هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ یکشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۹

ویکتور کرام old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۳ سه شنبه ۹ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵
از من بدبخت تر تو دنیا،تویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 374
آفلاین
لرد در يك چشم بهم زدن مرگخواران را دور خود جمع كرد و زير چشمي به تك تك آنها نگاه كرد.انگشت اشاره اش را به طرف آنتونين برد و گفت:
- تو، بيا ببينم!!

آنتونين به پشت سرش نگاهي انداخت،سپس به لرد نگاه كرد و گفت:
- من ارباب ؟!

لرد: اوهووم، آستوريا تو هم بيا
آستوريا: لرد من تازه واردم، رحم كنيد

لرد كمي فكر كرد و بعد به طرف اسكورپيوس نزديك شد و گفت :
- هوووم!!خب اسكورپيوس تو بيا،بايد ببينيم چقدر لياقت داري

سپس لرد روفوس،آنتونين و اسكورپيوس را جمع كرد و شروع به توضيح دادن ماموريتشان كرد.

لرد: شما سه نفر ماموريت مهمي دارين،بايد به محفل برين و يك كلاهك درست و حسابي برام بيارن بيشترم شد بهتر، فقط چهل و هشت ساعت وقت دارين،اگه يك دقيقه دير تر شد من ميدونم و شما

بعد از حرف لرد سه نفرشان بدون اينكه حرفي بزنند، سريعا به سوي محفل راه افتادند.

كوچه بالايي محفل :

ساختمان محفل به خوبي قابل ديد بود.آنتونين و روفوس پشت ديواري مخفي شدند و اسكورپيوس را فرستادند تا جاسوسي كند.اسكورپيوس به آرامي كنار درب محفل ايستاد تا شايد صدايي بشنود.

در همين حال و هوا سرو كله ي جيمز پيدا شد كه با يويويي كه در دستش داشت از درب محفل خارج شد.

جيمز: ميشه بپرسم كنار درب محفل چيكار ميكنيد ؟!
اسكورپيوس:


ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۹ ۲۱:۱۷:۵۰
ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۹ ۲۱:۲۲:۵۷
ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۹ ۲۱:۲۴:۱۱
ویرایش شده توسط ویکتور کرام در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۹ ۲۱:۲۶:۱۸

»»» ارزشـی گولاخ «««


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۹

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
روفوس سرخوش از اینکه به مقام "همونی که ایوان گفت"منصوب شده،داشت لی لی کنان واسه خودش میرفت که یهو یه طلسم از بقلش رد شد.
روفوس:فرار کنین...حمله کردن بهمون...فرار کنین...

سالازار درحالی که واسه خودش داشت آهنگ "عشقی بپزم آتشین"رو میخوند به ریش نداشته ی روفوس پوزخندی زد و با همون ریتم آهنگش گفت:
-نه داکسی جون...سرورت می خواست طلسمت کنه.
روفوس:اِ...چرا؟
لرد:بذار من بگم بهت.شاید بخاطر اینکه کلاهکی که آوردی،چاشنی نداره!
روفوس:یعنی چی؟
سالازار:یعنی به درد "آکرومانتیولا وسط"بازی کردن میخوره!

روفوس که دنبال بهونه ای بود تا بحث رو عوض کنه و عصبانیت لرد بخوابه،این موضوع رو دست گرفت.
روفوس:من از لرد پرسیدم تو چرا جواب میدی؟
سالازار:چیه حالا که میخوای بحث رو عوض کنی،به من گیر دادی؟
لرد:روفوس چهل و هشت ساعت وقت داری بری و یه کلاهک درست و حسابی برام بیاری و گرنه...
روفوس:سرورم تنها؟
لرد:تو تنهایی یه چیز پرفل* رو نمیتونی از بین ببری.یکی از بچه ها رو هم میفرستم باهات بیاد...

لرد لحظه ای فکر کرد و سپس اضافه کرد:
-اما از اونجایی که مأموریت خیلی مهمه...سه نفر باشین بهتره.

