هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ جمعه ۱۸ آذر ۱۳۸۴
#80

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
پروفسور لاوين نمره از بيست: 15 براي ريوون كلاو
رونان از گريفيندور، نمره از بيست:‌20 براي گريفيندور (آفرين)
هلگا از هافل پاف، نمره از بيست: 15 (در واقع ميخواستم 10 بدم كه به خاطر تيكه آخرش منصرف شدم) براي هافل پاف
كريچر از ريوون كلاو، نمره از بيست: 20 براي ريوون كلاو (آفرين)
سيريوس بلك از هافل پاف نمره از بيست: 20 براي هافل پاف (بد نبود)
هوكي از اسليترين، نمره از بيست: 10 براي اسليترين
دويل از ريوون كلاو، نمره از بيست: 15 براي ريوون كلاو (البته به خاطر چهار نتيجه درستي كه گرفته بودي ميخواستم نمره كامل بدم ولي به نظر ميرسيد نواقصي داره)

درس چهارم

مرلين كبير وارد گلخانه شد و پس از اينكه ريشش را نوازشي داد به دانش آموزان سلام كرد. سپس بدون مقدمه شروع نمود:

نخود!
گياهي كه از شرق آمده! گياهي با مزيت هاي بالا و البته خطراطي...
اين گياه از حدود 3400 سال پيش از ميلاد مسيح در مزرعه هاي بزرگ و گسترده شرقيان و بخصوص كشوري به نام پارس كشت ميشده تا به امروز كه با پيوند آن با لوبياي سحرآميز جهش بزرگي در علم گياهشناسي رخ داده است.

اما در ريشه ما دو نوع نخود داريم. يك نخود از نوع كاملا بي خطر است كه ماگل ها از آن استفاده ميكنند. ديگري نخود جادوييست كه اولين آن در همان 3400 سال پيش از ميلاد مسيح توسط يك جادوگر جوان بدست آمد. وي كه در جنوب پارس سكونت داشت و در مكاتب جادوگران شرقي درس خوانده بود پس از بررسي هاي فراوان روي نخود ماگلي افسوني روي يكي از آن نخودها گذارد كه خاصيت دل پيچه آوري و نفخ نخود هزار برابر شود.
بعدها توسط جادوگران آلماني و روسي اين نخودها پرورش بيشتري يافت و مبدل به يك سلاح ارزشي شد. در جنگ جهاني اول كه بين جادوگران شرق و غرب انجام شد آلماني ها با استفاده از همين نخود توانستند جنگ را خاتمه دهند. كافي است اين نخود را يك بار آبپز كنيم و به خورد دشمنمان دهيم تا او به مدت بيست و چهار ساعت دستشويي گير شود.

لطفا بدون هيچ گونه انحرافي برويد و از تاريخچه اين نخود و موارد استفاده آن تحقيق درآوريد. بخصوص در هزار سال پيش اين نخود نقش موثري داشته. زماني كه اين مدرسه در شرف تاسيس بود.
اين تحقيق 10 نمره دارد.


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴
#79



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 433
آفلاین
چیرینگ کراس محلی بود که ما قبلا اونجا زندگی می کردیم سر چهارراه انقلاب یه خونه خیلی قدیمی بود که میگفتن یه ساحره پیر و بد جنس زندگی می کرد دم در خونش یه بید کتک زن بود به خاطر همین هیچ کس نمی تونست وارد خونش بشه من و دو تا از دوستام وقتی نه سالم بود تصمیم گرفتیم که وارد خونش شیم من که از اون دو تا شجاع تر بودم جلو تر لز همه می رفتم وقتی نزدیکش شدیم شاخه هاش شروع کردن به تکون خوردن اون دو تا نامرد فرار کردن ومنو اونجا تنها گذاشتن من گیر افتاده بودم درخته ضربه های وحشتناکی میزد ولی من همش جا خالی میدادم یه دختره ( ؟؟؟ ) که داشت این صحنه رو نیگا می کرد داد زد افرین دویل منم برگشتم یه لبخند به دختره بزنم که یکی از شاخه ها محکم خورد به دستم اقا دستم قطع شد
شد من که هنوز بدنم گرم بود دستمو برداشتمو فرار کردم تو راه داشتم با خودم فکر میکردم که اگه برم خونه مامانه که دستمو ببینه سکته میکنه میمیره که صدای مامانمو شنیدم که چاقو به دست داشت بم فحش میداد می گفت وایسا تا اون یکی دستتم ببرم منم همون جا راهمو کج کردم رفتم بیمارستان اونجا دستمو دوختنو همه چی به خیرو خوشی تموم شد.
نتایجی که از این اتفاق گرفتم :
1.بید کتک زن با هیچ کس شوخی نداره
2.مامانم هم با هیچ کس شوخی نداره
3.دخترا هیچ چیز جز بدبختی نمیارن
4.آسلام دین برتر است



