هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲:۳۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-میکشمت...میخورمت!

لرد سیاه بی حرکت سر جایش ایستاده بود.
آنتونین که بشدت نگران حال لرد بود با شجاعت به دنبال غول دوید و با چوب دستیش چند ضربه به پای غول زد که غول کلا متوجه ضربات نشد!
-ارباب شما الان از ترس میخکوب شدین؟...یا سعی میکنین از خودتون ضعف نشون ندین؟یا تلاش میکنین با زیبایی انکار ناپذیرتون غول رو تحت تاثیر قرار بدین؟اگه جواب صحیح آخریه که ضمن عرض پوزش باید بگم بی اثره.ارباب فرار کنین.داره میاد.من بیشتر از این نمیتونم قهرمانانه برای شما بجنگم!

لرد سیاه به چهره غولی که بطرفش میدوید زل زده بود و چانه اش را میخاراند.غول فریاد خشمگینی سر داد.اخمهای لرد باز شد.
-یافتم!این روبیوس هگریده.

صدای ریگولوس از ناکجا آباد به گوش رسید.
-ارباب اونو که من قبلا یافته بودم!تازه..دوساعته زل زدین بهش...از رو صداش شناختینش؟

لرد کروشیویی بطرف ریگولوس فرستاد.ولی چون کلا اطلاعی از محل اختفای ریگولوس نداشت کروشیوی ارسالیش از پنجره خارج شد و پس از طی مسیری نسبتا طولانی به خانه گریمولد رسید و وارد مقر محفل شد.از خسارات احتمالی کروشیوی سرگردان هیچ اطلاعاتی در دست نیست.

لرد سیاه چوب دستیش را بطرف هگرید گرفت.
-همونجا بمون!درسته که شکنجه نمیشی.ولی این دلیل نمیشه که کشته هم نشی.وایسا وگرنه...

غول مکثی کرد و بالاخره متوقف شد!




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۲۳ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
مرد غول آسا گرو گروپ کنان به طرف روفوس قدم برداشت.با گذاشتن پاش روی زمین، زلزله یا از اون بدتر، ریزش خونه روی میداد و این یعنی عصبانیت لرد ولدمورت.
روفوس زمزمه میکرد:
- من نباید جیغ بزنم... نه- قول دادم.ببین غوله جون، من تو رو انقدر ناز کردم، شکنجه نکردم-جلو نیا دیگه...
غول یک قدم دیگه برداشت.روفوس نتونست جلوی خودشو بگیره و -

جــــــــــــــــــــــــــــــیغ جــــــــــــــــــــــــــیغ.عه عه عه

لودو بگمن، وزیر جدید سحر و جادو خمیازه ای کشید و گفت:
- چته تو اینقدر عر عر میکنی؟

نگاهش از صورت قرمز از ترس روفوس به آندرو افتاد که با حیرت به غول ذل زده بود؛لودو داد زد:
- روسریت کو بی حیا!؟ من وزیرم و دستور...
حواس لودو از دعوا با آندرو به اونطرف شکنجه گاه افتاد.غول رو در روی روفوس و پشت به جمعیت میخواست روفوسو بفرسته اون دنیا که ناگهان...لرد داد زد:

- توی پدر سوخته، به من پشت میکنی؟نشونت میدم.
لینی با کمک کمی از آماندا، تونست دهنشو ببنده و یکم دهنشو جابه جا کرد تا خوب جا بیفته و نالید:
- ارباب، شما این جا بودین؟

ارباب چشم غره ای رفت و گفت:
- پ...( چون برای حاظرین بد آموزی داشت این جوری ادامه داد:) پس میخواستی کجا باشم؟

ارباب با غرور یک دستش رو مشت کرد و دست دیگشو به اون زد.آستین هاشو بالا کشید و گفت:
- هی..تو..غول احمق..نباید به ارباب پشت میکردی و جوابشو همین جا میدی.
لرد چوبدستیشو به طرف اون گرفت و داد زد:

- کروشیو.

غول شکنجه نشد و لرد سر کچل پر ابهتشو مالید و در دل نالید:
-اکهی.یادم رفته بود.

