدند و با هم خداحافظي كردند .
آقاي لوپين به احترام بارتي بلند شد و با او دست داد و بارتي از اتاق خارج شد ...



Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ شنبه ۵ آبان ۱۳۸۶
#4

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
ايگور با قيافه خندون كه به تازگي با آموزش هاي فراوون سرافينا وزير فرهنگ به اين شكل در اومده و از اون حالت خشك و عصبي خارج شده بود،قدم زنان پله هاي وزارت رو بالا ميرفت تا ستاد هاي جديدش رو ببينه تا يه ذره توشون فعاليت بكنه.بيكاريه و علافي ديگه!!پاشو كه طبقه اول گذاشت دري سبز رنگ توجهشو جلب كرد..انگار اون رنگ سبز داشت ايگور رو به طرفش ميكشيد و ايگور هم خوشحال از اينكه يه ستاد جديد پيدا كرده به طرف در سبز رنگ به پيش ميره.نگاهي سر سري به ساعتش مي اندازه و قرارش براي جلسه دوم با فرهنگ شدن با وزير فرهنگ رو به خودش گوشزد ميكنه تا يادش نره!

ايگور قبل از اينكه وارد ستاد بشه براي اطمينان بيشتر گوشش رو به در نزديك تر ميكنه تا از امنيت درون اتاق مطمئن بشه.همينطور كه گوششو نزديك تر ميكنه صداي پاي سانتور ها،فرياد گرگينه ها و جيغ خون آشام ها رو به وضوح بيشتري ميشنوه و به صورت هر از گاهي به دوربين خيره ميشه و دوباره به گوش دادن ميپردازه.

ساعت ها بعد..ايگور هنوز دم در ستاد!

همينطور ايگور با تعجب چند ساعت قبل مشغول گوش دادن به صداهاي درون ستاد هست كه ناگهان دستي سنگين بر روي شونه هايش قرار ميگيره..صداي خشني شروع به حرف زدن ميكنه و صداي درون اتاق مخلوط ميشه..ايگور كه جرات برگشتن نداشت خودش رو آماده مرگ كرد.عجب كار اشتباهي كرده بود امروز به وزارت خونه اومده بودا براي يه ذره علاف بودن جونشو از دست داد آخه چرا براي جوونا كار نيست؟

-ببينم ميتونم براتون كاري بكنم؟
-نه نه..فقط منو نكش..تو رو خدا منو نكش !

ناگهان صاحب صداي خشن شروع ميكنه به خنديدن..اينقدر بلند ميخنده كه ايگور بالاخره جرات پيدا ميكنه تو صورتش نگاه بكنه با بدني لرزون برميگرده و بالاخره شخصي كه ازش ترسيده بود رو ميبينه..اون تد لوپين بود.ايگور بلند ميشه و لباسشو تكوني ميده و با غرور ميگه:

-عجب نمايشنامه اي بازي كردما..حال كردي بچه جوون؟چجوري فيلم بازي كردم برات؟و گرنه من كه اصلا ازت نميترسم.
-اهممم...بله بله!ميدونم شما واقعا شايسته بازيگري هستيد..
-نه ديگه..دوست نداريم بازيگري كنم به هر حال من جادوگرم..جادوگر ماه..خيلي كلاس داره..خيلي خفنه!بله! !
-خب حالا كاري از دست من براتون بر مياد؟ميخوايد عضو خاسگ بشيد؟
-آري برادر..اگر به راستي شما يه جادوگر رو براي حمايت از حيووناتتون ميپذيريد چرا كه نه؟
-خب فعلا بيا فرم رو پر كن..اگر جاي خالي بود برات يه كاري ميكنم!

ايگور كه از خوشحالي تو پوست خودش نميگنجيد سريع فرم رو گرفت و شروع به پر كردن،كرد!در نگاه اول به سوالات چيزي متوجه نشد ولي بعد از بررسي بيشتر يه چيزايي گيرش اومد.

