مقداری از شب گذشته و چند ستاره از بیکاری،در حالی آمار دادن و چشمک زده به ماه بودند.ماه هم، رو برمیگردوند.البته اصلا دختر سر به زیری نیست و دلیل این کارش، جوش های روی صورتش بود.
یه ندایی هم اون وسطا از این شاکی بود که چرا دختر به دختر چشمک میزنه؟ و اینا هر دو مونث هستند.نویسنده هم دوست نداشت گناه کائنات رو بشوره.برای همین مدتی ساکت شد.
از قضا یه آرشامی هم این وسط در کار بود،زیاد هم وسط نبود بلکه در بادیه نشسته و برای یه مشت جک و جونور که بنا بر سبیل عقاید جاری خودشون ،به دوست و دشمن رحم نمیکردند و زیر آب رو به انواع مختلف میزدند؛آهنگ جواتی میخوند.
اون نور ماه هم که بهش اشاره شد،یه چیز زائده و حکم باقالی رو در این صحنه داره و میشه ازش فاکتور گرفت.
همین شکلی که داشت شعر میخوند،یه ماری بدون دمپایی از جلوی کفشش عبور کرد و رفت توی سوراخ خودش.این مار هم به نوعی جک و جونور محسوب میشد.از دور هم یه جغد اومد و بدون هیچ صحبتی تف کرد توی صورتش.
جغد:توی روت تف کردم که نگی رفت و پشت سرم تف انداخت.سپس پر پر کرد و آرشام رو در به در کرد و رفت.
آرشام :«و اگر با مدعیان قدرت،مبارزه نکنم،از زوپس عزوجل،وحول و قوه ی وی بیزار باشم و بر قوت و حول خویش اعتماد کردم،و هر نعمت و خواسته که دارم از صامت و ناطق و تا آخر عمر بدارم به سبیل.»
دیرینگ............دیرینگ.............دیرینگ..........(صدای زنگ گوشی)
نویسنده:بله بفرمایید؟
صدا:از اون دنیا مزاحم میشم...عزی!ر مرحوم بیهقی رفت رو ویبره .....میخوای نقل قول بیاری،کپی رایت فراموش نشه.......بوقی
نویسنده:ای ول...چه عجب یه نفر امار ما رو در آورد....
چند هزار کیلومتر اون طرف تر از فضا سازی قبلی که حاصل از نمک ته نشین شده در سراچه ی ذهن یک جوات بود،چند تا کلبه ی کج و مووج از لای مشتی علف که به ظاهر ینجه مینمود......نه فکر کنم شبدر مینمود.........شاید هم چمن.
ندای آسمانی:برادران! مهم نمودن است....چه کار به حاشیه اش دارید؟
نویسنده:بله....
داشتم ناله میکردم.
از لای همونا که مهم نمودنشونه،خودشون رو بیرون کشیده بودند و از این حرفا...دیگه وارد جزئیات نشیم چون ملت جدیدا حس خوندن ندارند و نیمه رها کردن این پست به معنای جفنگ شدن نویسنده است.
این خونه ها داشتند با چشم های خودشان تاریکی را کاوش میکردند بلکه دریابند صدای گفت و گو از کجاست.غافل از این که،کی به کیه؟تاریکه.
یک مشت انسان فرهیخته و با شخصیت.....یه مشت انسان با جنبه.....یه شما انسانی که مفهوم نمادین رو به خوبی درک میکردند و میدونند سوسک هیچ ربطی به اتیش بازی و بانک ویران کردن نداره،زیر درختی نشسته بودن و در راستای اهداف،عریض ،پهن،طویل و وسیع خودشون صحبت میکردند.
صدا:دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده.....ثوات* داری؟
ملت:نه .....نه
صدا:بی ثواتی؟
ملت:نه ......نه
یکی از ملت:بچه ها این بازی خز شد....بیاین بندری بازی کنیم.......بندری رو هم خز کنیم
ندای آسمانی:امپراطورِ بخشِ تاریکِ دنیایِ قدرت معروف به دارت ممد رئیس دارت عبدل:برادران از خود سوژه بسازید و آن را خز کنید.چه این سوژه ی گذشتگان است!
ملت در تحیر و مبهوت از برای زیبایی ندا،همون شکلی که نشسته بودند از جای بلند شدند و اونایی که ایستاده بودند نشستند.
امپراطورِ بخشِ تاریکِ دنیایِ قدرت معروف به دارت ممد رئیس دارت عبدل:بشینید برادران.
اونایی که ایستاده بودند ،مینشینند.
اونایی که نشسته بودن ، بلند شده و می ایستند.
امپراطورِ بخشِ تاریکِ دنیایِ قدرت معروف به دارت ممد رئیس دارت عبدل:بشینید!
اونایی که تازه بلند شده بودند،میشینند و اونایی که نشسته بودند،بلند میشن.
امپراطورِ بخشِ تاریکِ دنیایِ قدرت معروف به دارت ممد رئیس دارت
عبدل:
این پست در راستای مبهوت کردن نویسنده در همین حواشی تمام میشود.....لطفا متحیر بشید
--------------------------------------------------------
به نویسنده اشاره میکنند که از سایت حرفی به میان نیاوردی.در همین راستا به موبایلش جواب میده
نویسنده:الو بفرمایید!
-سلام...یک مهمان هستم....ایا شما در این سایت هری پاتر یا هرچی مربوط به آن باشد دارید؟
نویسنده:هه...هه....هه....هه
-آقا چرا گریه میکنی؟
نویسنده:گل مراد داره میخنده.
[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c