غول به طرف ارباب دوید.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۱

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
ریگولوس رفت نزدیک زندانی و گفت:
_ ببین عمو! یا میگی کی هستی یا رک و راست مجبورت میکنم همه پست های رول منو بخونی!

زندانی که آوازه پستهای مثال شاهنامه و بلند بالای ریگولوسو شنیده بود از ترس کپ کرد گوشه دیوار و سرشو به نشانه مخالفت تکون تکون میداد ... :worry:

ریگولوس که حال کرده بود به زندانی نزدیکتر شد و خنده ای شیطانی کرد و گفت:
_ یوهاهاها ... ترسیدی؟ همینه داداش! چی فکر کردی! اینجا دژ مرگه! اینقدر پست میدم بخونی تا بترکی!

زندانی هی عقب عقب تر میرفت و ریگولوس با خنده شیطانی بهش نزدیکتر میشد که در همین لحظه ناگهان زندانی که ریز جثه و لاغر بود شروع کرد به قد کشیدن. دست و پاهاش دراز و کلفت شدن و عضله هاش زدن بیرون! ریشاشم شروع کرد در اومدن و لباساشو پاره کرد و زندانی ای که تا دو دقیقه پیش از ریگولوس یه هوا کوچیکتر بود حالا سه برابر ریگولوس شده بود. () ریگولوس مادر مرده هم که از ترس گرخیده بود و گوشه آشپزخونه آچمز شده بود با لکنت زبون گفت:
_ فهههــــمیدم ... ایـــــن ... روبیوس هاگریـــــ ...

ولی هنوز جمله ش تموم نشده بود که زندانی با مشت محکم تو سرش کوفت و بیهوشش کرد...



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱:۰۱ جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۱

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 497
آفلاین
لینی که دلش قدری بحال روفوس سوخته بود، گفت:

- می خوای ببرش تو آشپزخونه و ازش بخواه یه غذایی درس کنه. اینجوری معلوم می شه طرف مالی هست یا نه!


آشپزخانه ریدل

روفوس در حالی که پیشبندی را بدور زندانی می بست گفت:

- ببین ما- زندانی...ما اینجا بهت غذا نمی دیم. تو باید خودت زحمت آشپزیو بکشی. منتهی قبل از اینکه غذاتو بخوری ما تستش می کنیم تا ببینیم سمّیش کردی یا نه! خوب شروع کن!

روفوس رویش را از زندانی برگرداند و آهسته به لینی گفت:

- دیدی نقشمو چه خوب اجرا کردم؟ الانه که مالی خودشو لو بده!

لینی نگاهی به زندانی که هنوز تکانی نخورده بود انداخت و گفت:

- نقشه من بودا!

مدتی گذشت. صدای فریاد لرد که درخواست ناهار کرده بود شنیده شد و آنی مونی آن سه را از آشپزخانه بیرون انداخت. در طول این مدت زندانی هیچ حرکتی نکرده بود. روفوس دوباره زندانی را به دژ مرگ بازگردانده و مشغول شکنجه او بود.

لودو و ریگولوس به زحمت دستگاه کروشیوی الکتریکی را خاموش کردند. با اینکار خنده های زندانی هم قطع شد.

ریگولوس صندلی ای را جلوی زندانی گذاشت و روی آن نشست. سپس در حالی که سعی می کرد مخوف جلوه کند گفت:

- ببین زندانی اگه حرف نزنی ما هم بهت آب و غذا نمی دیم تا زودتر بمیری!

ناگهان آندرو در حالی که کتابی در دستش بود وارد شد. صورتش رنگ پریده و موهایش پریشان بود. ریگولوس با صدای بلند سرفه کرد تا آندرو را بخود آورد. آندرو از جا پرید و گیج و منگ اطرافش را نگاه کرد. کمی بعد بخود آمد و گفت:

- نمی دونم چطور از اینجا سر درآوردم! می خواستم برم آشپزخونه... همش بخاطر این کتاب شاهنامست!

ریگولوس که علاقه مند شده بود تکرار کرد:

- شاهنامه؟

- آره. دارم نبرد رستم و اسفندیار رویین تنو می خونم!

