هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
فلورانسو که منظور ارباب را به خوبی فهميده بود براي اينكه كروشيويي نخورد كمي از ميز فاصله گرفت و گفت:

- اربابشون! ما هميشه زير سايه شما مي مونيم، فقط اسليترين.

لرد كه تحت...

ناظرمرگخوار: لرد تحت قرار نمى گيره.

...ببخشيد فوق تأثير قرار گرفته بود گفت:

- من مي خوام درس بخونم.
- جااااان؟

ملت اسليتريني حاضر در سالن با قيافه ي اينطوري اين را گفتند. لرد سريع خود را جمع كرد.

- كروشيو send to all! كروشيو به تو فلو كه ذهن نوراني ما را منحرف كردي. آشپز مى تواند براي صبحانه فردا از مغز تو استفاده كند.

درحالي كه اسليتريني ها درد مي كشيدند و قل مي خوردند و فلو كه دو تا كروشيو خورده بود دبل قل مي خورد، آشپز ساطورش را در هوا چرخاند و به وسط ميز كناري لرد كوباند.

- ارباب ممنونم. مونده بودم از چى استفاده کنم که غذام متفاوت بشه.

لرد آب دهانش را طوري قورت داد كه كسي متوجه نشود و در دلش گفت:

- اى زهر دخترم. اين چه وضع تشكر کردنه؟ زهرمان تركيد.
وجدان لرد: تام چى داري ميگى؟ تو لردى و از چيزي نمي ترسي.
لرد در دلش: بله. زهرمان سر جايش است.

و صدايش را بيرون داد:

- غذا بياوريد!

بلافاصله تمام اسليتريني ها ظرف هايشان را جلوي لرد گذاشتند.

- ارباب غذاي منو بخوريد.
- سرورم غذاي منو بخوريد.
- سيدي غذاي منو بخوريد.
- "سر" غذاي منو بخوريد.
- منو بخوريد.

همه به سمت ممد كه جمله ي آخر را گفته بود بازگشتند اما او همچنان اصرار مى كرد.

- ارباب! من.

لرد كه تحت...ببخشيد فوق تأثير قرار گرفت، که مشخص بود تأثير معجون هكتور است( )، ممد را كنارخود نشاند و گفت:

- يكي براي تو يكي براي ما.


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-مورگانا! سریع از زیر سایه ما برو بیرون!

مورگانا اخم هایش را در هم کشید و با اکراه یک قدم از لرد دور شد. لرد سیاه نگاهی به خط سایه اش انداخت.
-مورگانا؟ هنوز در سایه ما قرار داری! مگه نمی دونی اینجا سر سایه ما دعواست؟! فکر کردی تصاحب سایه ما به همین سادگیه؟

مورگانا که ناامید شده بود از سایه لرد خارج شد و زیر نور شدیدی که مشخص نبود از کدام دریچه به تالار نفوذ کرده بود شروع به سوختن و جزغاله شدن کرد.

لینی، بانز، سیوروس و هکتور که چهره آفتاب سوخته مورگانا را دیدند با جدیت بیشتری سرگرم بحث درباره سایه و صلاحیت خودشون برای نقل مکان به این محل شدند.

در این بین عده ای هم بودند که سایه لرد برایشان کوچکترین اهمیتی نداشت و فقط می خواستند هر چه سریع تر تکلیف آشپز خشن روشن شود!

فلورانسو با عجله از جایش بلند شد و صندلی لرد را برایش عقب کشید.
-اوه! اربابشون...چرا سرپا موندین؟ بفرمایین بشینین. آشپز جدیدی داریم که غذایی لذیذ برای شما تدارک دیده. ما هم منتظر بودیم شما تشریف فرما بشین. و همگی قسم خوردیم که قبل از شما لب به غذا نزنیم! بفرمایید!

لرد متعجب از این موضوع که با وجود این همه مرگخوار، چرا فلورانسو مشتاقانه او را دعوت به صرف غذا کرده است، روی صندلیش نشست!