مراحل پر كردن ليست:


1- نام
-هوووم!نام؟ !آها..فكر كنم ايگور!

2- محل سکونت:
-محل سكونت؟خب بوقي اگه محل سكونت داشتم كه تو وزارت خونه پرسه نميزدم!

3– وضعیت ( خون آشام، سانتور، گرگینه):
-:no:
4 – شجره نامه ( کی شما رو به این روز انداخت : تنها در مورد خون آشام ها و گرگینه ها)
-:no:
5 – وضعیت شغلی ( بیکار، با کار: اگه مشغول به کار هستید نوع فعالیت رو مشخص کنید)
-والا ما كار هاي زيادي داريم ولي همشو نميشه گفت كه!پس بريم سراغ بعدي!
6 – اوضاع مالی ( بیریخت، ای بدک نیست، توپس):
بيريخت..البته يه گاليون تو حساب مادر بزرگ پدريم تو گرينگاتز هست..اونم يادگاريه!
7 – وضعیت تاهل ( برای حمایت از کودکان معصوم شما آماده ایم)
-:no:
8 – آمادگی فعالیت در ستاد خاسگ:
-:pint:
9 – مشکلات خود در میان جادوگران را بیان کنید:
-:no:
10 – امضا:
-اهم!امضا؟@@##$$%%^^&&**))((__++!!

و به اين ترتيب بود كه ايگور منتظر تاييد براي عضويت در گروه خاسگ شد و البته قرارش براي با فرهنگ شدن در وزارت فرهنگ هم يادش نرفت!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ یکشنبه ۶ آبان ۱۳۸۶
#5

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
الان به نظرم از کوتاه نویسی میخوام حمایت کونوم !

- بده ! بده ! آقا این نظریه ما رو هم بده دیگه باب ... شیش ساعته اینجام !
- آقا دروغ میگه این تازه اومده !
-برید کنار باب !
- یکی یکی ! خانوم ها آقایون ، ورقه های ثبت نام توسط سانتور های اون طرف خورده شد ! فقط یکی مونده . که اونم مال ِ کسی نیست جز ....

چشم تدی در حدقه میچرخه ( مثل ِ چوبدستی ِ هری ) به سمت ِ دختر جوون و بیسیار اوجعِلی ( اوجعِل ! = خوشگل ) که از قضا گابریل دلاکور بود . با دیدن ِ اون پری ، چشاش از کاسه میفته بیرون ! ( حالا زیاد جدی نگیرید . من یه چیزی میگم ! ) بعد از اشاره ها ، ایماها و علائم های پشت سر هم اوشون به گابریل ، گابی که کلا تو باغ نبود و تو خیابون بود ! متوجه میشه و میره جلو که برگه ی ثبت نام رو بگیره . تدی هم از همون بالا وامیسته که به نوشته های گابریل نگاه هایی بیندازه و اینا .


فرم :

1- نام:گابریل دلاکور
2- محل سکونت : فرانسه

3– وضعیت ( خون آشام، سانتور، گرگینه) : هیچ کدوم . پریزاد میباشیم !

4 – شجره نامه ( کی شما رو به این روز انداخت : تنها در مورد خون آشام ها و گرگینه ها) : مادربزرگم !

5 – وضعیت شغلی ( بیکار، با کار: اگه مشغول به کار هستید نوع فعالیت رو مشخص کنید) : هوم .. ؟ بیکار .. و اینا !

6 – اوضاع مالی ( بیریخت، ای بدک نیست، توپس) : توپس باب توپس ! چی فک کردی ؟ مثلا بابامون آقای دلاکور میباشدا !

7 – وضعیت تاهل ( برای حمایت از کودکان معصوم شما آماده ایم) :این بارتی بوقی رو ول کنید ! بنده مجرد هستم . وقتم ندارم ! ( اوهو ! )


8 – آمادگی فعالیت در ستاد خاسگ : هر کاری از دسم بربیاد در حد تیم ملی !