آندرو موهایش را عقب زد و به سرعت از اتاق بیرون رفت. ریگولوس با بهت گفت:

- رویین تن؟! خیلی کلمه آشناییه...یادم باشه برای فهمیدن معنیش یه سر به فرهنگنامه ریدل بزنم. ولی باشه واسه بعد! فعلا باید هویت این عمو رو بفهمیم!



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲:۴۲ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
مرگخوارا زندانی جدیدی دارن که شکنجه نمیشه!
لرد سیاه به مرگخوارا دستور میده هویت زندانی رو کشف کنن.شاید اینجوری بشه راهی برای شکنجه کردنش پیدا کرد.مرگخوارا شروع به تحقیق میکنن.زندانی رو جلوی مقر محفل میبرن ولی فرد ویزلی اونو نمیشناسه.
روفوس ادعا میکنه زندانی مالی ویزلیه و خودشو جای یه مرد جا زده!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شکنجه گاه:

-ببین عمو...حرف میزنی یا...

روفوس در ادامه حرفش کمی بطرف زندانی خم شد.
-یا ثابت کنم مالی ویزلی هستی؟

زندانی لبخندی به روفوس زد.روفوس طلسم انگشت نگاریش را متوقف کرد.
-ببین...به زبون خوش بگو کی هستی؟محفلی هستی؟نیستی؟بگو مرگ بر محفل...

سکوت...

-اصلا بگو مرگ بر ارباب!

طلسم کروشیوی لرد درست از بیخ گوش روفوس رد شد.صدای لرد از دور دستها به گوش میرسید.
-مرگ بر خودت و پدر و مادرت.باز چشم منو دور دیدی داری توطئه میکنی؟

روفوس زیر لب زمزمه کرد:
-آخه ارباب...اون همه حرفو نشنیدی...فقط اون جمله ننگین آخریو شنیدی؟...لینی؟تو داری چیکار میکنی؟:vay:

لینی وارنر سرش را از روی کاغذی که جلویش پهن شده بود بلند کرد.
-عکسشو میکشم...خیال دارم بچسبونمش به در و دیوار.که ملت شناساییش کنن و مژدگونی بگیرن!هوش ریونی رو داشتی؟:zogh:

روفوس نگاه ملتمسانه ای به زندانی انداخت.
-میبینی که با چه جور موجوداتی درگیرم.بابا بگو کی هستی.مثل بچه آدم شکنجه شو.اگه ارباب بیاد بیچاره میشی ها!گفته باشم....ولی جان من...مالی ویزلی نیستی؟




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۴۹ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
فرد با صدای بلند داد زد: جینا یه لحظه صبر کن! بابا من چیکار کنم خب اون یه وسیله شوخی معیوب بیشتر نبود! باور کن اگه درستش کنم خیلی ازش خوشت میاد.

جینا با گام های عصبانیش بدون اینکه به حرف های فرد گوش بده شلپ شلپ کنان به راهش ادامه میده. فرد نگاهی به جینا و نگاهی به زندانی میندازه و میگه: چی میگی عمو؟ چیکار داری وایسادی دم در خونه مردم دعواهای خانوادگی رو میبینی؟ مگه خودت خوار و مادر نداری؟!

بعد زندانی رو کنار میزنه و دنبال جینا به راه میفته. زندانی که هنوز دم در وایساده سوت زنان نگاهی به داخل خونه میکنه. ماری با تعجب به لونا میگه: پس چرا اینطوری شد؟! فرد که این رو نشناخت!

لونا که در فکر فرو رفته میگه: چی بگم، این یارو زیادی عجیب غریبه. بیا زودتر برش گردونیم به دژ شاید فکری به سر خودمون و بقیه برسه. بعد از گفتن این حرف هر دو به راه میفن و در کسری از ثانیه خودشون رو به زندانی میرسونن و بعد از انداختن اون داخل گونی و گره زدنش خودشون رو غیب میکنن!

داخل دژ:

...یعنی اصلا نشناختش؟

لونا سر تکون میده و میگه: نه اصلا. فکر کردم شاید به خاطر اینکه داشت با دوست دخترش دعوا میکرد حواسش نبود ولی واقعا نشناختش.