______________________
*:چیز پرفل انگل ریزی به طول یک میلی متر است.آنها به منازل جادوگران هجوم میاورند و به وسایل جادویی مثل چوبدستی حمله میکنند.از بین بردن این جانور توسط معجون های ثبت شده در بازار بسیار آسان است؛ولی در بعضی موارد باید از مأمورین سازمان دفع آفات سازمان سازماندهی و نظارت بر امور جادویی کمک گرفت.(برای اطلاعات بیشتر به کتاب جانوران شگفت انگیز و زیست گاه آنها،صفحه ی شصت و چهار مراجعه شود.)




Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ جمعه ۱۷ دی ۱۳۸۹

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
روفوس دو تا پا داشت، چندتای دیگه م قرض کرد و به تاخت بطرف نیروگاه اتمی سیاهان میدوید که ناگهان به یاد آورد او یک جادوگر است و نیاز نیست مثل مشنگ ها بدود پس مستقیم به نیروگاه اتمی آپارات کرد.

نیروگاه اتمی - در ورودی - نگهبانی

داخل نیروگاه مانند هاگوارتز بود و خیلی اعمال از جمله غیب و ظاهر شدن آنجا امکان پذیر نبود پس روفوس جلوی ورودی نگهبانی ظاهر شد و در زد.

نگهبانی پشت در: کیه کیه در میزنه؟

روفوس: منم منم یه مرگخوارم، بمبو آوردم همراهم!
نگهبانی: کیـــه کیــــــه در میزنه؟
روفوس: بابا! منم، من روفوسم، یه مرگخوارم، یه بمب آوردم همراهم!
نگهبانی: کیــــــه کیـــــــــــه در میزنه؟

یــــــــک ســـــــال گذشت ...

بالاخره صدای روفوس اسکریم جیور به گوش سالازار اسلایترین که در نگهبانی بود رسید و او دکمه باز شدن گیت ورودی را زد و روفوس داخل شد و جلوی نگهبانی رسید ...

روفوس به سالازار: سالازار، من نمیدونم آدم قحطی بود که تو رو گذاشتن نگهبانی!
سالازار: صحبت نکن بی تربیت! من جد همه مرگخوارا و اسلایترینیام! من خودم نیروگاه اتمی رو پایه گذاری کردم! کی بهتر از من برای نگهبانی اینجا؟
روفوس: ببینم تو چطور الان اینقدر خوب میشنوی اونوقت من سه ساعت پشت در شعر میخونم و داد میزنم نمیشنوی؟
سالازار: کیـــــه؟ چیـــــــه؟

بهله بهله ... روفوس داخل نیروگاه رفت و بعد از بازرسی بدنی از جانب دیوانه سازها و خلاص شدن از دست آنها که خیلی علاقه داشتند او را ببوسند، مستقیم به اتاق فرماندهی، کنترل و نظارت نیروگاه رسید و بعد از تعظیم و احترام در برابر لرد، آن بمب را به لرد ولدمورت تقدیم کرد.

به همین مناسبت جشن بزرگی در آنجا برگزار شد و روفوس در برابر اربابش لرد ولدمورت زانو زد. لرد ولدمورت چوبدستیش را روی شانه روفوس گذاشت و گفت ...

_ روفوس اسکریم جیور، بدینوسیله تو را به مقام ... هوووم ... اووووم ... به مقام ...
ایوان در گوش لرد زمزمه کرد: بلد الملک!
لرد ادامه داد: بله ... به مقام "همون که ایوان گفت" منصوب میکنم... این از راستت ...

سپس لرد چوبدستیش را روی شانه چپ روفوس گذاشت و گفت: اینم از چپت! حالا پاشو برو نبینمت! کار دارم!



Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
سوژه ی جدید

آنتونین با خوشحالی وارد اتاق لرد شد و گفت:
- مای لرد! بدبخت شدن! بیچاره شدن! بالاخره اونا رو دزدیدیم!


لردولدمورت:
- عالی بود! حالا میتونیم جهان رو نابود کنیم!