9 – مشکلات خود در میان جادوگران را بیان کنید

من در میان ِ جادوگران سخنی نمیگویمی ! ساحره ها بیان جلو من سخن میگم ! ولی کلا مشکل ندارم . میخوام مشکل حل کنم ، نمیخوام مشکلمو حل کنن که بعدا اگه مشکلی بود که حل نکرده باشیم روحل کنم که گن مشکل نمیتونی حل کنی پس چطوری مشکلتو دادی حلش کنن تو مشک حل کردی تو حل ِ مشکلت موندی ؟ نه ؟

10 – امضا : y3kt4!!
الان دقیقا درست ِ که من خفنم !


[b]دیگه ب


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ یکشنبه ۶ آبان ۱۳۸۶
#6

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
بارتي كه از آنطرفها مي گذشت چشمش به تدي افتاد كه اونجوري از بالا نمي دونم كجاي گابريل رو نگاه مي كرد و به سمت گابريل رفت و گفت :

- ها سلام خاله دختر خوبي ؟
گابريل : تصویر کوچک شده
- ها ؟ آها سلام گابي جون خوبي ؟
- ميسي تو چطوري ؟
- منم خوبم !
بارتي : اون پسره چرا به و نگاه مي كنه ؟ تصویر کوچک شده
- آها اون تديه ! مي خواد اين فرمو براش پر كنم .
- بده ببينم !

و گابي فرمو به بارتي مي ده و بارتي تا فرمو مي بينه از فرط شوق و استياق فرياد مي زنه :

- ايول ! خيلي خوفه ! عضو شو توئم ! منم عضو شدم تصویر کوچک شده
- باشه حتما !
- خب كي مياي خونه ؟ ا گشنگي ضعف كردم !
- غذا رو تو بايد درست كني بارتي جان !
بارتي : آها آره ! تصویر کوچک شده

و نگاهي به اطراف كرد و نيم نگاهي به تدي كه همش اونا رو مي پاييد و ادامه داد :

- خب من ديگه مي رم ! باباي تصویر کوچک شده
گابريل : تصویر کوچک شده

و بارتي از او جدا شد و گابريل كه فرم را پر كرده بود به سمت ستاد رفت ...



Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ دوشنبه ۷ آبان ۱۳۸۶
#7

من دراکولا هستم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۱۴ سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 27
آفلاین
ساموئل پشت میزی از جنس بلوط با کنده کاری های زیبا نشسته وتاج صندلی عظیمی که به ان تکیه داده از پشت سرش پیدابود.اتش چهره اش را روشن و گرم کردو وانعکاس شعله های اتش در چشمان سیاهش نمایان است.
. ساموئل به تکه کاغذ روبه رویش خیره شده.هر لحظه نگاهش عمیق تر و چهره اش ارامتر تر می شود.در اخر زنگ قرار گرفته برروی میزش را به صدا در اورد. خدمتکاری به داخل اتاق امدو ساموئل خطاب به اوگفت:- برو به ویکتور بگو ما امشب می ریم. خدمتکار تعظیمی کردو بیرون رفت.
...................................................................................
راهرو تاریک و بزرگ بود از وقتی که از خیابان جلوی وزارت خانه وارد ان شده بودندفکر ساموئل متوجه این فکر بسیار ناب و جدیدشده بود.بلاخره انتهای تونل مشخص شد. راهرویی شلوغ و پر از سروصدا کنت جلو رفت عده ای در پشت دری تجمع کرده بودند. سناتور ها ی بزرگ.مردانی که بوی خون گرگی شان دماغ کنت را قلقلک می داد.و عده ای که با شنل صورتشان را پوشانده بودند. ساموئل گفت:- برید کنار!!
ساتور ها شیهه کشیدند و به سرعت دور شدند. گرگ انسان ها هم به مقدار لازم از در فاصله گرفتند .تنها همان افراد شنل پوش باقی ماندند که تا کمر خم شده بودند. کنت اهی کشید و به جانب اونها گفت:- خوبه شما زودتر از کنتتون اقدام کردید. و چند ضربه به در زد.صدایی خشن گفت:- بیا یید داخل.
کنت در را باز کردو وارد شد اتاق خیلی ساده بود و پسری پشت میزی ساده نشسته بود که موهای جو گندمی و پوست تیره ای داشت. کنت لبخندی مهربان زد.جلو رفت و روی صندلی رو به روی پسر نشست.تد سرش را بالا گرفت و با دیدن کنت شادمان گفت:- اوه کنت...زودتر از اینا منتظر شما بودم نامه ی منو در یافت کردین.و هر دومرد باهم دست دادن.
:- بله. تدی تو کاملا" به پدرت شباهت داری.
:-ممنون کنت.دیگه داشتم از اومدن شما ناامید می شدم.
:- درگیر کارهای مربوط به پدر شدنم بودم تد.
:- واقعا" پس جانشین حکومت هم مشخص شد؟خوب پسر یا دختر؟
:- هردو!!!!
تد لبخند وسیعی زد و گفت:- پس حالا دیگه می تونیم بریم سر اصل مطلب. شما اومدین عضو خاسگ بشین و باید این فرم رو پرکنید.
کنت خرخری از نارضایتی کرد اما فرم را برای تکمیل گرفت
1-نام: کنت دراکولای بزرگ(ساموئل)
2- محل سکونت: قلعه ی خودم در سرزمین سرخ متعلق به خون اشامان.
3-وضعیت(خون اشام؛سناتور؛گرگینه): خون اشام
4-شجره نامه: من خون اصیل پدرانم رو در رگهام دارم .کسی منو به روزی ننداخته من یه خون اشام مادر زادم. مادرم جادوگر و پدرم کنت دراکولا ی بزرگ(سابق )بوده.
5-وضعیت شغلی: در حال حاضر رهبری گروهی از خون اشامان رو به عهده دارم که به دامبلدور پیوسته اند و روز های دیگه ام به کاراری مربوط به حکومت کشورم می رسم.
6- اوضاع مالی: اونقدر خوبه که بتونم به سازمان کمک کنم.
7-وضعیت تاهل: متاهل،به تازگی هم صاحب دوفرزند دوقلو شدم.(صوفیا و اپریل) عمرا" جنازه اشون رو هم دستتون نمی دم.
8-امادگی فعالیت در سازمان خاسگ: اماده ام و می تونم مردمم اماده کنم.
9-مشکلات خود را درمیان جادوگران بیان کنید: بیان کردم قبلا" (هالی ویزارد) اما باشه. ما خون اشامان موجوداتی هستیم که به علت خوردن خون؛ مردم چه سفید و چه سیاه فرقی نمی کنه از ما می ترسن . قبلا" رهبرانی (پدرانم) بودند که به این مشکلات و ترس های مردم با وادار کردن خون اشامان به اسیب رساندن به دیگران دامن می زدندو از ازل همیشه نام خوناشاما در کنار پلید ترین موجودات جادوئئ نوشته شده در صورتی که اینطور نیست و من الان اومدم که جامعه ی بهتری برای مردمم بسازم و کاری کنم که مردم عادی دیگه از ما نترسن و بذار بچه های ما در کنار هم دیگه رشد کنن و بچه های خون اشامان هم بتونن در مدرسه علوم وفنون جادوگری اموزش ببینند.نمی خوام مردمم زندانی مرز محدوده خاصی باشن همینطور که الان هستن کلا" من می خوام همه چیزو بهتر کنم.
10-امضا: من امده ام تا دوستی را ترویج دهم همانا شما یا بامنید و یا ضد من!
کنت برگه پر شده را به تدی تحویل دادو از جا بلند شد و به سمت در خروج حرکت کرد لحظه ای برگشت و گفت:- فکر اون تونلا مال کی بود تد؟
:- مال من بود!
:- افرین. تو واقعا" لایق این کاری.به پدرت سلام برسون و بگو دیگه یادی از ما نمی کنه!
باشه،بهش می گم.
کنت از اتاق خارج شد و در را هم پشت سرش بست.
..........................................................................
یه پیشنهاد:ارم برای انسجام بیشتر و این که هرکی عضو به راحتی شناخته بشه.
عزت زیاد


