هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۸:۲۲ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۸۷

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
البته من يك موضوع رو نفهميدم...اين كه:در پست171 ،بارتی، گابر و پرسی بهم بسته شده اند و اينها، سه مرگخوار داخل كمد هستند.درحالي كه در پست 172 "آلبوس دامبلدور در مقابل گابریل ، ریموس لوپین در مقابل بارتی ، و سیریوس بلک در مقابل مورگان ایستاد ." و آيا مورگان همان پرسي است؟؟؟
چون مورگان رو نميشنام با پرسي ادامه ميدم كه ايده ي اوليه ي نويسنده هم بوده و اينكه رئيس كارآگاهان رو هم اسكريمجيور در نظر گرفتم...حالا!

**********
بعد از اخطار چو، سه چوبدار ما( بر وزن سه تفنگدار) به سرعت به باز سازي صحنه پرداختند...پس روفوس اسكريمجيور به داخل اتاقش برگشت و دو لنگش رو انداخت روي ميز و لم داد. سيريوس، سه مرگخوار بيهوش را به داخل كمد انداخت و خودش هم پريد پشت پرده ي پنچره ي اتاق. چو هم پشت ديواري در كمين نشسته بود. آلبوس به مرلين گاه دفتر پناه برد( ايول همت) و سيموس هم كه ظاهرا جايي پيدا نكرده بود، گوشه ي اتاق صاف ايستاد و يك كاغذ به گردنش آويزوون كرد و نوشت: "لطفا به مانكن ها دست نزنيد!"
همه منتظر بودند و چوبدستهاشون رو از غلاف بيرون كشيده بودند.مرگخوارها تنها تا چند لحظه ي ديگر ميرسيدند...

تالار اسرار
-اون سه تا كودن رو آزاد كن، مرگخوارها به اطلاعات پرسي نياز دارن...سريع!
چو با چشم هاي تمام باز():بله ارباب!

يك ربع ساعت بعد
آلبوس:
روفوس:
سيموس:
سيريوس:

يك ساعت و يك ربع كمتر
آلبوس: راستي تا حالا توجه نكرده بودم..تو مرلينگاه هم ميشه كلاس خصوصي انفرادي برگزار كرد!
روفوس: اگه خط بياد ، وزارتخونه سقوط كرده...اگه پشت بياد ،وزارتخونه سقوط نكرده ، اگه رو لبه اش بمونه هم هنوز آسپ وزيره!
سيموس:
سيريوس: چه منظره اي! نميدونستم وزارتخونه كنار درياست!

سر وصدايي از پشت در دفتر بلند شد... عده اي با شور و هيجان به سمت دفتر ميامدند و در واقع حمله ميكردند! چهار نفر قهرمان كمين كرده ي ما از اختفا بيرون اومدند و با فرياد : يووووووووووووووووووواااااااااااااا كه رعشه بر دل دشمنانشان ميانداخت به سمت در هجوم بردند.در با شدت هرچه تمام تر باز شد و ممد اينا خيلي عصباني وارد دفتر شدند .يكيشون همون اول با بيلش زد تو دماغ سيريوس ، كه بقيه حساب كارشون رو بدونن!
سيروس: اوي ...بي شو... هور... دما...قم ...رو..ش ...ششستي!
آلبوس چوبدستشو انداخت و گفت: نزن! جون مادرت نزن! من هيچكارم...فشفشه ام... اينا اين چوب رو دادن دست من!
روفوس ولي همچنان چوب در دستش بود و به ممد اينا نگاه ميكرد.
ممد اينا: ما پولمون رو ميخوايم! در ضمن ديگه هم كار نميكنيم... جاسم اينا هر چي ميسازيم، خراب ميكنن!
روفوس: آلبوس يه كاري بكن!
آلبوس: به من چه! به سيريوس بگو...چقدر بهت گفتم كه جاسم اينا رو بگو بيان برا ما كار كنن، الان دارن برا لرد كار ميكنن، درسته سيفيت ميفيت نيستند ولي ارزون تر كار ميكنن..هان؟ جواب بده!
سيريوس كه با يه دستش يه سوراخ دماغشو گرفته بود با اون يكي دستش ، اون يكي سوراخ رو() گفت: من...خلط بچونم...كه ديكه...تو ..محفل باشم!
در اين لحظه سيموس كه از اول اين پست تا حال نه حرف زده بود و نه كار مفيدي انجام داده بود (مگه محفلي ها هم از اين كارا ميكنن؟!) ،به حرف اومد:
- زندوني ها!... نيستن!
آلبوس:...به ريش مرلين!...ترسوندي منو...فكر كردم فرار كردن!
در كمد شكسته شده بود و اثري از چو نبود.

