بارتی با عجله به طرف در حرکت کرد .بلاتریکس پوزخندی زد و لرد فریاد کشید :کروشیو بارتی ،کجا داری میری؟
بارتی با صدایی لرزان گفت :
_بابایی الان گفتید برم دنبال بچه های مالی.
لرد جا به جا شد و با لحنی خونسردانه گفت :
_کروشیو بارتی ،ارباب بعضی وقت ها شوخی می کنه ،کروشیو دستت رو از دماغت بکش بیرون،سیسی مالی رو ساکت کن و بلا سریعا به اتاق من بیا کار مهمی دارم.
بلا تکانی خورد و با لبخند گفت :بله ارباب .
سپس نگاهی به نارسیسا انداخت که بی وقفه سعی می کرد مالی را ساکت کند.
در اتاق لرد :بلاتریکس با حالتی دلبرانه گفت :ارباب کاری با من داشتید؟
لرد به ایینه ی سبزی که بالای تخت خواب قرار داشت نگاهی کرد. لبخند شومی روی لبانش نقش بسته بود.
_بـلا مالی رو ببر بیرون ..بهش نیازی نداریم ..فقط مایه دردسره ..فیلم ما پخش شده و مشتریان خودشو پیدا کرده ..بفرستش بره
بلا که از شنیدن ان خبر گل از گلش شکفته بود گفت :ارباب کجا ببرمش؟
_برش گردونین محفل.
همان ساعت مرکز فرماندهی محفل ققنوس :آسپ کلافه از کار های سخت وزارت خانه به گوشه ای پناه برده و مشغول نوشیدن قهوه بود که در به صدا در امد.
با ناراحتی اهی کشید .
_بیا تو .
پسری با موهای کوتاه اصلاح شده و سارافون ابی زرد وارد اتاق شد .
آسپ به تندی گفت:
_برای چی اومدی تو؟مگه نگفته بودم که سرم درد می کنه.
جیمز سیریوس در حالی که می لرزید گفت :
_داداشی اومدم یک خبری رو بهت بدم.مرگخواران مالی رو دزدیدن و باهاش یک فیلم تبلیغاتی ساختن..یک مصاحبه..در حالی حاضر سه هزار نفر جلوی قرارگاه مرگخواران صف بستن.
آسپ با ناباوری به جیمز خیره شده بود .
_چی گفتی؟مالی رو دزدیدن؟اوه من باید خیلی بیشتر از اینا قدر اونو می دونستم.می دونستم که یک چیزی هست که لرد با اون ابهتش اومده اینو دزدیده..احتمالا مهره مار داره یا شاید نیروی جذبه ای چیزی.اخه خوشکلم نیست که ولی خب بعضی ها این طورین ..امار ما فقط هزار و شصت نفره ،واای ما اشتباه کردیم..ما قدر مالی رو ندونستیم..اون یک ساحره ی جذابه که مهره مار درونی داره..باید بریم بیاریمش و ازش بخوایم که یک بار دیگه فیلم بازی کنه..باید ازش بخوایم توی فیلم ما بازی کنه!
آسپ به سختی جیمز را تکان می داد طوری که اشک در چشمان ابی پسرک جمع شده بود .
_خب حالا برو دامبل رو صدا کن بگو بیاد اینجا.ما باید مالی عزیزمون رو از دست اون ظالمین نجات بدیم.
_داداشی دامبل رفته ماه عسل .
آسپ که با عصبانیت جیمز را تکان می داد فریاد زد :اصلا مهم نیست.باید بریم مالی عزیزمون رو نجات بدیم.زود باش.ایی نفس کش !
خانه ریدل :همه مرگخواران صف بسته بودند و بلاتریکس با وقار صحبت می کرد :
_خب از اونجایی که لرد همیشه ماموریت های مهم رو به من واگذار می کنند،این بار هم کاری رو به من گفتند که باید انجام بدم. خب سوروس ،سیسی ،رودولف و بلیز با من می ان..،ما باید مالی ویزلی رو به محفل برگردونیم!
نارسیسا به اتاقی رفت که مالی خوابیده بود .مالی بیدار شده و مدام جیغ میکشید :
_منو از این تخت باز کنید.چرا منو با طناب بستید؟
نارسیسا لبخندی زد و موقر و ارام گفت :خب دیگه وقتشه که برگردی خونتون.نظرت چیه ؟
مالی که با شنیدن این جمله به طرز عجیبی ساکت شده بود گفت :خونمون؟ا..نه خب اینجا خوش می گذره..من توی فیلم شما بازی کردم..چطوری برگردم محفل؟شما ها گفتید که از من مراقبت می کنید..گفتید که به من خوش می گذره..گفتید بستنی..
_
بهتره بریـم
نیم ساعت بعد هوا تاریک شده بود و چهار مرگخوار درحالی که مالی را حمل می کردند از در قرار گاه خارج شدند.
تـق.
سوروس با تردید به اطراف نگاه می کرد
_یه صدایی اومد.شما هم شنیدید؟
بلا پوزخندی زد :اوه سوروس شاید دیشب دیر خوابیدی نه؟اما نه چرا باید دیر می خوابیدی؟این من بودم که ماموریت مهم ارباب رو انجام می....
ناگهان عده ای از محفلیان از پشت درخت بیرون پریدند .آلبوس سوروس پاتر جلوتر از همه حرکت می کرد
بلاتریکس زیر لب غرید و سوروس خندید
وزیر جلو امد و با صدایی رسا گفت :شما ده دقیقه از همین الان فرصت دارید که مالی ویزلی رو به ما تحویل بدید .شما از اون سو استفاده کردید.شما می دونستید که اون ویژگی های خاصی داره..اوه مالی گریه نکن ..تو به محفل بر می گردی
نارسیسا با ناباوری به بلاتریکس خیره شده بود .بلیز نقسش را بیرون داد و گفت :
_اگر قول بدهید که دیگه این افرادتون رو به سمت گروه ما نفرستید اونو بهتون پس می دیم..ما صبح از خواب بیدار شدیم و دیدیم که مالی ویزلی به تخت بسته شده پشت در قرارگاه ماست..ما احتیاجی به اعضای شمانداریم .برای چی اونهارو می فرستید اینجا؟شما باید در حضور همه قول بدید که دیگه اعضای اضافتون رو به اینجا نفرستید و جای مارو تنگ نکنید.
آسپ که متوجه شده بود به هرطریقی شده باید مالی را ازاد کنه تا فیلم رو سریع شروع کنن با صدای بلند گفت :ما قبول می کنیم!
و دقایقی بعد مالی ویزلی در اغوش وزیر سحر و جادو جای گرفت!و محفلیان برای ساخت فیلمشان با بازیگر جدیدی که فکر می کردند جذبه ی خاصی دارد به طرف قرارگاه محفل حرکت کردند!
با اجازه لرد پایان سوژه