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴
#78

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
خاطره‌ي من: من( هوكي)، رفته بودم باشگاه كه بازي گريف و هافل رو تماشا كنم... اگه گريف مي برد، تيم ما نمي تونست قهرمان بشه... من نشستم رو صندلي و بازي شروع شد... يه مدت گذشت و من ديدم كه هري پاتر داره به سرعت به يه طرف پرواز مي كنه... من ديدم كه اون داره گوي زرين رو مي بينه... بلافاصله از پشت جمعيت چوبدستيم رو كشيدم و زير لب گفتم: پتريفيكوس توتالوس....
پرتوي نور از نوك چوبدستيم خارج شد و در برابر وحشت همه، به هري خورد و اون خشكش زد، وقتي داشت مي افتاد پايين، دراكو مالفوي رو ديدم كه يه وردي گفت، هري يهويي با چنان سرعتي به بالا پرتاب شد كه از محوطه بشگاه خارج شد... من خنديدم و براي اين كه مشكوك نزنم، نشستم سر جام كه يهو ديدم پروفسور مك گونگال با خشم مي آد طرف من... رنگم پريد! اومد گفت: يا خودت مي ري سريع پبداش مي كني و مي بري پيش مادام پامفري يا از مدرسه اخراجت مي كنم...
من: م..م... من...
پروف. داد زد: همين حالا...
من: ب...باشه...
و براي اين كه اخراج نشم، سريع دويدم به طرف بيرون باشگاه و به سمتي كه اون پرتاب شد... همه با وحشت مي اوندم بيرون... دراكو رو ديدم كه مثل من داره مي ره به اون سمت... رفتم بهش پيوستم تا دنبالش بگرديم... يهو ديدمش... جلوي بيد مجنون، روي زمين افتاده بود و پاش رو گرفته بود...
دراكو: استيوپيفاي...
من: چرا؟
دراكو: چون نمي خوام بفهمه ما اين كار رو كرديم و اومديم دنبالش...
در اين لحظه، يمي از شاخه ها كه سرش خيلي باد كرده بود و عين چماق مي موند، مستقيم اومد طرف هري...
من با يه حركت اكشن پريدم روش و كشيدمش كنار... شاخه خورد به زمين و خاك به اطراف پخش شد... من قبل از اين كه بتنوم هري رو بردارم، يه شاخه‌ي كوچيك تر خورد تو سرم و به صورت رفتم تو زمين!
دراكو پريد و هري رو انداخت اون ور و نامرد در رفت!! و من موندم رو زيمن در حالي كه هري نجات پيدا كرده بود... من معلما و بچه ها رو ديدم كه به طرف من مي اومدن... ولي وقتي داشتم به اونا نگاه مي كردم و نمي تونستم از درد سرم، تكون بخورم، يهو ديدم همه جا سياه شد...
وقتي دوباره به هوش اومدم، ديدم كه مادام پامفري نشسته و داره غر غر مي كنه كه چرا اون درخت رو اون جا كاشتن...
تو آينه صورتم رو ديدم و ديدم كه بالاي چشمهام كبود شده‌ن و چند جاي صورتم خراش برداشته... از اون به بعد ديگه تصميم گرفتم كاري كنم كه توي معرض ديدم قرار نگيره ديگه اون درخته!!!


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴
#77

سر سیریوس بلـک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۲ جمعه ۶ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۷ یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۰
از Graveyard
گروه:
کاربران عضو
پیام: 582
آفلاین
خب همون طور که بقیه هم نوشتن خاطرات من یعنی سیریوس بلک از بقیه ی بچه ها بیشتره یعنی میشه گفت هر روز با این درخت سر و کله میزدیم