************
از پست جاسپر خيلي خوشم اومد! جاسپر: جسپ: جيمز سيريوس پاتر!


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۱ ۹:۵۳:۴۵
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۱ ۱۰:۰۴:۴۵

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱:۵۹ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۸۷

مینروا مک‌گونگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۲۷ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 45
آفلاین
*** در تالار اسرار ***

_ اي پدر سوخته هاي وينگيلي! حالا براي من بيهوش بازي در مي يارين و آدم منو از طلسم در مي يارين؟! خايله خب!

و ناگهان ولدمورت چشمهاشو مي بنده و دستهاشو در هوا تكون ميده و با استفاده از يك سري وردهاي پيچيده كه در راستاي رولپلينگ هري پاتري و همچنين ادويه دار كردن پست مبارك هست< يك كارگاه بنده خدا به نام " چو چانگ" رو كه حالا معلوم نيس براي چي استخدام شده بوده و احتمالا از سر بي پولي بوده و كلا از لباساش معلومه!!! رو طلسم فرمان ميكنه و به ياد قديما ميگه:
_ ووهاهاهاها و كلا خيلي لوهاهاهاها! ( كپي رايت باي امپي!)


*** دفتر فرماندهي مثلا كارگاهان!***

چو از ناكجا اباد ظاهر ميشه!
_ شيطون آپارات بلد بودي؟؟

سريوس اينو ميگه و بعدشم رو ميكنه به آلبوس:
_ ميگما، اين چو از تو باحالتره! قشنگ بلده اپارات كنه! مث تو ككه نيستش كه خودشو آويزون هله( هري + عله = هله!! ) بكنه!

آلبوس مبلغي سرخ و سيفيد ميشه و تصميم ميگيره با خودش كلاس خصوصي بذاره!! اما ياد وزارت ميفته و كلا بيخيال اين قضيه مهم ميشه!

همه خوش و خرم دارن ميرن سمت وزارت و اون وسط هم گه گاهي يه اسپشال طلسم روي ملت اجرا ميكنن كه همه بدونن كه محفليا چقدر واقعا چيزن! ( به دلخواه خود لغت " چيز" را معني كنيد< در اين مورد اختيار تام ريدل نگو، بگو ولدمورت، داريد!)

در اين لحظه چو كه خيلي مثل مسخ شده ها بود< خيلي رسمي داد ميكشه:
_ مرگخوارها! مرگخواره آمدندا!! زنده باد مرگخوارها... يعني نباد!
و اينجوري به ملت ميخنده:

همه كه از اين هوش چو كه هنوز نه صدايي اومده و نه دشمن يابها چيزي نشون دادن< متوجه مرگخوارا شده< جو زده ميشن و بعد از تحسين چو< بدو بدو ميكنن و ميرن مخفي بشن!( ماشالا شجاعت!)

و چو هم عين بزبزقندي< ميره اون ور پشت ديوار و منتظر اينترهاي ارباب ميمونه تا به سمت محفليا طلسم بفرسته!!!!!!!!!

------------

به بزرگي خودتون ببخشيد!



Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۴ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۷

سيموس  فينيگان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۵۲ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 392
آفلاین
آلبوس با سنگدلی فریاد زد:کروشیو!
بارتی:آخـــــــــــــــخ!!!
گابر:نکن!بسه دیگه!نکن!من بهتون ضد طلسم رو میگم!
پرسی:نــــــــــــه!نباید این کارو بکنی؟

آلبوس بعد از شنیدن حرف گابریل دست از شکنجه کردن بارتی برداشت و به گابریل نزدیک شد.

_خب،چیه؟
گابریل درحالی که از فرط گریه به سکسکه افتاده بود گفت:
اون..دی..دی..زه کاریوس هس..ت.دی زه کاریوس...غیر..لفظیه.
پرسی:تو ننگ مرگخوارا هستی!

آلبوس پس از کمی مکث چوبدستیش را به سمت رئیس کاراگاهان گرفت.چند ثانیه بعد رئیس کاراگاهان بر روی زمین افتاده و با دست سرش را گرفته بود.

_من کجام؟!...من تو دفترم بودم؟!...مرگخوارا به وزارت حمله کردند؟!
_درسته،ما کاراگاه هارو فرستادیم کمک محفلیا.
_چه اتفاقی برای من افتاده بود؟
_شما زیر طلسم فرمان بودید!
_خیلی ممنونم که نجاتم دادید!هر لحظه امکان داشت یه فاجعه پیش بیارم!
_متاسفانه فاجعه اتفاق افتاده...طرف غربی وزارت داره میسوزه!

رئیس کاراگاهان با نگرانی گفت:حالا چی کار کنیم؟!
_باید بریم کمک محفلیا و کاراگاها.

همین که داشتند می رفتند تا به محفلیان غیور()کمک کنند،سیریوس گفت:اینارو چی کار کنیم؟
_بیهوششون کنید!بعدشم ببندینشون!
گابر:نامردا!من اربابمو در قبال آزادی فروختم!اون منو میکشه!
سیریوس با سنگدلی گفت:این برای ما مهم نیست!ا.

10 دقیقه بعد

مرگخواران در حالی که دست و پاهایشان بسته بود،بیهوش در اتاق رئیس کنار هم افتاده بودند.

سیریوس:خب!حالا می تونیم بریم!
_بریم!


[size=large][b]و جسم سیمو


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
به عنوان یک محفلی پست میزنم !
___________________

آلبوس دامبلدور در مقابل گابریل ، ریموس لوپین در مقابل بارتی ، و سیریوس بلک در مقابل مورگان ایستاد .

آلبوس : خب ، وقتی سه رو گفتم شروع می کنیم ! اوکی؟
ریموس و سیریوس : اوکی !
آلبوس : امممم... امممم.. چی .. چی بود وردش بچه ها ؟
ریموس و سیریوس : کروشیو !

اما بلافاصله مجبور به باطل کردن وردی شدند که فریاد زده بودند . زیرا چوبدستی هر دوی آنها به سوی دامبل بود .

دامبل : اوخ ! واخ ! آخ ! عععع !
مرگخوار های طناب پیچ : هرهرهر کرکرکر ، کرکرکر هرهرهر !

بعد از چند دقیقه :


- آلبوس ! بزن دیگه ! ببین .. اینطوری ...
سپس سیریوس تکانی به چوبدستیش داد و گفت : کروشیو !

مورگان شروع به جیغ زدن و پیچ و تاب خوردن کرد .

آلبوس با لب هایی ورچیده به زمین چشم دوخته و در مقابل چشمان متعجب ریموس و سیریوس زمزمه کرد :

- من نمی خوام .. نمی تونم... من دامبلم ... من نمی تونم طلسم نابخشنودی بزنم که ! من ...

اما ناگهان سرش را بالا کرد و با چشمانی که برق شرارت ایگور کارکاروف در آن ها می درخشید فریاد زد :

- ولی حالا که اصرار می کنید باشه ! کروشیو !