فلش بک


قطار سربازان سفید در حال حرکت بود و دامبلدور در حالی که آب دهانش از یک طرف بیرون میریخت به خواب عمیقی فرو رفته بود. بقیه ی اعضای محفل هم خواب بودند. قطار حاوی 10 کلاهک هسته ای خطرناک بود. کلاهک هایی که میتوانند برای ساخت بمب اتمی استفاده شوند! ناگهان صدای تاپ و توپی بلند شد. تعدادی مرگخوار و نیمچه مرگخوار و نوچه مرگخوار و غیر مرگخوار وارد قطار شدند. ماده ای بیهوش کننده در هوا پخش کردند و به واگن کلاهک ها نزدیک شدند.دسته جمعی یا ابوالفضلی گفتند تا کلاهک ها را بلند کنند اما موفق نشدند. به همین علت آنتونین به دنبال رضازاده رفت و او را هم در ماجرا دخیل کرد.

- آخ حسین جون..دستت درست...یه کمکی بکن!

آنها دسته جمعی کلاهک ها را برداشتند و فرار کردند. همان دم برای مرگ محفلی ها یکی از کلاهک ها را منفجر کردند و با بقیه به امارت اربابی مالفوی آپارات کردند.

پایان فلش بک


-- عالی بود! حالا میتونیم جهان رو نابود کنیم! زود باشین اونا رو توی کامیون بذارین و به آذربایجان منتقل کنین! اونجا اونا رو منفجر میکنیم!

دستورات لرد سریعا انجام شد . اما در راه آذربایجان ناگهان جینی با حرکتی خفنز متوجه قضیه شد. او همراه با فرد و جرج با حالتی شبیه جیمزباند(!)به دنبال کلاهک ها راه افتادند. تا به آنها رسیدند، جرج با حرکت باحالی وارد کامیون شد و با در آوردن کلاهک ها کامیون را به درون دره انداخت! بی سیمی را برداشت و به دامبلدور خبر داد:

- جرج، مرکز... ما توانسته ایم با حرکتی گولاخ همه ی 8 کلاهک را نجات دهیم!


- اوی الاغ! آخه نه تا بوده!

- چی؟

در این زمان روفوس با پای پیاده
ان یکی کلاهک را در کیف گذاشته بود و با خود میبرد.....



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۸۹

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
اسنیپ: آسیب؟ فقط میخواستی آسیب برسونی؟ من فکر کردم میخوای بخوری!

مرگخواران و محفلی‌ها ( براساس سنت پیچیده و قدیمی جمع بستن سیاه و سفید ) با تعجب به طرف اسنیپ که جلد هفتم کتاب هری پاتر را در دست داشت نگاه میکردند که او افزود:

- آخه شماها این همه رول زدین داستانها رو عوض کردین! الان یا زولینگ باید کتابشو عوض میکرد یا ما داستانمونو... پس من همین جا و در همین لحظه دست لینی ( نویسنده رول قبلی ) رو میبوسم که محوریت داستان رو عوض کرد و ما رو نجات داد.

ملت رول نویس: آخه نه اینکه همه تا اینجا از روی کتابای رولینگ چیزی مینوشتن

در همین لحظه گراوپ که به طرف محفل‌ها حله ور بود و آنها را در گوشه ای جمع کرده و قصد آسیب تکرار میکنم آسیب رساندن به انها را داشت ناگهان متوقف شده و به طرف لرد ولدمورت و مرگخواران دیگر برگشت.

لرد سیاه: گراوپ، اونور... باید اونور حمله کنی.
گراوپ: گراوپی نتونست... آن نمیدونه...
لرد سیاه: چی رو نمیدونه؟ یعنی تو نمیدونی باید به طرف محفلی‌ها و سیاه ها حمله کنی؟ تو اخرا..

لرد در حال بر زبان آوردن آخرین کلمات خود بود که بارتی سریعاً و به موقع حرف او را قطع کرد.

بارتی: نــــــــــــــــــه لرد، نه اگر اونو اخراج کنین دیگه مرگخوار نیست و طبق قطعنامه میتونه به شما حمله کنه.
لرد سیاه: آفرین پسر، این بهترین حرفی بود که تا حالا ازت شنیدم.
بارتی:
لودو: بارتی تو چطوری خبر دادی مگه تو نمردی؟
بارتی: مگه هر کسی بمیره روح نمیشه؟ ایناهاش این قطعنامه 09365894122هست باهاش تماس بگیرین

لودو سریع خودش رو به یک تلفن همگانی میرسونه و از مسیر رول خارج میشه اما در همین لحظات لرد اوضاع رو دست میگیره و دادمه میده:

- پس چرا دفعه قبل قطعنامه خروج رو بهمون نگفتی؟ آوداکداورا! بازم بمیر...
بارتی:
مرگخوارا:

در همین حین لودو که سرحال و خندان در حال برگشت به ماجرا بود قضیه‌ای را که کمی از یاد رفته بود را بازگو کرد و بارتی را نجات داد.