چه از اون موقعی که کودکی بیش نبودیم و با جیمزی و ریموس و پیتر در زندگی مون هیچی نمیفهمیدیم جز شر بودن و شیطونی کردن دور درختی که توی حیاط پشت خونمون بود , یادمه یه بار که یواشکی اومده بودیم توی حیاط به دور از چشم کریچ (این کریچ اون موقع ها یه جاسوسی بود که نگو الان رو نگاه نکنین شده مدیر!!!)و مامانم داشتیم بازی میکردیم که این پیتر توپ رو انداخت بالای درخت و ما هم نمیدونستیم چه کار بکنیم چون همیشه به کریچ میگفتیم بره توپو بیاره ولی اگه این بار میرفتیم بهش میگفتیم به مامانم میگفت و اوضاع خیلی خراب میشد پس تصمیم گرفتیم مثل اون موقعی که رونان ما رو موقع فضولی کردن زیر بید کتک زن توی هاگوارتز نجات داده بود عمل کنیم پس رفتیم تیر کمون درست کردیم و زدیم به وسط درخت ولی هیچ تاثیری نداشت درست همون موقعی که ریموس و پیتر بیخیال شده بودن یهو یه فکر به کله ی خراب من زد که میتونیم پایین درخت آتیش درست کنیم و درخت از ترس آتیش کاری به ما نداشته باشه پس من و جیمز چوبدستی هامون رو بیرون آوردیم و شروع کردیم به خوندن ورد ... ..... ...... و ناگهان کل درخت منفجر شد و آتیش به سمت ما اومد از داد و فریاد ما که توی حیاط بودیم کریچر سر رسید و به سمت ما اومد که ما رو نجات بده ولی من و جیمز عین نامردا چون از کریچر بدمون میومد میخواستیم ببینیم یه جن سرخ شده چه شکلیه پس دست و پای کریچر رو گرفتیم و به طرف آتیش بردیمش که یهو مامانم رسید و با جارو افتاد دنبالمون که ما رو بزنه
این خاطره یکی از جالب ترین خاطره های کریچ در عمر ورزشیش هست البته بعد از آتش زدن اسم من در فرشینه ی باستانی خاندان بلک!!!!


ما به آن سید و این میر اردادت داریم
ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم

[url=http://us.battle.net/wow/en/character/burning-legion/


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
#76

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
یادمه خیلی وقت پیشا اون موقع که سیریوس طفلی بیش نبود یک بار من و خانم بلک و سیریسوس و ریگولوس رفتیم پارک جادوگران توی پارک یک قسمتی بود که یک درخت بید کتک زن کاشته بودند و یک بابایی جلوش نهالش رو میفروخت . سیریوس و رگولوس تخسی کردن گفتن ما از این درختا میخواییم . خانم بلک هم که الهی قربونش برم اون موقع نمیدونست جفتشون تو زرد از آب در می یان برای همین نازشون رو میخرید و خلاصه براشون یک نهال خرید
اون نهال رو تو باغچه ی خونه کاشتن بعد از مدتی هم سیریوس بزرگ شد هم درخته اون روزا تازه سیریش با جیمزی و ریموسی رفیق شده بود , خونه رو کرده بود پاتوق هی دوستاش رو می یاورد اونجا با هم کوئیدیچ بازی میکردند و از اونجایی که یکی از یکی گلابی تر بودند توپشون هی می افتاد بالای درخت و سیریش نامرد به من دستور می داد برم توپ رو بیارم یادمه روزی نبود که من تنم کبود نباشه برای همین از همون موقع نسبت به این درخت احساس تنفر کردم .


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ یکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۴
#75

هلگا هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲
از كجا باشم خوبه؟!؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
سلام!

آي چي بگم كه دلم از دست اين بيد مجنون پره!
آقا ما داشتيم كوييديچ بازي مي كرديم...از "ما"منظورم بروبچز هافله!آقا اين بلاجره از دست جرج (اون موقع هنوز توي هافلپاف بود!) يكدفعه قاطي كرد!يعني اينكه چيزه..جرج زيادي محكم بهش كوبيد...بعد يهو قاط زد..نمي دونم چش شد با سرعتي بيشتر از گوي زرين شروع كرد به پرواز..حالا از منحل شدن تمرين كه بگذريم هيچ دست و پاي هممون داغون شد!
آقا جاتون خالي ما همه تمرين رو بيخيال شديم ديگه..ارني هم كه اون موقع شناسش رو عوض نكرده بود هنوزم كاپيتان بود!هرچي هوار زد ما گوشمون بدهكار نبود رفتيم دنبال توپه..حالا نرو كي برو..آقا خلاصه من و هپزيبا كه اون موقع شناسش آنجلينا بود درست بالاي بيد مجنون توي حياط هاگوارتز خورديم به هم ديگه و دو تايي چپه شديم روي درخت بيچاره..البته اونم كم نياوردا..نمي دوني آدم ياد رنجر شهربازي ميفتاد! ..بچه پررو همچي ما رو مي چرخوند انگار سيگار برگيم!..بعدش وقتي دور و برم و نگاه كردم ديدم تو درمونگاهيم!