روفوس آستین هاش رو بالا میزنه و میگه: بابا چرا حرف الکی میزنین. من که گفتم این مالی ویزلیه! بذارین برم جلو ثابت میکنم! :vay:


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۲:۰۸ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۱

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
- روووووووفووووووس ولش کن ! :vay:

روفوس نگاهی به مرگخواران کرد و عاجزانه گفت : من قول میدم این مالی ویزلیه . این خودشو مرد جا زده . اجازه بدید من اینو ثابت کنم . :d:

مرگخواران :

لینی که تا آن موقع سکوت کرده بود ، گفت : من یه فکری دارم . فقط خیلی خطرناکه و ممکنه به قیمت از دست دادن زندانی تموم بشه .

- این زنه ، مرد نیست . فقط بزارید من به شیوه ی خودم اینو اثبات میکنم شمام میبینید :d:

لودو پس از آنکه نگاهی عاقل اندرصفیه به روفوس انداخت ، با کنجکاوی از لینی در مورد نقشه اش توضیح خواست . لینی شروع کرد به توضیح دادن ...


عصرهمان روز ...

دم در خانه شماره دوازده گریمولد

ماری و لونا به آرامی و بدون جلب توجه ، زندانی را که دست ، پا و دهانش بسته بود را به سمت خانه شماره دوازده هدایت کردند .

ماری به آرامی در گوش او زندانی شروع کرد به حرف زدن ...

- کافیه دست از پا خطا کنی یا حرکتی ازت سر بزنه ، بلافاصله این 20000 کیلو تی ان تی ماگولی رو که بت وصل کردم ، منفجر میکنم . یادت باشه . اینو فراموش نکن !

سپس زندانی را به جلوی خانه هل دادند . در همین لحظه ناگهان در خانه باز شد و دختری که لباس ها و موهایش خیس بودند ، با عجله از خانه خارج شد و بلافاصله بعد از او هم فرد ویزلی از خانه خارج شد ولی او برخلاف دختر ، زندانی را دید .

مرگخواران منتظر بودند تا بلافاصله بعد از شناسایی زندانی توسط محفلی ها ، اورا از آنجا غیب کنند ...



خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۷ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۱

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
بعد از رفتن لرد، مرگخوارا دور هم جمع میشن تا ببین از چه راهایی میتونن هویت زندانی رو بفهمن.

ماری دهنشو باز میکنه تا راهکاری ارائه بده که با هزاران فریاد " تو یکی ساکت شو " رو به رو میشه. بلا با عصبانیت میگه:

- با پیشنهادت تو اتاق جلسات به اندازه ی کافی مارو تو دردسر انداختی، دیگه نمیخواد نظر بدی!

ماری با بدخلقی چشم غره ای به بلا میره و دست به سینه وایمیسه تا ببینه بقیه چه نظری میدن.

آماندا به زندانی خیره میشه و میگه: چون میگه از نقشه ی حمله ی محفلیا خبر داره پس حتما یکی از خودشونه که باخبره.

روفوس ابروشو بالا میندازه و میپرسه: خب که چی؟

آماندا ادامه میده: خو میتونیم اول از محفلیا شروع کنیم. چهره ی تک تک محفلیارو باهاش چک میکنیم ببینیم کدومشونه!

لودو با دیدن به حرکت در اومدن مرگخوارا برای آوردن لیست محفلیا سریع میگه: اگه بینشون نبود چی؟

آگوستوس شونه هاشو بالا میندازه و میگه: امتحانش که ضرر نداره! حداقل ارباب میبینه که به جنبش افتادیم و داریم یه حرکتی میکنیم.

مدتی بعد:

آماندا، بانز، آگوستوس، هوگو و آستوریا هرکدوم لیست بلند بالایی رو که ادامه ش رو زمین افتاده بودو تو دستاشون گرفتن و یکی یکی عکسارو با چهره ی زندانی چک میکنن.