هر سه مرگخوار ( !! ) شروع به فریاد زدن و پیچ و تابیدن کردند .

_______________________

همان لحظه _ دفتر ارتباط با وزیر مردمی :

- مال منه ! کلاه خودمه !

- ماااع؟ بچه برو خونتون ! ول کن این کلاهه رو !

آلبوس سورس که گریه می کرد همچنان دو دستی کلاه وزارتش را از دست بلیز بیرون می کشید :

- مال خودمه ! بابام خریده ! نمی خوام !

- مای خودمه ! بابام خییده ! نوموخوام ! ( افکت دهن کجی ! )

آل : !
______________

همان لحظه _ تالار اسرار :

مرد بلند قامتی بر روی صندلی نشسته و در مقابلش مانیتوری قرار داشت . مرد سرش را خم کرده و موهایش را در دست گرفته بود :
- نیگا نیگا ! از بس گفتم مسئول این کودتا من نیستم ، کله ام مو درآورد ! عجب !

سپس دستی به موهای تازه درآورده اش (!) کشید و آن ها را مرتب کرد ، بعد در حالی که لبخند پهنش تمام صورتش را در بر گرفته بود به سراغ مانیتورش رفته و با تمرکز بسیار !! و سرعت کم ، تایپ کرد :

بگ..گو.. م...ن...تحت... ط..طل..س..م...فر..م..مان... نی...ستم..! دو...نطقه..نه... نقطه .. دی !

____________________

پیش دامبل شون اینا :

رییس کاراگاهان در حالیکه گوشش را می خاراند و شاهد شکنجه شدن سه مرگخوار بود گفت :
- بگو من تحت طلسم فرمان نیستم ! دو نقطه دی !

سیریوس دقایقی دست از شکنجه برداشت و مورگان نفسی تازه کرد .
سیریوس رو به رییس کاراگاها :

- کاملا مشخصه ! ( قاعدتا این شکلکه نباید اینجا باشه ! ولی اگر دقت کرده باشید باب بزرگم همیشه از همین شکلک استفاده میکنه ! بیایید به شناسه های ایفای نقش سایت وفادار باشیم ! )

در تالار اسرار :

_ آخخخخ جون ! باور کردن ! گولشون زدم ! هوراااا !



Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
- گابر یه کم جابجا شو من چوبدستیم رو از جیبم دربیارم!
- هوی، چوبدستیت مگه توی جیب منه مرتیکه، دستتو بکش!
-خفه شین، بارتی دستتو بکش؛ یکی داره میاد اینطرف!

در بازشد و نور روشن خیره کننده ای فضای کمد رو تسخیر کرد. یک عدد رئیس کارآگاهان به داخل پرت شد و درست روی سه نفری که توی کمد قایم شدن افتاد.

مرگخواران:

ریموس و آلبوس با تعجب به محتویات! داخل کمد نگاه کردند.

- سیریوس، سیریوس بیا ببین اینجا چی داریم؟!

سیریوس که دماغش رو گرفته بود با بی میلی جلوی کمد اومد و کم کم چهره اش به لبخندی دلنشین مزین شد:
-


دقایقی بعد

بارتی، گابر و پرسی بهم بسته و چوبدستیهاشون توسط دامبلدور ضبط شده بودند.

در گوشه ای از اتاق، جلسه ی سرپایی بین ریموس، آلبوس و سیریوس برقراره بود و به شدت با هم بحث می کردند.

البوس: شاید اینا ضد طلسم رو بلد باشن؟
سیریوس: خب چجوی زبونشون رو باز کنیم؟
- با چند تا کروشیو خود ولدی هم اعتراف میکنه، اینا که جوجه ان!
- قربونت پس خودت زحمتتو بکش، من برم یه سر سنت مانگو دماغمو جا بندازم!
- سیریوس دماغوس ریپارو!

با ورد ریموس، خونریزی دماغ سیریوس بند اومد و دوباره به همون حالت کوفته ای سابق برگشت!