لودو: ببینم گراوپتو چی رو نمیدونی؟
گراوپ: گراوپی آسیب ندونست، آسیب به کجا میکنن وارد؟...
لودو: خب آسیب رو به همه جا!... ببین مثلاً به اینج...


لودو در حال آموزش آسیب رسانی به گراوپ بود که روفوس همه را به خود آورد.

روفوس: ارباب! ارباب وزارتیا اومدن، هزارتا ممد باهاشونه الانه که قضیه بمب...
لرد سیاه: کروشیو روفوس! ما فعالیتهای صلح آمیز هسته ای داریم، دامبلدور هم میدونه! اصلاً چطوره یه اجلاس G2 تشکیل بدیم؟


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۸۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
[spoiler=خلاصه ی سوژه]مرگخواران نیروگاه اتمی دارن که در اون بمب هم تولید میکنن. قرار شده از طرف وزارت سحر و جادو برای بازدید بیان و اگه بفهمن که مرگخوارا دارن بمب اتمی میسازن دیگه به اونا پولی نمیدن.
مرگخواران تصمیم میگیرن که همه ی بمبارو توی اتاقی مخفی در نیروگاه پنهان کنن اما اتاق پر میشه و دیگه بقیه ی بمبا جایی ندارن. پس لرد بعد از کشتن بارتی تصمیم میگیره که با همین بمبا برن پیش دامبلدور و محفلو بفرستن هوا. اما با توجه به قطع نامه ها و قراردادهای صادر شده اونا حق خروج از خونه شون رو ندارن و با لغو اون گراوپ همه ی اونارو میخوره و الان اونا این قانون رو زیر پا گذاشتن و گراوپ جلوشون قرار گرفته و میخواد بخوردشون.[/spoiler]

مرگخواران با ترس به گراوپ که درست رو به روی آن ها قد علم کرده بود خیره شده بودند. یک نگاهشان به گراوپ بود و نگاه دیگرشان به لرد.

آنتونین آهسته در گوش لرد گفت: ارباب نمیخواین کاری کنین؟

لرد بلافاصله برگشت رو به دامبلدور و گفت: تو حق انجام این کارو نداری!

دامبلدور عینکش را صاف کرد و گفت: بر طبق قرار داد شماره ی 34358 شما هیچ گونه دفاعی در صورت زیر پا گذاشتن قوانین ندارین!

لرد با عصبانیت دوباره به گراوپ خیره شد و شروع به جست و جو در مغزش کرد.

روح بارتی با دیدن گراوپ که هر لحظه به آن ها نزدیک تر میشد گریخت. بلا و نارسیسا محکم به هم چسبیدند و به لرد خیره شدند.

ایوان با نگرانی گفت: ارباب نمیخوایم از خودمون دفاع کنیم؟

لودو حرف ایوان را تایید کرد و چوبدستیش را مستقیم جلوی گراوپ گرفت و چشم او را نشانه گرفت.

- ارباب ؟ نمیخوایم کاری کنیم؟

لرد بی توجه به همه ی صبحت های اطراف سخت در فکر مشغول بود.

روفوس فریاد زد: من حالیم نمیشه ، باید از خودمون دفاع کنیم.

تمامی مرگخواران چوبدستی هایشان را بیرون آوردند و شروع به فرستادن طلسم هایشان به چشم های گراوپ کردند.

اما به دلیل اینکه گراوپ در حال حرکت بود هیچ کدام از طلسم ها در وی اثر نمیگذاشت. دامبلدور در کنار دیگر محفلیان ایستاده بودند و با خوش حالی به مرگخواران و لرد نگاه میکردند.

ناگهان لرد که برقی در چشم هایش نمایان بود یک قدم به گراوپ که دیگر به آن ها رسیده بود برداشت و گفت:

- گراوپ! تو که نمیخوای به اربابت خیانت کنی؟

دامبلدور که تازه متوجه مرگخوار بودن گراوپ شده بود لحظه ای احساس خطر کرد.

