نتیجه دوئل گیبن و کالین کریوی:امتیازهای داور اول:
کالین کریوی: 28 امتیاز – گیبن: 26 امتیاز
امتیازهای داور دوم:
کالین کریوی: 28.5 امتیاز – گیبن: 26.5 امتیاز
امتیازهای داور سوم:
کالین کریوی:27 امتیاز – گیبن: 25.5 امتیاز
امتیازهای نهایی:
کالین کریوی: 28 امتیاز - گیبن: 26 امتیاز
برنده دوئل:
کالین کریوی!......................
-یکی این حشره رو خفه کنه ما به کارمون برسیم.
سه دقیقه بعد-حل شد ارباب!
لرد سرش را از پشت توده پرونده ها بلند کرد و با تعجب نگاهی به گیبن انداخت.
-چیزی که حل شد دقیقا چیه؟
گیبن که معلوم نبود به چه دلیلی کل صورتش را با ذغال سیاه کرده بود با خوشحالی دو انگشتش را به نشانه پیروزی بالا گرفت.
-حشره ارباب. خفه اش کردم...کمی تقلا کرد. سعی کرد نیش بزنه...ولی موفق شدم.
-نادان! منظور ما این بود که ساکتش کنین. داشت وز وز می کرد. زدی یار وفادار ما رو کشتی؟ ما بی پیکسیمون چه کنیم الان؟
گیبن نمی فهمید...
دو روز بعد-خب...گزارش بدین ببینیم.
لیسا نگاهی پر از نفرت به گیبن انداخت و شروع به دادن گزارش کرد.
-ارباب همه چی داشت خوب پیش می رفت. حتی عالی پیش می رفت. بدون نقص. تا این که یهو این تسترال –اشاره به گیبن- پرید وسط و توجه همه رو به خودش جلب کرد. مشکلش هم این بود که چرا تو ماموریت ها باید ته صف باشه! اگه لو بریم و خبرنگارا شروع به عکس گرفتن کنن، تو عکس نمیفته! فردا تو آزکابان با چی فخر بفروشه؟مجبور شدیم همه چی رو ول کنیم و فرار کنیم.
لرد سیاه نگاهی به گیبن انداخت...نگاهی که بیش از حد خونسرد بود...
روز بعد:-ارباب باورم نمی شه. واقعا؟ جون مادرتون راست می گین؟
لرد نفس عمیق خشمگینی کشید.
-گیبن مادر ما جونی نداره الان...و بله. واقعا. این بار هشتمه که می پرسی و مطمئن باش نمی ذاریم به نهمی بکشه. پس بهتره بری.
گیبن فرم مهر شده ای را از لرد گرفت. در حالی که به سختی جلوی خودش را گرفته بود که دوباره نپرسد "واقعا؟" از اتاق خارج شد.
دوباره نگاهی به فرم انداخت.
بدین وسیله ما، لرد ولدمورت کبیر، جادوگر گیبن را به عنوان جانشین رسمی و دائمی خود انتخاب می کنیم. همه مرگخواران موظف به اطاعت از او می باشند.
مدارک لازم:
1-نخود سیاه بدون برچسب قیمت
2-پری کنده شده از دم کفتری غمگین
3- نیش لینی(همراه روده هایش باشد بهتر است)
4- سه عدد عکس 3*4گیبن عکس داشت...خیلی هم داشت. همیشه پیش بینی چنین روزی را می کرد و برای همین نزدیک ششصد قطعه عکس در آستر ردایش جاسازی کرده بود.
دستش را به زیر ردا برد...
ولی اثری از عکس ها نبود.
-مهم نیست. می رم عکس می گیرم. جدید و خوشگل!
سه ثانیه بعد...عکاسی کریوی!کالین با خوشحالی دوربینش را تنظیم کرد. ولی دوربین بشدت می لرزید و عکس لرزش دار هرگز عکس خوبی نمی شد.
-می لرزه!
-اون نمی لرزه تسترال. تو می لرزی. دو دقیقه متوقف شو و عکس کوفتی ما را بگیر برویم. کار داریم.
کالین متوجه شد که گیبن بسیار جوگیر است و از همین الان شروع به جمع بستن فعل هایش کرده. به سختی لرزشش را کنترل کرد و دکمه دوربین را فشار داد.
-چیلیک!
این صدایی نبود که دوربین در بیاورد...کالین خودش زحمت در آوردنش را می کشید.
-خب...تموم شد.بیا عکستو بگیر گیب...گیب؟...
گیبن با چهره ای متحیر و دهانی باز روی زمین افتاده بود و کاملا مرده به نظر می رسید!
متحیر بودنش عادی بود...ولی باز بودنش دهانش ثابت می کرد که تسترال داشت در حین گرفته شدن عکس خمیازه می کشید.
کالین نمی فهمید مشتری اش چرا باید مرده باشد...ولی اهمیتی هم نمی داد. از او عکس خواسته شده بود و او عکس گرفته بود. دستمزدش را می توانست از وراث گیبن بگیرد. عکس را در جیب گیبن گذاشت و جسدش را کشان کشان به بیرون از عکاسی برد و بین زباله ها رها کرد.