آلبوس: خب پس بریم سراغ ضد طلسم...


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۰ ۱۲:۳۹:۴۸
ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۰ ۱۲:۴۵:۱۱

تصویر کوچک شده


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۱:۴۴ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۷

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
_ بهت مي گم همين الان پولا رو رو كن! ما ديگه كار نمي كنيم!
سيريوس كه پخش زمين شده بود ، فريادي از درد كشيد و گفت :
_ چي كار مي كنيد؟ بوقيا... دماغم كج بود كج تر شد! مامـــــــــــــــان!

سر دسته ممد ها رو به بقيه شون!
_ فعلا بريم كار ما اينجا تمومه... بعدا سر فرصت پولمون رو ازش مي گيريم.
سر سه سوت ديگر هيچ ممدي در محوطه يافت نمي شد. نصف ديوار وزارت خانه همچنان در آتش مي سوخت و فرو مي ريخت. دامبلدور دوان دوان به سمت سيريوس اومد.
_ سيريوس پاشو... نتيجه پالام پولوم اين شد كه تو فكر كني!

سيريوس كه از روي زمين بلند شده بود دوباره خودش رو روي زمين انداخت و گفت :
_ نمي بينيد من حالم بده! من نمي تونم الان توي اين شرايط فكر كنم... من زخمي شدم! من بايد استراحت كنم...شما ها حال منو نمي فهميد...سنگ دلا!
و شروع كرد گريه كردن! تريپ مظلوميت!
_ پاشو خودتو جمع كن بينم! لوس مي كنه خودشو....يا فكر مي كني يا يكي دو تا طلسمي كه تازه ياد گرفتم رو روت امتحان مي كنم!
_ ريموس تو هم؟؟؟

نيم ساعت بعد

خلاصه بعد از تلاش هاي سيريوس در زمينه فكر كردن به اين نتيجه مي رسن كه حالا كه طلسم خنثي كننده يادشون نمي آد حداقل رئيس كاراگاهان رو از جمع دور كنند كه نتونه كاري بكنه. پس تصميم گرفتن كه برن و رئيس رو توي كمد توي دفتر كاراگاهان زنداني كنند....

در كمد

_ مي گم بهتر نيست از كمد خارج بشيم؟
_ چرا بايد بريم و به ارباب خبر بديم محفلي ها اينجان!
_ ولي آخه چجوري از اينجا بريم؟ كاراگاه ها بيدار شدن!

همان طور كه آنها مشغول بحث كردن بودند صداي قدم هايي كه به طرف كمد مي آمد ، شنيده مي شد.


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲۰ ۱۱:۴۸:۴۳


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۴ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۱۴ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
-صبر کن ببینم اصن طلسم فرمان خنثی می شد؟!
-نمیدونم.
-لعنتی ،ا ین مقاله هه توی سایت بودا توش نوشته بود طلسمها رو .حوصله ندارم سرچ کنم!نمیشه حالا مثلاً تحت یه طلسم دیگه باشه؟!
-بذار ببینم تو بلدی چه طلسمی رو خنثی کنی؟
-نمیدونم یه جاییش قفل باشه بعد ما بگیم آلاهومورا باز شه!
-اون وقت کجاش قفل باشه؟!


سیریوس یقه ی رئیس کارآگاه ها رو ول میکنه و دستاشو به هم می ماله ومی گه:
اه خسته شدم. خب زود باشین دیگه ،فکر کنید.


-سیریوس این چه وضعشه؟!کاکارو و سوباساشون اینا یه هفته تو هوا می موندن تا یه شوت بزنن تو نمی تونی از یه پست تا پست بعدی یقه ی یارو رو نگه داری؟!
-اونا فوتوشاپه!
-اصن پیلیم پالام میاریم.

...

-هی آقا!
-جانم؟
-ما ممدها رو فقط واسه یه ساعت کرایه کردی. ما قرار داریم باهاس بریم سر یه یکی دیگه از پستها. اگه میخوای بمونیم باهاس دونگی حساب کنی.