گراوپ سرش را خاراند و گفت: گراوپی همیشه در خدمت ارباب بود. گراوپی مرگخوار بود. گراوپی به مرگخوارا آسیب نرساند. گراوپی به محفلیا آسیب رسوند.

لرد نیشخندی زد و همراه دیگر مرگخوارانش به محفلیان که با ترس به هم چسبیده بودند خیره شدند.




Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۹

تره ور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۳:۲۲ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱
از حموم مختلط وزارت !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 178
آفلاین
-- دم در محفل --
ولدی در میزنه و تا دامبل درو باز میکنه و ولدی سریع میزنه توی گوش دامبل !

دامبل : ها ؟ الان واسه چی زدی ؟ شما ها این جا چه غلطی می کنین ؟ مگه قطعنامه نداده بودیم که حق ندارین از خونه تون بیاین بیرون ؟
ولدی : برنامه های اتمی ما کاملا در جهت صلح آمیز جلو میره ! شما بوقی ها فقط دارین جلوی پیشرفت سیاها رو میگیرین ! بوق تو روح همتون !!
دامبل : حتما میدونین که بر طبق قطعنامه شماره 34357 اگه شما یکی از قطعنامه ها و قوانین رو نقض کنین خوراک گراوپ میشین ! و الانم چون همتون از خونه اومدین بیرون و قطعنامه های با ارزش وزارت رو که صد ها مغز متفکر پشتشه بوق هم حساب نکردین در نتیجه الان همتون خوراک گراوپ میشین !
اسنیپ : گراوپ مگه آدم میخوره ؟ من باید برم یه دور دیگه کتابا رو بخونم ...
لرد : قطعنامه 34357 چیه دیگه ؟ این بارتی بی عرضه چرا ما رو از این قطعنامه باخبر نکرد ؟
روح بارتی ! :

در همین لحظه مرگخوارا جلوشون رو نگاه میکنن و گراوپ رو می بینن که با چماقی در دست جلوشون واستاده .

گراوپ :


تصویر کوچک شده


Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲:۵۳ جمعه ۲۱ خرداد ۱۳۸۹

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
لرد مشتشو میکوبه روی میز:
- اه لعنتی.. آه من نمیفهمم ما غیر از خیلی از مواقع ... در باقی مواقع از انرژی هسته ای به طور صلح آمیز استفاده کردیم! پس این تحریم ها دیگه برای چیه!!! بخاطر تحریم ها الان ما آب و گاز و برق و تلفن نداریم تازه غذا هم نمیتونیم از بیرون سفارش بدیم چون تحریمیم در نتیجه هممون از گرسنگی میمیریم!

بارتی: قربان همین الان قطعنامه شماره 34354 هم تصویب شد که بر طبق مفاد این قطعنامه از فردا دیگه از در خونمونم نمیتونیم بیایم بیرون!
آنی مونی: ارباب ... این تحریم ها خیلی کمر شکنن ... آی کمرمون شکست ... آی کمرمون خورد شد .. آخ له شدیم .. این قطعنامه جدید چقدر سخت گیرانه بود ..... آییییییییییی!!! (تریپ کلی بازی)
لرد: اوه ای دامبل حقه باز!، ای ریش دراز پست! ااز همون اولشم میدونستم دست تو و اون آژانس بین المللی انرژی هسته ای توی یک کاسه هست و مذاکره فایده نداره و میخوای جلوی رشد و خودکفایی ما رو بگیری!

لودو: قربان برعکس نظر شما اتفاقا به نظر من همه اینا نشون میده که ما خیلی خفنیم و در اصل این یک پیروزی بسیار بزرگ برای ماست چون اونایی که ما رو تحریم میکنن در اصل کم آوردن و ترسیدن و تازه ما هم اونا رو تحریم کردیم چون دیگه حق نداریم از در خونمون بیایم بیرون. اوه خدای من! من همین الان اشک تو چشمام جمع شده و همینجا جا داره این پیروزی بزرگ هسته ای رو به تمام مرگخواران عزیز تبریک بگم ... اهو اهو اهووووو!!!!
در این لحظه لودو از شدت هیجان غش میکنه و از صحنه خارج میشه.
لرد!!!!!!

