هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ جمعه ۲۵ آبان ۱۳۸۶
#46

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
سازمان ملل متحمد قوي تر و نيرومند تر كار خود را از نو آغاز مي كند


در این سازمان ما و سازمان اطلاعات و امنیت جادو با هم کار کرده تا امنیت را در دنیای جادوگری حفظ و وزارت را پایدار نگه داریم .

ما مثل آسلام (البته آسلام بسیار بالاتر است) ماموریت هایی به کارکنان خود میدهیم و در بیشتر این ماموریت ها با دیگر سازمان های وزارت (همچون سازمان اطلاعات ، مشنگی ، آزکابان و ...) کار میکنیم.
در کل هدف از این ماموریت ها این است که کارکنان وزارت همه باهم کار کنن ، هم همدیگر را بهتر بشناسن و باهم وزارتی پایدار بسازند
.


لطفا برای عضو شدن در این تاپیک فرم زیل را پر کنید :

شناسه نمایشی :
تاریخ عضویت در سایت :
محفلي يا مرگخوار (فقط براي اطلاع) :
سابقه کار در وزارت :
اگر دارید در کدام قسمت:
گروه (اسلیترین،گریفندور،راونکلا،هافلپاف):


لطفا این فرم رو پر کنید و بعد بنده پست شما رو در سازمان اعلام میکنم . (وزیر اتحاد ملی , نماینده ارتش سفید , نماینده ارتش سیاه , وزیر اقتصاد وزارت , نماینده گریف , نماینده اسلی , نماینده هافل , نماینده راون و ...)
* منظور از نماینده فقط برای رول میباشد و مثلا نماینده گریف نمیتواند فرمانده گریفیها باشد چون همه یک پست میگیرند و تمامی پست ها با هم برابرند *



با احترام
بارتي كراوچ
روابط عمومي سازمان ملل متحد



Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۱:۰۷ سه شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۶
#45

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
خوب همانا با سوژه ايگور ادامه دهيد!...اين ديگه سوژه نمي خواد پست من بعد ادامه سوژه پاک ميشه


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۰:۱۶ دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۶
#44

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
آبدارچی ها با سرعت در را باز کردند و به طرف میز وزارت حرکت کردند..!

همه در حال حرکت بودند که ناگهان گراپ آبدارچی جدید با صدایی بلند گفت:
-جواهر در قصر شروع شد..کراب یانگوم خواست..کراب از بانو چویی بدش آمد..کراب هرمی خواست.. !

کراب این حرفها رو گفت و ناگهان پخش زمین شد!با افتادن او بر روی زمین صدای بلندی پیچید و زمین لرزید!بعد ها متوجه شدیم که در همین زمان در گوشه ای از دنیا تسونامی آمده است!بیخود نیست که لرد دنبال غولهاست!بگذریم(این تیکه یعنی راوی داستان هستم )!

10 دقیقه گذشت و حالا کراب آرام چشمانش را باز میکند..یانگوم را دید که بالا سرش وایستاده و سرش را به او نزدیک میکنه!نزدیک تر!همین الان ها است که یک صحنه بسیار فرندشیپی اجرا شود...کراب لبانش را غنچه کرد و کله یانگوم را نزدیک تر میکرد!

-ولم کن مردک!مگه من همسرتم؟خودت ناموس نداری؟

خون آشام این جمله را با صدای بلند گفت ولی ناگهان ساکت شد!صدایی عجیب شبیه به تارزان آمد و کالین پرید وسط ماجرا!

-چی چی؟ناموس؟کسی با من کار داشت؟
کالین این را گفت و وقتی دید همه با تعجب بهش خیره شدن در را باز کرد و بیرون رفت!

حالا آبدارچی ها منتظر بودند که پیش وزیر بروند و آن لیوان ها رو بدهند!اگرچه دیر شده بود ولی باز کارساز بود!