هوگو یکم صورت زندانی رو اینور اونور میکنه و بعد از آگوستوس میپرسه: به نظرت اگه یکم واسش ریش بذاریم شبیه این نمیشه؟

آگوستوس اول یه نگاه به عکس و بعد یه نگاه به زندانی میندازه و میگه: هووم به نظر که شبیه میان. ولی این یکی گوشاش درازتره و ... دماغشونم خیلی فرق داره! نه یکی نیستن!

هوگو با ناامیدی میره سراغ نفر بعدی. آماندا یه نگاه به لیست آستوریا میندازه و میگه: هی اصلا حواست هست داری چی کار میکنی؟

آستوریا با تعجب میپرسه: وا منظورت چیه؟ خب دارم همون کاریو که تو گفتی میکنم دیگه.

آماندا لیستو از آستوریا میگیره، اونو جلو صورت آماندا تکون میده و میگه: یه نگاه به تاریخ تولدشون بکن! همه شون مال قبل از 50 سال پیشن. این قیافه ش به پیرا میخوره؟

آستوریا سرخ میشه و برای توجیه کارش آروم میگه: تو چمیدونی شاید سنگ جادو خورده و جوون مونده! اتفاقا این خیلی شبیهشه ها!

آماندا آهی میکشه و لیستو یه گوشه میذاره و با اینکه تصویری که آستوریا نشون داده رو ندیده میگه: نخیرم شبیه نیستن.

و یه لیست دیگه رو به آستوریا میده. بقیه مرگخوارا هم تو یه اتاق دور هم جمع شدن و دنبال راهکار دیگه ای برای کشف هویت زندانی، در صورت نبودنش تو لیست میگردن.




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه جدید:


مرگخواران در اتاق بزرگی که مخصوص جلسات فوق سری بود دور هم جمع شده بودند.هر از چند گاهی صدای شکستن تخمه سکوت اتاق را در هم میشکست.

-اهم اهم..
-اهم و کوفت...نگفتم در حضور ارباب از این صداهای ناهنجار در نیارین؟بزنم با فرش یکی بشی؟تخمه ها رو هم بی صدا بشکن.بی شخصیت!

روفوس آهی کشید.
-ارباب شما همیشه با اعتماد به نفس من بازی میکنین.

ماری که از جو کسل کننده اتاق خسته شده بود تصمیم گرفت موضوع هیجان انگیزی را مطرح کند.
-میگم ارباب حالا که نقشه ای چیزی برای حمله نداریم و کار دیگه ای هم نداریم که انجام بدیم، چطوره از تک تک مرگخوارا بپرسیم که اگه صد هزار گالیون داشتن باهاش چیکار میکردن؟

مرگخواران بدون اینکه منتظر اجازه لرد شوند شروع به نظر دادن کردند.

-من باهاش یه قصر میخرم.سه برابر خانه ریدل!
-من باهاش سپر ضد کروشیو میخرم.
-من از لج این دوتا یه قصر بزرگتر از اولی و دو تا سپر ضد کروشیو میخرم.
-من سه کیلو تخمه اضافی میخرم.


-بی لیاقتا!

صدای فریاد لرد مرگخواران را ساکت کرد.
-انگار شماها لیاقت صدهزار گالیونو ندارین.بدین ارباب براتون خرجش میکنه.سریعتر!

ماری که از پیشنهادش پشیمان شده بود گفت:
-ارباب ما که صدهزار گالیون نداریم.فقط فرض کردیم...حقوق سه ماهمونو هنوز ندادین.

لرد با عصبانیت اکسپلیارموسی روانه ماری کرد.
-حقته به روش محفلیا کشته بشی...بیخود فرض کردین!کی به شما اجازه داد جلوی ارباب قدرت تخیلتونو به کار بندازین؟شماها ثابت کردین لیاقت پول خرج کردن ندارین.همین الان پولا رو رد کنین بیاد.

درست در همین لحظه در اتاق باز شد و آماندا مرگخواران را از مخمصه نجات داد.
-ارباب اگه ممکنه تشریف بیارین پایین.به وجودتون احتیاج داریم.

لرد از جا بلند شد.پوست تخمه ها را از ردایش تکاند.
-این قضیه تموم نشد.صد هزار گالیونو از حقوقتون کم میکنم!


