هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: سازمان حل اختلافات ( مافیای جماعت جادوگر)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۶ شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳
#7

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
بنابر صلاحدید و مشورت انجام شده، این تاپیک با توجه به تازه تاسیس بودن، اما قفل خواهد شد.

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان حل اختلافات ( مافیای جماعت جادوگر)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳
#6

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
دوستان چون یکم اوضاع بیریخت شد و رول لاوندر اشتباهه و سوژه رو تا مرز شهادت پیش برد( کاری که هممون در حال انجامشیم کلا) اگه مشکلی نداشته باشه رول بعدی رو بنده بزنم که جمع و جورش کنم...

رزرو


every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سازمان حل اختلافات ( مافیای جماعت جادوگر)
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳
#5

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ یکشنبه ۶ مهر ۱۳۹۳
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 76
آفلاین
ماندانگاس دندوناشو روی هم سایید:
-یه پستونک به هری بدیم دست از سر لرد ور داره!
تراورز که سرخ شده بود گفت:یعنی مشکل ما همین پستونک خواستن هریه دیگه؛نه؟
-بذار فکر کنم...یه قلاده هم ببندیم به این یارو بلک!
-چه یهو مشکلاتمون کم شد!خب من برم یه پستونک و قلاده بخرم!فعلا خدافظ!
-خدافظ!
تراورز راه افتاد که بره اما مکث کرد:
-اِاِاِ!صبر کن بینم!مگه ما نیومده بودیم بانک بزنیم؟!
-ای وای راس میگی تری!
-زهر مار!ده بار بهت نگفتم به من نگو تری؟!حیف وسط مشنگاییم وگرنه یه کروشیو میزدم بفهمی!
-خب حالا!نکن!دِ نکن!با توام سگ زبون نفهم!تو چرا یهو سگ شدی آخه؟
این صدای ماندانگاس بود که سعی داشت به سیریوس بفهمونه قوزک پاش پستون ننه بلک نیست.
ناگهان یه صدایی اومد.صدا از سمت هری پاتر و ولدمورت بود.البته اونی که قبلا هری پاتر بود و اونی که قبلا ولدمورت بود.چون الان اون دو تا تبدیل شده بودن به سروان های ماگل...



پاسخ به: سازمان حل اختلافات ( مافیای جماعت جادوگر)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳
#4

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
خلاصه: ماندانگاس و تراورز تصمیم میگیرن از بانک مشنگ ها یعنی بانک مرکزی طهران دزدی کنند. به این منظور ماندانگاس چهار شخصیت را چیزخور میکند و وارد داستان میکند، یعنی: هری پاتر، لرد ولدمورت، سیریوس بلک و پیتر پتی گرو. این چهار شخصیت کاملا وارونه شده اند...


هری پاتر سرش را روی شانه ولدمورت گذاشته بود و زمزمه میکرد:
_ پدر...پدر...پدر... پستونک...پستونک!

ولدمورت: سیر داغ!

هری پاتر: عرررررررررررر....عرررررررررررر

ولدمورت: را را را را را را


از آن سو سیریوس، سگ شده بود و پتی گرو موش شده بود و دنبال بازی میکردند!


تراورز: هی دانگ! با این جماعت قصد داری بریم بانک بزنیم؟!
ماندانگاس: چی بگم والا!
تراورز: باید از افراد متخصص در این کار کمک بگیریم!
ماندانگاس: مثلا کیا؟
تراورز: اول از همه باید بریم سراغ "پرفسور ویکتور". اون استاد ریاضیات جادویی در هاگوارتزه و متخصص باز کردن گاو صندوق های مشنگیه و از طرفی میتونه مختصات و جزییات دقیق نقشه محل رو مشخص کنه و خیلی کمکمون کنه. فقط یه مشکل کوچیک داره!
ماندانگاس: چی؟!
تراورز: در حال حاضر در بند فوق امنیتی آزکابان بازداشته!



پاسخ به: سازمان حل اختلافات ( مافیای جماعت جادوگر)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳
#3