-------------------
این پست فقط در جهت به روال افتادن تاپیک بود..باب عزیز شما میتونی دوباره به عنوان مدیریت فعالیت کنی!ولی هر دستور یا اعلامیه یا چیز دیگری میخواهی بدی یک رول بزن و زیرش توضیح بده!اگر اینجوری نکنی مجبورم میشم پستتو پاک کنم!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]Igor[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۸ ۰:۲۰:۱۲

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
#43

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
با توجه به صحبتهای که با مدیران(در نحوه برخورد) شد.قرار شد اینجا دیگه عضو گیری نداشته باشه.
برای همین همه میتونن در این تا پیک پست بزنن و من هم دیگه رییس نیستم.

خیلی ممنون
باب(منم میخوام بمونم..اگر دوباره عضو گیری شد دوباره میام تا وزرات رو فعال کنیم)


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۲۲:۳۲:۱۵



Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
#42

من دراکولا هستم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۱۴ سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 27
آفلاین
و همه ي فلاكسها ( فلاسكها را به آتش كشيدند و ....
--------------------------------------------------------------------------------------------
الیور:- اخیییی راحت شدیم حالا قدرت ابدارخانه رخ می نمایاند و ما به اقتدار باز می گردیم ؛پیش به سوی ابدارخانه
همه ی ملت ابدارچی به طرف مقر باز گشتند الیور در راباز کرد و لی در دم ایستاد و توجه بقیه رو هم جلب کرد .
الیور:- تو چه زود از سنت مانگو برگشتی ؟
سامی از روی میز پایین پرید و گفت:- به سام اوستا و بربچز ......راستش اوستا اونجا نمی دونم از این معجون پچونا اینقدر ریختن تو حلقمون که خوب شدیم اوستا خدایی مام کم نیاوردیم تا دادن خوردیم . با شنیدن کلمه ی معجون چیزی ته مغز(!) الیور شکل گرفت که به دلایلی هرچه فکر می کرد به یاد نمی اورد.
الیورو ملت همه گی از خستگی ناشی از کار (!!؟؟)روی زمین و صندلی و خلاصه هرجا دم دست تر بود ولو شدن که الیور فریاد زد:- فهمیدم .
ملت:-
الیور:- چرا زودتر به فکرم نرسید .معجون باستانی خاندان وود .
نیوت:- این چی چی هست حالا؟
الیور:- رمز موفقیت ما ، بچه ها بیاین اینجا دیوارا گوش گسترش پذیر دارن .
وقتی همه جمع شدن الیور باصدایی شبیه به پچ پچ گفت :- این معجون خیلی قدیمی یه کافی یه سه قطره از اون رو توی چای یا قهموه بریزیم تا همه ی ملت وزارتی رو جذب کنه این معجون باعث یک نوع علاقه ی عجیب و وابستگی می شه که همه فقط می خوان از چایی ما بخورن ما یک بار و برای اخرین بار به اونها چایی می دیم وقتی پابندشون کردیم اون وقت دیگه بهشون چایی نمی دیم اون موقعس که ملت برای چایی به ما خواهش کنن .من الیور وود کاری می کنم که شما ابدار چی ها محترم گالیونر بشید .
فریاد شادی از نهاد همه به پا خاست.
...............................................................................................
سینی های چای مخصوص روی میز اماده بود و مسوولین رساندن چای به کار کنان با لباس مخصوص نارنجی و شلوار صورتی راه راه اماده انجام وظیفه !!!!!!!!
الیور :- بچه ها امروز روز بزرگی برای ما خواهد بود . این سینی که فنجوناش زرشکی هست مخصوص وزیر و معاونین و زیره که دوز معجون در اون خیلی زیاد تر از فنجونهای دیگه اس ؛و اینای دیگه به ترتیب دز معجون باید به کارکنان زیر دست تر داده بشه جلوی خودتون و بگیرید ازشون نخورید که سرو کارتون با مرلین و ریششه باید مواظب باشین چایی نریزه و مطمئن بشید که همه پس از در یافت چایی و یا قهوه اشون اونو می خورن . سوالی نیست ؟
الیور بادیدن سکوت ملت فریاد زد:- ابدارچی ها از جلو نظام . پیش به سوی اقتدار .
.......................................................................................
سام علیک به بروبچز ابچی دارو سازمان مللی
اوستا الیور و رییس باب باس ببخشید یه کم ماموریتم دیر شد اخه دست راستم نفله شده الانم تو یه من گچ و سیمان و ماله و مصالح مدفونه و یه دستی تایپ کردن مشکلات داره (در راستای این که یکی زدیم دوتا خوردیم ؛دماغمون که با مشتی به فیض رسید و به ملکوت اعلاء پیوست). به هرحال اگر بد شد پوزش می طلبم
عزت زیاد