بدون نام
لینی سرش رو بالا گرفت و به صندلیی که همین چند دقیقه پیش مورگانا رویش نشسته بود نگاهی انداخت و گفت:

_اوی باز!یکی در رف!بال های خوشگلتو تکون بده برو به صاحبت بگو بیاد

باز پرهاشو تکون میده اما از جاش تکون نمیخوره.همونجور که دوربین کارگردان روی باز زوم کرده،یکی از اسلیا کفششو بالا میندازه و درست تو کله باز میخوره و باز (با همون صدایی که همه باز ها میدن:| ) به بیرون اشپزخونه پرواز میکنه.

هنوز دو دقیقه نگذشته بود که ته ظرف همه اعضا نمایان و در زینک ضرف شویی چیده شده بود.آرمینتا به سمت قابلمه درحال جوشیدن میره و درشو باز میکنه:

_اِ این که چشم سبز همون گربه ایه که امروز صبح دست یکی از ریونیا دیدم!!

ناگهان صدای کلفتی سرتاسر اشپزخانه را به لرزه انداخت:

_کی جرات کرده عسلک منو مسخره کنه

جمعیت:

سراشپز ساطورشو پرت میکنه که باعث افتادن لوستر روی میز و پخش شدن تکه هاش رو سر و صورت هرکی اون اطراف بوده میشه.

_کلشو تو سوپ بعدی میجوشونم اصن تیکه تیکه گوشتشو تو چرخ گوشتی مشنگی چرخ میکنم میدم سگا بخورنـ

_فکر میکنم یه میس اندرستندینگ کوچیک باشه

لردولدمورت هجب پشت سراشپز ایستاده بود و مورگانا زیر سایه ارباب پشت او ایستاده بود.



پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
وقتی صدای پاهای آشپز از بین می‌ره لینی در نقش جان فدا کننده در راه گروه، از بقیه جدا می‌شه و به سمت باز حرکت می‌کنه. شاید اینطوری بتونه یکم وقت برای سایر هم‌گروهیاش بخره.

- اوا باز کوچولو! تو چقد گوگولی هی!

ملت اسلایترینی که دهن گشوده بودن که نقشه ای برای رهایی از آشپز بکشن با شنیدن این دیالوگ لینی همگی به شکل در میان.

- شان اسلایترینی جماعتو با این دیالوگ از بین بردی.

- یکم وقار داشته باش دخترحشره!

- اصلا مطمئنی اصیلی؟ کی تو رو اینجا راه داده؟

سیوروس با شنیدن دیالوگ آخر ملاقه ای بر‌می‌داره و یکراست تو سر گوینده می‌کوبه. بعنوان رئیس گروه حمایت از اعضای گروهش و بخصوص تازه واردین رو مهم می‌دونست.

گوینده که به شدت از گفته ی خودش پشیمونه، استدعا می‌کنه هویتش رو فاش نکنیم. من هم که نویسنده ای هستم رازدار! اصلا قصد ندارم لو بدم که کراب اینو گفته بود.

کراب: خب الان گفتی که!

برمی‌گردیم به داستان اصلی. :| باز (از نوع پرنده) بدون توجه به لینی که جلوی دیدش رو گرفته بود و نمی‌ذاشت سایر اسلی‌هارو ببینه، سرشو کج می‌کنه و سعی می‌کنه از پشت لینی اونارو دید بزنه. لینی که از این حرکت باز به وجد اومده بالا و پایین پران(!) می‌گه:

- واو! چه باهوش! تو باید ریونی باشی.

باز که اصلا از هم صحبتی با لینی لذت نمی‌بره بال‌هاشو باز می‌کنه و پرواز کنان میره رو لوستر می‌شینه تا کسی مزاحمش نشه. لینی شونه‌هاشو بالا می‌ندازه و می‌ره رو میز کنار بقیه می‌شینه.

- خب حواسش پرت نشد و فک کنم نتیجه نداد. بریم پلن بی!

آرامینتا که از غفلت باز در هنگام پرواز از جای قبلیش به بالای لوستر نهایت استفاده رو کرده بود، پوزخندزنان ظرف خالیشو رو میز می‌ذاره و می‌گه:

- پلن ملن در کار نیست! این غذارو اربابم باید بخوره! وقتی ما دوست نداریم بدون شک لردم دوستش نداره. اصلا نگران نباشین. خود ارباب به حسابش می‌رسه و این آشپزو بیرون می‌کنه.

