خلاصه:
لرد ولدمورت توهم زده و همه رو به شکل سبزیجات میبینه. محفلیا از وضعیت لرد سوءاستفاده میکنن و ازش آش درست میکنن تا بفروشن. ولی مرگخوارا، لرد-آش رو به زور نجات میدن.
لرد اما به گفته ی خودش آش مسئولیت پذیریه و میخواد که خورده بشه، ولی با تلاش مرگخوارا، یادش میاد که لرد ولدمورته. برای برگردوندنش به حالت قبلی، لینی پیشنهاد میده که یه قالب شکل لرد بسازن ولی قالب میشکنه. یه کتاب از یه محفلی بهشون میرسه که میتونه مشکلشونو حل کنه، ولی بلاتریکس مخالف اینه که لرد رو با کمک یه محفلی نجات بدن.
مرگخوارا دیگه انرژی این رو نداشتن که دنبال راه حل جدیدی بگردن. اصرار و التماس هم بی فایده بود و بلاتریکس حاضر نبود کمک یه محفلی رو قبول کنه. چاره ای برای مرگخوارا نمونده بود، جز اینکه به آخرین راهکارشون رو بیارن و رامودا رو جلو انداختن، که آسمون چشماش، همیشه آماده بارش بود. رامودا با چشمای اشک آلودش، به بلاتریکس زل زد.
- بلا، من این مدت که ارباب رو ندیدم، آسمون چشمام خشک شده، مرلین میدونه تو که نزدیک ترین بودی بهش، الان چه حسی داری.
نمیخوای ارباب از راه نادرست برگرده، حتی اگه به قیمت این باشه که دلت براش تنگ بشه.
بلاتریکس سعی کرد واکنشی نشون نده.
- یادته ارباب اینجا مینشستن و با خوش قلبی به هکتور کروشیو میزدن؟
یا وقتی که بانو نجینی رو میذاشتن روی پاشون و نوازش میکردن و ما حین تغذیه ایشون مورد عنایت نیش هاشون قرار میگرفتیم و ارباب میخندیدن؟ چه روزهای زیبایی بود.
بلاتریکس دیگه تحمل شنیدن نداشت. کم کم داشت حالت چهره رامودا رو به خودش میگرفت ولی خودش رو جمع و جور کرد.
- خیلی خب، هر کاری میخواین بکنین، فقط منو قاطی نکنین.
مرگخوارا از درون هورا کشیدن و رامودا رو، که هنوز میخواست ادامه بده، کشیدن و با خودشون بردن. کتاب رو برداشتن و سریع مشغول کار شدن.
* * *
- خب این یکی میگه یه نفر به تیکه هایی که تا الان سر هم کردیم عشق بورزه بگیره... لینی تو عشق بورز.
- چرا من؟
نیازی به جر و بحث نبود چون رامودا سریع خودشو به قالب رسوند و با فرمت
شروع کرد به ناز و نوازش قالب.
- حالا میگه این یکی تیکه رو باید همه در آغوش بگیرن. بلا...
- من چیزی رو در آغوش نمیگیرم.
- مگه نمیخوای ارباب برگرده؟
- بیا.
وقتی کار در آغوش کشیدن قطعه تموم شد، اونو سر جاش گذاشتن و قالب تقریبا کامل شد.
- حالا فقط مونده با نور درون بهش ریپارو بزنیم.
- مگه با چوبدستی ریپارو میزدیم درست نمیشد؟
- کتاب اینجوری ننوشته بود.
مرگخوارا با ته مونده نور درونی که داشتن، چوبدستیشونو برداشتن و ورد رو اجرا کردن، و با این کار، قالب کاملا ترمیم شد.
حالا فقط مونده بود لرد-آش رو داخل قالب بریزن.