بی خیال دنیا و هرچی که توی اونه
اگر همه ی ادما دنیا رو از چشمای من می دیدن:
دیگه هیچ کس حاضر نبود Ø


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۰:۴۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
#8

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
ساموئل فرم معرفيش را بر روي ميز گذاشت...
تد:همانا ما از حقوق شما اينجا حمايت ميکنيم...
خون آشام:يعني به ما حقوق مي دهيد؟
تد:نه!!
خون آشام:پس چگونه خرج زن و بچه خود را بدهيم...
تد:بابام جان حقوق با حقوق فرق داره....
خون آشام:ها...ببين با کلمات بازي نکن من حقوق مي خوام....سيصد سال تو يه قبر خوابيدم...حالا بانک ماليات مي خواد...ندارم....ميخواد قبرمو بگيره...زن و بچه هم که منو به خاطر اينکه مايه تيله ندارم دارن ميزارن ميرن...
تد:نگران نباش ما ازت حمايت مي کنيم
خون اشام:يعني حقوق مي دي؟ها؟؟؟؟؟
تد:بزار به وزير زنگ بزنم
................................
دفتر وزير:زييييييييينگگگگگگگگگگگگگ...زييييييييييييييينگگگگگگگگگگ...
کالين:جاسم بپر درو باز کن
جاسم:حاجي زنگ فلتونه....
کالين:پس چرا صداي زنگ در مي ده؟
جاسم:خراب شده بود گيج ممد درستش کرد
کالين:حالا بپر گوشيو بردار...
جاسم مي پره به طرف تلفون...شپپپپپپپپپپپپلخخخخخخخخخخخخخخ....کالين از پنجره پرت ميشه بيرون....
جاسم:دفتر ارتباطات با وزير مردمي بفرماييد!
تد:من وزير حمايت از گرگينه ها اينام...اينجا ما يه مشکل داريم...(مثلا قضيه رو به جاسم مي گه)...حالا گوشي رو بده جناب وزير
جاسم:جناب وزير....جناب وزير
تد:بده دبگه...
جاسم:الان اينحا بودن...عجيبه...برگشت ميگم زنگ بزنه....
تد:باشه...
شپلخ(مثلا تل قطع شد)
جاسم:حاج کالين..حاجي....
کالين:اينجا با تد تماس بگير....
جاسم:حاجاقا شما علم غيب دارين...از کجا مي دونستين تد بود....همانا ريش مرلين شما را براي ما حفظ کند
کالين:ا...چيزه تد بود...من از پنجره افتادم پايين...خون آشما براي تشکر اينجا ازدحام کرده بودن...ولي خوب من زخمي بودم...هي روزگار خون اشام شدم...اون تد رو بگير بگو يه فرم واسه من بفرسته همي....
------------------------------------------------------------ادامه بديد