ملت با چهره‌هایی نگران و پر از تردید به آسمون خیره می‌شن. یعنی قراره نویسنده بعدی چه بلایی سرشون بیاره؟




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
چشمهای مورگانا به شدت میدرخشیدند. اما حرفی نمیزد. البته چیزی هم نمیخورد. و در پاسخ نگاه آنتونین، جوری که فقط او بشنود گفت:
- من حاضرم معجون زندگی فلاکت بار رو بخورم ولی اینو نه.

و دنبال فرصتی گشت تا محتوای درون ظرفش را خالی کند اما آشپز غولتشن، به طرز خفنزی، به آنها نگاه میکرد. بنابراین مورگانا به این فکر افتاد که آشپز را برای چند دقیقه ای حتی، دنبال نخود....ام چیزه برتی بات سیاه بفرستند.
اما این غول بیابانی شبه هاگرید را به چه بهانه ای میشد جایی فرستاد؟ مورگانا فکر کرد:

"ارباب کجایی"
و همین فکر، چیز دیگری به فکرش انداخت:

- چرا کسی ارباب رو برای شام صدا نزده ؟

و به شیوه ای خود شیرین کن بلند شد که برود و ارباب راصدا کند. البته او هدف دیگری داشت... و چه کسی میداند چه هدفی....
ولی آشپز اجازه نداد.

- بتمرگ غذاتو بخور من میگم بیاد.

این برای مورگانا و همه بهترین فرصت بود. البته اگر باز شکاری جناب آشپزخان، اجازه میداد....

( جدی جدی ببخشید خیلی کوتاه بود)


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
موضوع جديد

ملت اسليتريني اينطوري :worry: پشت ميز غذا نشسته و در حال بازي با غذايشان بودند. جلوي هر يك از ان ها كاسه اي بود كه شامل مايعي سبز و لزج و مقدار زيادي شي سياه رنگ كه به سوسك هاي خون اشام شبيه بود. فلورانسو که صبرش تمام شده بود، قاشق را محکم روى ميز كوبيد و گفت:

- من ديگه اينو نمي خورم.

اما با ديدن اشپز چاق و موفرفرى که با ساطورش روي ميز كوبيد و ميز را دو نيم كرد، سريع قاشق پرى از غذا در دهانش گذاشت و گفت:

- خيلي لذيذه.


توضيح: اشپز جديدي وارد تالار شده كه دست پخت خوبی نداره اما اسليتريني ها از ترس قادر به اعتراض نيستند.


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۳:۵۲ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ملت اسلی در یک چشم به هم زدن به داخل حفره شرارت پریدند.تازه واردین و کسانی که برای اولین بار وارد حفره شرارت میشدند با مشاهده نورپردازی حیرت انگیز داخل حفره همگی از چوب دستی های لوموس دارشان شرمنده شده و آنها را خاموش کردند.

-ایول!چه خوشگله!
-من فکر نمیکردم اینجوری باشه.فرش قرمزم پهن کردن.اسلیترینی ها از قدیم خوش سلیقه و اصیل بودن.
-تابلوی راهنماشو ببینین...به همه جا راه داره.
-البته همیشه اینجوری نیستا...بستگی به حوصله و سلیقه حفره داره.دفعه قبل تم تونل وحشت روش اعمال شده بود.شیش تا تلفات دادیم تا به مرلینگاه عمومی رسیدیم.
-تاثیر خون منه!
-سالازار؟شما دقیقا کجا دارین میرین؟روی اون مسیر نوشته تالار ریونکلاو!

سالازار که عصا زنان در حال دور شدن از اسلی ها بود برای یک لحظه توقف کرد.
-شماها برین...من بعدا بهتون میرسم.شنیدم ریون ساحره های شایسته ای داره.بهتره برم یه نگاهی بندازم.کجاست این ژل موی من؟!