-صدبار بهت گفتم سیریوس همیشه جاسم ها رو بیار.هم سبک تر میان همه نصفه حساب میکنیم . این ممد ها همیشه پر توقعند.

-آقا من حساب میکنم. ناسلامتی یه خونه ی پر عتیقه داریم.برو سر پستت. حساب میکنم آخر سر .


-خب حالا دوباره با هم پیلیم پالام...

...

-هی آقا.
-گفتم که عزیز من ، ممد های من ،آخر سر باهاتون حساب میکنم.

سیریوس سرشو بر میگردونه تا به ممدها نگاه کنه ناگهان یه مشت توی صورتش می خوره و پخش زمین می شه.



Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
آلبوس در همین حین که بیرون می‌رفت یه نقشه‌ای کشید و برگشت توی دفتر مدیریت.
ناگهان چوب دستیشو کشید و یه طلسم ناشناخته که جدیدا از گلرت یاد گرفته بود رو به زبون آورد.
رئیس کارآگاهان طلسم فرمانش باطل شد و به خدمت آلبوس دامبلدور در اومد و کارآگاها رو جمع کرد و اول اون مرگخوارایی که توی کمد بودن رو خفت کردن بعدشم بقیه مرگخوارا که بیرون بودن رو خفت کردن و بعدشم آستینا رو بالا زدن و قسمت غربی ساختمون وزارت خونه رو با هم درست کردن و همه چی به خوبی و خوشی تموم شد. آسپ هم به مبارکی حفظ وزارتش همه رو یه نوشابه تگری مهمون کرد!

جیرت! (افکت برخورد گوجه با صورت!)
- هوووووووووووووووووو.
- این چه وضع رول نوشتنه؟
- اینم شد رول؟‌این که فیلم هندیه!!!

- خیلی خب بابا خواستم مث آلبوس بنویسم! الان دوباره می نویسم!
خش خش خش خش خش!(افکت پاک‌کن!)

===

آلبوس متفکرانه از اتاق خارج می‌شه. سیریوس و ریموس رو که دنبالش اومده بودن به گوشه‌ای می‌کشه و باهاشون صحبت می‌کنه:
- فک کنم تحت طلسم فرمانه.
ریموس دستی به موهاش می‌کشه:
- خب ما می‌تونیم ...
- نه! اگه چوب دستی بکشیم ممکنه کارآگاها فک کنن می‌خوایم به رئیسشون حمله کنیم اونوقت توی دردسر بزرگی میفتیم!
سیریوس چونشو می‌خارونه و نیشخندی می‌زنه...

---

یک عده ممد به ملازمت عده‌ای جاسم وارد صحن وزارت می‌شن! در حالی که بیلاشونو به حالت تهدیدآمیزی به هم می‌کوبن به سرعت به سمت دفتر کارآگاهان می‌رن!
گوپس!
رییس ممدها درو با یه ضربه حرفه‌ای بیل باز میکنه.
- رئیستون کجاس؟!
کارآگاها که خواب از سرشون پریده با تعجب اتاق رییس رو نشون رئیس ممد‌ها می‌دن.
رئیس ممدها سرشو به سمت سیریوس که با آلبوس و ریموس گوشه دفتر ایستاده می‌چرخونه و چشمکی می‌زنه و وارد دفتر می‌شه!

