تکلیف اول .1. رولی بنویسید که در آن سحابی ای را کشف می کنید ( 25 امتیاز )لیلی و لونا به اردوی تفریحی که مشنگا ترتیب داده بودند رفتند. به تازگی لیلی دوست مشنگی پیدا کرده بود و با او خیلی صمیمی شده بود ، بنابراین به همراه دوستش و لونا به ایستگاه نجوم رفت.
بعد از نیم ساعت به ایستگاه نجوم و ستاره شناسی رسیدند. در راه لونا چندین بار آبروی لیلی را جلوی دوستش برد ، از بس گفت این چیه و اون چیه!
وارد ایستگاه شدند و به تالار اصلی رفتند. سقف دایره ای شکلی داشت که پر از ستاره و ماه درخشانی بود. درست مثل این بود که در حال نگاه کردن به آسمان شب بودند.
لیونا که نام دوست مشنگی لیلی بود ، گفت: اینجا محل کاره بابای منه. خیلی راحت می تونیم هر کار می خوایم بکنیم. بیاین اول بریم یه گشتی بزنیم و ماکت ها و این جور چیزا رو ببینیم ، بعد که هوا تاریک شد میریم بالا ، با تلسکوپ به آسمون نگاه می کنیم!
لیلی با خوش حالی گفت: وای یعنی می تونیم از تو تلسکوپ به آسمون نگاه کنیم؟!
لیونا که تعجب کرده بود گفت: معلومه که میشه.
لیلی چشمکی به لونا زد و پشت سر لیونا از هر راهی که او می رفت جلو می رفتند.
لیلی آهسته در گوش لونا گفت: یادته اون روز بابات چی گفت؟!
لونا کمی فکر کرد و گفت: کدومو میگی! بابام تا حالا صد تا چیز گفته. تو کدومشو میگی؟!
لیلی: یادت نیست چی گفت؟! همون روز که داشت مطالب مجلشو آماده می کرد.
لونا بشکنی زد و گفت: آهان منظورت همون روزیه که گفت تو روزنامه پیام امروز یه مسابقه گذاشته شده؟!
لیلی با خوش حالی گفت: آره همون روزو میگم. یادته مسابقه چی بود؟
در آن لحظه آن ها به تالاری کوچک رسیده بودند که ماکت هایی از هر رنگ و قیافه ای وجود داشت.
لونا: آره مسابقه کشف یک سحابی بود. حالا این چیش مهمه که اینجا داری میگی؟
لیلی: احمق جون! ما الان می تونیم با اون تلسکوپا به آسمون نگاه کنیم ، شاید تونستیم یه سحابی پیدا کنیم که کشف نشده!
لونا: مگه به همین راحتیاس؟! تو هر کار می خوای بکن ولی می خوام لذت ببرم از دیدن آسمون!
لیلی نگاهی ناامیدوارانه (
) به لونا انداخت و دنبال لیونا جلوتر رفت.
بعد از دو سه ساعت گشت و گذار در تالارهای مختلف ، بالاخره هوا تاریک شد و نوبت به دیدن آسمان با تلسکوپ شد.
هر سه به دنبال پدر لیونا به پشت بام رفتند. وقتی رسیدند پدر لیونا سه تلسکوپ خالی را به آن ها نشان داد و گفت:
- شما فقط می تونین از این سه تلسکوپ استفاده کنین. لیونا کار با اینو بلده ، اگه بلد نباشین کمکتون می کنه.
- درسته من کمکتون می کنم. حالا بیاین تا شلوغ نشده اینجا یکم لذت ببریم!
هر کدام جلوی یکی از تلسکوپ ها قرار گرفتند و مشغول شدند.
لیلی به آرامی تلسکوپ را حرکت می داد. جلو و عقب می برد ، چپ و راست می برد ولی چیزی پیدا نمی کرد.
لیلی رو به لونا گفت: تو تونستی سحابی پیدا کنی؟
لونا که غرق در تماشای آسمان بود حرف او را نشنید.
لیلی بلندتر از قبل پرسید: تونستی سحابی پیدا کنی؟
و باز هم جوابی نشنید.
لیلی بلند شد ، لونا را تکانی داد و گفت: می فهمی چی میگم؟
وقتی دید لونا جوابی نداد او را کنار زد و گفت: چی این توئه که این قدر بش زل زدی؟!
لونا با عصبانیت گفت: اه چرا اذیت می کنی؟ داشتم یه چیز عجیب رو نگاه می کردم. خیلی باحاله شکل ابره ، مگه تو فضا هم ابره؟
با این حرف لیلی با خوش حالی به درون تلسکوپ لونا نگاهی انداخت.
بعد از چندین دقیقه لیلی بالا و پایین پرید و گفت: لونا می دونی این چیه؟ این یه سحابیه! زودباش بیا بریم!
لیلی دست لونا رو گرفت و هر دو به سمت پله ها رفتند. لیونا با تعجب تلسکوپ را ول کرد و به سمت آن ها آمد.
لیونا: کجا دارین میرین؟
لیلی با خوش حالی در حالی که می دوید گفت: متاسفم ما دیگه باید بریم. بعدا می بینمت.
هر دو از ایستگاه خارج شدند و به درون یکی از کوچه های باریک و تاریک رفتند و خودشان را درون خانه لونا ظاهر کردند.
لیلی وارد خانه شد و فریاد زد: آقای فیلیوس ، آقای فیلیوس! ما یه سحابی گشف کردیم.
از گوشه آقای فیلیوس در حالی که برق خوش حالی درون چشم هایش نمایان بود گفت: یه سحابی؟ قیافه و همه چیزشو ...
لیلی با خوش حالی گفت: آره همه چیزشو حفظ کردم.
آقای فیلیوس کاغذ پوستی و قلمی برداشت و شروع به یادداشت کردن هر چیزی که لیلی می گفت کرد:
- دایره ای شکل بود ، مثل یه تار بود و یک در میون تاراش خالی و سیاه بود. درست شبیه ... شبیه ...
لونا خیلی عادی گفت: شبیه توپ فوتبال!
تکلیف دوم:دو سحابی را با تخیل خودتون نام ببرید(5 امتیاز)سحابی توپ فوتبال: این سحابی رو که در تکلیف اول بهش اشاره کردم ، به این دلیل این نام را گرفت چون شبیه توپ فوتبال بود. قسمت های سیاه توپ فوتبال خالی از ابر بود و بقیه ی قسمت های آن پوشیده از ابر بود.
سحابی جوجه تیغی: دلیل نام گذاری این سحابی به این اسم به این دلیل بوده است که همانند دایره ای پر از تیغ بوده است.