آیلین و لوسیوس به سختی جلوی سالازار را گرفتند.
-چطوری بعدا خودتونو میرسونین آخه؟شما همینجوری هم نمیتونین پا به پای ما حرکت کنین.تو این وضعیت چطور ممکنه یکی به ساحره ها فکر کنه...بیخیالشون بشین فعلا.

-نمیشه!نکشید آقا...اصلا من از محیط بسته وجشت دارم.در این راه سخت و مسیر طاقت فرسا اونها قوت قلب من خواهند بود.بذارین برم!

با مقاومت جدی لوسیوس و آیلین, سالازار نگاهی پر از حسرت به غاری که به تالار ریون ختم میشد انداخت و برخلاف میلش با ملت اسلی به مقصد آشپزخانه همراه شد, در حالی که هر چند قدم یکبار مسیرش به طرف تالار ریون کج میشد و ملت اسلی به سختی هدایتش میکردند.




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۲

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۳۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 633
آفلاین
ملت اسلی:
لرد سیاه:
لوسیوس در زیر جماعت اسلی:
لرد سیاه که سکتوم می زدی خونش جاری نمیشد نعره زد:
- کجاست این لوسیوس که هوس کرده دختر منو کباب کنه و بخوره؟ خودش با پای خودش بیاد جلو!
بلاتریکس که به کمک نارسیسا و آیلین تلاش می کرد تا روی ساحره ها چادر بکشد و آنها را از نگاه کنجکاو دوربین مخفی نگاه دارد مبادا پای منکرات و حراست به تالار باز شود با نگرانی گفت:
- مای لرد؟مطمئن باشین سوتفاهم شده...لوسیوس رفته مشقای دراکو رو بنویسه. مگه نه سیسی؟
نارسیسا که به سختی می کوشید به جمع فداییان نجینی ملحق شود در حالیکه پایش را روی دماغ بارتی می گذاشت تا از آن تپه بالا برود گفت:
- بله ارباب...همونطور که می بینین لوسیوس رفته مشقای دراکو رو بنویسه...اصلا هم ما قصد نداشتیم تا بریم از طریق حفره از آشپزخونه غذا بدزدیم و لوسیوس هم اصلا نمی خواست نجینی رو بخوره تا ما مجبور شیم دسته جمعی بریزیم سرش!
ملت:
لرد با سوظن به تپه پیش رویش نگریست. آیلین را که برای اما قلاب می گرفت تا از تپه بالا برود از نظر گذراند. و نگاهش لحظه ای روی سلسیتنا که به سختی از پای کراب آویزان شده بود ثابت ماند.
زمزمه وار گفت:
- عجیبه...پس این پستای قبلی چی بودن؟
مورفین که با فراغ بالی بر فراز تپه پر جنب و جوش انسانی لمیده و مشغول قلیان کشیدن بود پاسخ داد:
- چیزی نیشت دایی ژون!لوشی داشت خوابای ترشناک میدید شیشی بیدارش کرد فرشتاد بره مشقای این بشه رو بنویشه!
لرد مشکوکانه به حرکت بسیار آهسته تپه به طرف دیگر سالن خیره شد:
- اینا چرا دارن همچین می کنن؟ اصلا این تپه چه جوری داره حرکت میکنه پس؟
صدای سالازار از اعماق تپه انسانی به طرز خفه ای به گوش رسید:
- گیر ندهیه دیگر نوه ی باشکوه سیاهیم!این جماعت تسترالان خواستیند تفریح کنیند به این شکل بی ناموسانیه درآمدیند و زیرش هم چرخ گذاشتین تا لیز لیزک بازی کنیند!
لرد ابرویی بالا انداخت. در حالیکه به نظر می رسید قانع شده باشد چوبدستیش را غلاف کرد. سپس چرخید و به درون اتاق بازگشت. بلاتریکس با نگاهی مشتاق و شیفته و در عین حال مضطرب رفتن لرد به داخل اتاق را نگریست. سپس رو به تپه اصیل زادگان پیش روی گفت:
- زود باشین تا مای لرد دوباره نیومدن برای یه چیز دیگه بهمون گیر بدن این وضعیتو درست کنیم بعد بریم آشپزخونه!


