هممم این ولدی هم خوب روشی رو ادامه میده!
خلاصه سوژه :
اواخر عمر دامبلدور هست و تمامی محفلی ها بر سر گور دامبلدور مشغول گریه کردن هستند!
وقت گفتن مکان وصیت نامه و جانشین محفل که میرسه ، دامبلدور نفس های آخر رو میکشه و به اصطلاح محفلی ها رو لنگ در هوا باقی میگذاره!!
استرجس و فلیت ویک که به دنبال وصیت نامه آلبوس دامبلدور هستن اتاق وی رو میگردن و وارد قدح اندیشه میشن تا خاطرات خصوصی دامبلدور رو مشاهده بکنند بلکه بتوانند مکان وصیتنامه رو متوجه بشوند که از قضا وصیت نامه دست دختر دامبلدور ، آنیتا هست.
از طرفی استرجس و فلیت ویک به طور کاملاً اتفاقی وارد یک آینه یا به عبارتی دروازه ای به مکانی دیگه وارد میشن که در اون روح محفل وجود داره و روح به اونها میگه به تنها کسی خدمت میکنه که جانشین اصلی دامبلدور باشه.
از طرفی آنیتا هم به خونه گریمولد میاد تا جانشین رو به بقیه محفلی ها اعلام بکنه!
( برای اطلاع بیشتر همین پست رو مطلاعه بکنید! )
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*استر :
پاشو خیکتو جمع کن آبر ! ما دوست داداشت بودیم ، قرار نیست که با تو هم دوست باشیم!
گابر که عصبانی شده یکی میزنه پس گردن آبرفورث ، آبر با کله میره تو یخچال !
_ استر ، بهتره بریم سراغ درست کردن وصیت نامه تقلبیمون!
جزایر هاوایی یا ایستگاه کینگزکراس؟آنیت دوباره به هوش اومده و دار زار زار گریه میکنه و وصیت نامه رو روی سرش گذاشت.
_ امن یجیبو و مرلین ال ...
آخه بابا چرا باید این وصیت رو اینجوری بنویسی...؟ ها چرا؟
بعد سرش رو بالا میکنه و زیر چشمی به دو تا ساحره که دارن آفتاب میگیرن نگاه میکنه ، بلند میشه و وصیت نامه رو میزاره تو جیبش.
_ باید محفل رو در جریان بذارم! باید همه بدونن!
خونه گریمولد!گابر با دقت یک بار دیگه نامه رو میخونه و دوباره یکی میزنه پس گردن آبر ، آبر پرت میشه به طرف پنکه سقفی!
زرت زرت زرت فرت فرت زرت زرت! ( افکت جر خوردن آبر
)
گابر و استر دوباره به طرف آینه میرن ، دستشون رو میزنن و وارد آینه میشن!
دنیای اونطرف!دوباره همان زمین سرد ، همان دیوار های خشک و زوزه های باد.
ناگهان صدای روح محفل شنیده شد.
_ موووووو هاااااااا! باز که اومدین بوقی ها! اینجا چه غلطی میکنین؟
استر :
امممم با وصیت نامه رو گیر آوردیم!
و دستشو تو جیبش میکنه و وصیت نامه رو بیرون میاره.
بادی شدید وزید و نامه از دستان استر قاپیده شد.
روح محفل : هممم اینجا چه بوقی نوشته شده؟
و شروع به خوندن نامه میکنه.
با توجه به سال اتحاد نوآوری و شکوفایی آسلامیک ، بعد اذ مرگم ظمین های اتراف مهفل قغنوس به خانوم گابریل دلاکور و محفل و اعزایش را به اثطرجس پادمور میثپارم!باشد تا بطواند مهفل را بسازد! _
خونه گریمولد!آینه دوباره شکافته میشه و استر گابر به بیرون سانتر میشن و میفتن جلوی یک جفت پای نازک و زیبا!
گابر سرشو بالا میاره .
_ آنیت ؟ آنیت تو اینجا چی کار میکنی؟
چهره آنیتا گریان و محزون بود ... درحالی که اشک میریخت زیر لب گفت:
_ جانشین پدرم ... جانشین پدرم ... گر ... جـــــــــــیغ!
آنیت دوباره غش میکنه و روی کله ی کنده شده آبرفورث میفته!