خلاصه: مرگخواران تصمیم گرفتن مشغول به تربیت بچههای مهد کودک دیاگون بشن تا اونهارو برای پیوستن به ارتش لرد سیاه آماده کنن. هر مرگخوار وظیفه تربیت یک بچه رو به عهده میگیره و حالا لرد میخواد سیاهی بچه ها و تربیت مرگخواراشو توی مبارزه بچه ها به صورت دو به دو بسنجه.***
-پس سفارش نکنم، اول باید بری پیشش و سرتو بندازی پایین، نباید نشون بدی که میخوای بهش نزدیک بشی، آروم آروم و استراتژیک شروع میکنی به حرف زدن، میتونی از جمله های: «چه بانوی باکمالاتی
» استفاده کنی. همیشه جواب میده...
-رودولف!
مایلیم مبارزه سیاهی فرزندتو با یه فرزند دیگه ببینیم.
-عه ارباب. میشه اول از بقیه بپرسین؟
-نه!
رودولف بچه اش را که نسخه مینیاتوری از خودش بود را به سمت دایره جمعیت هول داد، در همین بین سعی کرد چیزی از اصول سیاهی به بچه یاد دهد ولی کودک برگشت و به رودولف گفت:
-خودم فهمیدم، «چه ساحره با کمالاتی
» و نزدیک شدن به ساحره. کمک کردن و بهش نزدیک شدن بیشتر
-
بچه به سمت دایره جمعیت رفت و منتظر حریفش ماند، به اطراف نگاهی انداخت و نگاه خیره مرگخواران را روی خودش حس کرد، همانطور که به اطراف نگاه میکرد با خود جزواتی که رودولف به او داده بود را مرور کرد. زیر لب گفت:
-وقتی اومد میگم که خیلی ساحره باکمالاتیه، خیلی هم زیباست، آره. من موفق میشم!
و همان موقع حریفش از بین جمعیت وارد شد، مرگخواران خم شدند تا ببینند حریف کودک رودولف چه کسی است و بالاخره او را دیدند.
-عزیزم الکل با خودت بردی؟ دستاتو ضدعفونی کن!
گابریل از انتهای جمعیت کودکش را که درواقع پسری با ماسک و دستکش بود را تشویق کرد.
پسر گابریل وارد شد و اسپری الکلی از جیبش بیرون آورد و دستانش را ضدعفونی کرد و به پسر رودولف خیره شد. هیچ استرسی نداشت. اما پسر رودولف گیج شده بود، ذهنش ارور داده بود، داده هایی که یادگرفته بود با شرایط کنونی نمیخورد.
برای همین سعی کرد به هرحال از آن استفاده کند.
کمی جلوتر رفت و به پسر گب چشمک زد.
-چه ساحره با کمالاتی!
اما خب... پسر گب ساحره نبود و مسلما این چیزها هیچ اثری روی او نداشت، بدون اینکه جوابی بدهد شیشه الکلش را بالا گرفت و الکل توی چشمان پسر رودولف پاشید. پسر جیغی کشید و روی زمین افتاد.
-چشمام!
و همانطور که چشمانش را گرفته بود روی زمین تکان میخورد. همه مرگخواران به رودولف و ارباب خیره شدند و رودولف همانطور که از آن پسر تاسف میخورد وارد شد و پسر که جیغ میزد را از آن وسط جمع کرد. لردسیاه با رضایت به پسر گب نگاه کرد و وقتی او رفت به بچه ها نگاه کرد تا ببیند کدام را برای مبارزه بعدی انتخاب کند.
-انتخاب کردیم.
اما قبل از اینکه بتواند گزینه هایش را بگوید چیزی به سرش خورد.