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۱۲ ۱۰:۴۵:۴۴


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۲

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
هیشکی قدرت واقعی لوسیوس رو ندیده بود. هیشکی باور نمیکرد لوسیوس اینقدر قوی باشه ... یاکسلی و مورفین و سالازار و تام و فنریر و کراب و گویل و آنتونین و آناکین و کلا اعضای مذکری که از نظر کمیته تعیین مصادیق محتوای مجرمانه در فضای سایبری مشکلی نداشتن پریده بودن روی لوسیوس و تلی از اعضای اسلایترینی ساخته بودن.

لوسیوس اما هنوز قدرت داشت و زیر همه اون اعضا مثل یه لاکپشت آروم آروم به سمت نجینی حرکت میکرد و اعضا هم به تبعش حرکت میکردن...لوسیوس مانند یه زامبی اون زیر له شده بود و سینه خیز حرکت میکرد...

آیلین که در رو باز کرده بود وقتی دید هیچ جوری نمیشه جلوی لوسیوس رو گرفت به ساحره ها گفت اینجوری فایده نداره! یه چادر بندازید رو جادوگرا که از نظر کمیته تعیین مصادیق محتوای مجرمانه در فضای سایبری مشکلی پیش نیاد بعد خودمونم بپریم رو اونا شاید بتونیم جلوی این غول گرسنه رو بگیریم!

کل اعضای اسلایترین باضافه امحا و احشا و غیره و ذلک پریده بودن روی لوسیوس ولی کمی تونسته بودن سرعت حرکتش به سمت نجینی رو کم کنن. فرضا اگه قبل از پریدن ساحره ها یک سانتی متر در ثانیه حرکت میکرد حالا هشت میلی متر در ثانیه حرکت میکرد...

نجینی که بعد از باسیلیسک بزرگترین مار شناخته شده در جهان و البته باهوش ترین آن ها بود بر خلاف معمول گارد هجومی نگرفته بود و آروم یه گوشه ای گوشه تالار اسرار کز کرده بود و با چشمان نگران به لوسیوس و در واقع پیک مرگش که به سمتش می آمد نگریست... آه... جای فیلمبرداران راز بقا خالی...

و اما ... و اما ... ناگهان! ... ناگهان درها باز شد و لرد ولدمورت از پس پرده برون آمد، چوبدستی برترش را در هوا چرخاند و ندا داد که کجاست مار برومندم و کجاست لوسیوس مار کش؟...



پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۳:۳۷ دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لوسیوس با چشمانی که حالتی کاملا غیر عادی داشت بطرف نجینی رفت.
-فکر خوبیه...نجینی رو کباب میکنیم و میخوریم.

نجینی متوجه منظور لوسیوس نشد.ولی آیلین جلو پرید و آستین ردای لوسیوس را گرفت.
-چیکار میکنی؟نقشه پسرم این نبود که.گفت از حفره شرارت بریم آشپزخونه.

لوسیوس همچنان با قدم های مصمم به نجینی نزدیک تر میشد و آیلین را دنبال خود میکشید.
-بله بله...بعد از خوردنش میتونیم بریم تو حفره شرارت استراحت کنیم.کباااب ماااار!

ملت اسلی که جان نجینی، و به تبع آن جان خودشان را در خطر میدیدند به سختی جلوی لوسیوس را گرفتند.

-آروم باش!خودتو کنترل کن.
-خودم برات مانتیکور کباب میکنم.
-بال هیپوگریف سوخاری نمیخوای؟ران دامبل چی؟با ماندگاری طولانی.الان شیشصد ساله سالم مونده.
-بابا بی خیال نجینی...ولش کن اونو...لزجه!سوروس رو برات سرخ میکنم.با روغن طبیعی خودش.ترد و خوشمزه و سالم.

ملت اسلی لوسیوس را کشان کشان بطرف حفره شرارت بردند.لوسیوس چشم از نجینی برنمیداشت.آیلین داوطلبانه قطره خونی به مجسمه جلوی حفره شرارت هدیه کرد و در حفره فورا باز شد.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.