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
#9

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
تدی ساعتهای زیادی با بهت به پیام وزیر خیره شده بود و نمی تونست باور کنه که وزیر اعظم کالین بن الکریوی که فکر می کرد تنها حون آشام شده طبق نتیجه آزمایشات مادام پامفری گرگینه ها هم گازی بهش زدن! سخت در فکر فرو رفته بود. شرایط کالین خیلی خطرناک بود بخصوص موقعیتش رو تحت تاثیر قرار می داد. تلفن رو بر داشت و شماره ای گفت:
- الو! شفا دهنده شماره 007؟
- بله.
- یه ماموریت خیلی فوری دارم. آزمایشگاهت هنوز مجهزه؟
- مثل همیشه داش تدی.
- خوبه. ببین این موضوع فوق العاده top secret و از درجه 1 طبقه بندی میشه. شحص مهمی هست که در حالت سوپر کول به سر می بره. می تونی کاری براش بکنی؟
- یعنی واقعاً اینقدر بد شانسه؟
- آره متاسفانه.
- حالا کی هست؟
- شحص جناب وزیر. اما اگه بفهمم خبر جایی درز کرده خودم فنریر رو میفرستم سراغتا!
- جدیدترین معجون من آماده است. کافیه به وزیر خبر بدی یکشنبه صبح بیاد آزمایشگاه من. یه ماه از این بخوره مشکلش حل میشه.
- عوارض؟
- هیچی! البته چهاردهم این ماه باید کاملاً ایزوله باشه تا کسی رو گاز نگیره. در طول روز هم بهتره زیاد آفتابی نشه. البته مشکلش در حد حساسیت پوستی میمونه ولی باید مواظب باشه.
- حالا توی این معجون چی هست؟
- بی خیال!
- نکنه میخوای سر وزیر بلا ملا بیاری؟
- پناه به ریش مرلین! چی میگی داش تدی؟
- پس ترکیباتشو بگو.
- چشم وزغ، قلب اژدها، پر هیپوگریف، گوشت تازه، عصاره کاکتوس، و...
-
- مقدار کمی خون آدمیزاد!
- خجالت بکش میخوای به وزیر خون بدی؟
-واسه اینکه بتونم این یک ماه وضعیتش رو کنترل کنم تا درمان کامل صورت بگیره.
- مطمئنی خوب میشه؟
- آره قبلاً هم روی یکی دو نفر تست شده و نتیجه گرفتم.
- کی؟
- اطلاعات طبقه بندی شده است تدی جان! شرمنده.
- باشه فقط به هیچ وجه در مورد ترکیباتش به وزیر نگو. اگرم پرسید یه چیزی سر هم کن!
- حتما"!
- من برم دیگه! ببینم چه میکنیا. ( تق)
گوشی رو گذاشت و سریع پیامی برای کالین فرستاد و بعد نامه دیگری آماده کرد برای سران کل گرگینه ها و خون آشام ها و روش ذکر کرد "فوری"! متن نامه حاوی نکات مهمی در مورد طرز رفتار خاسگی ها بود و بهشون هشدار داده بود اگه توی رفتارشون بخصوص در ملا عام تجدید نظر نکنن مجبور میشه تصمیماتی خیلی جدی در این مورد بگیره.
لحظه ای نگاهش به فرم های روی میز که دسته بندی شده بود خیره موند و بعد یادش به وزیر افتاد. جلدی یه جغد خبر کرد و یه فرم هم برای وزیر فرستاد. امیدوار بود 007 بتونه واسش کاری کنه اما در هر صورت وزیر مایل بود اطلاعاتش توی خاسگ ثبت بشه.


لطفا" اگه فرم پر میکنین با نمایشنامه همراه باشه. همین داستان رو ادامه بدین ولی زیاد هم به وزیر گیر ندین و به عهده خود کالینه که درمان بشه یا توی این وضعیت سوپر کول! بمونه.