---

- هاااا سلاام آقای رئیس.
- علیک سلام! کی تو رو اینجا راه داده؟
رئیس ممدها یه نامه از جیبش در میاره و می‌کوبه توی صورت رئیس کارآگاها!
- این از طرف وزارت سحر و جادو آسپ کبیره ... ایشون به من و ممدها دستور دادن بریم هرچه سریعتر غرب وزارت رو تعمیر کنیم تا چهره زیبای ساختمون وزارت خراب نشه!
- خب برید تعمیر کنید به ما چه!
- چقد تو خنگی! خب توی اون جنگ خونینی که اونجا برقراره ما باید اسکورت داشته باشیم تا با خیال راحت بیل بزنیم دیگه!
- خیلی خب ... دو نفر همراهتون می‌فرستم!
- چی؟ دو تا؟!
- پس چند تا؟
- همشون!
- همش؟
- آره ... اونجا توی نامه نوشته ...بولدشم کردم! ... بخون!
نقل قول:
بدین منظور من، وزیر آسپ، دستور می‌دهم تمام نیروهای موجود رو به کمک ممدها فرستاده و ...

- خیلی خب ... بچه ها، بیاید اینجا!...

--- دقایقی بعد! ---

سیریوس یقه رئیس کارآگاها رو گرفته و چسبوندتش به دیوار!
- آلبوس نمی‌تونی اون طلسم فرمان لعنتی رو خنثی کنی؟
- به جون ریموس نوک زبونمه‌ها ... صبر کن!!


ویرایش شده توسط سیریوس‌ بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۹ ۱۴:۱۳:۳۷

باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
ارتش بزرگ محفل با رهبری آلبوس دامبلدور جلوی وزارت خونه ظاهر شدن.طرف غربی وزارت خونه به شدت در آتیش می سوخت و مرگخواران اونجا رو تسخیر کرده بودند.طرف دیگه آلبوس سوروس به شدت تو سرش میکوبید و وزارت خونشو از دست رفته میدید.گلگومات که از به از خنده بر روی صندلی افتاده بود،لیوان شیرموزی در دست داشت و می نوشید.

آلبوس دامبلدور با حرکت دست نشون میده که حرکت محفلی ها باید با سکوت همراه باشد تا حتی وزیر هم متوجه حضور اونها نشه.با آرامش وارد وزارت خونه شدن و به طرف دفتر کارگاهان پیش رفتن.در بین راه در کمال تعجب هیچ کسی حضور نداشت.انگار همه از ترس فرار کرده بودن.

دفتر کارگاهان وزارت خونه!

تمام کارگاه ها خسته و ناراحت بر روی صندلی هاشون نشسته بودن و چشمانشون رو بسته بودن.فقط در بین اونها یکی بیدار بود که آلبوس به سراغ اون رفت تا کمی اطلاعات بگیره.کم کم جلو رفت و جلوی کارگاه بیدار نشست و شروع کرد:

-سلام خوبی؟من آلبوسم با ارتش محفل اومدم به وزارت خونه کمک کنم.چجوری مرگخواران این همه زود پیش رفتن؟
-سلا ا ا ام.پرسی خیااانت کرد بهمون..اون راه رو براشون باز کرد.لعنتی.
-عجب..خب ما وزارت خونه رو نجات میدیم.فقط به کمک شما نیاز داریم.دفتر رئیستون کجاس؟

حالا که همه کارگاهان کم کم بیدار شده بودن و با با کنجکاوی به دامبلدور خیره شده بودن با دست به در کهنه ای اشاره کردن.دامبلدور به طرف در رفت و به درون اتاق رفت!

رئیس کاراگاهان با خوشحالی بر روی صندلیش نشسته بود و میوه پوس میکند و میخورد.دامبلدور رو که دید مقداری شوکه شد ولی خودشو مرتب کرد و گفت:

-چیکار داری؟
-میتونم بشینم؟موضوع مهمیه که باید صحبت کنیم با هم.
-بشین!
-خب دوست عزیز..به وزارت حمله شده تو چرا به کاراگاهان نمیگی که برن دفاع کنن؟
-نیازی نیست.مرگخواران بیان تو وزارت خیلی هم خوب میشه تازه
-
-تازشم این آسپ چی داره مگه؟به درد نمیخوره که بوقی..به نفع همست که مرگخواران بیان..مخصوصا بلیز که خیلی هم مناسبه!