هاف[size=large][color=FF0066]ل[/co


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
#74

فایرنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۵ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۱
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 253
آفلاین
داستان:
___________________________________________________
من(رونان)، به همراه بن، داشتيم توي جنگل مي‌گشتيم،كه يهو يه صداهاي داد و فرياد و جيغ و اين‌جور چيزا شنيديم... من مي‌خواستم برم به طرف منبع صدا، كه بن بازوم رو گرفت و گفت: به ستاره‌ها دقت كن و ‌سرنوشت اون 2 پسربچه رو با دقت بخون... يادت نره كه تو نبايد سرنوشت رو تغيير بدي...
من كه از خشم و ناراحتي سرخ شده بودم، چون واقعا اين كار را بي‌رحمي مي‌دانستم، چون مساله‌ي مرگ و زندگي در ميان بود، بازويم رو از دست اون بيرون كشيدم، و بي هيچ حرفي، به تاخت به سمت منبع صدا رفتم...
مي‌دونستم صداها از كجا ميآن...از طرف بيد مجنون بودن...
من، از ميون درختا، دو تا پسربچه‌ي سال دومي رو مي‌ديدم، كه تلاش مي‌كردن از دست بيد مجنون فرار كنن، ولي نمي‌تونستن... فريادهاشون، رفته‌رفته بلندتر و دردآورتر مي‌شد،‌‌ تا وقتي كه من ديگه طاقت نياوردم...
يه تير از پشتم كشيدم و گذاشتم توي كمونم، بعد (صحنه آهسته شد!!!) دويدم و دويدم، تا به اونا رسيدم...!!!
وقتي تو فاصله‌ي مناسب قرار گرفتم، تير رو رها كردم، كه درست از كنار گوش پسري گذشت كه با يكي از شاخه‌هاي بيدمجنون، معلق بود...تير درست خورد به چشم(!!!) بيد مجنون...ولي هيچ اتفاق خاصي نيفتاد!
بعد، درحالي كه اصلا حواسم يه جاي ديگه بود، احساس كردم كه سرم دو شقه شد!!! چون يكي از شاخه‌هاي بيد، درست خورد تو فرق سرم...!!!
بعد، در حالي كه توي چشمام، اشك چمع شده بود،‌ پسري كه توي هوا معلق بود، درست با شكم افتاد روي قسمت اسبي بدنم!
پسر با خوشحالي گفت: ايول!!!اسب!!! جيمز...بپر بريم...!!!
من كه از حرفش، خيلي ناراحت شده بودم، با يكي از دستام، يه سيلّي جانانه زدم تو صورتش!!!...يعني، همچي جانانه ها...!!!
پسر كه گريه‌ش گرفته بود، از روم پرت مي‌شه و ميفته روي دومي....!
بيد مجنون هم كه از اين عكسالعمل من، خيلي خوشش اومده بود، با خوشحالي يه شاخه‌ش رو مي‌كوبه تو كمرم...! يه لحظه فكر كردم به رحمت الهي پيوستم!!!
بعد، در حالي كه داشتم از درد، بيهوش مي‌شدم، بي‌خيال جيمزباند بودن شدم، و به تاخت رفتم طرف جنگل، و در حالي كه آخرين شاخه‌ي بيد، از كنار گوشم مي‌گذشت، فرار كردم و نفهميدم چه بلايي سر اون دو تا اومد...!
البته، مثل اينكه از فرصت استفاده كرده، و فرار كردن...چون هيچ غوغايي كنار بيد نبود...!


تصویر کوچک شده


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
#73

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
خاطره بنده از این درخت:

والا یادم میاد بچه بودم، یعنی سال اول بود توی هاگوارتز......خیلی خیلی کنجکاو و در واقع فضول بودم و علاقه داشتم به همه سوراخ سنبه ها سرک بکشم (نکته نقشه : من مکان همه سوارخ های گیلدی رو حفظم!!)، خلاصه دوستان.....یه پسره خیلی بدی بود به اسم حمید، این پسر همه رو اذیت میکرد و حرصه همرو در میاورد.....منم خیای ازش بدم میومد......این یه روز به من گفت که همه جاهای هاگوارتز رو میشناسه و بلده.....منم که خیلی به این کار علاقه داشتم باهاش رفتم.......آره برادر من خر شدم و باهاش رفتم.....منو اورد نزدیکای این درخت و گفت من تا برم نقشه رو بیارم تو همینجا بمون......آره برو زیرش بشین منتظر باش....
آقا این حمید رفت به طرف مدرسه و پشته یه درخت قایم شد......منم از همه جا بیخبر رفتم و زیره درخت نشستم که یهو دیدم رو هوام.....یعنی دیدم بین زمین و آسمون اینجوری معلق شدم. شروع کردم به جیغ زدن و اون حمید بوقه بوقیه بوق زاده بوق اندر بوقه بوق به بوق شده از دور به من میخندید......(نکته لبخندی : چه دندونای کثیف و زردی هم داشت!!) خلاصه آقا این درخت منو پرت کرد رو هوا و من بعد از 24.5 چرخش روی هوا فرود اومدم آما کجا؟؟؟
آما بنده روی کلاغ بدبختی که در اون حوالی میگشت فرود اومدم......کلاغ بدبخت قار قاری کرد و نتونس منو نگه داره و با هم افتادیم وسط دریاچه......
(نکته صحنه سازی : برادر حمید هنوز داشت هر و هر میخندید)


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۲۵ جمعه ۱۱ آذر ۱۳۸۴
#72

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
درس سوم
اين درس كاملا مختصر و مفيده!

بيد مجنون،
درختي بزرگ كه به نزديك شدن بهش وحشي ميشه و با شاخه هاي بزرگش ممكنه به شما صدمه بزنه. بيد ديوانه، بيد گريان و اسامي ديگري هم داره. اما اين درخت يك سري خواص هم در پي داره..

يكي از اونها دستگيري و به دام انداختن مزاحم هاست. اين درخت تقريبا در مقابل تمامي نفرينها مقاومه.. البته نفرين هاي آتشين ميتونن موثر باشند اما بهرحال اين درخت مقاومت زيادي داره. در مقابل اشيا نا آشنا هم به شدت از خودش حركت نشون ميده.

و اما شما هر سوالي در موردش دارين بپرسيد من جواب ميدم.

تكليف شما هم اينه كه يه ماجراي كوتاه رو بصورت نمايشنامه اينجا بنويسيد از وقتي كه اشتباهي يا به عمد و يه به هر دليلي به نزديكي اين درخت رفتيد. در واقع يه خاطره از اين درخت،

مرسي


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۰۷ جمعه ۱۱ آذر ۱۳۸۴
#71

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
اول امتيازات دو جلسه قبل

پروفسور لاوين:

گلدون اول 3 امتياز و گلدان دوم 7 امتياز روي هم 10 امتياز با دو عكس متوسط كه روي هم 5 ميگيرن در مجموع شد 15 امتياز براي ريوون كلاو
جلسه دوم، شما تو همه نوشته هات بايد نكات منحرف گونه به كار ببري؟ ميدونم منظور از اونجاش گوششه ولي اين طنز بدرد نميخوره براي عكساي شما 5 امتياز در نظر گرفته ميشه و فوايد آب درون كاكتوس هم 5 امتياز و 5 امتياز به خاطر اينكه اولين دانش آموزي بودي كه سر كلاس حاضر شدي. ميشه 15 امتياز ديگه.

پروفسور كويريل:

عكسي كه جلسه قبل داديد خوب بود 5 امتياز، گلدان ها رو خيلي راضي نبودم روي هم 5 امتياز كه ميشه 10 امتياز

جلسه دوم، بعضي موارد غيرممكنه چون اصلا خوردن آب اين كاكتوس مرگ آوره! چه بي زهر و چه با زهر. از كلش با عكسها 10امتياز برا گريفيندور

رونان:
5 امتياز بابت نوشته هاي جلسه قبل براي گريفيندور

هلگا:
7 امتياز بابت نوشته هاي قبلي
جلسه دوم، مورد سومش يه كم غيرقانونيه، بهرحال 8 امتياز هم براي اين روي هم ميشه 15 امتياز براي هافل پاف


دامبلدور:
20 امتياز براي نوشته هاي پيشين.
5 امتياز براي درس جلسه دوم روي هم 25 امتياز براي هافل پاف

كريچر:
5 امتياز براي جلسه قبل به ريوون كلاو

هوكي:
5 امتياز براي اسليترين فقط چون تكليف رو تحويل دادي هر چند دير، ولي نوشتت خوب نبود و امتيازي نداره.

دراكو:
5 امتياز برا اسليترين

در اين صورت:
ريوون كلاو : 35
گريفيندور: 25
هافل پاف: 40
اسليترين: 10


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.