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۸ ۲۰:۵۱:۲۶

تصویر کوچک شده


بدون نام
در حال قدم زدن در خيابانهاي لندن بود و به اين موضوع فكر مي‌كرد كه چه طوري مي‌تواند به بهترين و نزديك‌ترين دوستش كه اخيرآ توسط حمله‌ي فنربر گرگينه شده بود كمك كند، ناگهان خود را جلوي رو به روي در ستاد خاسك يافت.
در ذهن مرلين :
حتمآ‌ تد مي‌تواند كمكم كند، مردم ازش زياد تعريف مي‌كنند احتمالآ تد نيز مثل پدرش فرد با لياقتي بوده كه به اين مقام رسيده است.
سر و وضعش را مرتب كرد و با دودلي دستش را روي دستگيره‌ي در گذاشت و با دست آزادش دو ضربه به در ستاد زد و منتظر اجازه‌ي ورودش ماند.
صدايي بم با اقتدار خاصي گفت:
- بفرماييد...
بعد از كمي مكث نفس عميقي كشيد و دستگيره را چرخاند و وارد شد...
و لحظه‌اي جا خورد و به محيط ستاد نگاه كرد و رو به فردي كه به نظرش تد مي‌امد گفت:
- واقعآ عاليه!فضا سازي‌تون خيلي منو تحت تاثير قرار داد...
تد‌ :‌ ممنون، به خاسگ خوش اومديد، من تد ريموس لوپين مسئول اين ستاد هستم، چه كمكي مي‌تونم بهتون بكنم؟!
مرلين‌ دستش را دراز كرد تا با تد دست دهد و گفت :
- من مرلين مك كينن هستم، از آشناييتون خوشبختم! واقعيتش من نه گرگينه‌ام نه خون‌آشام و نه چيزه ديگه‌اي، در اصل اينجام تا بيشتر با گرگينه‌ها آشنا بشم...
مرلين يك نفس عميق كشيد و با ناراحتي ادامه داد:
- راستيتش بيشتر به خاطر بهترين دوستم كه اخيرآ توسط فنرير گرگينه شده اينجام و مي‌خوام به اون و امثال او كمك كنم!
تد كه تحت تاثير قرار گرفته بود دستش را روي شانه‌ي مرلين گذاشت و گفت:
- خوب جايي اومدي رفيق، من به شخصه هر كاري از دستم بر بياد برات مي‌كنم، ولي قبل از هر كاري اين فرم رو پر كن تا مراحل اداري‌شم طي شه و رسمآ به ما بپيوندي!
سپس تد فرمي را توسط چوب دستيش از روي ميز به سوي مرلين آورد و به او داد مرلين نگاهي نگران به تد كرد و تد با حركت سر كوتاهي كار او را تاييد كرد و اين كار به نظر به مرلين قوت قلبي داد و نگاهي به فرم اندخت و قلم پرش را از جيب بارانيش در آورد و به پر كردن فرم پرداخت:


1- نام: مرلين مك كينن

2-سكونت: معمولآ جايي بيشتر از يكي دو ماه ساكن نيستم!

3– وضعیت ( خون آشام، سانتور، گرگینه) : هيچ كدام!از لحاظ جسمي سالم هستم!

4 – شجره نامه ( کی شما رو به این روز انداخت : تنها در مورد خون آشام ها و گرگینه ها) : روزگار!

5 – وضعیت شغلی ( بیکار، با کار: اگه مشغول به کار هستید نوع فعالیت رو مشخص کنید) : بيكار، نيازي به كار ندارم!

6 – اوضاع مالی ( بیریخت، ای بدک نیست، توپس) : ميشه گفت توپس و با توجه به پاسخ بالا هيچ مشكل مالي ندارم و حاضر به كمك مالي به ستاد!

7 – وضعیت تاهل ( برای حمایت از کودکان معصوم شما آماده ایم) : مجرد


8 – آمادگی فعالیت در ستاد خاسگ : هر كاري از دستم بر بياد!

9 – مشکلات خود در میان جادوگران را بیان کنید: هر چي بگم كم گفتم!بگذريم!

10 – امضا : <<M.M.Kinon>>

*****
اگه بد شد شرمنده‌ام تازه واردم ديگه!!:دي


ویرایش شده توسط مرلين مك كينن در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۹ ۱:۲۲:۰۲







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.