بارتی: قربان همین الان قطعنامه 34355 هم به تصویب رسید که بر طبق مفاد این قطعنامه فروش هر گونه پوشاک هم به مرگخواران ممنوع میشه!

لرد : ای بوقی های بی ناموس بی جامه پارتی! اینا با تصویب این قطعنامه جدید اخلاق رو در بین مرگخوارا نشونه گرفتن و سعی دارن با ترویج بی ناموسی ما رو تضعیف کنن!
اسنیپ: قربان همه این وقایع از اونجا شروع شد که شما زیر تخت پاتر بمب هسته ای کار گذاشتید! اصلا این پاتر لامصب توی آژانس بین المللی هسته ای خیلی نفوذه داره! کلا از همون روز اولی که پاتر پاشو به مدرسه گذاشت شروع کرد به نقض قوانین مدرسه و پرسه زنی های شبانه و درس نخوندن !!!

لرد: همین کم مونده بیان دم خونه کتکمونم بزنن!
بارتی: قربان همین الان قطعنامه شماره 34346 هم تصویب شد که بر طبق مفاد این قطعنام همه جامعه جادوگری موظفن بیان دم خونمون و ما رو کتک بزننن!!!!
لرد: اه ... بسه دیگه هر چی هیچی نمیگم !!! اصلا آواداکدورا!

ناگهان نور سبز رنگ خیره کننده ای در اتاق پدیدار میشه و جسد بی جان بارتی روی زمین می افته. سکوت در اتاق حکم فرما میشه و همه میگرخن و آب دهنشونو قورت میدن.
بارتی: آآآآآییییییییییییییییییییی ... من مُردم! آییییییی مردن چقدر دردناکه ... آییییی! دوست نداشتم اینجوری بمیرم! من هنوز جوون بودم و آرزو داشتم ..... هیییییییی!!
و بعدش دیگه واقعا میمیره ...

لرد با یه شوت جسد بی جان بارتی رو از پنجره پرت میکنه بیرون تا مرگخوارا بیشتر تحت تاثیر قرار بگیرن و برای اینکه بازم بیشتر تحت تاثیر قرار بگیرن دو تا حرکت پیچیده بندری رو هم اجرا میکنه و سپس ....
لرد: من دیگه تحمل ندارم! زورمون به آژانس که نمیرسه! حداقل پاشین بیل و کلنگا و چندتا بمب هسته ای بردارین بریم محفلو بیاریم پایین ... دامبلو نوچه هاشم یه فس کتک بزنیم یکم دلمون خنک شه!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲۱ ۲:۵۹:۴۲



Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ سه شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۸

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۱ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۴۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
آناکین با قلم پر کنار لیست وسیله هایی که باید مخفی میشد تیک میزد و میگفت:ببینم حالا جا هم تعیین کردیم؟من میگم توی انبار زیر زمینی که از راهروی B12 کنار راکتور میگذره جاسازی کنیم.

اسنیپ موهای چربش رو کنار میزنه و به آناکین میگه:اونجا هم بد نیست.ولی فکر نمیکنی پیداش کنن؟باید یه جای مخفی باشه.خیلی مخفی!

آناکین که داره ته قلمش رو میجوه میگه:خب اینم حرفیه.کسی نظری نداره؟
لرد خاک روی رداش رو میتکونه و میگه:اتاق مخفی رو برای همین ساختیم.دست کسی به اونجا نمیرسه.حتی توی نقشه های نیروگاه هم اسمی ازش نیومده.همه چیزا رو ببرین اون تو.

لوسیوس عصاش رو برمیداره و بعد از تعظیمی که برای لرد میکنه میگه:اگه لرد اجازه بدن دیگه خودمون رو توی نیروگاه ظاهر کنیم.فرصت کمه و باید زودتر کارو شروع کنیم.

لرد چوب دستیش رو توی جیبش میذاره و میگه:من خودم همراهیتون میکنم.باید مطمئن بشم هیچ چیزی از قلم نیوفته.
پاق!بعد از حرف لرد همه غیب شدند و در نیروگاه ظاهر شدند.