چند دقیقه بعد، شکنجه گاه:

-یعنی چی؟کروشیو رو امتحان کردین؟
-بله ارباب!همه وسایل اینجا به اضافه طلسمهای مختلف شکنجه رو امتحان کردیم.هیچکدوم روش اثر نمیکنه.همش میخنده.رفته رو اعصابمون!بچه پررو ادعا میکنه اطلاعات مهمی از نقشه حمله محفل داره ولی قصد نداره چیزی بگه!همشم نیشش بازه!

لرد سیاه با تعجب به زندانی جدیدی که با جدیت شکنجه نمیشد خیره شد.
-باید یه راهی داشته باشه.همه شکنجه میشن.اول هویتشو پیدا کنین.با توجه به شخصیتش میتونیم یه روش شکنجه مناسب براش پیدا کنیم.اجازه نمیدم هیچ زندانی ای شکنجه نشده از اینجا بره بیرون!




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۲ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۱

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 497
آفلاین
«پست پایانی»

آنتونین به اصطلاح پارچه شده، بر اثر ضربه چند ثانیه ای را در هوا سپری کرده بود بر روی زمین افتاد. چشمانش تار میدیدند...

بلند شدو نشست. احتمالا الان باید با بدنی گچ گرفته روی تخت بیمارستانی مشنگی می بود اما... کاملا سالم بر روی صندلی ای در فضایی تاریک نشسته بود؛ روبروی لرد!

لرد ایستاده بود؛ با ابهت. دیگر خبری از بدن خردو خمیرش نبود.

- من دیگه نمی تونم بمونم...آنتونین!

- ارباب؟

آنتونین با حیرت دور شدن لرد و فرو رفتنش در تاریکی را نظاره کرد. یک جای کار می لنگید؛ ولدمورت هیچ وقت با آرامش اینگونه جملات را بکار نمیبرد. صدای بنگی در سرش شنیده شد...

انگار سقوط کرده بود. صدای فریاد و جیغ اطرافیان را میشنید.

- زنگ زدم آمبولانس، چرا تو پارچه پیچیدینش؟ اون زندس که!

- نه نه اون...اوه! مرده زنده شد!

آنتونین بی توجه به آنها پارچه را با دست سالمش از صورتش کنار کشید. اکثر مردم دورش با ترس و تعجب او را مینگریستند. پس واقعا چند لحظه ای دنیا را ترک گفته بود. و لرد را دیده بود که...؟!

با وحشت به پارچه نگاه کرد.لرد بود. نخ هایی که لرد را در هم پیچانده بودند باز شده بود. آنتونین به زحمت نبض لرد را گرفت...نمیزد!

دستش را بر روی قلب لرد گذاشت.ساکن بود!

سرگیجه ای اورا در برگرفت...دوباره به زمین بر خورد کرد...

×××

آنتونین ایستاده بود و داشت پارچه بی جان، لرد ولدمورت، را با احترام در جای مخصوص قرار می داد.

- خوبه. بعد بزارش تو تالار افتخارات!

آنتونین یخ کرد. صدای سرد و بی روح متعلق به لرد جدید بود. چقدر دلش میخواست این صدا مال او می بود...

برگشت و به او نگاه کرد. لرد جدید دست به کمر ــ باید این خصوصیت را کنار می گذاشت ــ ایستاده بود.بر روی ردایش پیکسلی خود نمایی می کرد که آنتونین آن را خواند:

- لرد ولدمورت جدید ــ با شناسه سابق ...

چشمانش نمی دید. خس خس کنان بر سینه اش چنگ کشید و روی زمین افتاد.

آری...آنتونین آرزوی لرد شدن را با خود به گور برده بود و دار فانی را وداع گفته بود.

او همیشه معتقد بود که شاید بتواند لرد ولدمورت آن دنیا باشد! و شکی نیست که لرد ولدمورتِ مرحوم، در آن دنیا، هنوز هم از دست آنتونین عذاب می کشد.

سوژه، فرط !


ویرایش شده توسط آماندا بروکل هرست در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۳ ۱۴:۴۳:۱۹







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.