دامبلدور که به رئیس کارگاهان شک کرده بود به فکر فرو رفت.احتمالا رئیس کارگاهان تحت طلسم فرمان بود.دامبلدور از دفتر مدیریت بیرون رفت ولی چندین چشم رو ندید که از کمد بهش خیره شدن.




Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۸:۴۶ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۷

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
فردی که نزدیک میشد مرد بلند قامت و لاغراندامی بود. از مو و ریش نقره فامش معلوم بود که خیلی پیر است. ریش و مویش چنان بلند بود که می توانست آن را در کمربندش جا دهد. ردای بلندی به تن داشت و شنل ارغوانیش روی زمین کشیده می شد. پوتین های پاشنه بلند و سگک داری به پا داشت. چشم های آبی روشن او از پشت شیشه های نیم دایره ای عینکش شفاف و درخشان بود. بینی اش آنچنان کشیده و کج بود که بنظر می رسید دست کم سه بار شکسته باشد.
لیلی و لارتن و جینی با دیدن همسر دیگر هری:
نویسنده پس از نوشتن جمله بالا:

جینی که به حالت بس مخوف تفکر زنانه(تفکر بدبیانه راجع به شوور) در آمده بود گفت: هوووم،دامبلدور اینجا چیکار داره؟ کلاس خصوصی های هری که بعد از مرگ ولدمورت تموم شد... عجیبه که با ردای کلاس خصوصی اومده اینجا.

درهمین حین صدای تق تق در به گوش رسید. و سپس صدای زمزمه وار آلبوس دامبلدور و همزمان با آن صدای چکیدن آب(درواقع آب دهان) به گوش رسید.
-سیفیت مفید(منظور میفید نیست ها)
در با صدای آرامی باز شد و دامبلدور وارد خانه شد و بلافاصله با آن صدای فریاد هری به گوش رسید که پس از آن سرعت چکیدن آب به طور مخوفی زیاد شد
- اووه دامبل عزیزم،کجا بودی؟ خیلی وقته با هم کلاس نداشتیم. میخوای اول آب پرتقال بخوری شروع کنیم یا اینکه اول شروع کنیم بعد آب پرتقال بخوریم؟
- خــب، به نظر من بهتره اول شروع کنیم،بعدش هم میریم سر جلسه تدریس پرسی که یکم تو بیشتر آموزش بگیری. اونوقت میتونیم سه تایی آب پرتقال بزنیم به بدن!
هری چوبش را به طور مخوفی از جیبش خارج کرد و سپس با تکان خاصی به آن زمزمه کرد:کلاسیوس سانسوریوس

بلافاصله پرده ای جلوی دید نویسنده، و کاراگاهان را گرفت.در همین حین جینی باز در درون تفکر زنانه اش غرق شده بود: هری همیشه فقط پنجره ها رو میبست و پرده ها رو میکشید حالا چرا از سانسور جادویی استفاده کرده؟ این چه کلاسیه که انقدر مهمه؟ نکنه کلاس شیوه طلاق گرفتن از همسر باشه... یا شاید شیوه دو همسره شدن؟یا سه همسره شدن؟ شایدم کلاس پنهان کردن این موضوعات باشه.
و از آنجایی که زنان درباره شوورشان بس حساس میباشند و بلافاصله پس از فکر بدبینانه درباره آنها، به شدت عصبانی شده و مایلند آن را برسر دیگران خالی کنند، جینی نیز که دیوار کوتاهتر از لارتن گیر نیاورده بود نعره ای سرسام آور همانند شخص سفید برفی در کارتون شرک 3 زد: پس چرا شما هیچ کاری نمیکنیــــــــــــــــــــد؟
اما از آنجایی که لیلی از همه باهوشتر بود و توانسته بود منوی مدیریت را ازآن خود کند، موفق شد که به پاسخ دست پیدا کند. پس به آرامی زمزمه کرد: هری با دامبلدور کلاس خصوصی های مخصوص ویزلی رو گذاشته.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.