بی خیال دنیا و هرچی که توی اونه
اگر همه ی ادما دنیا رو از چشمای من می دیدن:
دیگه هیچ کس حاضر نبود Ø


Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶
#41

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
همه به فكر فرو رفته بودن كه نيوت گفت :
- به نظر من همه براي اعتراض يه هفته سكوت كنيم .
اليور گفت :
- مثل اينكه تنت هواي بچه هاي اصغر رو كرده .
و همه دوباره به فكر فرو رفتند كه ناگهان فرد پريد هوا و فرياد زد :
- فهميدم ! فهميدم ! فهميدم ...
اليور و باب با هم گفتند :
- خب بگو ديگه جونمونو بالا آوردي .
فرد ادامه داد :
- حمله به كارخونه ي فلاكس ( فلاسك ) سازي .
اليور :
باب با سرعت گفت :
- نه . خوبه ما سازمان ملليم با شما همكاري مي كنيم . نمي شه . ما صلح راه مي اندازيم نه جنگ .
و ملت : :root2: :root2: :root2:
و همگي به سمت كارخونه ي فلاكس ( فلاسك ) سازي حمله ور شدند .
...................................................................................
30 دقيقه بعد كارخانه فلاكس ( فلاسك ) سازي :

اليور گفت :
- حمله !!!
و ملت به فلاكسها ( فلاسكها ) نگاه انداختند :
و در عرض دو دقيقه تمامي فلاكسها ( فلاسكها ) نابود شدند و باب :
اليور گفت :
- خوبه . حالا بايد بريم وزارتخونه طي يك عمليات انطحاري ( درست نوشتنشو بلد نيستم ) تمامي فلاكسها ( فلاسكها ) رو جمع كنيم و از بين ببريم . بريم !!!
باب خواست جلوي آنها را بگيرد ... ولي زير دست و پاي اعضاي آبدارخانه له شد و نيوت پس از رفتن همه او را بلند كرد و با تلمبه باد كرد . باب :
...................................................................................
30 دقيقه بعد وزارت سحر و جادو ( ساعت 12 ظهر ) :

... و ملت : root: :root2: :root2: :root2:
حمله ور شدند به سمت اتاق كاركنان وزيارتخانه كه در حال صرف نهار در سالن غذا خوري بودند و بعد از بيست دقيقه همگي بازگشتند و فلاكسها ( فلاسكها ) را پشت ساختمان وزارت سحر و جادو ريختند تا به آتش بكشند .
اليور از خواشحالي در پوست خود نمي گنجيد :
و همه ي فلاكسها ( فلاسكها را به آتش كشيدند و ....
--------------------------------------------------------------------------------------------
نفر بعدي ادامه بده . ببخشيد ما دو تا داستان نوشتيم . با باب هماهنگي شده است .


ویرایش شده توسط نيوت اسكمندر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱ ۱۸:۵۷:۴۲


Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۶
#40

فرد   ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۳۸ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶
از مغازه شوخي‌هاي جادويي برادران ويزلي - كوچه دياگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
- حالا همه مي ريم كه اعتصاب كنيم . اين مالسير رو هم چند روز توي انباري زنداني كنين تا آدم شه .
و همگي به سمت آبدارخانه رفتند .
-----------------------------------
مي‌خواستن مالسير رو به انباري بندازن كه فرد پريد وسط و گفت من يه تنبيه بهتري در نظر دارم.
اليور گفت : خوب چيه ؟ بگو ديگه جونت بالا بياد.
- : بچه‌هاي اصغرو بديم تا ازشون مراقبت كنه.
اليور و ديگر اعضاي آبدارخونه:
مالسير : :no: :no:
يك هفته‌اي از اين اعتصاب مي‌گذشت كه اليور گفت :
-: چرا ديگه درخواست چايي نمي‌دن!!!
اعضاي آبدارخونه برن يه سر گوشي آب بدن ببينن قضيه از چه قراره.
آبدارچي‌ها هر كدوم با چهره‌هاي مبدل به يه قسمتي از وزارت مي‌رن كه از اين قضيه سر در بيارن. بعد از نيم ساعت تمام اعضاي به آبدارخونه بر مي‌گردن ولي اليور اونجا نبود تا گزارش اين مأموريت رو بهش بدن. در حقيقت اليور با نيوت رفته بودن به پارك براي بازي و از اين حرفا.
پس از سه ساعت اليور با نيوت برگشت آبدارخونه و با سيل آبدارچي‌هاي عصباني رو برو شد. نيوت از همون اول مي‌خواست پا به فرار بزاره ولي اليور به خودش مسلط شد و گفت: خوب ، نتيجه مأموريت ؟
يهو تمام آبدارچي‌ها شروع كردن به صحبت كردن. كه اليور گفت : ساااااااكككككككككت (با لحني بخونيد كه از روي عصبانيته) خوب حالا يكي يكي شروع كنيد به حرف زدن.
فرد شروع كرد به حرف زدن : وزير دستور داده كه تمام كاركنان وزارتخونه با خودشون يه فلاكس (فلاسك) بيارن و ديگه از آبدارخونه چايي نخوان. خودشه يه بشكه چايي با خودش اورده.
-: خوب؟
-: خوب كه خوب ، اين تيرمون هم به سنگ خورد. بايد يه راه حل ديگه‌اي پيدا كنيم. مثلاً ... مثلاً ...
تمام اعضاي آبدارخونه به فكر فرو رفتن كه چكار كنن. بعد از يه مدت نيوت به حرف اومد و گفت : من میگم به نشانه اعتراض یک هفته سکوت کنیم.
اليور گفت : مثل اينكه تنت هواي بچه‌هاي اصغرو كرده.
نيوت : :no: :no: :no:
فرد : خودشه ... ديگه نبايد وزارتو تميز كنيم.

---------------------------

نكات كنكوري : باب در پست اول نوشته بود كه نيوت داشته محوطه وزارتو جارو مي‌كرده. ما آبدارچي‌ هستيم نه رُفتگر. به همين خاطر من هم مجبور شدم يه بار ديگه اين قضيه رو پيش بكشم.
وزير به اين خاطر يه بشكه چايي با خودش اورده بود چون يه فلاسك دو فلاسك چايي چاره ساز نبود. (به خاطر اون شكم گنده‌اش)
نيوت در پست دوم هم اين پيشنهاد ابلهانه رو داده بود به همين خاطر ديگه اليور تهديدش مي‌كنه كه ديگه از اين پيشنهادها نده ولي در پست‌هاي بعدي شايد نيوت از روي ساده بودن باز هم اين پيشنهاد رو بده. (ديگه اين به خودش مربوطه به من ربطي نداره)
يه نكته ادبياتي : در ميان ملت ايران فلاكس معموله در صورتي كه فلاسك درسته. (آخر ادبيات)


شک ندارم که اگر خداوند قبل از حضرت آدم تورا می آفرید شیطان اول از همه سجده می کرد


Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#39

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
ادامه داستان مالسير :
اعضاي آبدارخونه به سمت دفتر وزير مي رفتند و مي گفتن :
- وزيررررررررررر ! وزيرررررررررررر ! ايول ... ايول ... داش وزير و ايول . ايول ... ايول ... داش وزير و ايول .
اليور و نيوت با هم رفتند و جلوي لشگر اعضاي آبدارخانه رو گرفتن و با هم گفتن :
- اگه برين پاچه خواري وزير رو بكنين ديگه وزير پررو مي شه . بايد خودش بياد ازمون خواهش كنه .
و اليور ادامه داد :
- به نظر من بريم مالسير رو بدجوري بزنيم تا آدم شه و ديگه از اين پاچه خواري ها نكنه .
و همگي با هم گفتن :
- عاليه .
و به سمت مالسير رفتند كه داشت از وزارتخونه خارج مي شد . چارلي و نيوت با هم دويدند تا به مالسير رسيدن و اونو گرفتن تا بقيه هم بيان .
...........................................................................
10 دقيقه بعد / پشت ساختمان وزارتخونه :
... دور گردن مالسير طنابي محكم بسته بودند و او را روي يك جاروي پرنده بر روي هوا نشانده بودند و طناب را به چوبي در بالاي سر مالسير بسته بودند تا او را به روش خود دار بزنند .
اليور گفت :
- چارلي آماده باش . هر وقت گفتم حالا طناب رو ول كن .
نيوت گفت :
- نه . طناب رو بكش . اگه ول كنه كه اون با جارو فرار مي كنه .
اليور سوت زد و به سمت آسمان نگاهي انداخت و گفت :
- آره راست مي گه . همينكار رو بكن .
اعضاي ديگر آبدارخانه هم دور آنها ايستاده بودند و شعار مي دادند :
- مالسير بايد بميره ! اون يه خائنه ! بايد بميره .
- حالا !
و چارلي طناب را ول كرد و جارو رفت و مالسير چشمانش را بست و با لگن ( يكي از استخوان هاي بدن ) خورد زمين و گفت :
- غلط كردم . منو نجات بدين .دارم خفه مي شم .
در همان هنگام باب رسيد و گفت :
- اين چشه ؟ چرا هزيون مي گه ؟
اليور زد تو سر مالسير و گفت :
- اگه يه بار ديگه از دستورات سرپيچي كني مي كشيمت . حالا پولايي كه از وزير گرفتي رو بده من .
مالسير كه خيلي وحشت كرده بود پولها را از جيبش در آورد و به اليور داد . اليور هم پولها را به طور غير عادلانه بين همه تقسيم كرد و گفت :
- حالا همه مي ريم كه اعتصاب كنيم . اين مالسير رو هم چند روز توي انباري زنداني كنين تا آدم شه .
و همگي به سمت آبدارخانه رفتند .
--------------------------------------------------------------------------------------------------
ببخشيد يكم بد شد . آخه مالسير با داستاني كه نوشته بود دو راه براي ادامه گذاشته بود . يكي رفتن به وزارتخونه يكي نرفتن .


ویرایش شده توسط نيوت اسكمندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۲۰:۲۸:۳۷


Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#38

مالسیبر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۱ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 56
آفلاین
باب:بله فهمیدم خودشه...نه اون که مال یه پرونده دیگه بود
الیور:
نیوت:من میگم به نشانه اعتراض یک هفته سکوت کنیم
الیور
نیوت:نه...خوب میتونیم به نشانه اعتراض همگی(آبدارچی ها)لباس نارنجی و شلوار صورتی راه راه(یا را را) بپوشیم
الیور:خواهشا سکوت ببینیم باب چی میگه؟؟
باب:اعتصاب
-----------------------------------
یک ساعت بعد آبدارخونه
الیور در حالی که جمعیت نون خور آبدارخونه رو جمع کرده
الیور:ببینید نقش والای چای در زندگی ماگلی و جادویی به طور مشهودی ............
مالسیبر:خواهشا خلاصش کن
الیور:اهوووم..بله خودم هم همین قصد رو داشتم. خلاصه مطلب اینکه ما برای اعتراض به حقوق کممون از این به بعد چایی درست نمیکنیم.تا این که وضع درست شه.
ملت:هوورااااااااااا
مالسیبر:خوب درشو ببندید بریم خونه....تعطیله
ملت در حالی که هورا میکشیدن قصد خارج شدن داشتن که الیور جلو شونو میگیره
الیور:نه ما اینجا میمونیم فقط چایی درست نمیکنیم
-----------------------------------------
دو ساعت بعد
یک مشت انسان گنده بد ترکیب میان داخل
-چرا هیچکی چایی نمیبره بره وزیر.ایشون دستور دادن هرکی چایی درست نمیکنه پرت کنیم از آبدارخونه بیرون.
بعد یکی از اونا میره و یقه یکی از اعضای آبدارخونه رو میگیره و در حالی که بلندش کرده بوده میگه:چایی درست میکنی یا نه؟؟
آبدارچی هم در عملی رشادت طلبانه تن به این ننگ نمیده و لحظه ای بعد شوت میشه بیرون.
یک چند نفری همینجوری پرت میشن بیرون تا نوبت به مالسیبر میرسه.
-چایی درست میکنی
مالسیبر :بله
و در حالی که در سه ثانیه یک چای خوش رنگ درست میکنه میره خدمت وزیر
---------------------------------------
روز بعد
ملت کتک خورده میبینن که مالسیبر با جیب پر از اسکناس میاد داخل
ملت:این همه پول رو از کجا اوردی
مالسیبر:هیچی پاچه خواری وزیر رو کردم حقوقم ده برابر شد.شما هم میتونین به جای اعتصاب همین کار رو بکنید.
ملت:درسته، بریم.
و در حالی که داد میزدن"زنده باد وزیر"از آبدارخونه خارج میشن
الیور:هی صبر کنید ارزش آبدارچی بیشتر از این حرفاست که بخواد تن به چنین ننگ بزرگی بده
ملت بدون اینکه به الیور توجهی بکنن به سمت دفتر وزیر میرن


ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۱۹:۱۴:۳۹
ویرایش شده توسط مالسیبر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۱۹:۲۰:۱۰

سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#37

بارتی کراوچ(پدر)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۱۲ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 68
آفلاین
نیوت به در آبدار خونه میرسه و بازش می کنه.
اوضاع طبق معموله.همه جا شلوغه.هرکی یک کاری می کنه و اولیور باز هم مشغول سر و کله زدن با بچه ی اصغره که داره با شیشه شیر تو سرش می زنه.تنها تفاوت اینه که 5 تا بچه به بچه های اصغر اضافه شدن.
نیوت:اولیور..هوی الیور!
اولیور در حالی که بچه ی اصغرو رو بغل (یا بقل) کرده به سمتش میاد:
چیه ؟...چرا داد می زنی؟
نیوت یک نگاه معنی داری به الیور میکنه. و اولیور هم که کارش درسته و آخر مغزه و این حرف ها تمام اتفاقات رو از نگاهش می فهمه.
:بریم سازمان؟
نیوت:کدوم سازمان؟
اولیور:همون سازمان شورای امنیت (سازمان ملل....(و غیره))
نیوت:بریم.

سازمان

باب پشت میز نشسته و سخت مشغول بررسی پرونده ای بسیار مهمه .پرونده ای که سال هاست وزارتخونه ر با مشکلات زیادی مواجه کرده و سر انجام این پرونده ی بسیار مهم و دشوار رو به شورای امنیت فرستاده.پرونده ی بررسی ضخامت مناسب برای ته پاتیل ها.

تق...تق...تق

باب درو باز می کنه .
باب:بعله(ع برای تاکید اومد)
اولیور:من دیگه این وضع رو تحمل نمی کنم.
نیوت:حق مسلم مارو دارن بالا می کشن.
باب با این حالت :کجا درگیری پیش اومده ؟که من برم درستش کنم؟
اولیور نگاه معنی داری به باب می کنه و باب هم از اون جهت که بسیار خفنزه تمام ماجرو می فهمه.
باب: ...خب ...من با اینکه پرونده های زیادی دارم باز هم بهتون کمک می کنم ....فقط یک سری بررسی و تفکر نیازه.
اون پشت پرونده هاش گم و گور میشه در حالی که اولیور و نیوت منتظرن.

پشت پرونده ها

باب در حالی که داره آدامس بادکنکی می جوه.به قربانیان جدیدش فکر می کنه.
باب:چه جوری بدبختشون کنم؟....اعتراض؟...دعوا؟....شورش؟
باب همچنان که آدامس باد می کنه در فکره.


... و سرانجام هیچکس باقی نماند.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.