پروفسور ویکتور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۱ دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۳
از توی قلب خدا...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 46
آفلاین
ماندانگاس به تراورز نزدیک تر میشه و با حالت مرموزی میگه:«خوب پسر...اول باید یه نقشه درست و حسابی بکشیم...این ماگلا به همه چی شک میکنن...هه...آخه بیچاره ها فکر میکنن جادو وجود نداره...مثلا مورد داشتیم یه پسر بچه چوب جادوی مادرشو برداشته و باهاش یه آب نباتو بلند کرده ..بعد ماگلا انداختنش زندون...باورت میشه؟»
تراوز زیر زیرکی خندید و گفت:«داش...نمیدونستیم اوضاع اینقدر خیته...»
ماندانگاس رفت عقب و با صدایی که بلند تر بود گفت:«حالا از کجا شروع کنیم؟برنامت چیه؟»
تراورز رفت توی فکر و در حالی که انگشتاشو دونه دونه میشمرد گفت:«خب...اول باید مسواک بزنم...»
-:«چی؟؟؟مسواک؟»
تراورز از روی صندلی بلند شد و طلب کارانه گفت:«آقا توقع داری با دهن بد بو برم بهشون بگم پولاتونو بدین؟...داش ناامیدم کردی...خب...بعدش باید برم یه دست لباس خوشمل دومادی بخرم...»
-:«لباس دومادی واس چی؟تراورز حالت خوبه؟»
تراورز یه لحظه رفت تو حس عروسی و با صدای بلند آواز خوند:«عروس چقدر قشنگه ایشالله مبارک باد...دوماد چقققققققققققققققققققققدر قشنگه ایشالله مبارکم باد...ایشالله مبارکم باد...بازمم مبارکم باد...»
کارگردان با اخم داد زد:«هوووووووووووووووووی...داری چیکار میکنی؟»
تراورز یه لحظه سر جاش خشکش زد و به مردم نگاه کرد.همشون این شکلی شده بودن:
صداشو صاف کرد و برگشت طرف ماندانگاس...به میز تکیه داد و گفت:«خب داش...بیا نقشه رو بریزیم...اول یه چیزی...آدماتو گیر آوردی یا گیرشون بیارم...؟هان؟»
ماندانگاس گفت:«کاریت نباشه تراورز...آدم دارم میخوای بیارمشون؟»
-:«آآآآآآآآآآآآآآآآری...بیار بینیم...»
ماندانگاس سوت زد و بلافاصله ولدمورت،هری پاتر،سیریوس بلک،پیتر پتی گرو وارد صحنه شدن...
تراورز که داشت از تعجب سکته میکرد گفت:«چیییییییییییییی؟؟؟»
ماندانگاس با یه نیش خند گفت:«چی فکر کردی؟»
ولدمورت و هری دست به گردن انداخته بودن و میخندیدن...دم باریک و سیریوسم پیش هم وایستاده بودن.
هری گفت:«با عرض سلام بنده هری پاتر هستم و آماده ی زدن بانک می باشم»
یه سرفه کوچولو کرد و گفت:«منو ولدی جونم تصمیم گرفتیم برای پول در آوردن باهم همکار بشیم....مگه نه ولدی جون؟»
ولدمورت در حالی که اشک شوقشو پاک میکرد رو به جمعیت گفت:«آره...من در حق هری ظلم کردم...ولی اون حاضر شد به خاطر پول از من بگذره...هری جونم ببخشید...»
بعد ولدمورت هق هق کنان هری رو بغل کرد و گفت:«دیگه اذیتت نمیکنم هری جونم...دیگه اذیتت نمیکنم.»
سیریوس و دم باریک هم دست تو دست هم آواز میخوندن:«یه توپ دارم قل قلیه...سرخ و سفید و آبییییییییییییییییییییه...»
تراورز با تعجب به ماندانگاس نگاه کرد و زیر لبی گفت:«ماندانگاس...به اینا قرصی چیزی ندادی؟»
ماندانگاس خندید و توی گوش تراورز گفت:«یه معجون به خورد هر چهارتاشون دادم که عقایدشونو برای یه شبانه روز عوض میکنه...»


تصویر کوچک شده





پاسخ به: سازمان حل اختلافات ( مافیای جماعت جادوگر)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۳
#2

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
دام دام دارادادام دام، دادادام دارادام! :hungry1:

پرده های قرمز کنار می‌رن و ملّت تماشاچی که معلوم نیست چقدر پول دادن تا بیان تماشای این نمایش خز و خیل، تراورز رو می‌بینن که با یه حالت گولاخانه و خفنز پاهاش رو گذاشته روی یه میز چوبی و داره آدامس نعنایی برند " شیک" می‌جوئه.

در با صدای شترق باز می‌شه، البتّه بهتره بگیم کنده می‌شه و حاجی ماندانگاس فلچر می‌پره تو اتاق. تراورز که می‌خواد ادای شوکه شدن رو در بیاره می‌پره روی میز جلوش و شروع می‌کنه حرکتای موزون زدن. کارگردان از اون طرف صحنه داد می‌زنه:
- مردک این چه حرکتیه؟ داری می‌رقصی یا شوکه شدی؟
ملّت:

تراورز که متوجّه می‌شه اشتباها داره رقص کردی انجام می‌ده دوباره با همون حالت گولاخز و خفنانه می‌شینه می‌شینه رو صندلی. ماندانگاس یه نیشخندی می‌زنه و می‌گه:
- داداش، شنیدم این‌جا مافیا جمع کردی. یه کاری واست دارم کلی پول توشه. :sharti:

یه برق خاصی تو چشمای تراورز نمایان شد و با لحن لاتی جواب می‌ده:
- داوشم، خین و خین ریزی هم تو کاره؟ قراره کیو بکشم داداچ؟
- صبر داشته باش تا بهت بگم. چند وقتیه وزارت می‌خواد بزنه تو کار کنترل ماگلا، برای همین به پولِ اونا نیاز داریم. هدفت دزدی از بانک مرکزی تهرانه. انجامش می‌دی؟

تراورز یکم نا امید شد امّا یه خنده ی شیطانی کرد و جواب داد:
- به شرط این‌که وقتی می‌خوام از بانک مرکزی طهران دزدی کنم بتونم آدمم بکشم مشتی.

ماندانگاس یه سکه انداخت بالا و گفت:
- حلّه، کی کار رو شروع می‌‍کنی؟
- همین الان.

===

این‌که یه جا نوشتم تهران و یه جای دیگه نوشتم طهران از عمده...
سوژه رو زود نبرین جلو، اوّل بزارین نقشه بکشن و آدم جمع کنن بعد برن دزدی...



سازمان حل اختلافات ( مافیای جماعت جادوگر)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۳
#1

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
سازمان حل اختلافات


سازمان حل اختلافات مکانی است برای گرفتن انتقام، زورگیری، کودتا و ... هر کسی رو بخواید بکشید یا اگه می‌خواید از هر کسی زورگیری کنید کام تو آس! من، تراورز و رفقا میایم کمکتون و با چند تا آوادا و کروشیو حساب دشمناتون رو می‌رسیم. آره درست فهمیدی، به ماها میگن مافیای جماعت جادوگر.

رول ها فقط ادامه دار هستند و بر اساس سوژه ممکنه طنز یا جدی باشن. ممکنه در آینده برنامه های دیگه ای هم داشته باشیم.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۴ ۲۰:۱۰:۰۳







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.