فلش بک-لیسا...مطمئنین همه چی درسته؟ حافظه پسره رو پاک کردین؟
لیسا که به سختی جسم بی هوش کالین کریوی را حمل می کرد جواب داد:
-بله ارباب. دوربینشو تنظیم کردیم. فقط یک بار کار می کنه ولی نگران نباشین. به دلیل خل وضع بودنش، مشتری دیگه ای نداره. حافظه شم پاک کردیم. هیچی یادش نمیاد. عکسای توی ردای گیبنم برداشتیم. باورتون نمی شه. نزدیک شیشصد تا عکس بود.
لرد سری تکان داد.
-باشه...اینو ببر بنداز تو عکاسیش. به گیبن بگو بیاد پیش من. خبرای خوبی براش دارم...
پایان فلش بک...کالین جسد را رها کرد و به داخل عکاسی برگشت.
دوربینش را به دست گرفت و پیچ و مهره هایش را باز کرد.
نمی فهمید رنگ فلش دوربین چرا بطور ناگهانی به سبز تغییر کرده. سبز و براق...
-اشکالی نداره....فلش جانشینای لرد سیاه سبز می شه حتما!
و بی دلیل فرار کرد...
......................................
نتیجه دوئل آملیا فیتلوورت و دورا ویلیامز:امتیاز های داور اول:
آملیا فیتلوورت: 26 امتیاز – دورا ویلیامز: صفر امتیاز
امتیازهای داور دوم:
آملیا فیتلوورت: 25.5 امتیاز – دورا ویلیامز: صفر امتیاز
امتیازهای داور سوم:
آملیا فیتلوورت: 25.5 امتیاز – دورا ویلیامز: صفر امتیاز
امتیازهای نهایی:
آملیا فیتلوورت:25.5 امتیاز – دورا ویلیامز: صفر امتیاز
برنده دوئل:
آملیا فیتلوورت!دورای عزیز...تاخیر شما خیلی کم بود. می دونم. ولی قبلا پست هایی با تاخیر های کمتر(حتی یک دقیقه ای) رو رد کردیم. برای همین اینم نتونستیم قبول کنیم. خودمونم ناراحت می شیم وقتی یکی زحمت می کشه و مجبور می شیم ردش کنیم. ولی به نظر من کار خوبی کردین که فرستادین. خیلی بهتر از این بود که کلا بی خیالش بشین. ارسال پست رو هیچوقت برای لحظه یا حتی روز آخر نذارین. هر اتفاقی ممکنه بیفته که نتونیم به موقع بفرستیمش.
پست شما رو هم خوندیم به هر حال. فکر نکنین بی خودی نوشتینش.
...............
-منفجر شده...شنیدی؟ باشگاه دوئل منفجر شده...
-بهتر...بگو که داورا هم توش بودن!
-نه بابا...هنوز دوئل شروع نشده بود.
-کیا دوئل داشتن؟
-آملیا و دورا...
-هر دو مردن؟
-حتما دیگه. تیکه های دورا پیدا شده. آملیا رو هم به زودی پیدا می کنن.
دو جادوگر روی سکویی کنار پیاده رو نشسته بودند و گرم گفتگو درباره آخرین حوادث شده بودند.
فلش بک-دخترم بس کن دیگه...اونو بذار کنار...
آملیا همانند چهار ساعت گذشته، جلوی پنجره نشسته بود و چشمش را به تلسکوپ چسبانده بود.
-نمی شه مامان. باید ببینم! خونه دورا اینا درست سه خیابون اون طرف تره. باید ببینم برای دوئل چی می پوشه. اگه برم اونجا و ببینم همین ردایی رو پوشیده که من پوشیدم چی؟ می دونی چه فاجعه ای به بار میاد؟ این لعنتی درست نشون نمی ده.
-خب تنظیمش کن.
آملیا با درماندگی جواب داد:
-بلد نیستم! اینو تازه خریدم. خیلی پیشرفته اس. الانم تنظیم شده رو مریخ. نزدیک ترو نشون نمی ده.
مادر لبخندی زد و سرگرم چیدن میز شام شد.
پایان فلش بکاداره کاراگاهانکاراگاه برگه ای را جلوی خانم فیتلوورت قرار داد.
-گفته هاتونو امضا کنین لطفا. پس شما مطمئنین که دخترتون اون موقع تو باشگاه دوئل نبود...نه؟
مادر آملیا به سرعت برگه را امضا کرد.
-بله...اون تلسکوپ لعنتیش تنظیم نبود. یعنی روی مریخ تنظیم بود. دختر نادون منم چیکار کرد؟... پا شد رفت اونجا! باورتون می شه؟ رفت از مریخ خونه دورا رو ببینه!
پلیس سوال بعدی را صرفا برای رفع کنجکاوی خودش پرسید.
-بعد چی شد؟ الان خونه اس؟
مادر آملیا آهی کشید.
-نه...همونجاست. جاسا اعلام کرد که تکنولوژی جادویی برای رفتن به مریخ رو داشتن...ولی راه برگشتن رو هنوز کشف نکردن! دختر بیچاره من الان تو مریخه...به لینی پول دادم با امکانات ابتدایی خودش بره دنبالش. ولی حشره موذی پولامونو بالا کشید و غیبش زد. آملیای بی گناهم...هر شب رو به مریخ براش دست تکون می دم!