دو ساعت بعد همه سخت مشغول کار بودن.انواع و اقسام بمب ها و کلاهک های جادویی رو روی چرخ های بزرگ قرار میدادن و از راهرویی شیب دار به سمت اتاق مخصوص میبردن.

لرد لیست سیاه رو از دست اناکین میگیره و میگه:سرعتتون کمه.باید زودتر همه چیزو جمع کنین.فقط بمبا که نیست.کیکای نارنجی جادویی باید منتقل بشه.کلی دم و دستگاه های ساخت و نگهداری اورانیم غنی شده جادویی درصد بالا هنوز دست نخورده.چیکار میکنین شماها؟!

آناکین که از خشم لرد میترسید به طرف اسنیپ و مالفوی رفت و در حالی که داد میزد گفت:چرا اینقدر سرعتتون کمه؟زودتر کار کنین باید همه چی جا به جا بشه!
اسنیپ نفس نفس زنان گفت:میز و نیمکت که نمیبریم!بمبه!یکیش بترکه کل جزیره انگلیس خاکستر میشه!

دراکو که مسئول تحویل گرفتن اجناس درون اتاق محفی بود نگاهی به درون اتاق انداخت و بعد در حالی که استرس در قیافه اش موج میزد خطاب به مرگخواری که وسیله جدیدی را پایین میاورد فریاد زد:دیگه چیزی نیارین پایین!یه مشکل داریم.

دراکو خودش رو دوان دوان به لرد میرسونه و میگه:ارباب،لرد سیاه یه مشکل داریم.
لرد:چی شده؟
دراکو با ناراحتت میگه:انبار مخفی پر شده.دیگه جا نداره!
لرد نگاه تندی به دراکو و بقیه میکنه و میگه:این مشکل شماست نه من!سریعا مشکل رو حل کنین وگرنه بد میبینین!



Re: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ سه شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۸

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
سوژه جدید

اتاق جلسات، پر شده از افراد خاموشی بود که دور میز طویل و گرانقیمتی نشسته بودند.تنها منشاء نور، شومینه زیبا و مرمرینی بود که تابلوی قدیمی را بر فراز خود جا داده بود. جز صدای اتش رقصان شومینه، صدای دیگری در اتاق شنیده نمیشد.ناگهان، سرفه خشکی سکوت اتاق را درهم شکست.
- جیــــــــــــــــــــــــغ! آنفلوآنزای خوکی!
- من بودم مردک! آنفلوآنزای خوکی هم ندارم...آنفلوآنزا منو ببینه میترسه نزدیک نمیشه.
صدای سرد و بیروح لرد آناکین را ساکت نمود. لرد نگاهی به مرگخواران خود کرد و باصدای زیر و رسا گفت: مرگخواران من، امروز باری دیگه دور هم جمع شدیم تا یک موضوع مهم رو مورد بررسی قرار بدیم. این هفته وزارت دو مامور برای بازرسی نیروگاه اتمی میفرسته. اگر بفهمن که ما بمب جادویی درست میکنیم، دیگه ازشون یارانه یا همون پول توجیبی نمیگیریم.یعنی دیگه وزارت بخاطر داشتن نیروگاه که به انرژی رسانی و اینا کمک میکنه بهمون پول نمیده.
لرد مکث کوتاهی نمود و بعد ادامه داد:و از اونجا که اوضاع اقتصادی جهان در حال حاضر خیلی بده و سد کرج هم درحال خشک شدنه، ما به پولی که وزارت بهمون میده نیاز مندیم. برای همین، باید طوری رفتار کنیم که بمب جادویی درست نمیکنیم.
همهمه ای میان مرگخواران بوجود آمد. لرد آهی کشید و با صدایی بلند گفت: سخنان گرانقدرم هنوز تموم نشده...از اونجایی که معلوم نیست مامورین وزارت کی میان، ممکنه هر لحظه از امروز تا یک هفته پیداشون بشه. برای همین، همین الان میریم نیروگاه و چیزهایی که به بمب مربوط میشن رو یک جای خوب جاسازی میکنیم. سخنان تمومشدن...سرود "زنده باد لرد کبیر " رو بخونین و برین.
مرگخواران:
نام جاوید لرد
صبح امید ولرد
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
لرد ای هستی من ...


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.