آرسینوس که به تازگی میکروفونش(در واقع چوبدستیِ تبدیل شده به میکروفون) را کنار گذاشته بود، تکانی به ردایش میدهد و همراه با بقیه به تماشای ادامهی مسابقه میپردازد. جایی که ویولت به سرعت چرخشی میکند و گیبن را کنج دیواری مییابد... لحظهای بعد بدن پاره پاره شده و بیجان گیبن مقابل چشمان چهار بیننده به دیوار مقابل برخورد میکند.
- تام میشه عینکمو پس بدی؟
- پیری، چشماتو وا کن! عینک رو چشمته! اینبار برخلاف همیشه مشکل از چشمای کم سوی تو نیست، مشکل از این وسایل مشنگیه. این پیشنهاد کدومتون بود؟
لرد برمیگردد و نگاه غضبناکی به آرسینوس و لینی میاندازد. آرسینوس و لینی در یک حرکت همزمان، با انگشت اشاره یکدیگر را نشانه میروند. طولی نمیکشد که با صدای مداوم تقتق حاصل از کوبیدن بر فرق سر مانیتور، توسط دامبلدور، دو مرگخوار دست از متهم کردن یکدیگر برمیدارند. آرسینوس به سرعت وارد عمل شده و ضمن دعوت دامبلدور به آرامش، او را تا نشستن بر روی صندلیاش همراهی میکند.
لینی نگاهش را از آرسینوس و دامبلدور برمیدارد و مجددا به مانیتور میدوزد.
- چی شد یهو؟ ما یه صحنه رو از دست دادیم! الان چطور میتونیم در مورد این مرگ قضاوت کنیم؟ ویولت گیبن رو دید... خب؟ گیبن از خودش دفاع نکرد؟ چطور زور ویولت به گیبن چربید؟ چی شد یهو بدن تیکهپارهش افتاد جلوی مانیتور؟ این بین چه اتفاقی افتاد؟ آرسی چند بار بهت گفتم چهارتا مانیتور با کیفیت بخر، هی گفتی خرج وزارتخونه کفاف نمیده.
آرسینوس که همچون دیگران متوجه علت مرگ گیبن نشده بود، با عجله وسیلهی درازی که بدون شک کنترل نام داشت را برمیدارد و دستش را بر روی دکمهای که حدس میزد فیلم را به عقب برمیگرداند، میفشارد.
- نگرانی نداره... الان برمیگردیم عقب دوباره میبینیم.
هرچهار نفر مجددا با دقت مشغول تماشای تصویر میشوند. با اسلوموشن، بی اسلوموشن و با هر ترفند دیگری که بگویید صحنه را چندین و چند بار مرور میکنند. اما خبری از چگونگی حملهور شدن ویولت به گیبن نشد. تنها چیزی که پیش چشمان آنها بود این بود... در ثانیهی اول ویولت گیبن را دید، و در ثانیهی دوم گیبن پاره پاره شده بود! انگار که روح وجود او را دریده بود...
چند دقیقه بعد:لینی خوشحال بود. خوشحال بود که دو بالی دارد که توسط آن میتواند از روی شاهکار شکلاتی هاگرید پرواز کند و بدون ذرهای مزین شدن با آن مایع قهوهای بد بو، خودش را به مقصد برساند. مطمئنا اگر این بوی معطر همه جا نپیچیده بود، عبور از میان جادوگران، ساحرهها و موجوداتی که سرجایشان خشک شده و متوقف شده بودند، در نظرش جالبتر میبودند. اما الان تنها چیزی که برایش مهم بود، زنده کردن گیبن و به جزایر بالاک فرستادن تراورز بود تا هرچه سریعتر از آنجا و از آن بوی نفرتانگیز خلاص شود.
بالاخره دست از بال زدن برمیدارد و با برگشتن به حالت انسانیاش بر روی زمین سخت زندان قدم میگذارد.
- اوووف، حتی اگه از این ضربهها هم نمرده بودی، از شدت خونریزی قطعا میمردی.
مطمئنا اگر گیبن زنده بود و حرفهای لینی را میشنید، سپاسگزاریای از او بابت این همه روحیه و دلداریای که برای زنده ماندنش داده بود میکرد!
لینی بدون ذرهای اتلاف وقت، دکمهای را بر روی منویش میفشارد. سپس نگاهش را از روی منو برمیدارد و به زخمهای گیبن که به سرعت بهبود مییافتند و طوری میشدند که گویی از اول وجود نداشتند، خیره میشود.
- خب اینم از این... تراورز کجا بود؟
با دقت مشغول بررسی بخشی از منویش میشود که همچون نقشه غارتگر جای تک تک افراد حاضر در آزکابان را نشان میداد. بعد از مقادیری بررسی، لینی دوباره بالهایش را میگشاید و به پرواز در میآید. بار دیگر با همان خوشحالی و توصیفات فوق الذکر رودخانه شکلاتی را طی میکند و با دیدن هاگرید که با وحشت به فلیتویکِ شیمیایی شده زل زده بود، توقف میکند.
- تراورز که گور میگرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور تراورز گرفت؟
لینی دستش را بر روی دکمهای میگذارد و تراورز سوار بر پر سرعتترین جارویی که تا به حال ساخته شده بود، به مقصد جزایر بالاک آنجا را ترک میگوید.
- خب اینم از این. تموم شد.
برای آخرین بار نگاهی به اطراف میاندازد و میرود که به جمع سه داور دیگر بپیوندد.