حقیقتهای متوالی
تا کنون فکر کردهاید که حقیقت چیست؟ به نتیجه ای رسیدهاید؟ نتایجتان با بقیه یکسان بوده؟
طبق نظریهای خاص از یکی از فلاسفهی قرونوسطی این نظریه مطرح شد که به اندازه تمامی انسانها حقیقت وجود دارد. ولی کدام حقیقیتر است؟ این سوالیست که اینگونه جواب داده شد:
"همه چیز را به آنها بگویید؛ سرانجام آنها حقیقت را درک خواهند کرد"
پس حال قصد داریم تا در این شماره قصهای نقل کنیم. بله درسته. این قصه از اون دسته قصههای بلند و خسته کنندست ولی خوندنش بی لطف نیست. شاید بهتر باشه داستان رو اینطور شروع کنیم.
جیم موریارتی کیست؟!
این متنیست که ما در یکی از تحقیقاتمان به آن برخورد کردیم. نوشتهای که نویسنده آن ناشناس است.
ممکن است شما قبل از این جیم موریارتی را ملاقات کرده باشید؟ اوه، آیا او از یک احساس زود گذر می گذرد؟
مالی اورا می شناسد، خب حدقل جیم از بخش آی تی را٫ کسی که با اون تو بیمارستان کار میکنه. اونا باهمن یا مالی اینطور فکر میکنه. متاسفانه اون متوجه نشده که جیم تظاهر به بودن میکنه. آیا یه لباس زیر کافی نبود تا اونو لو بده؟! اون مارک خاص از بالای خط کمرش مشخص بود، خیلی واضح بود.
اون از افکار یک نفر اطلاع پیدا کرد، در حقیقت حتا اونو یه طرفدار نامید. اون حتا به اون یک نفر شماره موبایلشم داد، فکر میکرد ممکنه زنگ بزنه. بله، مالی همه چی رو در مورد شرلوک و کاراش به جیم گفته بود.
موریارتی؛ شما یک متخصص می بینید، مشاور جنایی، اگر بخواهید. اون به شرلوک اجازه داد تا یه نگاه مختصر بندازه به چیزی که جیم واقعا هست، فقط یه نگاه مختصر کوچولو، به چگونگی وجود او در خارج از آنجا، در دنیای بزرگ و بد. اون میتونه افکار شرلوک رو متوقف کنه، جان واتسونم متوقف کنه، قلبشو متوقف کنه درست شبیه کارل کوچولو کسی که به جیم خندید. اون خندهی اون مردو (کارل) متوقف کرد، مرگ به نظر میاد چنین کاری با فرد میکنه، متوجه نشدید؟
اوه، احمق نشین، یکی همیشه هست که کارای سختو انجام بده، موریارتی دوس نداره دستاشو آلوده کنه. بعد از همه ی اینها هیچکس تا بحال نتونسته اونو بشناسه و هیچکس هم نخواهد تونست! البته که شرلوک تا آخرین حد بهش نزدیک شد اما اون در حال حاضر در راه است. ( بله این به عنوان یک تحسین به حساب میرفت، درصورتیکه شما از دستش دادین؟)
اون اهمیت نمیده اگه مردم بمیرن، این کاریه که مردم انجام میدن (احتمالا از نظر اون!) . اون نشون داده که میتونه کاریو خوب انجام بده، حتی آزاد کردن سی میلیون پوند فقط برای اینکه شرلوک رو بیرون بکشه و باهاش بازی کنه.
بنابراین اگر میخواین جیم موریارتی رو پیدا کنین، این رو به عنوان یه هشدار دوستانه بپذیرین؛ عقب بکشین! اوه، مگر اینکه شما یه مشکل کوچولو داشته باشین که بخواین درستش کنین. در این مورد همه ی چیزی که شما نیاز دارین که بگین اینه که " جیم عزیز، ممکنه که اینو برام درست کنی؟!" ...واقعیت های متوالی...
آیا گذشته؛ آینده را تضمین میکند؟
همان طور که گفته شد "همه چیز را به آنها بگویید تا بتوانند تصمیم بگیرند که حقیقت چیست."
شایعاتی وجود دارد... آیا جیم راه درست را انتخاب کرده؟ راه درست چیست؟ چرا او اینکار را کرده؟
اوه چه میگویم.. شاید شما خبر را نشنیده باشید.
جیم موریارتی میخواهد محفلی شود.
این سوال مطرح است که چرا؟
داستانهای زیادی نقل میشود که شاید یکی از آنها واقعی باشد.. ما آن را نقل میکنیم ولی شاید حقیقت نداشته باشد. ما نمیدانیم. هیچکس نمیداند.
میگویند چندی پیش جیم٫ جادوگر بی جادو و رانندهی قطار هاگوارتز. برای کشف حقیقتی سه ماه ناپدید شد. کسی نمیداند چه حقیقتی بود یا اینکه به چه حقیقتی رسید. گفته میشود که او به دنبال حقیت وجودی زندگی خود رفت. اینکه جرا به وجود آمده بود؟ با چه هدفی؟
این سوال مغز جیم را به خود مشغول کرده بود. سرانجام در گوشهی یکی از مدخلها او به جواب سوالش رسید. حقیقتی تلخ یا شاید شیرینی. او مامور آزار دهندهی خوبی شد. در ازای یک توبه که طی آن زجری ابدی را تحمل خواهد کرد .کسی که وظیفه پیدا کرده تا برای انجام هدفی خاص به خوبی کمک کند و در این راه از هیچ کاری دریغ نکند. او با یک لقب برگشت لقب سینر (گنهکار) لقبی که شاید واقعا به او بیاید. کسی نمیداند چرا او به جبهه خوبی پیوسته ولی چیزی که اکثرا از آن مطمئنند اینست که باید منتظر چیزهایی باشند که شاید زیاد مطلوب نباشد. هر چه باشد او جیم است؛ کسی که زندگی هزاران نفر پشیزی برایش ارزش ندارد. او نماینده آزار دهنده خیر است و حتی دانستن این مطلب هم باعث نمیشود که شما احساس بهتری نسبت به او داشته باشید.
حقیقت را باید گفت. اما آیا حقیت آن چیزی ـست که شما دوست داشتید بشنوید؟
حقیقت های متوالی..
آیا چیزی که برداشت کردید حقیقت است یا برداشتی که کس دیگری کرده؟ به راستی واقعیت چیست؟